بالاخره دولت اعتدال آقای روحانی اغاز به کار کرد درباره خط اعتدالی این دولت نکاتی قابل توجه است که به برخی اشاره می کنم
1-اعتدال مثل هر مفهوم دیگر در فضا وشرایط مختلف دارای بار معانی متفاوت است و با توجه به این که این شعار در حوزه سیاست اخذ شده وسیاست بیشتر ناظر به اعمال وعملگراست این ویژگی تقویت می شود
ولذا اعتدال را با ید به لحاظ زمان ومکان وباتوجه به شرایط گذشته وحال در سیاست معنا کرد اعتدال که در معنا به معنای میانه روی است باید با توجه به مصادیق گذشته و فعلی سیاست ورزی مورد بررسی قرار گیرد وباید دید قبلا چه شعارها واعمال وتصمیماتی به عنوان طرفین اعتدال یعنی افراط وتفریط مطرح بوده اند؟ تا جایگاه دقیق اعتدال امروز روشن شود
2-نکته دوم این است که طرفهای افراط وتفریط اعتدال را که درسیاست ورزی کشور ما رخ داده نباید در هشت سال گذشته خلاصه کرد بلکه حداقل در سه دولت گذشته یعنی بیست وچهار سال زمامداری دولت سازندگی واصلاحات واصول گرایان مورد توجه قرار داد
ودرواقع شعار اعتدال امروز روحانی برای آنکه حرفی برای زمان وروبه پیش باشد و نواقص گذشته را دارا نباشد باید در مقابل افراط وتفریط های هر سه دولت معنا شود ولذا اعتدال امروز مفهومی می شود که همه نوع افراط وتفریط ها را دربرمی گیرد
چه آنچه دردولت سازندگی رخ داده وچه اصلاحات وچه دولت اصولگرای قبل وتوفیق دولت اعتدال محور روحانی هم توجه به همه اطراف واضلاع این اعتدال است
3-انتخاب وگزینش وچینش کابینه روحانی نشان می دهد که ایشان به این نکته توجه داشته واعتدال را فقط در مقابل افراطی گری دولت گذشته نمی بیند وخلاصه نمی کند بلکه اعتدال را به عنوان راهبردی دربرابر همه نوع افراط گری های گذشته اعم از دولت اصلاح طلبان وکارگزاران واصول گرایان می داند .
بنابرآنچه که گفته شد سیاست ورزی دولت یازدهم باید برمبنای شناخت دقیق افراط وتفریط های سه دولت گذشته ومقابله با آنها بنیان گذاری شود واین هوشمندی وهمه جانبه نگری وزمان شناسی ویژه ای می طلبد
که البته نشانه هایی از این شناخت را می توان در انتخاب آقای روحانی دید واشراف ایشان بر مسائل وداشتن مبانی محققانه در سیاست ورزی امید آن را می دهد که دولت با شعار اعتدال در عمل نیز چنین باشد
چندشب پیش گزارشی از خبر سیما پخش شد درباره هزینه های گزاف وگرانی که فرانسوی ها برای حیوانات خود می کنند از تهیه قبر های مجلل تا غذا های گران قیمت و آرایش های گرانتر از آرایش انسان وبرای حیواناتی از سگ وگربه تا موش وغیره
پناه بردن ذلیلانه انسان غربی به حیوان نمادی از بحران عمیق وظهور خسران در شخصیت وهویت انسانی اوست انسانی که همنوع خود را فراموش کرده است ودرد وگرسنگی او را نمی بیند اما ثروت ومحبت خودرا پای حیوانات می ریزد
واین یعنی تغییر بنیادین در هویت انسانی انسان غربی وگویی انسان امروز مسخ خودرا انتخاب کرده است واگر گذشتگان این قوم غربی طبق شهادت قرآن به خاطر نافرمانی الهی مبغوض خداوند شدند و به اجبار واعجاز الهی مسخ شدند
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ (166 / اعراف )
وقتى از آنچه نهى شده بودند سر پیچیدند گفتیمشان بوزینگان مطرود شوید
