جامعه ما بعد از گذشت سی سال هنوز به شدت از خلا ء حضور مطهری رنج می برد بعد از او زبان استدلالی ،روش عقلانی ،برخورد منصفانه ،وتلاش حقیقت جویانه وبالاتر از همه جان دردمنانه در مواجه با معضلات فکری جامعه درسطوح بالا ی نخبگان فکری فروکش کرده است
امروز تقریبا هیچ جانشین برای مطهری نمی توان یافت گرچه عده ای با ساختن القاب قلابی برای برخی در تلاشند تا مخالفان روش منطقی مطهری زنده را به عنوان مطهری های زمان به نسل کم اطلاع از مطهری معرفی کنند
ولی این ظلم به شخصیت اندیشه محور مطهری ازسویی وفریب افکار عمومی از سوی دیگر است مطهری بیشترین تلاش خود را مصروف مبارزه علمی با مروجان مکتبی که معتقد به توجیه گری وسیله با هدف بودند نمود
وکسانی که بی اخلاقیها وهتاکی وپرده دریها را درجامعه توجیه وبلکه تقدیس می کنند نمی توانند خود را ادامه دهنده راه مطهری بدانند نسل امروز باید بداند که مطهری در حیاتش از تیر تهمت تقدیس گران خشونت درامان نبود
وبالاخره به دست همان ها به شهادت رسید وامروز هم دشمنان مطهری کسانی هستند که تز (هدف وسیله را توجیه می کند)را با عمل خود احیا کرده اند
درباه مطهری مثل بسیاری از شخصیتهای دیگر بیشتر به تجلیل پراخته ایم تا تحلیل روش اندیشه وسلوک فکری ایشان وتا زمانی که ما در فضای تقدیس هستیم از درس آموزی والگو گیری نیز باز می مانیم چون خود نیز نمی دانیم از چه کس وچرا به بزرگی یاد می کنیم؟ا
آفت دیگر تقدیس گرایی آنکه مخالفان یک شخصیت نیز براحتی در لباس دوست ظاهر می شوند بدون آن که نسبت آنها با یک شخصیت روشن باشد به نظر می رسد دو خصیصه آزاد اندیشی همراه با التزام به لوازم روش علمی وعقلانی در برخورد با اندیشه هاوافکار ، مطهری را با بسیاری دیگر متمایز می سازد
او درمواجه با اندیشه های حتی ضد دینی باانصاف وتحقبق ودیدن نقاط مثبت ومنفی پیش می رود ومی آموزد که در مباحث علمی وسلوک اجتماعی روش مقدم برهدف است ونمی توان برای رسیدن به هدف مقدس از هرراهی رفت
مساله ای که امروز در فقدان بزرگانی چون مطهری به شدت مغفول ومتروک افتاده است مطهری با حجم عظیم کتب ومقالات وتحقیقات یاد می دهد که در بازار اندیشه پاسخ اندیشه فقط با فکر وعلم است نه با تکفیرو تهدبد
وامروز کسانی که در فضای جامعه سم توهین وتحقییر می پاشند وهر مخالفی رابا حربه تکفیر وتهتک از میدان به در می کنند هیچ نسبتی بامطهری ندارند ولو آنکه ساعتها درتقدیس شخصیتش سخن برانند
دوباره روز معلم فرامی رسد وهر کس که تجربه بهره گیری از معلمان رادارد ناخوداگاه یاد معلمان واساتیدی که حق پدرمعنوی را برو دارند می افتد ونویسنده هم که توفیق استفاده از معلمان واساتید دلسوز ومحقق را داشته است
به یاد کسانی که بهترین لحظات زندگی خود را درمحضر انان داشته می افتد ازجمله استادی باسواد ومحقق که به گونه ای در ذهن وضمیرم تاثیر نهاد که بعد از اخرین جلسه درس در گوشه کلاس با بغض وتاسف ارزو می کردم ای کاش تمام نمی شد
همین طور به یاد می اورم که بازبعد از پایان درس استادی دیگر که بسیار ازاو آموختم درکلاس خلوت با قطرات اشک بدرقه گر آن عزیز بودم رابطه استاد وشاگرد از بهترین وپاک ترین رابطه هاست
معلمی کبه جان جدید به تو می دهد معلمی که غذای روان توراز فراهم می سازد معلمی که علاوه بر علم راه اندیشیدن می آموزد معلمی که همراه تعلیم تو راتربیت می کند معلمی که سئوالات تورا پاسخ می دهد
وآرامش ولذت عالم شدن را به توهدیه می دهد یادی هم باید کرد از معلمانی که با نوشته ها وکتب عالمانه روح تشنه را سیراب وذهن نیازمند را با حکمت ومعرفت نوازش می دهند
بگذرم که حتی توصیف علم و بزرگان واساتید از عهده چون حقیری بیرون است که علی (ع) فرمود : من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا (کافی ج1 ص 90) ودر جای دیگرفرمود: انا عبد من عبید محمد (ص) ، که شاید اشاره به مقام معلمی ومربی گری پیامبر نسبت به شخص حضرت دارد
مادرجوان امت علی
نوازشی نما
بادست سپید مادی
این دل دلبسته
گیسوی علی
به عفت وطهارتت
که حور وروح خیره
خمارش می شوند
تشنه زلال کوثرم
که قدسیان مدهوش
جامش می شوند
فدای آن فطرت پاک فاطمی
جان وجوانیم
ا ی جان وجوانی علی
درقصه قرآنی یوسف پیامبر پیراهنی رامی بینیم که در مراحل مختلف زندگی یوسف حضوری اسرار آمیز دارد وآن چه که بر سر این پیراهن می آید قابل تامل وبسیار درس آموز است ابتدا برادران به خون آلوده اش می کنند
برای اثبات بی گناهی خود وزمانی به دست زلیخا پاره می شود آن گاه که برای کامجویی با یوسف در گیر شد وبالاخره در پایان بوی پیراهن مژده دهنده وصل می شود وخود پیراهن شفا گر چشمان نابینای یعقوب، با تامل در این موارد می شود
وجه مشترک وحقیقتی واحد را پشت این وقایع دید وشاید این که پیراهن علاوه بر معنا ومصداق عینی خود تمثیل ونمادی است از روح خدایی موجود در درون انسان که گاه به جهل وحسد نادانان آلوده می شود
وگاه به مکر هوسبازان حریمش دریده می شود وآن گاه که از دست بیگانگان از شر جهل ووسوسه آزاد می شود شفا دهنده دردها می گردد والبته زبان قرآن گرچه زبان سمبولیک نیست اما به خاطر ذووجوه بودن حقیقتی که قرآن از آن سخن می گوید
زبانی کامل ودارای مراتب ،وسخنی برخوردار از ظرایف وزیبایی های هنری است وعلاوه بر ظاهر وحکایت از واقعیتی خارحی روایتگر مفاهیم باطنی که کاملا با واقعیات مرتبط است می باشد