درزمانه ای که رسانه ها وماهواره ها وفیلمها بیشترین تاثیرگذاری فرهنگی وتربیتی دارند ودسترسی به دنیای ازاد برای بسیاری به راحتی صورت می گیرد ودر فضایی که خوراک فکری وفرهنگی جوانان وخانواده ها عموما از طریق شبکه های ماهواره ای وسایت های اینترنتی تامین می شود وان چه که عرضه می گردد غالبامخرب روح وروان انسان امروزاست نهادهای فرهنگ سازوخوراک دهنده جامعه غالبا دریک وادادگی قرارگرفته اند صداوسیما به عنوان خط مقدم این مبارزه نفس گیر خودرابه خواب زده است وبا برنامه ها وفیلمهای تکراری وبی رمق وخالی ازهنر وجذابیت صحنه را کاملا به دشمن واگذارکرده است ارشاد ومتولیان سینما هم سینما رادربست دراختیار عده ای بی هنر که تنها هنرشان کاسبی با سینماست قرارداده اند دیگرنه در سیما ونه درسینما بزرگان هنرهفتم حضورندارند دیشب حاتمی کیا هنرمند انقلاب از کسانی که دست امثال اورادرساختن فیلم فاخرجنگی بسته اند می گفت واز پیامد ان که میدان داری کسانی است که نه هنررامی شناسند نه انقلاب وجنگ را ،دهه شصت یک تجربه موفق برای سیما وسینمای ما بود دهه که با سعه صدر مسئولان بزرگانی چون علی حاتمی وتقوایی وکیمیایی در سیماوسینما حضورداشتند وجوانان متعهدی چون حاتمی کیا وتبریزی وافخمی گرمی بخش محفل سینماوسیما بودند اما با تاسف به خاطر تنگ نظریها ی رخ داده در سالهای اخیر سیما درتسخیر جاهلان به هنر قراترگرفته وسینما بیشتر محل حضور دلقک هایی به نام هنرمند گشته است با داستان های تکراری وابکی وعشق های کوچه بازاری مثلثی ومربعی وتبلیغ وترویجا بتذال وپوچی
درهفته دفاع مقدس هستیم هفته ای که بهانه ای دست می دهد تا به سالهای پرخاطره وخطر دفاع جانانه ملت مسلمان ایران بیاندیشیم وروزهای خون واتش وعشق وشکوه وصفا وسادگی ویکدلی به یاد آوریم روزهایی که به ظاهر سخت وپرمخاطره بود اما یک خلوص وپاکی وهمدلی بی نظیر درجای جای ایران اسلامی حاکم بود ایامی که به جای مدرک ومسند ومقام درک ودرد وقیام ارزش داشت سالهایی که زندان دیده ها وزجر کشیده ها ومردان خط مقدم حرمت وقداست داشتند روزهایی که رنگها و ونقشها وادا ها وادعاها خریداری نداشت فقط یک رنگ گواهی خلوص بود آن هم رنگ سرخ خون بود سالهایی که سرداران سرمست عشق خدا از مصاحبه ودوربین وچهره شدن می گریختند مبادا خلوص بلورین دل ملکوتیشان ترک بردارد روزهایی که چون ادعای ولایت ودینداری باسند سرخ خون اثبات می شد هرکسی را یارای ریاکاری وظاهرسازی نبود
وحیف که امروز ازانها بیش ازیک یاد نمانده است درزمانه ای گرفتارامده ایم که نه تنها فرار ازمصاحبه وترک خودنمایی دیگر ارزش نیست بلکه دربرابر دوربین ومناظره تبلیغاتی ریختن ابروی سابقون ومردان مبارزه وجنگ افتخار ومقام ومسند اوراست در فضایی قرارگرفته ایم که به راحتی دروغ می گوییم ودروغ هارا باورمی کنیم میدان داران ان روز از گفتن حقایق منتسب به خود ابا داشتند که مبادا غروروغل دل اسمانیشان را الوده کند وامروز دروغ ودغل سکوی پرش مدعیان بی ریشه گشته است بگذرم که سخن بسیاراست وسینه تنگ یادش بخیر
درنوشته قبل درباره جامعیت شخصیت حضرت صادق (ع) گفتیم واشاره ای به حدیث عنوان بصری داشتیم که دستور سیروسلوک واداب عرفان است ،ترجمه کامل حدیث به این شرح است
مجلسی در کتاب «بحار الانوار» ازعُنوان بصری؛ ذکر کرده است و وی پیرمردی فرتوت بود که از عمرش نود و چهار سال سپری میگشت.
