ازاول انقلاب همواره در بیان رهبران ومردم سخن از ایران اسلامی بوده است همان طور جمهوری اسلامی ،داشگاه اسلامی ، اقتصاد اسلامی ، فرهنگ اسلامی ودهها عنوان دیگر که با پسوند اسلامی همراه اند مطرح بوده است
ولی در زمانه حاکمیت دولتی که اتفاقا شعار اصلی او نیز دولت اسلامی بوده است یکباره تعابیر عوض می شود وایران اسلامی جای خود را به اسلام ایرانی می دهد وامروز از ولایت ایرانی نیز سخن به میان می آید لابد فردا نیز جمهوری ایرانی ، دانشگاه ایرانی ، اقتصاد ایرانی ودولت ونظام ایرانی جای تعابیر قبلی را خواهند گرفت
اما تفاوت پسوند ایرانی با اسلامی چیست ؟مهم ترین تفاوت در این است که اهمیت واولویت امور را به ما نشان می دهد که آیا به دنبال اسلامیت هستیم یا ایرانیت که این دو لوازم خاص خود را به همراه دارد
اگر گفتیم اسلام ایرانی وامثال آن یعنی اولا ما سکولار در دین هستیم مسائل وارزشها را بااسلام نمی سنجیم بلکه خود اسلام هم در صورت قید ایرانیت مقبول ماست ودر علم وسیاست وفرهنگ قید اسلامی نداریم
بلکه قید ایرانی داریم واین همان کنار گذاشتن اسلام ودین از سیاست وفرهنگ وایده سکولاریستی است
اما لازمه دوم این حرف جدا کردن عقاید ما از عقاید بیش از یک میلیارد مسلمان است ودر واقع قائل شدن به نوعی ناسیونالیست است بنابراین پیام دیگر این نوع تعابیر این است که در سیاست ما ملی گرا هستیم نه اسلامگرا
اما لازمه سوم این که وقتی اصل ایرانیت شد نه اسلامیت آن وقت برای اداره کشور بیش از آن که به علمای دینی وروحانیت نیاز مند باشیم به پایبندان به ایرانیت آن هم از نوع کوروشی آن یعنی ایران باستانی نیاز داریم
واین یعنی کنار زدن روحانیت از اداره کشور و ولایت ایرانی نیز لازمه اش جدا کردن ولایت از اسلام ومرجعیت است
البته همان طور که در تعابیر مدعیان اسلام ایرانی پیداست مردم ایران این وسط جایگاه چندان ندارند بلکه نوعی باستان گرایی مطرح است ومهم تر از همه فعلا مساله جایگزین کردن ارزشهاست که به جای اسلام از چیز دیگر سخن به میان اید
وایرانیت نه برای دلسوزی برای ایرانی که برای مقابله با اسلامیت است وهمان طور که شعار ابتدایی دولت اسلامی به راحتی جای خود را به اسلام ایرانی داد بعید نیست به جای پسوند ایرانی فردا مفهوم دیگری قرار گیرد
مثلا ایران جهانی وفرهنگ جهانی واقتصاد وسیاست جهانی که همان پیروی از فرهنگ حاکم بر جهان باشد بهر حال نوعی هر هری مسلکی وبحران دین باوری اصیل در مرام مدعیان ا سلام ایرانی ومکتب کوروش دیده می شود که خواه ناخواه به تدریج نشانه های ان اشکار می شود
مخالفان خام هاشمی به هر حربه ای متوسل می شوند تا این روحانی سیاستمدار ومجتهد کاردان وباهوش را به موضع گیری شتابزده و دور از انتظار وشان او وادارند ولی هر بار شکست می خورند
واین از دو امر ناشی می شود یکی نشناختن هاشمی ودیگر قیاس به نفس کردن بزرگانی چون هاشمی با تمایلات کودکانه خود است یک روز بر خانه وخانواده او تهتک می کنند بلکه حلم و صبر هاشمی را سرریز کنند
