سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز غدیر به نوعی تکرار بعثت پیامبر اکرم (ص) است وشباهت واین همانی مبعث وغدیر بسیار است در بعثت محمد عزیز از جانب خداوند با نزول جبرییل امین به مقام شامخ رسالت ونبوت برگزیده شد ودر غدیر علی حکیم از طرف خداوند متعال با آمدن فرشته وحی به امامت وولایت انتخاب شد در بعثت با برگزیده شدن پیامبر مقام انسانیت ارتقا یافت ومنزلتی نو بر بشر اهدا شد وبرکات بسیار بر عالم بارید که فرمود (انا ارسلنا ک رحمه للعالمین).

ودر غدیر این رشد وترقی معنوی به او ج رسید وانسانیت با امامت پیوند خورد مقامی که کمال نبوت است چرا که ابراهیم رسول و نبی بعد از گذر از مراحل مختلف وازمایشات سخت به این درجه رسید وخطاب (وجعلناک للناس اماما را) دریافت نمود لذا با این بیان روشن می شود سر این آیه شریفه که فرمود: اگر این پیام را نرسانی رسالت خود را ابلاغ نکرده ای (ان لم تفعل فما بلغت رسالته ) که گویا عصاره رسالت پیامبر رساندن انسانیت به مقام ولایت وامامت است .

یعنی همه تلاش ها ومجاهدات پیامبر اکرم برای این است که انسان به درجه امامت وبلکه ولایت  برسد وعلی عزیز آن اولین وکامل ترین انسانی است که همه آثار وبرکات رسالت وتعالیم پیامبر اکرم (ص) را داراست واین مقام را احراز کرد ه است وبه تعبیر استاد جوادی آملی اولین کسی است که باب ولایت الهی را گشود واین آغاز راه بود نه آخر راه .

پیام مهم غدیر برای مومنان این است که بکوشید در پرتو تعالیم قرآنوتمسک به ولایت امیرمومنان  به مقام شامخ ولایت الهی  برسید وگرچه ولایت کامل وتام اختصاص به مولا علی وفرزندانش دارد اما اصل ولایت راهی است که  به روی همه مومنان راستین باز است وهر کس در حد خود می تواند از آن بهرمند شود.

ولی صد حیف که جهالت وتعصب وحسادت حاکم برمردم  زمان امیر مومنان اجازه نداد که آنان این حقیقت زلال وهمگانی واین برکت بی بدیل را دریابند اگر اهل زمان پیامبر این راز قرانی را درمی یافتند که اگر علی امام و ولی باشد به نوعی همه در پرتو وشعاع ولایت الهی قرار می گیرند و وعلی واسطه وساقی این فیض است شاید به نوع دیگر با امام علی معامله می کردند.

لذا تا ظهور حضرت حجت بشریت باید در انتظار تجلی همگانی وجهانی وبشری امامت ووولایت بماند که فرمود در زمان ظهور همه مستضعفان برخوردار از فیض امامت می شوند

(ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم وارثین)

 






تاریخ : شنبه 91/8/13 | 3:50 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

مهم ترین آیه ای که درباره امامت وولایت حضرت امیر وروز غدیر در قرآن آمده است آیه3 سوره مائده است که فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا اماگاه  سئوالات وشبهاتی درباره معنا وتفسیر  آیه مطرح می شود که به برخی می پردازیم

1-یکی از ادعاها درباره آیه این است که چون صدر آیه درباره تحریم میته وگوشت مردار وامثال آن است(حرمت علیکم المیته و...) بنابراین اکمال دین یعنی اکمال در بیان فروعات احکام است که با بیان احکام محرمات در خوردن دین کامل شد

 مهم ترین نقض وارده بر این ادعا به تعبیر استاد جعفر سبحانی این است که قبلا بارها در قرآن حکم حرام بودن خوردن میته وامثال آن آمده است واین امر تازه ای نبوده که گفته نشده باشد ودلیل نقض دیگر آن است که مساله امری اساسی بوده که باعث اکمال شده است بیان یک حکم فرعی فقهی آن قدر اهمیت ندارد که باعث اکمال شود

بنابراین موضوع اعتقادی که جزء اصول دین است  مطرح بوده که نبود آن باعث نقصان در دین داری است که ابلاغ نشده وآن موضوع امامت و ولایت است چون اصول دیگر مثل توحید ونبوت ومعاد قبلا ابلاغ گشته بود .