ابنای آنان به انتخاب واختیار خود به مسخ روحی وروانی روی آورده اند این مسخ خواهی بشر غربی نشانه ها ودلائل فرواوان دارد از سرباز زدن از مسئولیت های الهی وانسانی چون عبودیت وپرستش گرفته تا حلال ومباح کردن شنیع ترین اعمال چون همجنس بازی تاهمدم ودمخور وهمسطح حیوانات شدن را دربرمی گیرد
واین ها همه می رساند که بشر غربی لیاقت وصلاحیت زیست انسانی و انسان بودن را از دست داده است او به اختیار خود از انسانیت استعفاء داده است ومقام منیع خلافت الهی را ارزان وبه ثمن بخس غفلت وهرزگی وهرهری بودن به حیوانیت پست فروخته است
انسانی که با تعلیم اسماء قرار بود فراتر از همنشینی با فرشتگان به همنشینی با ذات مقدس الهی برسد در هبوط وسقوط خود خواسته حشر ونشر با مور وموش و وحوش را برگزیده است وچه معامله وانتخاب زیان باری کرده است
گاه با خود می اندیشیدم که چگونه است اقوام گذشته به خاطر برخی اعمالی که به مراتب پایین تر از اعمال شنیع بشر امروز است دچار عقوبت های سخت دنیوی شدند اما این کیفرها برای بشر امروز چرا رخ نمی دهد؟
اما شنیدن ودیدن برخی احوالات به ظاهر انسان های غربی پاسخ در خوری به آن سئوال می دهد وپرده از عقوبت های بدتری برمی دارد پرده از مسخ انسان به دست خود که این نوع عقوبت البته بدتر است
ومی بینیم که یهود ومسیحیت امروز نیز به غضب الهی گرفتار است وروح وروانش هبوط وسقوط دهشتناکی کرده است
باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (112/آل عمران )
(و ایشان براى خود جایى از غضب خدا گرفتند و خوارى و مسکنت بر آنان حتمى شده و این بدان جهت است که همواره به آیات خدا کفر مىورزیدند و انبیا را به ناحق مىکشتند و منشا این کفر و جنایتشان، معصیتهایشان بود و مردمى تجاوزگر بودند .)
وچه عقوبتی بالاتر از این که کسی آن چنان در گمراهی افتد که به دست خود مقام فاخر انسانیت وبندگی ودوستی خدا را با خدمت ومحبت به حیوانات دون عوض کند وخودرا در سطح موش وگربه تنزل دهد
چراکه عطوفت و ارادت افراطی وجاهلانه به حیوانی که این رابطه در خور اونیست و درکی از آن ندارد آن حیوان را ارتقاء مقام نمی دهد بلکه این انسان بخت برگشته را تنزل می دهد واورا تا این حد پایین می آورد و اینجاست که او روح شریف انسانی را به جان جانوری بمی فروشد
عید فطر فقط یک عید مذهبی ودینی نیست بلکه عید فطر علاوه برآن که عید عبادت وبندگی است علاوه برآن که عید ادای وظیفه وعهد ومسئولیت الهی است یک عید بزرگ اجتماعی وسیاسی وفراتر از آن تجدید حیات امت بزرگ اسلامی است
درعید فطر مسلمانان علاوه بر اظهار بندگی وشکر دربرابر خداوند متعال حیات معنوی اجتماعی وامت واحده خودرا به منصه ظهور می رسانند صبح عید فطر که می شود مناظر حرکت دسته به دسته وتک به تک نمازگزاران به سمت مساجد ومصلی ها شکوه امت را به نمایش می گذارد
وشور وشوق بی نظیری دردلها می افکند حرکت یکپارچه آحاد مردم زن ومرد وپیرو جوان به سمت میعادگاهای نماز تجلی زیبایی از حرکت به سوی توحید وتبدیل شدن کثرتها به وحدتی متعالی وپرمعنا است
ونماز عید فطر با آن دعاهای قنوت دلنشین وشکوهینش وبا دست هایی که در صفهایی با صفا وصلابت پشت سر یک امام روبه آسمان بلند است ظهور زیباوفرین حیات طیبه ومقدسه جامعه اسلامی است
وجای تعجب نیست که در دعای نماز چه با عظمت از روز عید یاد شده که براستی لبریز زیبایی وشکوه وقداست وطراوت است (اللهم اهل الکبریاء والعظمه واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمه واهل التقوی والمغفره اسئلک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا)
