به اعتقاد شیعه انسان کامل وعصاره انسانیت در پس پرده غیبت است واو از مامحجوب است گرچه ماواعمالمان درنزد ونظر او حاضر است وعلت غیبت ودوام آن نیز بستگی زیادی به عمل ما آدمیان دارد که عمل ونیت ما از جمله عوامل موثردراین غیبت است
در واقع این جهل وظلم وخود پسندی وحق ناشناسی بشراست که این غیبت را ایجاد وتدوام بخشیده است واما نکته مهم این که عمل واندیشه وانگیزه بشر فقط باعث درحجاب غیبت رفتن انسان کامل ومعصوم نشده است
بلکه به نوعی می شود گفت حجاب افکنی برهر خیر وکمالی اپیدمی عصر وقانونی فراگیر است درواقع انسان دراین عصر عصیان هرچه به پیش میرود حجابهای جدید کشف وخلق می کند وپرده هایی نو بر هرآنچه که نسبتی با حقیقت دارد می افکند
ومی شود عصر جدید را عصر حجاب نامید این حجا ب افکنی البته بیشتربه مدد تکنولوژی یعنی نتیجه عمل پیچده انسان جدید رخ می دهد ونمونه های آن را در زندگی معمولی وفردی تا حیات اجتماعی وسیاسی وجهانی به وضوح می توان دید
فرضا هروقت اختراعی نو درارتباطات به جوامع ومیان انسان ها پانهاد تصوراولیه این بود که باعث ارتباط بیشتر وبهتر بین انسانها خواهد شد اما بعداز گذشت مدتی نتیجه معکوس داد وقتی تلفن آمد ذوق زده شدیم که ارتباطات سهل وسریع وبسیار خواهد شد
اما بعداز فروکش کردن شوق اولی خودتلفن حجابی شد برارتباطات حضوری وحسی قدیمی خیالمان راحت شد که تلفن داریم وهروقت لازم شد احوال دوست وآشنا وفامیل را می پرسیم وهمین فارغ البالی کاذبی را به وجود آورد
وابتدا دیدارهای حضوری را به مکالمات تلفنی تقلیل داد وسپس از همین اندازه نیز غافل شدیم ودر کثرت اشتغال به ابزارهای مختلف زمانه و ورود درعالم مجاز نه تنها از دیدار حضوری که از مکالمه دورادور نیز دور افتادیم
اینترنت را که شناختیم گمان بردیم برمخزن علوم دست یافته ایم وهرچه دانش واطلاعات درهرزمینه که بخواهیم به راحتی به دست خواهیم اورد امادرطول زمان فهمیدیم اینترنت بیش از آن که باسوادترمان کند
با تنبل کردن ذهن وضمیرمان باعث عوامیت بیشتر ودوری از منابع اصیل علم چون کتاب گشته ونه تنها راهی نو در کسب علم نمی گشاید که حجابی برعلم می شود وبدتر ازهمه با فروبردن انسان در مجاز حجاب ضخیمی برواقعیات می گردد وآدمی را از حقایق دور می کند
این قانون درباره سایر اختراعات خصوصا درحوزه رسانه وارتباطات جاری است تلویزیون وبازیگران آن جای دوست وآشنارا برایمان گرفتند وبا جلب توجه وعشق وعاطفه مابه خود مارا از ارتباطات عینی و وا قعی حتی دردرون خانه وخانواده خود دور کردند وججابی بر عاطفه ورابطه ما کشیدند
در زمینه های دیگر هم به شرح ایضا درعرصه علم ،مدرک حجاب درک وعلم ، درصحنه سیاست حزب وگروه بازی حجاب اخوت ایمانی ،دراخلاق اجتماعی مد حجاب ترقی وپیشرفت باطنی وخودسازی دراقتصاد پول حجاب تعاون وهمین طور حجاب های کثیر دیگر که هرچه می گذرد بر تعداد وضخامت آنهاافزوده می شود
