سال گذشته درچنین روزهای تاریخ کشور وانقلاب رویداد مهمی را تجربه کرد که درنوع خود بی نظیر وپر درس ودرد وعبرت بود وآن رد صلاحیت آقای هاشمی بود که از جها ت مختلف قابل تامل است
1-این رد صلاحیت بیش از هرچیز ضربه ای به اعتبار وجایگاه حساس شورای نگهبان بود ودرحالی که در جو ناامیدی حاکم با ثبت نام هاشمی امید وشور وشوق غیر قابل وصفی در مرد م پدید آمده بود یکی از یاران اصیل امام وانقلاب در بهت وحیرت همگان رد صلاحیت شد
واین موضوع بیش از هرچیز تفکر خطی وطرفدارانه شورای نگهبان را به اثبا ت رساند شورایی که در انتخابا بات 88 هم برخی از اعضای آن با حمایت علنی از یک نامزد واغماض از خطاها وجرمهای انتخاباتیش از جمله زمینه سازان فتنه 88 بود
واین بار نیز بارد صلاحیت هاشمی زمینه وقوع فتنه د یگر را فراهم ساخت که البته با هوشیاری وصبر واز خود گذشتگی هاشمی صحنه به گونه ای دیگر رقم خورد
2-طرف ومحور مهم ماجرا شخص آقای هاشمی بود که دراین بحران نیز با درایت عمل کرد وهمچنان نشان داد که مرد بحران هاست ودرحالی که برخی بارد صلاحیت اوبه نوعی قهر او بانظام را پیش بینی وپیش سازی می کردند
او با صبوری وسیاست دانی همیشگی در جهت عکس این خواسته عمل کرد و مهم تر از همه این که دراین ماجرا هاشمی پشت صحنه حوادث را به راحتی دید ودرحالی که هیچ کس تصور رد صلاحیت هاشمی را هم نمی کرد اما هاشمی با سیاست کم نظیر خود این موضوع را پیش بینی کرد وزمانی که اکثر افراد همسو با فکر هاشمی با ثبت نام وی از انتخابات انصراف دادند
اما با توصیه هاشمی روحانی درصحنه ماند وهاشمی بااین تدبیر نشان داد که کسی نیست که ازپشت پرده ها غافل بماند ودست مخالفان را در مهندسی اوضاع باز گذارد
ولذا اوضاع را به گونه ای مدیریت کرد که نه تنها قهر و تفرقه وحذف او از نظام رخ نداد بلکه به گونه ای شد که مردم اقبال خود به او را با انتخاب روحانی نشان دادند
3- درس دیگر این ماجر ا به کسانی بود که در وضعیت های مشابه صبر ودرایت از کف می دهند ومتوسل به روش هایی می شوند که درنهایت به ضرر خود وکشور تمام می شود وناخواسته هدف زمینه سازان تفرقه ر ا تامین می کنند
هاشمی نشان داد که می توان باا ستفاده درست از حداقل امکان وبدون هزینه سازی برای کشو ر در مقابل انحصار طلبی ها ایستاد و پیروز شد
4- وبالاخره عبرت دیگر ماجرا برای شورای نگهبان بود که حرف وعمل خودر ا تعیین کننده وفعال مایشاء نداند و زیرکی وفراست مردم و دلسوزان کشو ر را دست کم نگیرد وجایگاه فراجناحی وحساس شورا واعماد مردم را براحتی نا دیده نگیرد ومعیارش قانون باشد وبس
با استبداد سیاسی کم وبیش آشنا هستیم روشی که حاکمان خود محور درپیش می کیرند وغیر خود را حائز هیچ حقی در قدرت وسیاست نمی دانند وامابدتر از استبداد سیاسی استبداد فرهنگی است استبدادی که البته دربسیاری مواقع رنگ وبوی فکری ودینی به خود می گیرد
دراستبداد فرهنگی گروهی تنها خودرا محق می دانند که درباره اصول وحقا یق فکر کنند ونظر دهند البته تعبیر تفکر هم درباره اینان با مسامحه به کار میرود چراکه بیشتر مقلد واحساسی هستند تا اهل تفکر ونظر
هرچه هست اینان فقط ایده ونظر خو د را دارای مقام حقانیت می دانند و بدتر این که به دیگران نیز دیکته می کنند که حقایق و واقعیات را چون آنان ببینند و بشناسند در واقع مسنبدان فرهنگی اولا نظر خودرا فقط حق می دانند
وثانیا ازدیگران هم توقع بلکه برآنان دستور می کنند که اندیشه وتفکری مستقل از آنهانداشته باشند استبداد فرهنگی برخلاف استبداد سیاسی تنها درمیان برخی قدرتمندان رواج ندارد بلکه برخی مدعیان علم ودین وفرهنگ هم از پشتیبانان این نوع از استبداد هستند
طبق متد مستبدان فرهنگی اصول ارزشها ودین وهمه مفاهیم باید از فیلتر نگاه آنان بگذرد یعنی اگر فرد یا گروهی فریاد زند که به ارزشها معتقد است به اخلاق ودین مقید است واز آنها دفاع می کند این به تنهایی کافی نیست
بلکه باید تعریف خودرا از تک تک این معارف ومطالب به تایید مستبدان فرهنگی برساند فرضا اگر برای مستبدان فرهنگی دروغ زنی وتهمت وغیبت وریختن آبروی دیگران ارزش درجه اول نباشد اگر کسی آمد وگفت اساس ارزش ها صداقت وامثال آن است
این فرد مشکوک بلکه منحرف است یا اگر مستبدان فرهنگی بدتر از بدحجابی را منکر ندانستند ومنکر اول وآخرشان بدحجابی آن هم البته بسته به شرایط زمان بود وکسی درمقابل سخن از منکرات مهم ترزد از خیانت درامانات وبیت المال از اتلاف نیروها وسرمایه ها از فقر وفساد وغیره
ودرصدد چاره جویی برای رفع آنها بود این فرد وگروه متهم وبلکه مزدور است خلاصه دراستبداد فرهنگی ارزش وضدارزش نیز به ذست مستبدان فرهنگی ارزش گذاری می شود آنچه اینان تشخیص می دهند ارزش است
البته تشخیصی که به شدت تابع زمان ومکان است دردوره ای مغفول است ودر دوره دیگر علم می شود وخلاصه دیگران یاباید فکر ونظر را تعطیل کنند یا مقلدات چشم وگوش بسته اینان باشند
والبته خطر استبداد فرهنگی هزار بار بدتر از استبداد سیاسی است چراکه مدافعان استبداد سیاسی برخی از اصحاب قدرت هستند اما در پشت استبداد فرهنگی چه بسا مدعیان علم ودین قرار دارند واگر دراستبداد سیاسی حقوق مردم نادیده گرفته می شود دراستبدا فرهنگی ارزش ودین وفرهنگ وعلم به اسارت مدعیان درمی آید