با سلام
من اين متن و نظرات و جوابها را خواندم.
سرجمع خيلي نپسنديدم مخصوصا شما در يکي از پاسخهاي خود آورده ايد که: "قياس هاي تاريخي فقر استدلال را مي رساند وبزرگترين عيبش اين است كه هركس به دلخواه خودمي تواند فرديا افرادي را با شخصيت هاي تاريخي قياس كند يكي الف را فرضا طلحه مي داند ديگري ب را وقس علي هذا واين قياسات تاريخي البته ريشه در تفكرات ماركسيستي دارد كه به تكرار تاريخ اعتقاد را سخ داشتند بهرحال اين مشابه سازي ها فقط براي اغفال خامان واقناع بي اطلاعان مفيد است"
اما در يکي از نوشته هاي خود با عنوان "شاهکار هاشمي" دقيقا خودتان با همين راه (قياس تاريخي) پيش رفته ايد:
اين متن شماست: "...خود حضرت امير نه فريب معاويه را خورد ونه فريب زاهد نماياني چون خوارج را لذا در بيان بلندي درباره خوارج فرمود : کور کردن چشم فتنه يعني خوارج فقط از من ساخته بود ،به تعبير استاد مطهري آن عبادتها وشب زنده داري ها وتدين هايي که درخوارج بود واقعا دل هر کسي را درباره آنان به ترديد مي افکند
که مگر اينان اشتباه مي کنند و درواقع داروي اين درد فقط بصيرت علوي بود که دروراي پيشاني هاي پينه بسته ولب هاي خشکيده ودائم الذکر نفاق واسير دام شيطان بودن را مي ديد درروزگار معاصر هم از اين شبهه افکني ها وعوام فريبي ها درسياست کم نداشته ايم
که فقط مردان اصيل سياست توانستند درکمند ظاهريسازي ها نيفتند واز جمله اين جريانات جريان احمدي نژاد بود که دل ودين بسياري را با خودبرد وتنها سياست ورزان انگشت شماري بودند که از ابتد پشت پرده اين جريان را مي ديدند وهشدار مي دادند که درراس آنها آقاي هاشمي قرار داشت"
موفق و مؤيد باشيد