ووقتی این نماز وقنوت آن زیباتر می شود که از آل محمد(ص) واز شرافت وکرامت این عید برای آنها آنها یاد می شود ونماز گزاران یک دل ویک صدا از خدا می خواهند که آنچه از خیر بر آل محمد(ص) عطا کرده ای به آنان عطا کند واز همه بدیهای که آل محمد(ص) را ازآن دور داشته ای آنان را نیز دور دارد
(و(جعلته ) لمحمد (ص)وآل محمد(ص) ذخرا وشرفا ومزیدا ان تصلی علی محمد(ص) وآل محمد (ص) وان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمد (ص)وآل محمد(ص) وان تخرجنی من کل خیر اخرجت منه محمد(ص) وآل محمد (ص)واین می رساند که عید دینی واجتماعی مسلمانان پیوند وثیق با پیامبر اکر م (ص) وآل مطهرش دارد
چراکه اینان گوهر وجان وروح امت اسلامی در طول تاریخ وزمان ها هستند عید فطر به نوعی تجلی وتجدید عهد میثاق فطرت انسان وخداست که درعالم ذر رخ داد میثاقی که چنانکه درروایات آمده درآن علاوه بر اقرار به ربوبیت پیمان با رسالت و ولایت وامامت نیز بود
در عید فطر هر سال با حیات امت وار خود را تجدید واحیاء وبا امامت عهدی دوباره می بندد واین که در احکام اسلامی آمده که نماز عید در زمان امام معصوم واجب خواهد بود پیوند امامت وامت وفطرت وعید الهی را می رساند
واین حقیقت را آشکار می سازد که از برکات ظهور وحضور معصوم ارتقاء سطح عبودیت وبندگی ماست تاجایی که نمازی مستحب حکم وجوب می یابد واین که چقدر وجود امام معصوم برای جامعه ورشد وکمال او لازم وحیاتی است
درعید فطری که در روز جمعه قرار گرفته است از خدا می خواهیم که با ظهور امام معصوم امت، جان دیگر به حیات معنوی واجتماعی ما ببخشد وبا حضور آن عزیز تجلی امت وامامت جامعه بزرگ اسلامی به اوج شکوه و خلوص و عظمت خود برسد
درادامه بحث عهد به موضوع مهم عهد عشق بین خداوند وانسان رسیدیم درنوشته قبل اصل موضوع مطرح شد وحال به برخی از خصوصیات وویژگی های این عشق می پردازیم درباره اوصاف الهی باید به این اصل توجه کرد که درک حقیقت خیلی از اوصاف فرالتر از فهم ظاهری ماست
فرضا وقتی گفته می شود خداوند بصیر است یا سمیع است ما همین قدر می فهمیم که خداوند شنوا وبیناست اما کیفیت شنوایی وبینایی الهی ازدرک عقلی ما بیرون است چراکه بر خلاف شنوایی وبینایی ما که محتاج وسیله است وابزار چشم وگوش در خداوند این ابزار معنا ندارد
ولذا ما درک دقیقی از این اوصاف نداریم ونباید جاهلانه آن را درحد اوصاف خود تقلیل دهیم درباره موضوع محبت وعشق الهی هم همین گونه است وبسیاری از اشتباهات از همین جا ناشی می شود که این عشق مقایسه با عشق های انسانی می شود
وآنگاه علاوه بر عدم درک درست مساله لوازم ونتایج نادرستی هم برآن بار می شودبنابراین قبل از هرچیز باید به معرفت وشناخت صحیح از عشق الهی رسید وشاخصه های اصلی آن وتفاووت های مهم عشق الهی وانسانی را شناخت
اولین موضوع در رابطه عاشقانه خداوند وانسان اصل غریب وبعید وغیر منطقی وعقلانی بودن مساله است چراکه در عشق ،فردی به دیگری به خاطر احساس کمال وجمالی که دراو می کند عاشق می شود
وخداوند دارای همه کمالات است وغیراو اساسا کمال ندارند پس چگونه می توان بین کامل مطلق وفرد وافراد ضعیف وناقص رابطه عاشقانه را فهم وتصور کرد؟ ولذا رابطه عاشقانه خداوانسان درابتدا قابل فهم ودرک نیست
