درنوشته قبل به روش حضرت علی علیه السلام در انتقال وتعلیم معارف دینی پرداختیم وگفته شد که حضرت علاوه برفصاحت وبلاغت دربیان ونظم منطقی در ارائه مطالب عمق ومحتوای غنی معارف را به شدت پاس می دارد
وباآن که در محافل عمومی خطبه می خواندند اما هیچگاه به تنزل مقام سخن وعوامگرایی های متدوال روی نیاورده اند این دربخش معرفت آموزی حضرت است
درسایر بخش ها خصوصا درسیاست ورزی نیز حضرت روش مشابه ای رادرپیش می گیرند وارتباط با مردم وعوام ایشان را به برخی ملاحظات مرسوم و انمی دارد که از جمله آنها موضوع عوام پروری ویا تغافل نسبت به باور های غلط و خرافی است
این موضوع از آن جهت بیشتر اهمیت می یابد که درنظرداشته باشیم حضرت در دوره ای حاکم جامعه بوده اند وباآن که غالبا سیاست مداران نسبت به جهالت مردم بی تفاوت وگاه درصدد سوء استفاده از آن برمی آیند
اما حضرت کاملا درجهت مخالف شیوه های مرسوم عمل می کند که درمواردی این برخورد ها باعث درگیری وجنگ با عوام پروران می شود نمونه بارز آن تقابل حضرت با خوارج است
خوارج متدینان دوآتشه فاقد علم ودرایت هستند که ایمان را درخدمت جهل قرار داده اند که البته خود این مسلک محصول وبازمانده از عوام پروری های دوره های قبل از حضرت علی است
دردوره خلیفه اول و دوم وسوم که از سویی تدوین ونوشتن احادیث نبوی ممنوع بود واز سوی دیگر قصه خوان ها وافسانه سرایان درمساجد جای عالمان ومفسران وقرآن دانان را گرفتند
کم کم جامعه به سمت نوعی از عوامیت رفت عوامیتی که از قرآن به قرائت ظاهری وحفظ کلمات ونه مفاهیمش اکتفاء می کرد واز باطن وتفسیر وتنزیل وتاویل قرآن چیزی نمی دانست
واگر هم می خواست از قرآن برای زندگی وحل مشکلات اجتماعی سیاسی خود بهره گیرد چون جاهلانه به سمت این کتاب ذو بطون می رفت جز گمراهی ثمری برایش نداشت
(لاحکم الا لله ) قرآن را می گرفت واز آن نفی هر حکومت وحاکمی را بیرون می کشید و به فرموده حضرت علی (ع) از سخن حقی نتیجه باطل می گرفت
گنه کار را خارج از دین می دانست وحکم قتل وغارت مسلمانان را صادر می کرد و موارد مشابه دیگر و از شیوه برخورد حضرت که ابتدا کوشید بامنطق واستدلا قانعشان کند که البته تاحدودی هم موفق شد
وجمع قابل توجهی از موضع خود برگشتند ، برمی آید که مشکل آنان همان عوامیت وجهل به باطن وجوانب مختلف احکام ومعارف بود فرضا حضرت خود برای آنان خطبه خواند وتوضیح داد
مگر پیامبر اکرم (ص) زناکار را رجم نکرد اما برجنازه اش نماز خواند ودر قبرستان مسلمین دفنش کرد مگر بر سارق حد جاری نکرد اما حقوق اورا از بیت المال قطع نکرد
سُیُوفُکُمْ عَلَى عَوَاتِقِکُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَجَمَ الزَّانِیَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَیْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِیرَاثَهُ أَهْلَهُ
وَ قَطَعَ [یَدَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِیَ غَیْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِمَا مِنَ الْفَیْءِ وَ نَکَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ وَ لَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ
وَ لَمْ یُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَیْنِ أَهْلِهِ
(شمشیرهاتان بر گردن، به جا و نا به جا فرود مىآرید، و گناهکار را با بیگناه مىآمیزید و یکىشان مىانگارید. همانا دانستید که رسول خدا (ص) زناکار محصن را سنگسار کرد،
سپس بر او نماز گزارد، و به کسانش داد و قاتل را کشت و میراثش را به کسانش واگذارد. دست دزد را برید و زناکار نامحصن را تازیانه نواخت. سپس بخش هر دو را از فیىء به آنان پرداخت،
و هر دو خطا کار- دزد و زناکار- زنان مسلمان را به زنى گرفتند. رسول خدا (ص) گناهانشان را بىکیفر نگذاشت، و حکم خدا را در باره ایشان برپا داشت، و سهمى را که در مسلمانى داشتند از آنان باز نگرفت)،نهج البلاغة-ترجمه شهیدى، خطبه 127)
واستدلات از این دست که همه تشریح سنت نبوی که مکمل وشارح قرآن است بود که همین استناد حضرت به سنت رسول اکرم (ص) نشان می دهد که جهل مردم به سنت از جمله زمینه های رشد عوامیت بوده است
واز جمله اقدامات حضرت مقابله واز بین بردن این جهالت وعوامیت بود وخلاصه نه تنها عوام پروری جایی درسیاست ورزی امام نداشت بلکه جنگ با جهالت و عوامیت زادیی از اصول سیاست حضرت بود