سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درقصه قرآنی یوسف پیامبر (ع)  پیراهنی رامی بینیم که در مراحل مختلف زندگی یوسف (ع) حضوری اسرار آمیز دارد وآن چه که بر سر این پیراهن می آید قابل تامل وبسیار درس آموز است ابتدا برادران به خون آلوده اش می کنند (وَ جاؤُ عَلى‏ قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ ،  وپیراهن یوسف را آلوده به خون دروغ نمودند (و نزد پدر آوردند) یعقوب گفت: بلکه امرى (زشت قبیح) را نفس مکّار در نظر شما بسیار زیبا جلوه داده، در هر صورت صبر جمیل کنم، که بر رفع این بلیّه که شما اظهار مى‏دارید بس خداست که مرا یارى تواند کرد.1)وزمانی به دست زلیخا پاره می شود آن گاه که برای کامجویی با یوسف در گیر شد(وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ ،و هر دو (براى گریختن) به جانب در شتافتند و زن پیراهن یوسف را از پشت بدرید و در آن حال آقاى آن زن (یعنى شوهرش) را بر در منزل یافتند، زن گفت: جزاى آن که با اهل تو قصد بد کند جز آنکه یا به زندانش برند یا به عقوبت سخت کیفر کنند چه خواهد بود؟ 2)
گاه  برای اثبات بی گناهی یوسف به کار می رود :(قالَ هِیَ راوَدَتْنی‏ عَنْ نَفْسی‏ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ
وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ
یوسف جواب داد: این زن خود (با وجود انکار من) با من قصد مراوده کرد. و بر صدق دعویش شاهدى از بستگان زن گواهى داد گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده، زن راستگو و یوسف از دروغگویان است.
و اگر پیراهن او از پشت سر دریده، زن دروغگو و یوسف از راستگویان است. (فَلَمَّا رَأى‏ قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ
چون شوهر دید که پیراهن از پشت سر دریده است گفت: این از مکر شما زنان است، که مکر و حیله شما زنان بسیار بزرگ و حیرت‏انگیز است.3)
بالاخره در پایان بوی پیراهن مژده دهنده وصل می شود وخود پیراهن شفا گر چشمان نابینای یعقوب، می گردد :فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون پس از آنکه بشیر آمد (و بشارت یوسف آورد) پیراهن او را به رخسارش افکند و دیده انتظارش (به وصل) روشن شد، گفت: به شما نگفتم که از (لطف) خدا به چیزى آگاهم که شما آگه نیستید؟!4)

 با تامل در این موارد می شود وجه مشترک وحقیقتی واحد را پشت این وقایع دید وشاید این که پیراهن علاوه بر معنا ومصداق عینی خود تمثیل ونمادی است از روح خدایی موجود در درون انسان که گاه به جهل وحسد نادانان آلوده می شود وگاه به مکر هوسبازان حریمش دریده می شود وآن گاه که از دست بیگانگان از شر جهل ووسوسه آزاد می شود شفا دهنده دردها می گردد والبته زبان قرآن گرچه زبان سمبولیک نیست اما به خاطر ذووجوه بودن حقیقتی که قرآن از آن سخن می گوید زبانی کامل ودارای مراتب ،وسخنی برخوردار از ظرایف  وزیبایی های هنری است وعلاوه بر ظاهر وحکایت از واقعیتی خارحی روایتگر مفاهیم باطنی که کاملا با واقعیات مرتبط است می باشد.

1-یوسف/18

2-یوسف/25

3-یوسف/26،27،28

4- یوسف /96






تاریخ : سه شنبه 91/4/20 | 12:57 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.