وگویی همه این حجب برخیرات بازگشت به آن حجاب مهم واساسی یعنی محجوب بودن معدن خیر وکمال یعنی امام وانسان کامل دارد وتازمانی که بشر به درک وفهم خسرانی که از آن غیبت براو می رود نشود وبه خورشید ولایت رجوع نکند کاروبارش به سامان نخواهد رسید وعمل واندیشه وابتکارش جز حجاب افزایی نخواهد بود
اللهم عجل لولیک الفرج
درباره شعار مهمی که دکتر روحانی تحت عنوان اعتدال در انتخابات مطرح کردند وبا آن به پیروزی رسیدند به دو نکته ای کلیدی می پردازیم
نکته اول روشن کردن مصداق اصلی اعتدال ومراد بالذات از اعتدال است ، اعتدال مثل خیلی از ارزشهای دیگر زمانی معنای خودرا روشنتر بیان می کند که متعلق آن روشن باشد
وبدانیم اعتدالی که درلغت به معنای میانه وحدوسط است درسیاست فعلی میانه روی در چه چیز را قصد کرده است ؟ ومهم ترین دسته بندی دراین زمینه بازگشت به دو عنوان هدف و روش دارد
یعنی اعتدال در هدف مراد است ؟ یا اعتدال در روش؟ ومراد از اعتدال در هدف یعنی گزینش اهداف متوسط ومیانه است واعتدال در روش انتخاب راه میانه و به دور از افراط وتفریط در رسیدن به اهداف است
حال باید دید که اعتدالی که امروز شعار دولت است از کدام نوع اعتدال است ؟ از آنجا که ریس جمهور از طرفی در کنار سخن از اعتدال از آرمان ها واهداف بلند انقلاب گفته ودفاع کرده واز سوی دیگر همواره اعتدال را درکنار اخلاق مطرح کرده است
و اخلاق هم نوعی عدالت ورزی در روش است به نظر می رسد مراد از اعتدال همان اعتدال در روش باشد
نکته دوم رابطه این نوع از اعتدال با انقلابی بودن است حال باید دید چه نسبتی بین اعتدال در روش و انقلابی بودن وجود دارد ؟آیا این ها باهم قابل جمع هستند یانه ؟ درپاسخ باید گفت که این نوع اعتدال نه تنها منافاتی با آرمان گرایی وانقلابی گری ندارد بلکه به نوعی تضمین کننده وحافظ آرمان وانقلاب است
چراکه اعتدال با بیانی که گذشت به این معنا است که با داشتن اهداف متعالی وآرمانهای بزرگ انقلابی در انتخاب روش اجرا بر عقل زمان شناس باید متکی بود یعنی اهداف را انقلاب وآرمانهایش معین می کند وروش رسیدن به اهداف را عقل اعتدال شناس مشخص می سازد
ودرواقع آنچه با انقلابی گری وآرمان گرایی منافات دارد اعتدال گرایی در هدف وخرسند وخوشنود وقانع شدن به اهداف متوسط است اما اعتدال گرایی در روش عین دغدغه حفظ ودوام آرمان را داشتن است
وتفاوت مهم انقلابی اعتدال گرا با انقلابی تندرو در همین است که انقلابی اعتدالی علاوه بر حال به فکر دوام وماندگاری انقلاب در آینده است
و یک اعتدال گرای انقلابی آرمان واهداف خودرا ازانقلاب می گیرد امادر اجرا وپیاده کردن آنها معتدلانه عمل می کند
ومنبع مهمی که روش اعتدالی را به ما می آموزد عقل مومنانه است درواقع مادونوع انقلابی داریم همان طور که دونوع دیندار داریم انقلابی که اهداف را از انقلاب می گیرد وروش ها رابا عقل مومنانه کشف می کند
