سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام حسن علیه السلام در شرایط سخت بعد از امامت امام علی (ع)  است با همان جامعه وهمان دشمنان مواجه است والبته تنهاتر از علی هم هست چراکه دیگر  یاران راستینی چون مالک وعمار نیز نیستند واو وارث غربت علی (ع) در آخر عمر است که فرمود این عمار ؟ این ذوالشهادتین ؟  ودراین وضعیت چه می تواند بکند غیر از تن به مصالحه دادن از طرفی با معاویه کسی که به گفته خود کاری ومسئولیتی در قبال دین مردم برای خود نمی بیند وهدفش حکومت وامارت برخلق است  روبروست  از سوی دیگر در گیر با خوارجی است  ،که دینداریشان باحماقت وجهالت پیوند ناگسستنسی دارد ودین رابرای پرورش جهالت وحماقت خود می خواهند  وازدرون جبهه خودی هم زخمی خیانت عافیت طلبان به ظاهر یار وهمراه است  که او را برای دنیا می خواهند  وحاضرند براحتی امام ودین وآخرت خود را به دنیای معاویه بفروشند امام در واقع در محاصره خیانت دوستانی چون عبید الله بن عباس ،حماقت مقدسان خوارج وخباثت شیاطینی چون معاویه است ودر این وضعیت است  که حتی راه شهادت عزت مندانه رانمی تواند انتخاب کند  که فرمود در آن صورت  یارانم مرا  کف بسته تحویل معاویه می دادند وتن به صلح دادن بهترین عمل ممکن در این شرایط است .روایت تاریخی زیر که از ارشاد دیلمی گرفته شده  وضعیت وشرایط امام حسن (ع) را کمی روشن می سازد

 حضرت امام حسن بعد از آنکه بمقام خلافت  رسید سپاهی برای جنگ با معاویه فراهم نمود کسانی  که در رکاب آن حضرت آماده کارزار گردیده برخى شیعه او و پدرش بوده و بعضى خوارج بودند که براى کینه با معاویه آماده جنگ شده بودندوبرخی فرصت طلب ، طولی نکشید خوارج سپاه امام ،حکم تکفیر حضرت امام مجتبى را صادر کرده اطراف خیمه او را گرفته و اموالش را به یغما برده تا جانماز را از زیر پاى آن حضرت کشیدند در تاریکی مردى از بنى اسد بنام جراح بن سنان پیش آمده عنان استر حضرت را بدست گرفته گفت اللَّه اکبر تو هم مانند پدرت مشرک شدى آنگاه با عصاى تیغ‏دار که در دستش بود بر ران مبارک حضرت زد و شکافت چنان که باستخوان رسید،  همزمان با این حوادث سران قبائل  به معاویه پنهانى نوشتند که ما حاضریم از تو اطاعت کنیم و گوش بفرمان باشیم و ضمانت نمودند بمجردى که با لشکر معا ویه ملاقات نمایند فرزند زهرا را تسلیم دست او کنند و یا در اولین فرصت او را بقتل رسانند. ازطرفی به امام حسن خبر رسید که معا ویه  نامه براى عبیدالله بن عباس  فرمانده سپاه امام ارسال داشته  و او را بجانب خود دعوت نمود و ضمانت کرد که هزار درهم باو بدهد و اضافه کرده بود نیم آن را بزودى مى‏فرستم و نیم دیگرش را هنگام ورود بکوفه خواهم پرداخت.

(ارشاد القلول ترجمه خراسانی ص350-355)

 

 






تاریخ : شنبه 91/5/14 | 4:21 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.