او گفت: حال من اینطور بود که به نزد مالک بن أنس رفت و آمد داشتم. چون جعفر صادق علیه السّلام به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم، و دوست داشتم همانطوریکه از مالک تحصیل علم کردهام، از او نیز تحصیل علم نمایم.
پس روزی آنحضرت به من گفت: من مردی هستم مورد طلب دستگاه حکومتی (آزاد نیستم و وقتم در اختیار خودم نیست، و جاسوسان و مفتّشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند.) و علاوه بر این، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، أوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم. تو مرا از وِردم و ذِکرم باز مدار! و علومت را که میخواهی، از مالک بگیر و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنانکه سابقاً حالت اینطور بود که به سوی وی رفت و آمد داشتی.
پس من از این جریان غمگین گشتم و از نزد وی بیرون شدم، و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خیری جزئی را هم تفرّس مینمود، هر آینه مرا از رفت و آمد به سوی خودش، و تحصیل علم از محضرش منع و طرد نمیکرد.
پس داخل مسجد رسول الله صلّی الله علیه و ا´له شدم و بر آنحضرت سلام کردم. سپس فردای آن روز به سوی روضه برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: ای خدا! ای خدا! من از تو میخواهم تا قلب جعفر را به من متمایل فرمائی، و از علمش به مقداری روزی من نمائی تا بتوانم بدان، به سوی راه مستقیم و استوارت راه یابم!و با حال اندوه و غصّه به خانهام باز گشتم؛ و بجهت آنکه دلم از محبّت جعفر اشراب گردیده بود، دیگر نزد مالک بن أنس نرفتم. بنابراین از منزلم خارج نشدم مگر برای نماز واجب (که باید در مسجد با امام جماعت بجای آورم) تا به جائیکه صبرم تمام شد.
در اینحال که سینهام گرفته بود و حوصلهام به پایان رسیده بود نعلَین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد زیارت و دیدار جعفر را کردم؛ و این هنگامی بود که نماز عصر را بجا آورده بودم
پس چون به درِ خانة حضرت رسیدم، اذن دخول خواستم برای زیارت و دیدار حضرت. در اینحال خادمی از حضرت بیرون آمد و گفت: چه حاجت داری؟! گفتم: سلام کنم بر شریف.
خادم گفت: او در محلّ نماز خویش به نماز ایستاده است. پس من مقابل درِ منزل حضرت نشستم. در اینحال فقط به مقدار مختصری درنگ نمودم که خادمی آمد و گفت: به درون بیا تو بر برکت خداوندی (که به تو عنایت کند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشین! خداوندت بیامرزد! پس من نشستم، و حضرت قدری به حال تفکّر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: کنیهات چیست؟! گفتم: أبوعبدالله (پدر بندة خدا)!
حضرت گفتند: خداوند کنیهات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد ای أبوعبدالله! حاجتت چیست؟!
من در این لحظه با خود گفتم: اگر برای من از این دیدار و سلامی که بر حضرت کردم غیر از همین دعای حضرت هیچ چیز دگری نباشد، هرآینه بسیار است. سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه میخواهی؟! عرض کردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرماید، و از علمت به من روزی کند. و از خداوند امید دارم که آنچه را که دربارة حضرت شریف تو درخواست نمودهام به من عنایت نماید. حضرت فرمود: ای أبا عبدالله! علم به آموختن نیست. علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی ارادة هدایت او را نموده است واقع میشود. پس اگر علم میخواهی، باید در اوّلین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیّت را بطلبی؛ و بواسطة عمل کردن به علم، طالب علم باشی؛ و از خداوند بپرسی و استفهام نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند. گفتم: ای شریف! گفت: بگو: ای پدر بندة خدا ( أبا عبدالله )! گفتم: ای أبا عبدالله! حقیقت عبودیّت کدام است؟ گفت: سه چیز است:
1-اینکه بندة خدا برای خودش دربارة آنچه را که خدا به وی سپرده است مِلکیّتی نبیند؛ چرا که بندگان دارای مِلک نمیباشند، همة اموال را مال خدا میبینند، و در آنجائیکه خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، میگذارند؛
2- و اینکه بندة خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛
3-و تمام مشغولیّاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.