وانقلابی که بیش از روش در فکر هدف است وچندان اهمیت به روش نمی دهد وهدف را از انقلاب می گیرد وبا نگاه ظاهری وبدون تامل جدی و عقلی می خواهد اهداف را پیاده کند
وچون از عقلانیت غفلت می کند آرمانش را قربانی ندانم کاری خود می کند وبا تصلب وعدم انعطاف وظاهر گرایی حیات ممتد را از آرمانش می گیرد
چراکه انقلابی گری وآرمانی بودن بدون نظر ونگاه جدی به روش های عقلانی انقلاب را دچار قشریت وظاهر گرایی وبن بست وگاه اسیر در دام دشمن می کند
اما انقلابی بودن همراه عقلانیت والتزام به روش درست ومعتدل انقلاب را به عمق می برد ودوام ورشد آن را فراهم می سازد واین نکته علاوه بر برهان عقلی داری تجربه تاریخی وزنده است که در حوزه دین وهم انقلاب ها رخ داده است
تفاوت مهم روش ائمه در تفسیر واجرای دین التزام به عقلانیت در گزینش روش است لذا می بینیم که ائمه اطهار با آنکه نور واحد بودند ویک آرمان وهدف را تعقیب می کردند
اما با توجه به شرایط زمان ونظر عقل روشهای متفاوت در ارائه دین وبرخورد با دشمن بر می گزیدند ودارای انعطاف در روش بودند
درحالی که امام حسین علیه السلام با دشمن می جنگد وشهید می شود امام حسن علیه السلام صلح می کند در حالی که در مواقعی سخن از جنگ وجهاد است در مواقع دیگر سخن از تقیه است دکتر شریعتی سخن زیبایی به این مضمون درباره تقیه دارد که می گوید تقیه راز ماندگاری وحفظ ودوام تشیع است
یعنی اگر ائمه در برهه هایی تقیه را توصیه نمی کردند وتغییر تاکتیک نمی دادند تشیع با اندک پیرو در ان زمان به راحتی مغلوب قدرتمندان می شد وتاریخش به سرعت تمام می شد
اما هوشمندی ائمه در زمانهایی با ارائه ابزاری چون تقیه اساس تشیع را حفظ وآن را به نسل های بعد منتقل کرد
امروز هم درحالی که ما بعداز نزدیک به چهار دهه که از انقلاب می گذرد کشور ونظام وسیاست ما با تدبیر یاران اصیل امام وانقلاب چهره ای با ثبات ومردم سالار از خود در منطقه به نمایش گذاشته است انقلاب های منطقه در کمتر از دوسال دچار بحران واضمحلال شده اند
واین بازگشت به همان نکته کلیدی توجه به روش عقلانی وتغییر وتنظیم روش متناسب با زمان وتوجه به اجتهاد در سیاست ورزی دارد که دربطن انقلاب وروش امام نهفته است
وگرچه گاه از ناحیه برخی نااشنایان به خط امام ویا مغرضان دچار خطر فراموشی شده ولطماتی به کشور زده که وضعیت چند سال گذشته نمونه بارز آن است
اما اساس جهت گیری نظام که توجه به عقلانیت را در درون خود دارد باعث زنده بودن و پویایی ورشد انقلاب اسلامی گشته است وشعار اعتدال امروز دکتر روحانی احیای مجدد همان عقلانیت مومنانه وتوجه به مقتضیات زمان ومکان در اتخاذ تاکتیک ها وروش های مختلف در اجرای اهداف آرمانی انقلاب اسلامی است .
کتاب (حلزون های خانه به دوش ) مجموعه ای از برخی مقالات شهید آوینی درباره روشنفکران ونقد و بررسی برخی مقالات نشریات روشنفکری دهه هفتاد است در این کتاب به مناسبتی شهید اوینی جملاتی را درباره پذیرش قطعنامه 598 مطرح کرده اند.
