درچند سال گذشته شاهد بروز و ظهور بی اخلاقی و بد اخلاقی درسیاست وخصوصا از جانب دولتیان بوده ایم که اوج آن را در مجلس در روز استیضاح وزیر کار شاهد بودیم واین رفتارهای هنجارشکن واخلاق ودین سوز معلول علل مختلفی است.
ورفتارهای دوراز شان برخی مسئولین زمینه ها وریشه هایی در گذشته دارد وبازشناسی وضعیت امروز می طلبد که علل وعوامل آن ریشه یابی شود وببینیم چه عواملی باعث شده که امروز به این جا برسیم دراین نوشته سعی می کنیم به برخی موارد به اجمال بپردازیم
1-مهم ترین عامل بازگشت به عدم اصلاح نفسانی واخلاقی خودمان دارد گرچه می گوییم که اصلاح خودبر اصلاح دیگران وجامعه مقدم است امابه این عمل نمی کنیم امام امت قبل از این که به اصلاح جامعه و مبارزه با شاه اقدام کند عمری را درمجاهدت با نفس وتهذیب اخلاقی گذراند.
وتا آخر عمرهم مراقبت دائم برخودداشت اما متاسفانه بعداز انقلاب جوی پیش آمد که غالب سیاسیون به فکر اصلاح بیرونی بودند و از درون غافل گشتند و همین غفلت زمینه ساز دوری از اخلاق ومعنویت دربین خواص و عوام شد .
2- عامل دوم بازگشت به غلبه تفکر مارکسیتی هدف وسیله را توجیه می کند، دربین برخی سیاسیون دارد ، از جمله انحرافات فکری که در کشورما از قبل از انقلاب شکل گرفت همین تز باطل بود و سردمداران این فکر در جامعه ما مجاهدین خلق بودند
وگرچه متفکرانی چون شهید مطهری با قلم وبیان واستدلال به مقابله با این انحراف پرداختند اما لایه های پنهان این تفکر باقی ماند وکم کم در برخی افراد و جریانات انقلابی نیز نفوذ کرد این تز می گوید که برای رسیدن به هدف مقدس فرضا عدالت می توان از راه نامقدس وحتی غیر مشروع رفت.
لذا ،دروغ ،ترور شخصیت و حتی ترور فیزیکی در مواردی مجاز است و متاسفانه برخی با استناد به برخی متون مشکوک و ضعیف و مبهم تاریخی و دینی مویداتی هم فراهم کردند و با زبان دین این موضوع را توجیه و ترویج نمودند .
واین موضوع باعث شد که اصالت اخلاق از بین برود و تالی فاسدهایی را که امروز شاهد آن هستیم را به دنبال آورد .
3-سومین عامل بازگشت به نداشتن بصیرت و شناخت لازم در باره افراد وجریان ها چه ازجانب خواص وچه عوام دارد ،جریانی که امروز درکشور به بی اخلاقی مشهور شده بر آمده از همین جامعه و خصوصا نیرو وتوان گرفته از جانب متدینان است.
واین درحالی است که امروز متدینین و ارزش گراها بیشترین خون دل را از دست این جریان می خورند و از اوضاع فعلی ناراحت هستند و اما چرا متدینانی که بی اخلاقی را نمی پسندند و به آن معتقد نیستند خود ناخواسته بانی وباعث قدرت گرفتن جریان ضد اخلاق گشته اند ؟
واین سئوال مهمی است و جوابی مبسوط می طلبد ولی دریک نگاه اجمالی از جمله پاسخ های که به این پرسش می توان داد این است که گرچه مفهوم اخلاق و دیانت برای افراد ارزش گرا، ملاک در انتخاب بوده است
اما در تشخیص مصداق به خطا رفته اند که خود این خطا معلول ظاهر بینی و ظاهر گرایی بوده است و این هم خود بازگشت به عدم توجه به معیارهای درست و منطقی در شناخت افراد دارد
متاسفانه معیارهای ما درانتخاب افراد بیشتر بر ظواهر واداها وادعا ها متکی است تا حقایق و واقعیت های شخصیتی، البته شاید این موضوع مطرح شود که شناخت باطن افراد زمان می برد و در ابتدا ی انتخاب فرصت لازم برای این شناخت نیست و ما مجبور هستیم که به ظواهر عمل کنیم و طبق آن انتخاب وعمل کنیم .
اما درجواب باید گفت این عذر موجه نیست چراکه حداقل دو معیار مهم در دست ما برای شناخت درهمان ابتدای کار وجود دارد اول سابقه افراد و ملاحظه و بررسی این که مدعی ومدعیان چقدر امتحان پس داده اند ؟
و در مواقع خطر ودر هنگامه های سخت کجا بوده اند ؟وچگونه عمل کرده اند ؟و دوم این که در همان ایام کوتاه تبلیغات انتخاباتی چه میزان به اخلاق پایبند بوده اند ؟
وبه نظر می رسد این ها موضوعات روشنی بود که اندک تامل و توجهی به این معیارها می توانست جامعه ما خصوصا قشر متدین را در شناخت افراد یاری دهد و از خطا ی درانتخاب بازدارد .