بنابراین، اگر بندة خدا برای خودش مِلکیّتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است بر او آسان میشود. و چون بندة خدا تدبیر امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان میگردد. و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمییابد تا مجال و فرصتی برای خودنمائی و فخریّه نمودن با مردم پیدا نماید. پس چون خداوند، بندة خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان میگردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیادهاندوزی و فخریّه و مباهات با مردم نمیرود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مینگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجة خویشتن طلب نمینماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمیکند.
و اینست اوّلین پلّه از نردبان تقوی. خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
آن سرای آخرت را ما قرار میدهیم برای کسانیکه در زمین ارادة بلندمنشی ندارند، و دنبال فَساد نمیگردند؛ و تمام مراتبِ پیروزی و سعادت در پایان کار، انحصاراً برای مردمان با تقوی است.
گفتم: ای أباعبدالله! به من سفارش و توصیهای فرما!
گفت: من تو را به نُه چیز وصیّت و سفارش مینمایم؛ زیرا که آنها سفارش و وصیّت من است به اراده کنندگان و پویندگان راه خداوند تعالی. و از خداوند مسألت مینمایم تا ترا در عمل به آنها توفیق مرحمت فرماید.
سه تا از آن نُه امر دربارة تربیت و تأدیب نفس است، و سه تا از آنها در بارة حلم و بردباری است، و سه تا از آنها دربارة علم و دانش است.
پس ای عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستی و تکاهل سر زند! عنوان گفت: من دلم و اندیشهام را فارغ و خالی نمودم تا آنچه را که حضرت میفرماید بگیرم و اخذ کنم و بدان عمل نمایم. پس حضرت فرمود:
>امّا آن چیزهائی که راجع به تأدیب نفس است آنکه:
1) مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری، چرا که در انسان ایجاد حماقت و نادانی میکند؛
2) و چیزی مخور مگر آنگاه که گرسنه باشی؛ و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حدیث رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را که فرمود: هیچوقت آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است. بناءً علیهذا اگر بقدری گرسنه شد که ناچار از تناول غذا گردید،
3) پس به مقدار ثُلث شکم خود را برای طعامش بگذارد، و ثلث آنرا برای آبش، و ثلث آنرا برای نفَسش
>و امّا آن سه چیزی که راجع به بردباری و صبر است:
1) پس کسیکه به تو بگوید: اگر یک کلمه بگوئی ده تا میشنوی به او بگو: اگر ده کلمه بگوئی یکی هم نمیشنوی!
2) و کسیکه ترا شتم و سبّ کند و ناسزا گوید، به وی بگو: اگر در آنچه میگوئی راست میگوئی، من از خدا میخواهم تا از من درگذرد؛ و اگر در آنچه میگوئی دروغ میگوئی، پس من از خدا میخواهم تا از تو درگذرد.
3) و اگر کسی تو را بیم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده که من دربارة تو خیرخواه میباشم و مراعات تو را مینمایم
>و امّا آن سه چیزی که راجع به علم است:
1)پس، از علماء بپرس آنچه را که نمیدانی؛
2) و مبادا چیزی را از آنها بپرسی تا ایشان را به لغزش افکنی و برای آزمایش و امتحان بپرسی.
3) و مبادا که از روی رأی خودت به کاری دست زنی؛ و در جمیع اموری که راهی به احتیاط و محافظت از وقوع در خلافِ امر داری احتیاط را پیشة خود ساز. و از فتوی دادن بپرهیز همانطور که از شیر درنده فرار میکنی؛ و گردن خود را جِسر و پل عبور برای مردم قرار نده.