که از دو جهت متناسب با فضای امروز سیاسی جامعه است ،که هم پاسخ کسانی را می دهد که هنوز هم دم از اشتباه بودن پذیرش قطعنامه می زنند وآن را کاری تحمیلی بر امام می دانند وهم تلنگری است بر کسانی که درک درستی از شرایط وتغییر استراتژی ها در سیاست های نظام در عرصه بین المللی ندارند
وبی پروا وگستاخانه بر رییس جمهور و دولت وزارت خارجه می تازند والبته به انتقاد وحمله زبانی نیز قا نع نیستند، اما جمله سید شهید چنین است :
(همه باید بدانند -وبسیاری نیز می دانند -که اگر تغییری در استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران دربرابر جهان خارج از خویش روی داده است بنیان این تغییر را حضرت امام خمینی شخصا با قبول قطعنامه 598 نهاده اند
وشکی حتی در پنهان ترین نقاط ذهن نمی توان داشت که این عمل نیز منبعث از همان حکمت ودرایت بی نظیر است که حضرت او از اجداد واسلاف خویش که بنیان تاریخ ولایی کره زمین را نهاده اند به ارث برده است )
آن شهید بزرگوار با استناد به عمل دو امام همام امام حسن وامام حسین علیهما السلام تغییر استراژی ها را ریشه دار در تاریخ تشیع واقدام خاندان عصمت می داند وآورده است :
(بدون تردید نحوه عمل حکومت اسلامی دربرابر دشمنان داخلی وخارجی بنابر شواهد عقلی ونقلی وتاریخی فراوان که وجود دارد می تواند متناسب با شرایط ومقتضیات تا آنجا تغییر کند که پیشیوایان به حقی چون امام حسن وامام حسین علیهما السلام به فاصله چند سال از یکدیگر در نحوه عمل ظاهرا متغایر ودر باطن واحد را در برابر دشمن اختیار کنند )
شهید آوینی با اشاره به مخالفت فردی چون حجربن عدی با تصمیم امام حسن علیه السلام وهضم نکردن این اتفاق به انقلابیون هشدار می دهد مبادا دچار چنان خطاهایی شوند ومی گوید:
(مااین تجربه تاریخی را درحیات امام خمینی تجدید کردیم وبه راستی اگر آن بزرگوار قبل از قبول قطعنامه 598 رحل اقامت به حظیره القدس می کشیدند ووصی به حق ایشان مصلحت را درآن می یافتند که باید این جام زهر را سر کشید آیا حتی بهترین مومنان به ولایت فقیه دچار همان اشتباهی نمی شدیم که حجر بن عدی دربرابر صلح امام حسن مرتکب شدند ؟)*
کسانی که در صداقت واعتقاد راسخ شهید آوینی به انقلاب وآرمان هایش شک ندارند یکبار دیگر جملات حکیمانه آن شهید بزرگوار را مرور کنند تا در شرایط فعلی که در وضعیت مشابه پذیرش قطعنامه هستیم به درک درستی از تصمیمات واقدامات متولیان سیاست داخلی وخارجی که بدون شک بدون هماهنگی وبدون اجازه رهبری اقدامی را انجام نمی دهند ،برسند
ودردام تحلیل وحرف وحدیث های کسانی که نام ونانشان در افراطی گری وتندروی است نیفتند
* کتاب حلزون های خانه به دوش ، مقاله تحلیل آسان ، صفحه 132و133
ازجمله ویژگی های بارز آغاز بهار ظهور گسترده خلق وخلاقیت الهی است دراین ایام طبیعت با شادابی وسرزندگی ورشد وشکوفایی قدرت خلق وآفرینش بدیع خداوند را به نمایش می گذارد
وانسان متذکر با نگاه بصیر به تماشای تجدید حیات طبیعت وتکرار خلاقیت بی نظیر خداوند می نشیند. وتوجه و تامل در آفرینش وکیفیت وچگونگی خلق خداوند خصوصادرعصر حاضر که به نوعی انسان ذهن وقلبش درگیر خلاقیت های خیالی ومجازی است بسیار لازم است
فصل بهار هزار دلیل روشن بر وجود باطنی درپشت این ظاهر وطبیعت است. وهزار برهان وحجت بر ووجود خدایی مافوق حس وماده دارد خدایی که خاک کهنه ومرده را دوباره زنده می کند
خدای که طبیعت بی جان رادوباره جان می بخشد خدایی که سکوت ورکود زمستانی را می شکند .وشور وحرکت بهاری بر همه جا می گسترد وامروز بهار بیشتر از سابق صبغه تعلیم وتذکار وتذکر برای جان ودل مادارد ،
چراکه درجهان جدید با برخی پیشرفت های مادی که بشر کرده وبه عرصه های نازلی از خلاقیت دست یافته است و این قدرت وعلم بشری از جهاتی حجابی بر دیده های ظاهر بین انسان افکنده است
