درادامه بحث عهد انسان وخداوند به تفاوت زندگی انسان متعهد واهل عهد الهی با انسان غیر متعهد می پردازیم انسان متعهد نگاه متعهدانه ومسئولانه به هستی وجهان وجامعه وخوددارد او علاوه براین که به دیده معرفت وعبرت به زمین وزمان وپدیده ها می نگرد
او علاوه براین که تک تک موجودات عالم را آینه وآیتی می بیند علاوه بر این که معنارادرجزء جزء جهان می جوید درنگاه به حوادث واتفاقات بی تفاوت وخنثی از کنار آنها نمی گذرد وبه تعبیر قران
کور وکر دربرابر آیات نیست
وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73 فرقان ) و کسانى که چون به آیههاى پروردگارشان اندرزشان دهند کر و کور بر آن ننگرند .)
درنگاه متعهدانه بخشی از مسئولیت عالم به دوش انسان افتاده است وفطرت مرکز وکانون درک مسئولانه هستی است که قبلا گفتیم فطرت عصاره میثاق های وعهدهای الهی است ودرروایات هم از فطرت با عنوان میثاق یاد شده است
در وجود انسان نیروهای دراکه متعددی وجودارد از عقل وقلب تا فطرت که هریک علاوه بر وظیفه درک وظایف دیگر نیز دارد وفطرت درک درکنار عهد را عهده دار است یعنی هم می فهمد حقایق را وهم درک میکند
نسبت مسئولیت خودرا با آن حقیقیت ولذا تفاوت مهم علم بی مسئولیت وآگاهی مسئولانه در همین جا روشن می شود که اگر علم از فطرت وایمان وعهد الهی جدا شود علم اخته را نتیجه می دهد
که هر چه هم بر میزان ان افزوده شود تغییری در وجدان انسانی او به وجود نمی اورد چون نمی تواند ویا نمی خواهد نسبت خودرا با این آگاهی بداند لذا امروز می بینیم با وجود توسعه محیرالعقول علوم واطلاعات ودانش ها مسئولیت ورزی وبیداری وجدان انسانی ترقی نکرده بلکه درمواردی نزول قهقرایی داشته است
و پیشرفت علمی نه تنها صلاح واصلاح اساسی واصولی را پدید نیاورده بلکه درموارد بسیار فساد ومفسده انگیز در حیات انسانی وحتی زیست زمینی او گشته است همان که قران در سوره روم به آن اشاره کرده است
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41 روم ) در دریا و خشکى فساد ظاهر گشت به خاطر کارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به این وسیله بعضى از آثار کار بد را به ایشان بچشاند .
ودرکنار آن درهمین سوره به عنوان راه علاج به بازگشت به فطرت ویادآوری میثاق های الهی که همان فطرت ودین قیم باشد به عنوان رکن واساس تعهد ورزی تاکیدمی کند
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ
پس روى خود به سوى دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است فطرتى که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونگى نیست، این است دین مستقیم ولى بیشتر مردم نمىدانند
بحث ماه رمضان که مربوط به عهدهای بین انسان وخداوند بود چند روزی به خاطر لیالی قدر وایام شهادت حضرت امیر متوقف ماند وبااین نوشته بحث را ادامه می دهیم درنوشته های قبل به دو عهد مهم بین خداوند وانسان پرداختیم
اولی عهد به پذیرش ربوبیت الهی بود ودومی عدم پذیرش عبودیت شیطان بود وتجلی عینی این دو عهد را می توان درواجبات ومحرمات دید که واجبات بازگشت به ربوبیت الهی ومحرمات برگشت به پرهیز از عبودیت شیطان دارد
لذا در قرآن هم وقتی سخن از واجبات است ابتدا اشاره به توحید وربوبیت الهی است ( انَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری (14 طه )من خداى یکتایم، معبودى جز من نیست، عبادت من کن و براى یاد کردن من نماز به پا کن
و وقتی صحبت از محرمات است موضوع شیطان وپرهیز دادن از اطاعت او مطرح می شود (یأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ )
