بیست وشش آذر سالروز وفات مولوی اندیشمندوعارف بی نظیر در تاریخ بشریت بود که کتاب گرانسنگش مثنوی معنوی قرن هاست که الهام بخش بزرگان حکمت ومعرفت بوده است به حق مولوی را باید سرآمد معلمان ومدرس مدرسان دانست که بسیاری از فلاسفه وعالمان از محضرش آموخته اند واز سفره معرفتش سرمایه ها اندوخته اند
در دوران معاصر نیز برخی از متفکران واندیشمندان از مثنوی درس گیری ودرس آموزی بسیار داشته وآنها را با مردم در میان نهاده اند ودو عالم یکی در چهره روشنفکر دینی ودیگری فیلسوف متاله یعنی دکتر سروش و علّامه جعفری بیش از دیگران نسل های دهه های اخیر را با عرفان وحکمت مولوی آشنا ساخته اند
علّامه جعفری که اورا فیلسوفی در تکاپوی شناخت انسان ویک انسان شناس برجسته می توان لقب داد بر مثنوی شرحی تحلیلی نوشته اند و با زبان وبیان شیرین وعمیق وپر بار وارجاع خود به شاساندن معارف مولوی اهتمام ورزیده اند ایشان در جایی از شرح خود عبارات دلنشین وحاکی از تواضع و عظمت مولوی دارد
استاد محمد تقی جعفری می گوید :
[جلال الدین از آن شعبد ه بازان نیست که مشتی معلومات را با کلمات پر از پیچ وخم اسرار آمیز ودانش مطلق نما به رخ انسانها کشد وچشم بندی به راه اندازد بلکه بانظر به دو بیت زیر
کاشکی هستی زبانی داشتی
تا زهستان پرده ها برداشتی
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده دیگر بر او بستی بدان
ازشناسایی عالم هستی که بدون آن تنها موجود مرموز انسانی بلکه حتی حرکت یک برگ ناچیز هم شناخته نخواهد شد اظهار ناتوانی می کند با این حال تصورات ومفاهیم فراوان از انسان وبایستگی وشایستگی های اورا در زمینه ( انا لله وانا الیه راجعون) بدست آورده است به طوری که از یک نظر می توان به کم نظیر بودن دریافت های او درباره انسان درمیان اندیشمندان وعرفا ء عقیده مند شد ](شرح مثنوی ج 8 ص 2)
معرفت هایی که مولوی می آموزد برای همیشه تاریخ است وبه تعبیر خود او چه بسا در زمان خودش فهم نشود اما بعدها هوشمندانی خواهند آمد وآنها خواهند فهمید
هین بگو که ناطقه جو می کند
تا به قرنی بعد ما آبی رسد
واستاد جعفری در شرحش می نویسد :
[ای مولوی بگو همین حالا مدامی که ناطقه تو قدرت کندن جویبار حقایق را دارد بگو اگر امروز نتوانند گفته های تورا درک کنند قرنهای بعد هوشیارانی خواهند آمد وگفته های تورا خواهند فهمید (شرح مثنوی ج 8 ص 147)
این کمترین دوستدار دانش ومعرفت نیزدرس های فروان از مکتب مولوی آموخته ام وشاید مهم ترین درسی که می توان گفت مولوی در انسان شناسی ارائه می دهد این است که مولوی ضمن تکریم عقل عقل اعتراف به عجز عقل ظاهری دارد واز ما می خواهد با در میان آوردن عنصر عشق به شناخت دقیق جهان ودین وانسان وخدا برسیم
از جمله اشعار زیبا وپرمحتوای اودر شناخت خدا وحاق دین که گره گشایی بسیار در عرصه ایمان می کند این بیت است
چون نگنجد او به میزان خرد
ترازوی خرد را بردرد
مولوی می آموزد که درعرصه ایمان نمی توان با تکیه تنها برخرد پیش رفت ودر جاهایی میزان وترازوی خرد تاب وتحمل سنجش خدای مطلق را ندارد همچنین مولوی عقل زیرکانه وسود جویانه وابزاری را نفی می کند وبه ستایش عشق انسانی می نشیند
داند آن کو نیکبخت و محرم است
زیرکی زابلیس وعشق از آدم است
ونکته آخر این که گرچه در دهه های آغازین انقلاب که حرکت فرهنگی کشور در عرصه عمومی تحت تاثیر اندیشه وروش بزرگانی چون مطهری ومحمد تقی جعفری این آشنایان به مواریث فرهنگی کشوربود طرح اندیشه های بزرگانی چون مولوی رونق داشت اماسوکمندانه تنگ نظری های دهه های اخیر در عرصه رسمی فرهنگی نسل های نو را از شناخت بزرگان تاریخ معرفت این سرزمین باز داشته است به امید روزی که دوباره نام وآثار بزرگان در تریبون های رسمی احیاء شود که احیای حیات فرهنگی ما وابسته به آن است