وآن قدر ذهن وضمیر آدمیان را با مصنوعات بشری درگیر کرده که انسان از مظاهر اصلی خلقت از جمله طبیعتی که خلق بکر الهی است غافل شده است
و این موضوع هم فرعونیت وغرور کاذب وجاهلانه به همراه آورده که انسان جدید را به فراموشی رب خود وفراموشی این که خودنیز مخلوقی ضعیف است دچار ساخته است
واورا به ادعاهای فرعونی وخودرا خداخواندن کشانده است وهم با اشتغال تمام با دست ساخته های بشری درفضای مجاز وخیال قرار گرفته واز واقعیات وحقایق فاصله گرفته است و نتیجه آن احساس نوعی سردرگمی وباطل دیدن عالم و احساس پوچی است
و بهار درکنار همه برکاتی که دارد یک فرصت استثنایی برای انسان است تا خودرا از دام جهل جدید برهاند وبا چشم گشودن به خلق های الهی از تارهای خود تندیده انانیت بیرون آید
وبانگ ربوبیت سرندهد و خودرا خدا نپندارد (فقال انا ربکم الاعلی پس گفت من پروردگار برتر شما هستم )نازعات /24
واز ادعای استغناء دست بردارد ونگوید (انما اوتیته علی علم ..همانا با دانش خود بدست آورده ام .. ) قصص /76 ،
ومومنانه وخاضعانه وفروتنانه به سوی خدای خود روی آورد و ندای نیاز سردهد (ربنا ما خلقت هذا باطلا، ای پروردگار ما تو جهان را بیهوده نیافریدی )آل عمران /191 ،
در محاجه ای که بین حضرت ابراهیم ونمرود رخ داد ابراهیم فرمود پروردگار من می میراند وزنده می کند (ربی الذی یحیی ویمیت )بقره /258
و نمرود برای فریب عوام دستور داد دو زندانی را آوردند یکی را آزاد کرده ودیگری را کشت وگفت من هم زنده نگه می دارم ومی کشم
وابراهیم برای ابطال این پندار خام واحساس قدرت پوشالی فرمود : پروردگار من خورشید را از مشرق طلوع می دهد تو می توانی از مغرب طلوع ده. ونمرود دربهت رفت نتوانست جوابی دهد( فبهت الذی کفر )بقره /258
امروز هم مشابه همان ادعا ها آشکاروپنهان می شود وصاحبان سرمایه وصنعت همان ادعاهای فرعونی ونمرودی را مطرح می کنند والبته خیل کثیری هم خام عوام فریبی ها شده اند.
وبهار آیت عظمای الهی ودر عین لطافت برهان وحجت قاطع خداوند در برابر این خام اندیشی هاست وآشکارا همه مدعیان ومحسورشدگان ادعاهارا فرا می خواند که اگر می توانید چون رب من بیافرینید درواقع بهار خلق وخلقت حقیقی را که مرده را زنده وشکوفا کردن است را به نمایش می گذارد.
وحجتی است بر ما که در عصر شبهات وفتنه ها دردام مدعیان وعالم نمایان نیفتیم وخدایان قلابی را با خدای حقیقی اشتباه نگیریم ومبهوت ومحسور تکنیک وامثال آن نشویم واین بیان بلند قرآن را فریاد می کند که
( أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوات...، به من بنماییدآن (شریکانى را که به جاى خداى یکتا مىخواندید) از این زمین چه چیز را آفریدهاند؟ یا در آفرینش آسمان چه مشارکتى داشتهاند؟) فاطر /40
بهار از ما می خواهد که چشم بصیرت ودل به روی خلقت خدا بگشاییم تا دریابیم که خلق حقیقی از آن خداوند است وبس ومدعیان غیر از سرهم بندی آن هم درتقلید از طبیعتی که مخلوق خداوند است کاردیگر نمی کنند
والبته علم وصنعت بشری درکنار یک گره گشایی چندین گره در زندگی می افکنند چراکه علم بشر جدید با جهل وبی ایمانی آلوده ومخلوط است و بهار فصل افزایش وتحکیم ایمان است اگر قدرومنزلتش را بدانیم
و پیام های دل وجان نوازش را بشنویم که اگر چنین شود بهار در جان ما نفوذ کرده و علاوه بر حظ طبیعی از بهار بهره قلبی نیز از بهار برده ایم وبه بهار دل دست یافته ایم
نام فاطمه سلام الله علیها با فدک پیوند خورده است وفدک باغی است که پیامبر اکرم (ص) به فاطمه می بخشد وبعداز رحلت پیغمبر اکرم (ص) غاصبان خلافت فدک را نیز از فاطمه (ع) می گیرند و فاطمه (ع) براین ظلم بی تاب می شود خطبه می خواند ودست به افشاگری می زند .