اى کسانى که ایمان آوردهاید، جز این نیست که شراب و قمار و بتها، یا سنگهایى که براى قربانى نصب شده و چوبههاى قرعه، پلید و از عملیات شیطان است. پس دورى کنید از آنها، شاید که رستگار شوید (90مائده )
بنابراین عهدهای الهی درقالب احکام وحلال وحرام واجب ظهور وبروز می کنند وپابندی به عهدهای الهی همان پایبندی به واجبات ومحرمات خواهد بود واز آنجا که دربحث های قبل اشاره شد که عهد وفطرت پیوند وثیق دارند
وفطرت همان اجمال وعصاره عهدهاست بنابراین می شود گفت تفصیل وتفسیر فطرت می شود همین واجبالت ومحرمات ولذا مساله فطرت فراتر از موضوع اعتقادی صرف است وشامل همه مبانی ومعارف واحکام الهی می شود
وفطرت یعنی عصاره اعتقادات واحکام وهمان طور که انسان بالفطره خداپرست وموحد است بالفطره آگاه به واجبات وحرام هاست واین اگاهی بیشتر به صورت میل ودوست داشتن واجبات ونفرت وانزجرار از محرمات دردرون او وجوددارد
فرضا انسان بالطبع از نجاسات وخوردن گوشت حیوانات حرام گوشت متنفر است ومیل به پرستش وپاکی دراو وجودارد اگرچه ممکن است درعمل به خاطر ضعف نفس وسایر دلایل به این میل باطنی پاسخ ندهد امادردرون خود انجام اعمل شایسته وپرهیز از اعمال شیطانی را دوست دارد
مثل این که بسیاری از ما ورزش را دو.ست داریم اما شاید اراده لازم برای انجام آن را نداشته باشیم خلاصه این که عهدهای الهی به صورت فطرت دردرون ما تعبیه شده واین عهدها علاوه بر جنبه اعتقادی جنبه عملی وعینی دارد.
وعهد وفطرت علاوه بر اعتقادات حوزه اخلاق وفقه را که حوزه عمل هستند نیز شامل می شود والتزام به عهدهای الهی به معنای انجام واجبات وترک محرمات است ودین داری بدون انجام والتزام عملی معنا ومفهومی نخواهد داشت .
وسخن از اعتقاد به خدا درقلب بدون التزام عملی یک گزافه گویی است و ودین داری مسئولانه اقتضا می کند که انسان در عمل به اعتقادات خود ملتزم باشد واداعای دین ورزی بدون مسئولیت وتعهد عملی لاف زنی بیهوده ای بیش نیست
و سکولاریسم وجداکردن حوزه عمل از اعتقاد وکم رنگ کردن نقش فقه در دین داری آیین ونظری شیطانی برای حذف اصل دیانت وایمان وبه فراموشی سپردن عهدهای الهی است است .
شب قدر دیگری آمد ومن به خواسته ها وحاجات ودعاهایم می اندیشم که از خدای قدر وقرآن ورمضان چه بخواهم وقتی خواسته هایم نیازها یم را مرور می کنم
می بینم غالبا تکراری است واین یعنی درجازدن یعنی خسران یعنی عقب ماندن از قافله یاران حقیقی حق که با هر رمضان نا ونوری نو می گیرند.
ومرتبه ورتبه ای تازه می یابند ودر راه سلوک بی انتهای الهی هر سال وهر قدر قربی نو وقدمی دیگر برمی دارند .
ودیدم بهترین دعا وخواسته ام امشب دراین شب شکوهین وشورانگیزین این باشد که خدایا ای رب واله ومعبود ومقصود م ای خدای فطرت وطراوت وتازگی ای خدای رشد وبرکت
به این تکرار ملال انگیز خواسته هایم که از سست همتی وضعف اراده ام حکایت دارند پایان ده
وبا دست کرامت واعجاز الهی خود فتحی جدید وفرجی نو برویم بگشا
کاری کن کارستان تا سال دیگر وقدر دیگر که سر وجان به آستانت می سایم احساس کنم گامهایی در راه معرفت وعبودیت تو بر داشته ام ودیگر در راه مانده نیستم
ای خدای عزت وعظمت ای خدای ذکر وحضور وغیرت وقدرت چنان بر جان ناتوان ولحظه های بی رمق وزندگی زنگار گرفته ام .
نور یقین وشکوه ایمان وجلای معرفت وصفای حیات طیبه بریز و ببار وبتابان که روح ودلم جانی دیگر گیرد ومن کس دیگر شوم بنده تو وزنده به مهر تو
ای پروردگار م با عنایت خاصه ات زنجیرهای تنیده بر جانم را بشکن ومرا ازدست وسوسه ها واوهام از بند دنیا واز مکر شیطان برهان .
تا قدر دیگر رها از بند خود وخیالات وآزاد از غمهای پست دنیوی وفارغ از رنج های دنیوی وگذشته از درد های زمینی خالصانه فقط تورا بخوانم وفریاد کنم .
