تَفَقَّهوا فی دینِ الله فإنَّ الفقه مفتاحُ البَصیرة، وتَمامُ العِبادة .در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت است .[امام کاظم( ع)]
فهم دقیق موضع گیری های ائمه (ع)ازجمله مراتب فقه دین است که بعد از فهم این اعمال بینش آدمی به انسان وجامعه نیز توسعه کمی و کیفی می یابد.
در باره رفتارهای امام کاظم (ع) نیز باید در فهم عمیق کوشید . در سلوک اجتماعی امام شاهدیم که مثل یحیی بن عبد الله علیه عباسیان قیام نمی کند. حتی به تایید این قیام نیز نمی پردازد. از آن طرف امام ، صفوان را به خاطر کرایه دادن شترانش به خلیفه مورد عتاب قرار می دهد. از سوی دیگر امام ،به مادر هادی خلیفه عباسی نامه تسلیت در مرگ او می نویسد و علی بن یقطین را به ماندن در حاکمیت حتی به این که در وضو گرفتن نیز احکام شیعه را رعایت نکند وتقیه نماید دستور می دهد .امام اهانت یکی از نوادگان عمربن خطاب به امام علی (ع)را با ملاطفت وکمک مالی به وی پاسخ می دهد و امام با آن که در ظاهر علیه حکومت موضع گیری ندارد چندین بار به زندان می افتد وبالاخره ایشان را به دستور هارون به شهادت می رسانند
وقتی این جریانات را کنار هم می گذاریم در ظاهر با نوعی تضاد وپارادوکس مواجه می شویم واین جاست که می فهمیم شناخت امام وگوهرسیره او چندان آسان نیست ونمی توان با برداشت های سطحی درباب سیاست واخلاق واجتماع و درباره سیره وسنت اهل بیت داوری کرد ونکات باریکتری را باید دید .
در جمع بین این موارد می توان تفاوت گوهری کار یحیی وامام (ع) را ملاکی برای جمع وفهم همه موارد دانست . یحیی مثل زید ودیگر انقلابیون عصر عباسی برای نفی وکنار زدن ظالمانی چون هادی و دیگر قدرتمندان تلاش می کردند ولذا قیام مسلحانه نمودند وپیش فرضشان این بود که مهم کنار زدن ظالم با شمشیر است.
اما امام کاظم(ع) به نکات عمیق تر توجه داشت امام ظلم را از ظالم ویرانگرتر می دید ظلمی که از ساحات فردی تا اجتماعی واز ظلم های مبنایی مثل جهالت درونی تا ظلم های رو بنایی مثل ستم علیه مردم را شامل می شود واگر سلاح رفع ظالم شمیشر است اما سلاح رفع ظلم بیش وپیش از هرچیز آگاهی ومعرفت است همچنین آن که می اندیشد با کنار رفتن ظالم جامعه اصلاح می شود نه جامعه را دقیق شناخته ونه فرایند پیچده ظلم را اما امامی که به ظلم بیش از ظالم اهمیت می دهد می داند که کشتن وکنار زدن ظالمی در جامعه ای که مستعد ظالم پروری است چاره کار نیست.
فرد وجامعه ای که هنوز درگیر تعصب وجهالت است ابتدا باید ازاین معضلها رها شود لذا امام کاظم(ع) دربرخورد با آن اهانت گر به ساحت امام علی (ع)حکم تکفیر صادر نمی کند وحتی اورا طرد نمی کند بلکه با دلجویی از او به آن متعصب معرفت می بخشد وتعصبش را درمان می کند. درنتیجه او اعتراف به حقانیت اهل بیت (ع) می نماید .
امام کاظم (ع) به صفوان نهیب می زند چون حب به زنده ماندن ظالم و درنتیجه ظلم دارد ولو موقت وبه اندازه ای که برگردد وکرایه اورا بدهد واماابن یقطین را تایید می کند چراکه می تواند از ظلم بکاهد چون بغض به ظالم و ظلم دارد،حتی اگردرظاهر درکنار ظالم است.امام به مادر هادی تسلیت می گویدکه بفهماند برای ما مرگ ظلم اصالت دارد نه مرگ ظالم لذا می شود حتی در مرگ ظالم متاثربود که چرا فرصت اصلاح را برای خود فراهم نکرد واین را به مادر ش عملا متذکر شد بلکه ظلم پروری متوقف شود
سرانجام امام ویحیی در ظاهر یکی است ولی تفاوت باطنی در این است که هارون قاتل امام اعتراف به حقانیت امام می کند ودر نامه به فرزندش آنرا آشکار می داردو سیره امام به گونه ای است که برای همه کس وهمیشه تاریخ حجت را تمام ودشمن را رسوا می سازد.
درنگاه کلی باید گفت گوهر کار امامان اصلاح جامعه است امری که شعار انبیاء نیز بود واصلاح مقدم ومهم تر از هر چیز از جمله انقلاب است در اصلاح تلاش بر از بین بردن صفت های رذیله فردی واجتماعی است وتلاش برای بقای همه انسانها حتی ظالمان البته با اصلاح آنها ست اما درانقلاب تلاش قهری در از صحنه خارج کردن افراد است لذا انقلاب ها اغلب بعد از موفقیت دچار بحران های اخلاقی واجتماعی می شوند و مناسبات قبل دوباره به شکل جدید باز تولید می شوند چون افراد عوض شده اند نه رفتار ومنش ها
اما اصلاح اگر هم در کوتاه مدت جواب ندهد در بلند مدت پاسخ می گیرد
لذا در چند دهه بعد همین تلاش های امامان اصلاح گر ثمرات خودرا نشان می دهد ودر مثل دوره شیخ مفید وقرون سوم و چهارم طبق گواهی مورخین بهترین دوران رشد وبالندگی در سرزمین های اسلامی پدید می آید وباکم رنگ شدن استبداد و تعصب و رشد مدارا و همزیستی، فرهنگ سازننده ومتعالی در جامعه اسلامی شکل می گیرد که در مجال دیگری باید به آن پرداخت.