فاطمه صدیقه زندگیش و عقیده و عملش گواهی می دهد ذره ای به دنیا و تنعماتش تعلقی ندارد بانویی که در شیرین ترین شب زندگی پیراهن عروسیش را به فقیری می بخشد و با لباس کهنه به خانه داماد می رود .
فاطمه ای که به گواهی سوره انسان ،همراه خانواده سه روز با آب افطار می کند و طعامش را به فقیر و مسکین واسیر می بخشد بنابراین خشم و ناراحتی فاطمه علیها سلام در از دست رفتن یک متاع دنیوی نیست.
اما چرا فاطمه علیها سلام درجریان فدک این گونه می خروشد ؟ این مساله از چند جهت قابل بررسی وتامل است
اول این که غصب فدک دشمنی آشکاربا پیامبر اکرم(ص) و سیره او و احکام اسلام است و بدعت و ایجاد انحراف در شریعت محمدی (ص) واجتهاد وفتوا وحکم بر خلاف نص ومخالفت آشکار با سیره وسنت پیامبر اکرم (ص) است
وفاطمه علیها سلام درواقع درمقابل یک بدعت وانحراف می ایستد ومی خواهد باطن منحرفانه حاکمان را عیان سازد .
دوم این که حضرت فاطمه می دانست که عطای پدر نه از روی علاقه و تعصب پدری بلکه امری حکیمانه وعادلانه است که پیامبر (ص )می داند فاطمه (ع) متاع دنیوی را نه برای خود که در جهت مصالح محرومان صرف خواهد کرد.
و فاطمه زهراء واسطه عادل وامینی است تا پشتیبان وفریاد رس محرومان باشد و ازدست رفتن فدک یعنی ازدست رفتن سرمایه محرومان ومظلومان است
سوم این که دریک زمان همزمان دوظلم رخ می دهد یکی بر امام وامت وفاطمه (ع) که همان غصب خلافت است ودیگری بر حضرت فاطمه ومحرومان وآن غصب فدک است واعتراض وخروش فاطمه علیها سلام ازجهتی درباره فدک است .
امادرواقع افشای ناصالح بودن حاکمان ونامشروع بودن حکومت ایشان است فاطمه (ع) درواقع به حکمی از احکام این حکومت اعتراض می کند تا باطن بی مایه وشخصیت بی پایه وظالمانه حاکمان زمان را آشکار سازد .
ودرواقع حضرت صدیقه دست بر نقطه ای می گذارد که حکومت هر واکنشی که نشان دهد بر زیان خود عمل کرده است اگر اعتراف به حق کند وفدک را باز گرداند آن وقت زمینه فراهم می شود تابه غصب مهم تر که غصب خلافت است تن دهد وآن را باز گرداند.
لذاست که وقتی از عالم طرفدار فکری غاصبان خلافت پرسیده می شود چرا خلیفه فدک را پس نداد وباعث این همه کدورت شد ؟جواب می دهد که اگر فدک باز پس داده می شد فردا نوبت باز پس دادن خلافت بود.
این سخنی است که شارح سنی نهج البلاغه ابن ابی الحدید از استاد اهل تسنن خود نقل می کند
واگر حاکمان بر غصب فدک اصرار می ورزیدند که چنین کردند در عمل به ظلم و نامشروع بودن خود مهر تایید زدند و حضرت فاطمه موضوع فدک را برجسته ساختند تا ماهیت منافقان وغاصبان و ظالمان در گفتار وعمل روشن شود.
ودرتاریخ چهره حقیقت از باطل وظلم از عدالت آشکار شود و آیندگان مثل مردم زمان حضرت مفتون ومرعوب دسیسه ها نگردند وهرکس که به جد دنبال حقیقت است با تامل وتدبر در قصه فدک وخطبه غراء فاطمه بین حق وباطل به تشخیص درست برسد .
و در شبهه افکنی عوام فریبان قدرت طلب گرفتار نشود لذا فاطمه (ع) وفدک وخطبه فدکیه علامات ونشانه هایی برای همیشه تاریخ درترسیم صراط مستقیم وروشن ساختن حقیقت وافشای ظلم وظالمان است .