1- بعثت پیامبر اکرم صلی الله وعلیه از جهات متعدد قابل تامل ومطالعه است اول این که حقیقت بعثت چیست ؟وپیامبر شدن یک شخصی به چه معناست ؟وپیامبر در کدام مرتبه از مراتب انسانی قدم می گذارد ؟ از ظاهر قضیه اگر شروع کنیم داستان این گونه است که فردی اهل عبادت که هرسال ایامی را از مردم کناره می گرفت وبه غاری برای عبادت خداوند می رفت یکباره با ندا وچهره ای ملکوتی روبرو می شود که فرمان خواندن به او می دهد (اقرا باسم ربک الذی خلق) واین صدای ملکی بزرگ وبلند مرتبه است که آمده است تا حجاب ها را کنار زند وبین محمد امین (ص)وپروردگارش ارتباط ویژه برقرار کند او پیام رسان خداوند به محمد عزیز است حال اگر علوم الهی ومراتب معرفت انسان در شناخت ورابطه با خداوند را در نظر بگیریم الان حضرت محمد در چه جایگاهی ایستاد ه است ؟یک عابد مورد عنایت قرار گرفته ؟یک حکیم وعالمی که به کشف جدید رسیده است ؟یا یک عارفی که به شهود ووصال نویی نائل شد ه است ؟آنچه اتفاق افتاد ه است به نظر بسیار عظیم تر از آن می آید که عناوینی چون عابد وحکیم وعارف بتواند بازتاب دهند ه واقعه باشد (ولقد راه فی الافق المبین ،او امین وحى را در افق اعلاى مشرق درست مشاهده کرد. )کسی که جبرییل را به حقیقت وعیان می بیند آن هم کسی که هیچ معلم ومرشدی در بین انسان ها نداشته است (وَ مَا کُنتَ تَتْلُواْ مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَ لَا تخَُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُون )و کسی که بعد از این حادثه یک لحظه آرام ننشست وتا پایان عمر شریفش برای دست گیری انسان ها تلاش کرد و ان چنان در اندوه هدایت انسان ها بود که به او خطاب شد ( لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤْمِنِین ،(اى رسول ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقى که خواهى جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمىآورند هلاک سازى!) حال باید دید کدام عابد تاب چنان مکاشفات عظیم را دارد ؟کدام حکیم چنین شهودات را چشید ه است ؟وکدام عارف تا عرش الهی که جبرییل هم به ان راه ندارد صعود کرده (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى) وبعد از بازگشت از معراج هم این قدر در فکر انسان وهدایت وسعادت او بوده ودراین راه این همه دشواری به جان خرید ه است،؟ در آغاز بعثت پیامبر ،خداوند چنین به او خطاب فرمود :
(اى رسول گرامى برخیز و قرآن را) به نام پروردگارت که خداى آفریننده عالم است (بر خلق) قرائت کن.
آن خدایى که آدمى را از خون بسته (که تحول نطفه است) بیافرید.
بخوان و (بدان که) پروردگار تو کریمترین کریمان عالم است.
آن خدایى که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت.
به آدمى آنچه را که نمىدانست تعلیم داد
سخن از خداوکتاب وخلق و قلم وتعلیم وانسان است محمد (ص) مامور شد ه است تا کرامت خدادادی انسان را که با تعلیم و قلم آغاز می شود با قرآن ووحی به مرحله کمال وتعالی رساند او برای کرامت انسان وبرای انسان تعلیم وتعلم پذیر آمد ه است پس باید این واسطه بزرگ فراتر از همه علمهای بشری باشد باید کتابش وکلامش ودانشش وسلوکش بسیار فراتر از علوم و معارف ومراتب عادی انسان باشد تا بتواند اورا ازآنچه دارد به آنچه باید داشته باشد برساند ونکته مهم تر این که حضرت محمد(ص) پیامبر آخرالزمان است وآخرین معلم اسمانی بشر ،پس باید مقامش در اوج کمال باشد تا راهی نرفته وعلمی نیاموخته نماند ه باشد
2-با توجه به این مطالب ، سستی برخی مطالبی که در این سال ها از سوی برخی روشنفکران درباره ساحت پیامبر اکرم (ص) زده شده روشن می شود ،کسانی که پیامبر را با شاعران وعارفان مقایسه می کنند مثل ترازو بدستی هستند که می خواهد کوه را با ترازوی بقالی وزن کند واین جاست که به تعبیر مولوی خود وترازویش را می شکند والبته کوه همچنان در جای خود استوار وبا شکوه می ماند
چون نگنجد او به میزان خرد ترازوی خرد را بردرد
به آقایان روشنفکر باید توصیه کرد که پیامبر اکرم(ص) را با عقول عادی وترازو های کوچک بشری سنجیدن نشناختن مقام ایشان وظلم بزرگ به پیامیر عظیم الشان ونعمت رسالت است پیامبر ی که برای هدایت انسان آن هم در عصر آخرالزمان مبعوث گشته است باید بر همه ساحات علم وکمال ومعرفت احاطه داشته باشد والا به درد انسان آخرالزمان نخواهد خورد باید به حقیقت مطلق بدون واسطه بشری متصل باشد پیامبر فراتر از همه مراتب معمولی بشری است وقرآن و وحی با هیچ یک از مراتب سخن وگفتار انسانی قابل مقایسه نیست گرچه در ظاهر پیامبر یک انسان است وقرآن هم کلمه وکلام ولی باطن این انسان تا قاب قوسین وعرش الهی امتداد دارد وباطن این کتاب تا لوح محفوظ می رود ،راه شناختن وارتباط معنوی با آن بزرگوار با پایین آوردن مقام ایشان میسر نمی شود بلکه ما انسان های عادی با ایمان واطاعت باید خود را بالا بکشیم تا لایق فیض گیری شویم ،آنکه مشتاق دیدن آفتاب است باید از خانه بیرون آید وبر بام بایستد تا چهره آفتاب را درست ببیند والا اگر در داخل خانه بنشیند ودل خود را با نور کوچکی که از روزنی تابیده خوش کند وآفتاب را همین تکه نور بپندارد هم به خود جفا کرد ه که از شناخت آفتاب خود را محروم نموده وهم به خورشید که اورا کوچک پنداشته است