البته شاید گفته شود این رابطه یک سویه است یعنی فقط از جانب انسان عشق است اما درجواب باید گفت اولا مقوله عشق طرفینی است ویک طرفه نمی شود ومعناندارد ثانیا همان طورکه در سایر امور آغاز گر خداوند است درعشق هم چنین است
فرضا در معرفت اول خدامارا می شناسد بعد مابه او شناخت پیدامی کنیم در عشق هم باید گفت اول او نظر عشق خیز به ما می کند بعد ما جرات وتوان واجازه نگاه عاشقانه به او می یابیم وخداوندی که درهمه امور اول است
این جا هم مقام اولیت او محفوظ است لذا عشق از سوی خود او آغاز می شود وآن سئوال همچنان پابرجاست که سر عشق خدای بی نیاز به انسان چیست؟
جواب این سئوال به شناخت دقیق عشق الهی برمی گردد وآن این که خداوند عاشق خود است وانسان به عنوان آینه خدانما در پرتو این عشق قرار می گیرد وخداوند بالذات به انسان نظر عاشقانه نمی کند
بلکه بالعرض وبتبع نگاه عاشقانه به مقام پرجلال وجمال خود است که انسان هم حظی وسهمی وپرتوی از نور نظر عاشقانه الهی را می گیرد و دریک تشبیه ناقص می توان گفت فرضا وقتی زیبارویی به آینه می نگرد وتصویر خودرا می بیندد از دیدن چهره زیبای خود لذت می برد
واینجا آینه اگر اهل ادراک باشد او هم سهم وحظی می برد چون به او هم نظر شده است وهمه عالم تجلی خداست وخداوند به تجلی خود نگاه با محبت ودوستی می کند و این نگاه مهرآمیز در باره انسان شکل عاشقانه می یابد چرا که انسان به نوعی کامل ترین تجلی خداست
چون همه اسماء الهی به او القاء شده وعشق هم کامل ترین محبت است پس این انسان است که لیاقت می یابد بهره ای از محبت کامل الهی که همان عشق باشدرا برگیرد وبه بیان دیگر اصل عشق بین خدا وخداست وانسان با معرفت وحس این عشق ودیدن نیستی خود در عالمی که غیر خدا وجود حقیقی ندارند درجذبه عشق الهی غرقه می شود
درواقع عالم مملو از عشق الهی به خود اوست وانسان به خاطر علم ومعرفتی که خداوند به او عطا کرده می تواند این عشق را دریابد وچون دریافت ومعرفت وعلم هم از جنس حضور وحس است گویی خوددر مقام عاشقی یا معشوقی قرار می گیرد
وهرچه این علم عمیق ودقیق تر باشد وبه تعبیر قرآن از علم الیقین به عین الیقین وحق الیقین برسد حس درگیر شدن در دریای عشق الهی بیشتر وبیشتر می شود
بحث عهد انسان وخداوند بود وگفتیم که نگاه انسان متعهد متفاوت از انسان غیر متعهد است که علم وایمان ومعرفت انسان متعهدانه مسئولانه است حال در ادامه گوهر ومحور این مسئولیت که درقرآن با عنوان امانت از آن یاد شده است می پردازیم درآیه شریفه فرمود :
(اِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً ( احزاب 72)
ما آن امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس آنها از تحمل آن امتناع کردند، و ترسیدند، و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود)
درواقع انسان از آن روی لایق طرف عهد با خداوند واقع شد چون امانت داری الهی را پذیرفت وپایه این تعهد آن امانت وامانت داری است اساسا هرجا بناست گوهر ارزشمندی به کسی داده شود ابتدا مساله امین بودن مورد لحاظ قرار می گیرد
پیامبر اکرم به خاطر امین بودن لایق دریافت وحی شد جبرییل به خاطر امین بودن واسطه وحی شد که هردو عهد ومسئولیت سنگین الهی بودند بنابراین درانسان استعداد امانت داری بود که خداوند به او امانت عرضه داشت
