تامل در گفتار پیشوایان وامامان معرفت و عصمت هم به ما هم معرفت می آموزد و هم روش انتقال معارف را و همان اندازه که تامل در محتوای معرفتی سخنان آن بزرگان دارای اهمیت است توجه به روش انتقال معارف نیز مهم است
و دراین زمینه کتاب شریف نهج البلاغه که مجموعه خطبه ها ونامه های حضرت علی علیه السلام درآن گردآمده از غنی ترین منابع است
تامل وتدبر در شیوه سخن گویی چه درظاهر وچه در محتوا ی این کتاب گرانسنگ درس های جاوید وجان فزایی را پیشاروی اهل فرهنگ وخطابه وکلام قرار می دهد
می دانیم که خطبه ها ونامه ها ی نهج البلاغه به اعتراف بزرگان ادب عرب دراوج فصاحت وبلاغت هستند واز این رو اساسا اسم کتاب نهج البلاغه نام گرفته است
همچنین ،نظم منطقی ومعارف عقل نوازی که در ارائه مطالب در خطبه های علمی وسیاسی وغیره وجود دارد اندیشه حکیمان را همواره به حیرت واداشته است
ومهم تر ازهمه محتوای عمیق وبلندی که درجمله به جمله این کتاب وجوددارد وقرنهاست که ذهن وضمیر فرهیختگان عالم اسلام اعم از شیعه وسنی را به خود معطوف ساخته وتحسین نخبگان رادرطول تاریخ برانگیخته است
به عنوان نمونه به این فراز از یکی از خطب توحیدی نهج البلاغه توجه کنید
(ْالحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِیَّتِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ
وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَدٍ وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَکَةٍ وَ نَصَبٍ وَ السَّمِیعِ لَا بِأَدَاةٍ وَ الْبَصِیرِ لَا بِتَفْرِیقِ آلَةٍ وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِی مَسَافَةٍ وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیَةٍ
وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ بَانَ مِنَ الْأَشْیَاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا وَ الْقُدْرَةِ عَلَیْهَا وَ بَانَتِ الْأَشْیَاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَ الرُّجُوعِ إِلَیْهِ مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ
وَ مَنْ قَالَ کَیْفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قَالَ أَیْنَ فَقَدْ حَیَّزَهُ عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومٌ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبٌ وَ قَادِرٌ إِذْ لَا مَقْدُور)
(سپاس خدایى را که به آفرینش- بندگان- خویش بر هستى خود راهنماست، و آفریدههاى نو به نو او بر ازلیّت وى گواست، و همسانى آفریدهها نشان دهد که او بىهمتاست.
حسّها او را نتواند شناخت، و پردهها او را مستور نتواند ساخت. که سازنده و ساخته از یکدیگر جدایند، و فراگیرنده و فرا گرفته- یکسان نیند-، و پروردگار و پرورده- دو تایند-.
یکتاست نه از روى شمار. آفریننده است نه با جنبش و تحمّل آزار. شنواست، بىآنکه او را گوشى بود، بیناست، بىآنکه چشم گشاید، و بر هم نهد. همراه هرچیزى است نه چنانکه آن را بساید،
و جدا از آن، نه آنکه مسافتى در میان آید. آشکار است نه به دیدار، و نهان است نه ناپایدار. از چیزها جداست چه بر آنها چیره و تواناست، و هر چیز جز اوست، که برابر او خاضع است و بازگشتش بخداست.
آن که وصفش کرد محدودش کرده است، و آن که محدودش کند او را به شمار در آورده است، و آن که او را به شمار در آرد، ازلیّت او باطل کرده است.
کسى که بگوید چون است صفت او را زاید بر ذات شناخته، و کسى که گوید در کجاست او را در جایى محدود ساخته. عالم بود آن گاه که معلومى نبود. پرورنده بود آن گاه که پروردهاى نبود، و توانا بود آن گاه که مقدورى نبود).
(خطبه 152 ترجمه شهیدی)
بلاغت ونظم عقلی ومنطقی وعمق معرفتی دراین کلمات چشم نواز وعقل ودل براست و نکته مهم تر ودرس آموز تر این که حضرت این سخنان عمیق وحکیمانه وپرزمز وراز
و امثال کثیر دیگر مثل این سخنان رانه درمحافل خاص علمی وفلسفی ویا خواص خودکه در منابرجمعه وجماعت فرموده اندو خطبه های بلند و پرمحتوای توحیدی وآن ظرایف عرفانی رادر میان عامه مردم مطرح کرده اند
واین موضوع بسیار قابل تامل است خصوصا ازاین جهات که برخلاف فکر رایج است که می گوید باید سطح کلام را کاملا نازل کرد تا عوام بفهمند که متاسفانه دراین تنزل کلام بسیاری مواقع ان قدرافراط می شود که به عوام زدگی تبدیل می شود
وضعیتی که در مساجد ومحافل وتبلیغات دینی صداوسیما خصوصادرسالهای اخیر رواج یافته است وبه بهانه توجه به مخاطب عام سخنرانی ها عوامانه و خالی از عمق گشته است
حضرت امیر درآن جامعه وحمع به بهانه های مرسوم ومتداول اعتنایی نمی کند وحق سخن را در ظاهر وباطن ادا می کند وخط بطلان بر عوام گرایی می کشد
ومی آموزد که خواص عوام را باید ارتقای علمی ومعرفتی دهند نه این که عوام خواص را عوام زده سازنند درواقع توجه به این مطلب می دهد که درنظرداشتن مخاطب نباید باعث فقر محتوایی شود ومقام معرفت تنزل یابد
که البته این موضوع اگر به رویه تبدیل شود کم کم گویندگان ومعلمان به سطحی گویی عادت می کنند ونه تنها عوام را رشد نمی دهند بلکه به تدریج سطح معرفتی خودرا نیز تنزل می دهند چراکه دغدغه سخن عالمانه وعمیق گفتن ندارند
بنابراین از جمله الگوگیریهای خواص از شیوه تعلیم وتعلم معارف بلند دینی همین است که از بزرگان معرفتی چون امیرمنان بیاموزیم که قدر وارزش معارف را باید دانست وکوشید خودو مردم را ارتقای فهم داد نه این که با تنزل بیجا به جای رشد عامه خودرا نیز عوام زده ساخت
وما که مفتخریم که امامان وبزرگان دین ومعرفتمان در قله حکمت وعرفان بوده اند نباید خوددر تبلیغ وترویج معارف دینی به شیوه ای عمل کنیم که نسبت چندانی با روش ومنش ودانش آن بزرگواران نداشته باشد