شریعتی را اگر ایدئولوگ انقلاب ندانیم حداقل یکی ار تئوریسین های مطرح انقلاب اسلامی می توان نامید خیل عظیمی از دانشگاهیان وجوانان نسل اول انقلاب با خواندن کتاب های شریعتی به صف انقلاب پیوستند وبا مرگ مشکوگ شریعتی اندیشه اسلام انقلابی نیز در میان روشنفکران کم کم روبه افول رفت
بعد ازنسل روشنفکر همسو باشریعتی کسانی به عنوان روشنفکران دینی مطرح شدند که اندیشه شریعتی را چندان قبول نداشتند سروش مطرح ترین این روشنفکران با کتاب ( فربه تر از ایدلوژی )رسما عبور خود از شریعتی را اعلام کرد وهمسوی با او دیگر روشنفکران دینی نیز به این چنین مسیری رفتند
این تغییر معلول عوامل مختلف از جمله ضعف وازمیان رفتن اندیشه چپ وتفکرات ایدئولوژی محور در سطح جهانی بود ودراین میان پشتیبانی فرهنگی از اسلام انقلابی در نبود شریعتی وعدم همراهی روشنفکران دینی از سوی افرادی مثل آقای مصباح یزدی که از مخالفان سرسخت شریعتی بودند ادامه یافت
شریعتی در دوره ای از اسلام انقلابی گفت وبرای آن هزینه های مهمی چون زندان وترک وطن ومرگ شهادت گونه راپرداخت که دفاع از چنین تزی ورود در منطقه خطر خیز بود وهمچنین هنوز اندیشه ها در حد ایده بود وبه مرحله اجرا ء وعمل نرسیده بود اما در دوران بعد نه تنها این دفاع هزینه بر نبود بلکه منزلت آفرین در حوزه سیاست نیز بود والبته تئوری نیز لباس عمل پوشیده بود ودر عمل تفاوت های بنیادی با تز اولیه یافته بود ولذا تئوریسین ها نیزفکر وشخصیت دیگری داشتند
شریعتی سه شعار آزادی برابری وعرفان را همواره مطرح می کرد وقرائت او از اسلام انقلابی نیز در اینها تبلور داشت و از میان حوزویان شاید نزدیکترین افراد به شریعتی را امام موسی صدر ودر مراتب بعد مفتح وبهشتی را بتوان نام برد امام موسی بر جنازه شریعتی نماز خواند وواسطه شد تا با دستور حافظ اسدو با هواپیمای اختصاصی جنازه شریعتی را از انگلستان به سوریه آورند ومفتح در تشییع جنازه او شرکت کرد ودکتربهشتی از جمله مخالفان دست بردن در کتاب های شریعتی بود وتا آخر شریعتی را قبول داشت
اما بعد از مدت کوتاهی از مرگ شریعتی امام موسی مفقود شد وبهشتی ومفتح به شهادت رسیدند وچنین شد که پایگاه ها وافراد حوزوی حامی تفکر شریعتی نیز از میدان خارج شدند واندیشه اسلام انقلابی در خلاء حضور افراد اصیل طرفدار آن در حوزه نظریه پردازی مسیری دیگری را پیش گرفت ومخالفان اندیشه شریعتی ومنش عملی بهشتی تئوریسین اسلام انقلابی شدند
مسیری که درآن عناصر مهمی از جمله آزادی وحقوق همگانی مورد غفلت وبلکه انکار قرار گرفت ورفرم وروفو گری های امثال خاتمی نیز به خاطر مسئولیت یافتن و دعواهای سیاسی راه به جایی نبرد و تئوری پردازنی مثل آقای مصباح به تفسیر های دلبخواه والبته منافی منش واندیشه نظریه پردازان اولیه و اصیل اسلام انقلابی پرداختندو با قرائت شبه استبدادی از آن چهره نامناسبی از این نظریه را ارائه نمودند
امروز راه احیاء توام با اصلاح اندیشه ستبر اسلام انقلابی بازگشت به مبانی بانیان این نظریه واستفاده از روش فکری امثال بهشتی وفهم وقرائتی انسانی وبا لحاظ عناصری چون آزادی اندیشه وکرامت وحقوق همه از اسلام انقلابی دارد