اما امانت داری به چه معناست امانتداری یعنی محافظت از گوهری که نبایددردست اغیار بیفتد واین گوهر می تواند علم یا قدرت یا نعمت دیگری باشد که از امانتداری علمی تعبیر به رازداری می شود وهمین امانتداری پایه سایر امانتداری هاست
لذا خصوصیت برجسته انسان رازداری است ورازداری متفرع بر راز باوری است اموری درعالم هست که ماهیت وهویتشان باراز عجین است یعنی این که اساسا گفتنی وبیان کردنی نیست بلکه آن قدر با شکوه وفرین است که درقالب ظهورت علمی وکلامی حتی نمی آید
واین جاست که جان راز شناس واهل راز فقط می تواند آنهارا دریابد وانسان را خداوند از چنین توانایی برخوردار ساخت راز بسیاری مواقع حتی فوق عقل می نشیند وامری را که عقل در نمی یابد نهاد راز باور وراز شناس انسان می یابد واز جمله مسائلی که عرفاء همواره برآن تاکید داشته اند محدودیت عقل درشناختن است
چرا که گوهر شناخت گاه فراتر از دانایی به توانایی است واینجاست که دل دلیر پای به میدان مینهد ودرجای که عقل اظهار ضعف می کند نهاد دیگری از درون انسان داوطلب دریافت حقایق می شود
واین که خداوند انسان را برگزید با او عهد بست چون درنهادنش نیرویی به ودیعه گذاشته بود که می توانست لایق امانت داری ولایق داشتن اسرار الهی باشد اسراری که در منطق وبیان عقل نمی گنجد وفرشته را نیز به ان ساحت راه نیست
بنابراین انسان به خاطر برخورداری از اسرار الهی اهل عهد شد اما این اسرار چه بودند باید گفت تاریخی در شگفتی وکاوش وپرسش از این اسرار متحیر است لذادر تفسیر امانت الهی نیز سخن های بسیار گفته شده است
وهرچه قدر منزلت آن اسرار بالاتر باشد منزلت امانت نیز فراتر می رود دریک نگاه اجمالی می توان گفت که این امانت معرفت تنها نمی تواند باشد چون غیراز انسان سایر موجودات نیز دارای معرفت به خدا هستند همین طور عبودیت تنها نیست
چراکه همه ارض وسماء عبد الهی وتسبیح گوی او هستند این امانت اطاعت تنها هم نیست که عالم مطیع خداوند است وبلکه این امانت گوهری نادر ودردانه خلقت است که با توجه به نکته قبل مه درباره راز داری وراز باوری مطرح شد که برخی امور ذاتا راز وسر هستند وقابل بیان نیستند
می شود گفت این امانت هم از جنس راز است یعنی گفتنی وشنیدنی نیست بلکه حس کردنی ودیدنی است و شاید بهترین عنوان که برآن می توان نهاد عشق است که رابطه ای ویژه وتوصیف ناشدنی وفراتر از معادلات عقلی است
عشق بین خدا وانسان که از هردو سو نیز فوق عقل وادراک محاسبه گر است که دریک سو خدای بی نیاز وبی انتهاء قرار دارد ودر سوی دیگر انسان ضعیف وپرنیاز ومحدود وناچیز وبه تعبیر عارفان نشستن گدایی مقابل پادشاه است که با معیارهای تناسب سنج عاقلان نمی سازد .
وباید گفت انسان گرچه هیچ نداشت اما یک چیز با ارزش داشت وآن احساس واظهار نیاز آتشین وشیداگرانه به خداوند وهمین کافی بود که بخت یار او باشد مورد عنایت جمال وجلال مطلق قرار گیرد وعهد عشق بین انسان وخداوند امضاء شود
که لازمه این عهد اظهار نیاز عاشقانه و مدام ولاینقطع انسان وناز ونعمت ریزی رشک برانگیز خداوند بی نیاز وغنی وجمیل وجلیل بود وگویا همه اما واگر گفتن ها و حسادت ها ودشمنی های دیگر موجودات با انسان نیز از همین مقام ومنزلت برخاست
درنوشته بعد به کیفیت وماهیت این عشق بین انسان وخداوند می پردازیم انشا الله