از شهادت مطهری نزدیک چهاردهه می گذرد ودراین چند دهه گرچه از مطهری فراوان تجلیل شده اما کمتر مطهری وافکار وروش او مورد توجه بوده است مطهری در دهه چهل وپنجاه در کنار متفکرانی چون شریعتی ومحمد تقی جعفری وبازرگان وطالقانی نفش برجسته ای در قرائت مصلحانه از اسلام وتشیع والبته نقش مهمی در علاقمند نمودن نسل جوان آن زمان به اسلام وخوانشی خرد پذیر از دین واسلام داشت
در قرائت مطهری از اسلام، عقلانیت وحقوق بشر و کرامت انسان جایگاه ممتاز وبرجسته ای دارد نقد هایی که مطهری به اسلام مرتجع ومتحجر می کرد و دفاعی که از جمهوریت نظام داشت واحترامی که به اندیشه های دیگران در جای جای کتاب هایش مشهود است وروش عالمانه ای که در نقد در پیش می گرفت وبا تسلط برمبانی مخالف وبرخورد منصفانه وبا مطالعه ودیدن نقاط قوت در کنار نقاط ضعف مخالف همه حکایت از اندیشمندی با منش عقل محور واصلاح گرانه دارد
اما چرا در دهه های اخیر مطهری وافکار وروش او مورد غفلت قرار گرفته است وبا آن که اسم او فراوان برده می شود اما فکر وروش او مهجور است در تحلیل مطلب به چند مانع می توان اندیشید
نخست این که مطهری روشی را انتخاب کرده بود که از ظرافت ویژه برخوردار است در منش مطهری تحجر دینی همان اندازه مذموم ومردود است که اندیشه های مثل نفی مذهب در اندیشه مطهری عقلانیت اصالت دارد واو عقل را فقط در متون خشک فلسفی دنبال نمی کند بلکه به لوازم عقلانیت در حیات دینی معتقد است واین نوع نگاه البته برای بسیاری که به نگاه مطلق وهمه یا هیچ عادت کرده اند گران ودشوار می آید برخی در دین مطلق اندیشند وبراحتی عقل را قربانی ظواهر دین می کنند وبرخی در عقل ظاهری مطلق هستند ودین را براحتی کنار می گذارند وحرکت در مسیری با اهتمام به وحی وخرد همتی والا ودغدغه ای ویژه وشجاعتی خاص می طلبد که بعد از مطهری ما کمتر در میان حتی عالمان شاهد هستیم
دوم این که مطهری اعتقاد راسخ داشت که با اندیشه باید با زبان اندیشه برخورد داشت ومتاسفانه بعد از انقلاب ودر دسترس بودن قدرت برای برخی از مذهبیون این پندار باطل پدید آمد که می توان وباید با اندیشه ها با زبان زور مواجه شد وبه ظاهر راحت تربن روش در برخورد با افکار یعنی استفاده از قدرت در اشکال مختلف در مقابله با اندیشه های مخالف جای اهتمام علمی واندیشه ای را گرفت کسانی به ظاهر عالم با زبان تکفیر وتفسیق درباره اندیشه هایی سخن می گفتند که حتی شاید یک مقاله از آن فرد مخالف نخوانده بودند این کجا وروش مطهری کجا که به اعتراف مخالفانی چون مارکسیست ها در زمان مطهری که می گفتند او کتاب ها ومبانی ما را بهتر از ما خوانده وفهمیده است
سوم ،عامل دیگر علم شدن افرادی به عنوان مطهری زمان در جامعه بود که هیچ نسبتی با روش ومنش مطهری نداشتند ومتاسفانه اینان جایگزین مطهری به جوانان معرفی شدند وجوانان مطهری را در آینه هایی بشدت کج ومعوج دیدند که تصویری نادرست از مطهری ارائه می گردند واین هم ظلم به مطهری وهم ظلم به جویندگان علم ومعرفت وحقیقت را به دنبال داشت
چهارم عامل دیگر فاصله گرفتن جامعه روشنفکری باروش امثال مطهری وشریعتی در بازیابی معرفت دینی بود واین فاصله البته لطمات زیادی به جامعه زد متفکران دهه چهل وپنجاه مثل مطهری وشریعتی اسلام حقیقت واسلام هویت را با هم می خواستند ومی فهمیدند وارائه می کردند اما در دهه های اخیر روشنفکران ما از اسلام هویت ساز فاصله گرفتند ودر این میان متحجران مدعی با شعار هویت میدان دار شدند ودر خلا معرفی اسلام مصلحانه وهویت ساز ، با قرائت خشک ومتعصبانه خود از هویت آن را به انحراف بردند
باتوجه به برخی از علل مورد اشاره مهجوریت مطهری که خسارات بسیار نیز بر جامعه به دنبال داشته است به نظر می رسد راه برون رفت از این وضعیت واحیای واقعی راه بزرگانی چون مطهری رفع ودفع آن عوامل مانع است