درادامه بحث عهد ورمضان به برخی از مهم ترین عهدهایی که بین خداوند متعال وانسان بسته شده می پردازیم
در نوشته های قبل اشاره شد که چکیده وعصاره عهدها به صورت عینیت فطرت در انسان تجلی یافته و تفصیل این عهدها در قران وروایات آمده است.
اولین میثاق خداوند وانسان پیمان توحید وپذیرش ربوبیت الهی از ناحیه انسان است که به عهد الست معروف است ودرعالم ذر از ذریه آدم اخذ شده است ،
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ (172/ اعراف )
و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهى دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.
این که خداوند بر ربوبیت خود عهد وپیمان می گیرد دارای نکات واسرار فرواوانی است که به برخی در حد بضاعت خود اشاره می کنیم .
اول این که عهد بر ربوبیت خداوند می رساند که مساله دین داری وتوحید وبندگی خداوند یک امر اعتقادی وقلبی تنها نیست بلکه باآمدن آن در قالب عهد وپیمان نوعی مسئولیت است که در سراسر زندگی انسان جاری وساری خواهد بود.
خداوند نفرمود به من ایمان بیاورید بلکه فرمود آیا ربوبیت مرا می پذیرید ؟وهمه پذیرفتند واین یعنی پذیرش حاکمیت وسلطنت الهی که فراتر از ایمان صرف است اگر بخواهیم تشبیه ناقصی کنیم این موضوع به آن می ماند که حاکمی درابتدای حکومت از مردم بیعت بگیرد.
بنابراین عهد الست برربوبیت ،پذیرش حاکمیت خداوند از جانب انسان بود پذیرشی آگاهانه ومختارانه وریشه دین داری با نگاه حاکمیت فرامین الهی در جامعه وسیاست نیز بازگشت به همین دارد که دینداری از نگاه قرآن فقط ایمان قلبی نیست بلکه عهدی حاکم بر شئون زندگی انسان است.
واز نظر قرآن انسان علاوه بر ایمان به خداوند اورا حاکم بر هستی وزندگی خودمی داند ولذا تز تاریک اندیشانی که دین وسیاست واجتماع را از هم جدامی دانند نسبتی با قرآن واسلام ندارد
دوم پیمان عهد دارای مقدماتی است از جمله شناخت ومعرفت واینکه در عالم ذر از انسان پیمان گرفته شد می رساند که مقدمات آن فراهم بوده وذریه آدم در نهاد خود معرفت به خداوند وشئون او
وهمچنین معرفت به خودداشته است که مخاطب قرار گرفته وپاسخ مثبت داده است بنابراین نکته معرفتی این موضوع آن است که معرفت وشناخت خداوند ذاتی وفطری انسان است واصالتا حضوری است نه حصولی وتحصلیی
سوم درعهد الست سخن از ربوبیت است که فراتر وکاملتر از خالقیت است خداوند بر خالقیت خود عهد نگرفت بلکه بر ربوبیت خود عهد گرفت وربوبیت هم خالقیت را دربرمی گیرد وهم علاوه برآن ادامه مسیر خالقیت را شامل می شود.
درواقع در نسبت بین خداو انسان دو گونه می شود فرض کرد اول این که خداوند انسان راآفریده وبعد باقی اموررا به او سپرده وخودرا کنار کشیده است چنان که برخی خام اندیشان غربی معتقدند دوم این که خداوند علاوه براین که انسان راآفریده جزء جزء رشد وتکامل مادی ومعنوی اورا نیز متکفل شده وپیش می برد همان طور که انبیاء الهی گفته اند
وعهد الست بر ربوبیت همین نظر را تثبیت می کند که خداوند علاوه بر خالق بودن رب است یعنی پرورش دهنده ورشددهنده وحاکم بر قطعه قطعه مسیر وراه ترقی انسان واین که انسان عهد ربوبیت را پذیرفته یعنی خدارا فقط خالق خود نمی داند بلکه رب ومربی ومرشد خود نیز می داند .
چهارم در کنار عهد الست موضوع خلافت انسان مطرح است که فرمود( انی جاعل فی الارض خلیفه )،ولذا انسان دو شان پیدا کرد اول این که ربوبیت الهی را پذیرفت ودوم این که استعداد خلیفه خداوند شدن را یافت که این دو یکی مقدمه وشرط دیگری است.
یعنی برای رسیدن به خلافت الهی باید از مسیر پذیرش وعمل به عهد ربوبیت پیش رفت ابتدا بنده وعبد رب العالمین شد تا به مقام خلافت رسید وهرچه این بندگی خالصتر وعمیقتر باشد مقام خلافت الهی نیز ارتقاء می یابد واساسا عهد الست از جهتی برای دفع ورفع غرور وسرکشی بعدی انسان بود که با اعطای زمینه خلافت الهی روبه طغیان وانانیت نیاورد
وبداند که آن خلافت در ذیل و ظل این بندگی معنا ومفهوم پیدا می کند وتمام تلاش شیاطین انس وجن این است که عهد الست را در جان انسان دچار فراموشی سازنند تا انسان منقطع از عبودیت به انانیت وادعاهای گزافی چون انا ربکم الاعلی بیفتد.
وتمام تلاش انبیاء دراین است که خلافت انسان را که کرامتی الهی به اوست در جای خودودرپرتو ولایت وربوبیت الهی به او بشناسانند.