خدایا به حرمت قرآن نازل در قدر قلبم را با معرفت قرآن قرین کن
خدایا به حرمت فرشتگان نازل دراین شب جانم را ملکوتی ساز وبه حرمت امامی که ملکوتیان دراین شب میهمان او هستند هدایت وعنایت آن شاهد غائب را سایه سار زندگیم ساز
درنوشته قبل به عدالت معرفتی حضرت امیر پرداختیم وگفته شد که علت اصلی شهادت ایشان عدالت معرفتی بود درادامه مطلب وبرای روشنترشدن موضوع بحث را با این روایت از پیامبر اکرم (ص) پی می گیریم که فرمود :
آگاه باشید همانا على بن ابى طالب برادر و وصى من است، و پس از من در باره تأویل قرآن بجنگد چنانچه من در باره تنزیل آن جنگیدم
(ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى ج1 ص 169)
جنگ بر تنزیل و تاویل به این معنا که مشرکان مخالف اصل وجود قرآن بودند ودرگیری پیامبر با آنها بدین خاطر بود اماجنگ های حضرت علی در تاویل وتفسیر وبرداشت صحیح از قرآن بود که این موضوع می رساند که نزاع اصلی بین امام علی ودشمنانش بر سر فهم قرآن وچگونه فهمیدن آن بوده است.
ودر زمانی که تفاسیر وبرداشتهای افراط .وتفریطی وانحرافی از قرآن واجتهادهای ناقص ونادرست از این کتاب عمیق وذوابعاد وجودداشت حضرت علی با تفسیر وقرائتی برمحور عدالت معرفتی وشناختی که همان فهم دقیق وبه جا از قرآن بود
به جنگ با مخالفان رفت ومخالفان دانای دنیاطلب ویا نادان دین ناشناس که نمی توانستند نور عدالت درشناخت آن امام معرفت را ببینند می رود واین موضوع نشان می دهد که ریشه اختلافات بیش از قدرت وثروت معرفت بوده است
این تنازع البته بعداز رحلت پیامبر رخ نمود که هسته محوری آن مساله مهم خلافت بود اماشکل عینی وتبدیل شدن تنازع فکری به جنگ داخلی در زمان حکومت آن حضرت اتفاق افتاد
وبه تعبیر خود آن حضرت اوقرآن ناطقی بود که زبان قرآن نازل بر پیامبر اکرم بود و درواقع دشمنان انسانیت وعدالت وایمان ومعرفت در ماه قرآن ،قرآن را هدف گرفتند
وچند اصل شاخص درفهم از دین وقرآن از نظر امام علی وجودداشت که به برخی اشاره می کنیم
1-تکیه برسنت پیامبر به عنوان شارح قرآن
مهم ترین اصلی که حضرت برآن پای می فشرد رجوع واتکاء به روش وسیره وسنت سیاسی واجتماعی پیامبر اکرم در فهم واجرای احکام قرآنی بود حضرت علی در محاجه هایی که با خوارج داشت در تفسیر آیات حدود وحقوق به روش پیامبر استناد داشتند وسیره عادلانه ایشان را معیار قرار می دادند
وجاهلان افراط پیشه زمان خود وهمه زمانها را به پرهیز از اجتهاد به رای واستنباطهای بی پایه واساس وامی داشتند از جمله وقتی خوارج تکفیری فتوای کافر شدن افراد را به صرف ارتکاب گناه دادند حضرت امیر دربرابر این تندروی جاهلانه ایستادند وبا سند قراردادن سیره پیامبر فرمودند:
( شما مىدانید، همانا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم زناکارى را که همسر داشت سنگسار کرد، سپس بر او نماز گزارد، و میراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را کشت و میراث او را به خانوادهاش بازگرداند،
دست دزد را برید و زناکارى را که همسر نداشت تازیانه زد، و سهم آنان را از غنائم مىداد تا با زنان مسلمان ازدواج کنند. پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آنها را براى گناهانشان کیفر مىداد، و حدود الهى را بر آنان جارى مىساخت،
امّا سهم اسلامى آنها را از بین نمىبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمین خارج نمىساخت. (پس با انجام گناهان کبیره کافر نشدند) شما (خوارج)، بدترین مردم و آلت دست شیطان، و عامل گمراهى این و آن مىباشید).
