درباره علت به شهادت رسیدن امیرمومنان علی علیه السلام بیشتر بر عدالت ایشان تکیه می شود وجمله معروفی دراین باره بیان شده که( قتل فی محرابه لشدت عدله به خاطر شدت عدالت در محراب کشته شد )،این سخن البته صحیح است وحضرت علی (ع) به خاطر عدالت کشته شد
اما عدالتی که درباره حضرت مطرح است اختصاص وانحصاردر عدالت اقتصادی ندارد وعدالت امیر مومنان چون شخصیت سترگ ایشان دارای ابعاد واضلاع مختلف است وبه نظر می رسد مهم ترین جنبه عدالت حضرت عدالت فکری ومعرفتی است
که زیربنای سایر عدالت ها چون عدالت اجتماعی واقتصادی وقضایی است وعامل اصلی شهادت ایشان هم همین نوع از عدالت بود اما عدالت معرفتی به چه معناست ؟مراد از عدالت معرفتی یعنی تعادل در اندیشه ونگاه به هستی وخداوند وانسان
عدالت معرفتی که زیر بنای عدالت عملی است یعنی دیدن وشناختن دقیق هر چیز در جای خود همان طور که عدالت عملی یعنی نشاندن هر چیز درجای خود است واین که می بینیم دشمنان حضرت از طیف ها وافراد مختلف با انگیزه های متفاوت است
بازگشت به همین نکته دارد که هرکدام با بخشی از نگاه حضرت به دین وانسان درتضاد وتقابل بودند ونگاه جامع ایشان را برنمی تافتند درجبهه مخالفان حضرت در طرفی معاویه قدرت طلب حریص بر دنیا قرار دارد درسوی دیگر متدینان دارای حب ریاستی چون طلحه وزبیر هستند
ودر طرف دیگر متشرعانی اهل عبادت ومدعی دیانت داغ چون خوارج هستند این سه گروه گرچه تفاوت هایی با هم دارند اما نقطه مشترکشان دشمنی با علی (ع) است چون هریک به نوعی واز جهتی با فهم امام علی از دین وخدا وانسان مشکل دارند ونمی توانند معرفت ایشان را هضم کنند یکی دین را برای دنیا می خواهد یکی دین را همراه حفظ منافع خود می خواهد
وگروه سوم ازدین جز عبادات واحکامی خشک وخشن بدون لحاظ جایگاه انسان درآن نمی فهمد اما درنگا ومعرفت جامع امیرمنان در معرفت دینی نه انسان حذف می شود نه خداوند نه دین کنار می رود نه دنیا فراموش می شود
بلکه انسان در پرتو ولایت الهی حیات جدید وجلیلی پیدامی کند وحقوق وکرامت انسان در پرتو پذیرش حاکمیت الهی تضمین می شود ودنیا در پرتو دین معنا می یابد وتعریف حضرت علی (ع) از انسان عمیق وعمومی وفراگیر است
یعنی اولا اصالت درانسان روح الهی اوست وثانیا این اصالت درهمه انسانها جاری وساری است درحالی که درنگاه امثال معاویه انسان درمقابل خدا قرار دارد وتعریف او هم از انسان حیوانی چرنده ودرنده است
که برای رسیدن به منافع خود باید دین وخدارا به خیال خود دور بزند در نظر اصحاب جمل هم که درگیر حب نفس وریاست هستند دینی وحقیقتی پذیرفته است که تامین کننده برخی هواهای ایشان باشد
خدای آنها کسی است که مقام ومنزلت ویژ وبیشتری نسبت به سایر انسانها به ایشان داده است همان که قوم یهود می گفتند( نحن ابناء الله واحبائه ما فرزندان ودوستان ویژه خدا هستیم )
درنگاه خوارج هم خدا وانسان باهم جمع نمی شوند وانسان باید به نفع خداوند کنار رود این که گفتند( لاحکم الا لله) حکم فقط از آن خداست نشان از این تفکر دارد که وقتی خدا بود دیگر جایی برای انسان نیست
وحضرت امیر با طرح معرفتی الهی وعادلانه خداوانسان را باهم می دید وخدای علی(ع) حکومت وقدرت وسلطه اش جارا بر حقوق واراده انسان تنگ نمی کند همان طور که انسان در مکتب علی (ع) برای حفظ حقوق وکرامتش خود را مجبور به ترک دینا وسرباز زدن از فرمان خدا نمی بیند
بلکه در پرتو حاکمیت الهی است که انسان واقعی شکل می گیرد ورشد می کند و دین خداو حق انسان هردو در حاکمیت حضوردارند به گونه ای که انسان به صرف انسان بودن حق دارد که فرمود (انهم صنفان اما نظیر لک فی الخلق او اخ لک فی الدین مردم دو دسته اند یا درخلقت انسانی با تو ( خطاب به مالک اشتر ) برابرند یا برادر دینی تو هستند )
این بحث را انشاالله ادامه می دهیم