سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاده برفی بود پدر می گفت 

تمام راه کولاک ومه بود پدر می گفت 


جاده سرد  زمین یخ  زمان ابری 

مرد تنها  تاریکی در راه  راه طولانی 


اما سوار آرام و استوار  ره می پیمود 

از غبار وغم وتنهایی نمی آلود نمی ترسید 


خدای  ابر وباد ومه وخورشید می دید 

سرتا سر جاده روبری خود فراز کوه سپید 


دل او  گرم تر از خورشید  روز بهاری 

جانش از سردی  رسته  مثل برق آسمانی 


سوار می آمد سوی مردم خسته 

 با  کوله باری از بوی بهار  آکنده 


و زمستان تن می داد به تقدیر خدا

وتک تک من ما می شد درتاثیر دعا 


این جلوه ای از ظهور اعظم بود 

تنها  فرجه ای از فرج اکبر بود 


 ابرمرد  در راه می آید پسر می گفت 

سردی وتیرگی ها می شکافد پسر می گفت






تاریخ : جمعه 96/11/13 | 4:0 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.