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى خطبه 127)
2-اصالت راه در فهم حضرت علی از قرآن
از جمله اصولی که حضرت از قرآن وسنت پیامبر می فهمید ومی فهماند این بود که درهیچ شرایطی هدف نمی تواند راه را توجیه کند وبه خاطر برخی اهداف ولو مقدس از راههایی نامشروع رفت وروش اجرای معارف وموازین قرآنی باید کاملا متناسب باهدف باشد
و حضرت امیر در گفتار ورفتار سیاسی اجتماعی خود به صراحت وقاطعیت بر این اصل وفادار بود ودرحالی که دشمنان ایشان به راحتی این مهم را نادیده می گرفتند وبرای حفظ قدرت وحکومت به هر شیوه ای متوسل می شدند
اما حضرت امیر حاضر به پذیرش شکست ظاهری وازدست دادن حکومت که زمینه ساز اجرای احکام الهی بود بودند اما حاضر به زیر پاگذاشتن این اصل اساسی نبودند لذا فرمود:
(من مىدانم که چگونه باید شما را اصلاح و کجىهاى شما را راست کرد، امّا اصلاح شما را با فاسد کردن روح خویش جایز نمىدانم
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى خطبه 69 )
وهمچنین فرمود :
(سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، امّا معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولى هر نیرنگى گناه، و هر گناهى نوعى کفر و انکار است،
روز رستاخیز در دست هر حیلهگرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند، من با فریب کارى غافلگیر نمىشوم، و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد.
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى خطب 200)
3-عدالت جامع
شناختی که حضرت از عدالت ارائه می داد جامع بود یعنی دارای ابعاد مختلف بود وفقط در عدالت اقتصادی وتوزیع عادلانه بیت المال خلاصه نمی شد بلکه همه ساحت های عدالت را شامل می شد
از جمله عدالت در حقوق سیاسی واجتماعی افراد که امروزه از آن تعبیر به آزادیهای سیاسی می شود ودر سیره سیاسی حضرت آزادی مشروع در ظل وذیل عدالت معنا می شد وسهم مهمی از عدالت را به خود اختصاص می داد.
لذا می بینیم در حکومت حضرت آزادی بیان واظهار نظر وحنی ابراز مخالفت با حکومت وحتی شخص حضرت امیر اصلی پذیرفته شده است آزادیی که حضرت به همین خوارج در اظهار نظر ومخالفت می داد می شود گفت در هیچ حکومتی درگذشته وامروز سابقه ندارد.
واین موضوع به حدی بود که وقتی حضرت به نماز جماعت می ایستاد برخی از خوارج به ایشان بی حرمتی می کردند وپاسخ حضرت فقط تلات آیه ای از قرآن بود
(ابن کوّاء (که از خوارج و از دشمنان سرسخت امیر المؤمنین بود، گرچه در کشف الغمه نقل کرده در جنگ نهروان از خوارج فاصله گرفت، ولى هر گاه موقعیّتى برایش پیش مىآمد على علیه السلام را مىآزرد از جمله وقتى على علیه السلام به جماعت نماز مىخواند و مردم به او اقتدا کرده بودند،
ابن کوّاء این آیه را با صداى بلند خواند وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (و بتحقیق وحى شد به تو و به آنان که قبل از تو بودند که اگر شرک آورى هر آینه عملت نابود خواهد شد
و البتّه از زیانکاران خواهى بود- زمر: 65) و امیر المؤمنین به احترام قرآن سکوت کرد و تا خواست به قرائت ادامه دهد، دو باره همین آیه را خواند و تا سه بار تکرار نمود. آنگاه امیر المؤمنین این آیه را تلاوت فرمود: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُون)
(ترجمه معانی الاخبار ج1 ص 281)
همچنین تکیه بر حقوق انسانی وبرخوردار دانستن انسانها از حقوق اجتماعی وسیاسی به صرف انسان بودن فارغ از هر دین ومذهب نماد دیگری از فهم جامع حضرت از عدالت است ودرزمانی که تنگ نظرانی چون خوارج مسلمانی را به جرم ارتکاب گناه کبیره ای از همه حقوق محروم شده می دانستند
امیر معرفت وعدالت به کارگزار ارشد وامین خود مالک اشتر توصیه می فرمود که حتی حقوق غیر مسلمانان را پاس بدارد
(مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مىباشند
