جنون جهان را گرفته است
دل زمین از زمان گرفته است
انسان خدای عصیان و شرگشته است
ز شیطان هم شیطان تر گشته است
چشم ها شرمنده از دیدن دجاله ها
چشمه ها خشکیده از غیبت در دانه ها
دل ها اسیر دست خیرگی
قلب هاغرق غرور وتیرگی
سنگ ها آب شد از خجلت کردار انسان
خاک می کند آرزو کاش سنگ می شد انسان
کجایی ای امیر عشق ومعنی وامید ؟
کجایی ای بر آسمان ایمان تو خورشید ؟
تا بشکنی دست های دسیسه
تا بگیری دست های پرشکسته
تاریخ : جمعه 91/10/1 | 1:53 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()