2-شبهه دوم این است که صدر آیه در باره احکام خوردنیهای حرام است  وچگونه این اکمال به معنای ولایت است وچه ربطی با صدر آیه دارد؟ در پاسخ باید گفت در قرآن آیات بسیار هست که صدر وذیل آن دو موضوع جدا را مطرح می کند وگاه در یک آیه هم حکم فقهی مطرح می شود هم واقعه ای تاریخی وهم موضوعی اخلاقی

 اما با دقت در آیه اتفاقا ربط مهم ودقیقی بین اول وآخر آیه روشن می شود وآن هم این که خداوند حکیم فرمان ولایت حضرت امیر و موضوع امامت را در کنار احکام حلال وحرام ها آورده تا به مومنان ومخاطبان بفهماند اگر ولایت را نپذیرید در شناخت بدیهی ترین احکام واولیات دین که حلال وحرام است نیز به گمراهی می روید

در  واقع علی علیه السلام و فرزندان او ضامن حفظ خلوص وبی نقص بودن بودن دین  وحدود وحلال وحرام ها با علم الهی هستند وشاهد مهم این مطلب آنکه خود پیامبر در خطبه غدیر به همین مساله اشاره کرد ه است

(حلالى بجز آنچه خدا حلال فرموده وجود ندارد، و غیر محرّمات الهى حرام دگرى موجود نیست، خداوند حلال و حرامش را بمن شناساند و آنچه پروردگار از کتاب خود و احکامش بمن آموخته بود همه را به على ع آموختم،اى مردم‏  علم و دانشى در عالم وجود ندارد مگر اینکه خداوند در من قرار داده و من هم عموم دانشهائى را که مى‏دانستم به رهبر پرهیزگاران على تفویض نمودم، هیچ علمى در عالم نبوده مگر اینکه به على ع آموختم،و او پیشوائى است که آنها را براى شما بیان میکند،)

                                                              ( نهج الخطابة-سخنان پیامبر ص و امیرالمؤمنین ع، فارسى‏ج‏1، ص: 119)

و شاهد دیگر تاریخ است که به روشنی نشان داده است که منحرفان از مسیر ولایت اهل بیت در فتاوای فقهی وحلال وحرام ها چه اشتباهات فاحشی را مرتکب شده اند که ازجمله به  حلال کردن خمر در مواردی و حتی جایز دانستن بعضی منکرات در مواردی در برخی مذاهب تا حرام کردن برخی حلال ها مثل متعه وامثال آن می توان اشاره کرد . 






تاریخ : شنبه 91/8/13 | 12:33 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

آنچه بسوى من وحى کرده ابلاغ میکنم از ترس آن که اگر بجا نیاورم عذاب کوبنده‏اى بر من فرود مى‏آید که احدى قدرت بر طرف کردن آن را ندارد خدائى بجز او نیست و او بمن اعلام فرموده که اگر آنچه بر من فرو فرستاده ابلاغ نکنم به کلّى تبلیغ رسالت ننموده‏ام و تضمین فرموده که مرا از شرّ نابکاران حفظ فرماید و نگهدارى آن کریم مرا کفایت میکند

، بسوى من وحى فرستاد، بنام خداوند بخشنده مهربان «اى پیامبر آنچه بتو از جانب پروردگارت نازل شده به مردم ابلاغ کن، و اگر این ابلاغ را انجام ندهى ... تبلیغ رسالت نفرموده‏اى، خداوند تو را از شرّ مردم حفظ میکند».

اى مردم من هم در ابلاغ آنچه نازل شده کوتاهى نمى‏ورزم و سبب فرود آمدن این آیه را براى شما بیان میکنم، جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد و پس از ابلاغ سلام از جانب پروردگارم که او خود نفس سلامتى و سلم است بمن فرمان داد در این مجمع عمومى مسلمانان بپاخیزم و به عموم ملّت اسلام سفید پوست و سیاهپوست اعلام کنم

 که على پسر ابى طالب برادر من وصىّ من جانشین و پیشواى ملّت بعد از من است، نسبت او بمن نسبت هارون است بموسى، همچنان که هارون برادر و جانشین موسى بود، على ع برادر و جانشین من است با این تفاوت که بعد از موسى پیامبرى آمد و پس از من پیامبرى برانگیخته نمى‏شود، 

 به گفتارم گوش فرا دهید و فرمانم را اطاعت کنید و در مقابل امر پروردگارتان خاضع باشید خداوند صاحب اختیار و آفریننده شما است و پس از وى پیغمبر شما ولىّ شما است همین محمّدى که در مقابلتان ایستاده و با شما سخن میگوید و پس از من على ع صاحب اختیار و رهبر شما مردم است بفرمان پروردگارتان، و سپس مقام رهبرى و امامت در ذرّیّه من از فرزندان على ع ثابت خواهد بود تا روز رستخیز که مرا و رحمت خدایتان را ملاقات کنید،

 حلالى بجز آنچه خدا حلال فرموده وجود ندارد، و غیر محرّمات الهى حرام دگرى موجود نیست، خداوند حلال و حرامش را بمن شناساند و آنچه پروردگار از کتاب خود و احکامش بمن آموخته بود همه را به على ع آموختم،

اى مردم‏  علم و دانشى در عالم وجود ندارد مگر اینکه خداوند در من قرار داده و من هم عموم دانشهائى را که مى‏دانستم به رهبر پرهیزگاران على تفویض نمودم، هیچ علمى در عالم نبوده مگر اینکه به على ع آموختم،

و او پیشوائى است که آنها را براى شما بیان میکند، اى مردم نسبت به فرمانبردارى از على ع گمراه نشوید و از او کناره نگیرید، و در مقابل ولایت وى سرپیچى نکنید، على کسى است که سرزنش ملامت‏کنندگان، وى را از اجراء حکم خدا مانع نمى‏شود،