. اگر گناهى از آنان سر مىزند یا علّتهایى بر آنان عارض مىشود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مىگردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى، نامه 53)
درباره علت به شهادت رسیدن امیرمومنان علی علیه السلام بیشتر بر عدالت ایشان تکیه می شود وجمله معروفی دراین باره بیان شده که( قتل فی محرابه لشدت عدله به خاطر شدت عدالت در محراب کشته شد )،این سخن البته صحیح است وحضرت علی (ع) به خاطر عدالت کشته شد
اما عدالتی که درباره حضرت مطرح است اختصاص وانحصاردر عدالت اقتصادی ندارد وعدالت امیر مومنان چون شخصیت سترگ ایشان دارای ابعاد واضلاع مختلف است وبه نظر می رسد مهم ترین جنبه عدالت حضرت عدالت فکری ومعرفتی است
که زیربنای سایر عدالت ها چون عدالت اجتماعی واقتصادی وقضایی است وعامل اصلی شهادت ایشان هم همین نوع از عدالت بود اما عدالت معرفتی به چه معناست ؟مراد از عدالت معرفتی یعنی تعادل در اندیشه ونگاه به هستی وخداوند وانسان
عدالت معرفتی که زیر بنای عدالت عملی است یعنی دیدن وشناختن دقیق هر چیز در جای خود همان طور که عدالت عملی یعنی نشاندن هر چیز درجای خود است واین که می بینیم دشمنان حضرت از طیف ها وافراد مختلف با انگیزه های متفاوت است
بازگشت به همین نکته دارد که هرکدام با بخشی از نگاه حضرت به دین وانسان درتضاد وتقابل بودند ونگاه جامع ایشان را برنمی تافتند درجبهه مخالفان حضرت در طرفی معاویه قدرت طلب حریص بر دنیا قرار دارد درسوی دیگر متدینان دارای حب ریاستی چون طلحه وزبیر هستند
ودر طرف دیگر متشرعانی اهل عبادت ومدعی دیانت داغ چون خوارج هستند این سه گروه گرچه تفاوت هایی با هم دارند اما نقطه مشترکشان دشمنی با علی (ع) است چون هریک به نوعی واز جهتی با فهم امام علی از دین وخدا وانسان مشکل دارند ونمی توانند معرفت ایشان را هضم کنند یکی دین را برای دنیا می خواهد یکی دین را همراه حفظ منافع خود می خواهد
وگروه سوم ازدین جز عبادات واحکامی خشک وخشن بدون لحاظ جایگاه انسان درآن نمی فهمد اما درنگا ومعرفت جامع امیرمنان در معرفت دینی نه انسان حذف می شود نه خداوند نه دین کنار می رود نه دنیا فراموش می شود
بلکه انسان در پرتو ولایت الهی حیات جدید وجلیلی پیدامی کند وحقوق وکرامت انسان در پرتو پذیرش حاکمیت الهی تضمین می شود ودنیا در پرتو دین معنا می یابد وتعریف حضرت علی (ع) از انسان عمیق وعمومی وفراگیر است
یعنی اولا اصالت درانسان روح الهی اوست وثانیا این اصالت درهمه انسانها جاری وساری است درحالی که درنگاه امثال معاویه انسان درمقابل خدا قرار دارد وتعریف او هم از انسان حیوانی چرنده ودرنده است
که برای رسیدن به منافع خود باید دین وخدارا به خیال خود دور بزند در نظر اصحاب جمل هم که درگیر حب نفس وریاست هستند دینی وحقیقتی پذیرفته است که تامین کننده برخی هواهای ایشان باشد
خدای آنها کسی است که مقام ومنزلت ویژ وبیشتری نسبت به سایر انسانها به ایشان داده است همان که قوم یهود می گفتند( نحن ابناء الله واحبائه ما فرزندان ودوستان ویژه خدا هستیم )
درنگاه خوارج هم خدا وانسان باهم جمع نمی شوند وانسان باید به نفع خداوند کنار رود این که گفتند( لاحکم الا لله) حکم فقط از آن خداست نشان از این تفکر دارد که وقتی خدا بود دیگر جایی برای انسان نیست
وحضرت امیر با طرح معرفتی الهی وعادلانه خداوانسان را باهم می دید وخدای علی(ع) حکومت وقدرت وسلطه اش جارا بر حقوق واراده انسان تنگ نمی کند همان طور که انسان در مکتب علی (ع) برای حفظ حقوق وکرامتش خود را مجبور به ترک دینا وسرباز زدن از فرمان خدا نمی بیند
بلکه در پرتو حاکمیت الهی است که انسان واقعی شکل می گیرد ورشد می کند و دین خداو حق انسان هردو در حاکمیت حضوردارند به گونه ای که انسان به صرف انسان بودن حق دارد که فرمود (انهم صنفان اما نظیر لک فی الخلق او اخ لک فی الدین مردم دو دسته اند یا درخلقت انسانی با تو ( خطاب به مالک اشتر ) برابرند یا برادر دینی تو هستند )
این بحث را انشاالله ادامه می دهیم