وجواب هاشمی فقط یک جمله است (برای مسائل اصلی باید از گلایه های شخصی صرف نظر کرد )روز دیگر با فشار وشانتاژ بر خبرگان می خواهند هاشمی را مقابل خبرگان قرار دهند وهاشمی را به کاری وادارند که تداعی گر قدرت طلبی هاشمی باشد
وباز از حکمت او وبی نیازی روحی او بی خبرند وهاشمی با انصراف ساده وپرمعنی از ریاست خبرگان همچنان دشمنان نادانش را شگفت زده می کند
آن چه برای این کوته بینان مهم است شکسن شخصیت هاشمی وغلبه بر حلم وحکمت اوست واین ازگرفتن هر پست ومقامی برای آنان مهم تر است ولی هر کار می کنند همچنان حیران وگرفتار تدبیرو اراده یار راستین امام هستند
از دلایل شکست وجا خوردگی مخالفان هاشمی در آخرین توطئه علیه هاشمی آن است که بغض خود را با انتشار خبر درگذشت او وحمله هکری به سایت مجمع وخبرگان خالی می کنند براستی آدمی می ماند براین کوتو له های کوته بین سیاسی بگرید یا بخندد
می شنیدم فحش وخر می راندم رب یسر زیر لب می خواندم
هر زمان می گفتم از درد درون اهد قومی انهم لا یعلمون
این روزها موج سواران وفرصت طلبانی که از هاشمی وبلکه اندیشه های پویا ی امام (ره)کینه دارند حملات خود را علیه این شخصیت برجسته انقلاب شدت بخشیده وبا تحریک عوام وتهییج احساسات بیشترین تلاش خودرا برای انزوای این استوانه انقلاب به کار گرفته اند
در ظاهر بهانه این تاخت وتاز وترور ناجوانمردانه شخصیتی حوادث 25 بهمن است با آن که آیت الله هاشمی هم در بیانیه هیئت ریسه خبرگان وهم مصاحبه شخصی آن اقدامات را محکوم کرد وهمه را به قانون فرا خواند
اما تازه به دوران رسیده های دوآتشه گویا فقط زبان وبیان خود را قبول دارند ومعنقدند موضع گیری علیه یک حرکت اگر با مرگ ولعن وتکفیر همراه نباشد فائده ندار دوموضع روشن یعنی حکم اعدام صادر کردن وچوبه دار باخود داشتن
اما نکته قابل تامل این است که بالفرض این ها درهدف خود موفق شوند وهاشمی را منزوی کنند آیا به همین قانع خواهند شد یا آنکه فتح خاکریز هاشمی ابتدا حمله به مقام ونهاد بالاتر است
به نظر می رسد حماقت پایان ناپذیر این قوم وجهنم جهالت اینان همچنان هل من مزید خواهد طلبید وتا کل انقلاب ونظام راا زحضور یاران امام خالی نکرد ه اند ازپای نخواهند نشست منطق این قوم که میراث دار خوارج هستند
تحمیل جهالت خود بر رهبران خود است واگر در برابر خواسته نابخردانه آنها کسی بایستد اورا تکفیر خواهند کرد حال اوهر که می خواهد باشد خوارج وقتی امام علی (ع) را در فشار قرار دادند
تا تن به خواسته وافکار واوهامشان بدهد وعلی(ع) نپذیرفت مگر همینان علی امام ورهبر خود را تکفیر نکردند بنابراین دلسوزان نظام به هوش باشند که میدان به دست انقلابیون بی ریشه وقلابی خوارج مسلک نیفتد
که هیچ جایگاهی از تیغ جهالت وحماقت آنان در امان نخواهد بود وبه یاد بیاوریم که چرا امام عزیز تا آخر عمر خطر تحجر را در کنار استعمار وبیگانگان گوشزد می کرد که می دانست تفکری که از جهل تغذیه می کند
ولو هزار پیرایه وپوشش دین داشته باشد سم مهلک نظام است ودرا ین سال ها به خاطر غفلت ازاین هشدار حکیمانه شاهد رشد تحجر جهالت محور وخود خواه اندیشه ستیز هستیم که می رود خطرات جدی برای انقلاب ایجاد کند وانشاء الله موفق نخواهد شد