 نهج الخطابة-سخنان پیامبر ص و امیرالمؤمنین ع، فارسى‏ج‏1، ص: 119






تاریخ : پنج شنبه 91/8/11 | 7:14 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

على علیه السلام مردم را در باره گفتار رسول خدا (ص) که فرمود: «هر که من مولاى او هستم على فرمانروا و مولاى او است» سوگند داد (که هر که آن را شنیده گواهى دهد) پس دوازده نفر از انصار گواهى دادند، و انس بن مالک که در میان مردم بود گواهى نداد،

 أمیر المؤمنین علیه السلام فرمود: اى انس! گفت: بله، فرمود: چه چیز جلوگیرى کرد تو را و مانع از این شد که گواهى دهى با اینکه تو هم شنیدى آنچه اینان شنیدند؟ گفت: اى امیر مؤمنان سالمند و پیر شده‏ام و فراموش کرده‏ام! أمیر المؤمنین علیه السلام گفت: بار خدایا اگر این مرد دروغ میگوید او را بیک سفیدى- یا فرمود: بیک پیسى- (در سرش) دچار کن که عمامه (و آنچه بر سر بندد) آن را نپوشاند، (راوى حدیث) گوید: خدا را گواه میگیرم که سفیدى را (پس از زمانى) در میان دو چشمش دیدم.

  زید بن ارقم روایت کند که گفت: على علیه السّلام مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: سوگند میدهم بخدا آن مردى را که از پیغمبر (ص) شنیده که میفرمود: «هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى او است، خدایا دوست بدار آن کس که او را دوست دارد، و دشمن دار آن کس که او را دشمن دارد» (که برخیزد و گواهى دهد)

 پس دوازده نفر از اهل بدر (آنان که در جنگ بدر بودند) برخاستند شش تن از سمت راست، و شش تن از سمت چپ و بدان گواهى دادند، زید بن ارقم گوید: من نیز از کسانى بودم که این سخن را از پیغمبر (ص) شنیده بودم ولى آن روز گواهى نداده کتمان شهادت کردم پس خداى تعالى (بجرم این کار) بینائى را از من گرفت، و براى شهادتى که نداده بود افسوس میخورد و اظهار پشیمانى مینمود، و از خدا آمرزشخواهى میکرد.

  ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 353






تاریخ : پنج شنبه 91/8/11 | 2:5 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

 

درقصه قرآنی یوسف پیامبر (ع) پیراهنی رامی بینیم که در مراحل مختلف زندگی یوسف (ع) حضوری اسرار آمیز دارد وآن چه که بر سر این پیراهن می آید قابل تامل وبسیار درس آموز است ابتدا برادران به خون آلوده اش می کنند (وَ جاؤُ عَلى قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ وپیراهن یوسف را آلوده به خون دروغ نمودند و نزد پدر آوردند)(1)

وزمانی به دست زلیخا پاره می شود آن گاه که برای کامجویی با یوسف در گیر شد(وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ ،و هر دو (براى گریختن) به جانب در شتافتند و زن پیراهن یوسف را از پشت بدرید( 2)

گاه برای اثبات بی گناهی یوسف به کار می رود :(وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ. و بر صدق دعویش شاهدى از بستگان زن گواهى داد گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده، زن راستگو و یوسف از دروغگویان است.و اگر پیراهن او از پشت سر دریده، زن دروغگو و یوسف از راستگویان است. (3)

بالاخره در پایان بوی پیراهن مژده دهنده وصل می شود وخود پیراهن شفا گر چشمان نابینای یعقوب، می گردد :فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون پس از آنکه بشیر آمد (و بشارت یوسف آورد) پیراهن او را به رخسارش افکند و دیده انتظارش (به وصل) روشن شد، گفت: به شما نگفتم که از (لطف) خدا به چیزى آگاهم که شما آگه نیستید(4)

با تامل در این موارد می شود وجه مشترک وحقیقتی واحد را پشت این وقایع دید وشاید این که پیراهن علاوه بر معنا ومصداق عینی خود تمثیل ونمادی است از روح خدایی موجود در درون انسان که گاه به جهل وحسد نادانان آلوده می شود وگاه به مکر هوسبازان حریمش دریده می شودوآن گاه که از دست بیگانگان از شر جهل ووسوسه آزاد می شود شفا دهنده دردها می گردد .

البته زبان قرآن گرچه زبان سمبولیک نیست اما به خاطر ذووجوه بودن حقیقتی که قرآن از آن سخن می گوید زبانی کامل ودارای مراتب ،وسخنی برخوردار از ظرایف وزیبایی های هنری است وعلاوه بر ظاهر وحکایت از واقعیتی خارحی روایتگر مفاهیم باطنی که کاملا با واقعیات مرتبط است می باشد.

1-یوسف/18

2-یوسف/25

3-یوسف/26،27،28

4- یوسف /96






تاریخ : دوشنبه 91/8/8 | 8:4 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()
<      1   2   3      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.