ای پدر بنده خدا (أبا عبدالله) دیگر برخیز از نزد من! چرا که تحقیقاً برای تو خیر خواهی کردم؛ و ذِکر و وِرد مرا بر من فاسد مکن، زیرا که من مردی هستم که روی گذشت عمر و ساعات زندگی حساب دارم، و نگرانم از آنکه مقداری از آن بیهوده تلف شود. و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند برای آن کسی باد که از هدایت پیروی میکند، و متابعت از پیمودن طریق مستقیم مینماید
منبع : بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 1 ص 224
1- امام صادق (ع )به عنوان شارح ومفسرومبین اصلی مکتب شیعه شناخته می شود گرچه مکتب شیعه یاپیامبر (ص )آغاز می شود ودرواقع تشیع همان اسلام اصیل است که بانزول وحی وآیات الهی شکل می گیرد اما با رخنه انحراف در خط سیر اسلام بعد ازپیامبراکرم وتدوین اسلام قلابی در کنار اسلام اصیل وبه حاشیه راندن ارکان اسلام ناب تا مدتها حقایق بلندی ازدین ازدسترس مومنان دورنگه داشته شد تا این که در زمان امام صادق (ع)فرصتی حاصل شد تا حقایق پنهان خصوصا درباره مساله مهم امامت توسط این امام همام برهمگان آشکارشود
2-اما این امام بزرگوار نیز مثل اجداد طاهرینش میان مسلمین مظلوم است ظلم یک عده همان بی اعتنایی به مقام بلند علمی ومعنوی وملکوتی ایشان است که به جای رجوع به دریای علم ومعرفت این عالم الهی که متصل به غیب ویقین است دست به دامن کسانی شده اند که خود در حبس حدس وظن وگمان هستند وبه تعبیر خود آن بزرگوار وقتی در مسجد دید که مرذم به گرد ابوحنیفه جمع شد ه اند فرمود قریب به این مضمون که اینان دریا را رها کرده اند وبه پارچه ای خیس پناه اورده اند تا عطش خودرافرونشانند وحضرت همان جا ابوحنیفه را نفرین کرد که صد عن سبیل هستند ومردم را از راه خداوند بازمی دارند آما ما شیعیان وعالمان شیعی نیز در حق این بزرگوار جفا می کنیم چرا که سالهای طولانی است فقط بر جنبه فقهی احادیث امام صادق تکیه وتاکید می شود واز احادیث کلامی وتفسیری وعرفانی غفلت می شود .امامی که قبل از انکه فقیه باشد مفسر قران ووحکیم وعارف واصل است فقط به عنوان یک عالم فقیه معرفی می شود درحالی که کرامات عرفانی آن حضرت ونکته های ناب قرانی وسخنان حکیمانه آن حضرت شخصیتی فراتر تر از یک فقیه را جلوه گراست کافی است که کسی در حدیث معروف بصری که از امام صادق نقل کرده تامل کند تا ببیند خلاصه سیر وسلوک واداب عرفان درآن مطرح شده است درآن حدیث که حضرت ضمن توصیف علم حقیقی وبیان این که علم نوری است که خدا دردل بندگان خاص می اندازد شرایطی را برای به دست آوردن چنین علمی بیان می کند که عصاره عرفان واخلاق است
3-از انجا که شیعه به مکتب جعفری شناخته می شود به این نکته هم اشاره کنم که در سالهای اخیر عده ای با طرح قرائت های مختلف ازدین جفاکارانه تشیع وتسننن را دو قرائت درعرض هم از اسلام برشمردند وبه هرد و یک درجه اعتبار وارزش دادند و با چشم پوشیدن براین مساله واضح که تشیع متصل به یقین وعلم لدنی وخدادادی ائمه اطهار است درحالی که تسنن مجموعه ای از ظن وگمان های انسان های متو سط است تفاوت ماهوی وگوهری این دورا از جهت ارزش علمی نادیده گرفتند درواقع اینان یقین را با شک وظن در یک مرتبه قرار دادند وهمین دلیل سستی سخنشان بود تفاوت تشیع وتسننن به دونوع قرائت نیست بلکه به دوروش برای رسیدن به حقیقت است تشیع روشی است که برعلم وعالمان اهل یقین یعنی ائمه طاهرین تکیه می کند که نشانه های یقین در گفتار.رفتارشان واضح وآشکاروفراوان است وتسنن روشی است که درپیمودن را ه علم ودین بر عصای گمانه زنی وعلم ناقص بشری وظن فقیر افرادگرفتار جهل وخطا تکیه دارد