ارجاعات : ارشاد مفید - مناقب ابن شهر آشوب - تحف العقول - مکاتیب الائمه میانجی
در سوره مائده فرمود :
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًاٌ
. امروز دینتان را برای شما کامل ، و نعمتم را بر شما تمام کردم ، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم ..(مائده/4)طبق تفسیر ما شیعیان این آیه مربوط به روز غدیر است واکمال دین ناظر به موضوع ولایت است باتوجه به این نگاه و در کنار هم قرار گرفتن اکمال دین واتمام نعمت ودر نظرگرفتن سایر آیات مرتبط با دین ونعمت به معنا ومفهوم دقیق تری از ولایت ودین می رسیم.
اول در بررسی معنای دین توجه کنیم که در سوره کافرون دین وعبادت در کنار هم آمده واین دو یک معنا را افاده می کنند:
وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ *وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ
*لکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ*و نه من آنچه را شما پرستیده اید ، مى پرستم*و نه شما آنچه را که من مى پرستم ، مى پرستید .* دین شما برای خودتان ، و دین من برای خودم .(کافرون 4-6) لذا گوهر دین عبودیّت است
دوم در سوره حمد بعد از سخن از عبادت انحصاری خداوند :
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
[ پروردگارا ! ] تنها تو را مى پرستیم وتنها از تو کمک مى خواهیم .(فاتحه/5)
به صراط مستقیم که راه اهل نعمت است اشاره می شود :
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ *صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ *
ما را به راهِ راست راهنمایی کن*راه کسانی به آنان نعمتِ عطاکردی ، هم آنان که نه مورد خشم تواند و نه گمراه اند .(فاتحه 6-7)
?این آیات شریفه این نکته را نتیجه می دهند که دین در مرحله اول همان عبودیت است که بازگشت به صراط مستقیم دارد وصراط مستقیم مرتبط با نعمت است ونعمت در مقابل غضب است ؛لذا دین در مرحله کمال با نعمت ومحبت الهی پیوند می خورد واساس دین کامل یعنی رفتن در راه حب الهی این موضوع در روایت نیز مورد تصریح قرار گرفته است:
?هل الدّین الّا الحبّ ?( الکافی ،ثقة الاسلام کلینی ج 2 ص 125 )
حال برگردیم به آیه اکمال دین واتمام نعمت، با توجه به نکات مطرح شده اکمال دین یعنی اکمال عبودیت واکمال نعمت و یعنی اکمال راه محبت الهی در واقع آیه اکمال، ارتقاء رتبه دین ورزی را از مرحله عبودیت تنها به عبودیت توام محبت به شکل خاص و ویژه بیان می کند .
و ولایت می شود پذیرش عبودیت خداوند با عشق ومحبت و ولی خدا کسی است که به خاطر عشق خالص به خداوند در سایه ولایت وعنایت ومحبت خدا وند قرار می گیرد و در غدیر این حقیقت نماد ونمود بیرونی می یابد واین ارتقاء در شخصیت مولی امیر المومنین نشان داده می شود ، ارتقای دین ورزی عابدانه به دین داری عاشقانه که نقطه کمال دین واوج نعمت به بندگان است ودر واقع در غدیر وروزهای پایان عمر شریف پیامبر (ص)قرآن ،تجلی وعینیت وتحقق دین کامل خودرا در شخص امیر مومنان بیان می دارد و حضرت علی می شود ثمره ومحصول تلاش و ابلاغ ورسالت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله کسی که دین ونعمت وولایت خداوند در وجود مبارکش تحقق یافته است واو عبد ویژه و ولی محبوب خداوند گشته است .
و ظهور عشق الهی که گوهر ولایت وجزو جان شخص ولی است، محبت وتوجه به خلق خداست ولازمه عشق حقیقی به حق تعالی شفقت و رحمت نسبت به مردم خواهد بود ودر نتیجه شخصی چون حضرت علی (ع)که ولی الله است شایستگی ولایت بر دیگران با محور مهر ورحمت الهی پیدا می کند لذا در آیه دیگر مربوط به ولایت امیرمومنان (ع)بر توجه آن حضرت ودلسوزی او نسبت به نیازمندان حتی در خاص ترین حالات یعنی نماز تکیه شده است :
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
ولی شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی که همواره نماز را برپا مى دارند و در حالی که در رکوعند زکات مى دهند .(مائده/55)
?بنایراین امام علی به عنوان مصداق کامل عبد و ولی خدا همراه و غمخوار مردم است؛ لذا ایشان شایستگی سرپرستی جامعه را می یابد و همچنین با توجه به آنچه گفته شد معنای دقیق هدایت به راه راست نیز روشن می شود که قرار گرفتن در سایه ولایت الهی و ارتقای عبادات به مرحله عاشقانه وهمچنین در مسیر اولیا ء عظام الهی ودر جهت محبت وخدمت به خلق خدا تلاش نمودن است ،که در هر نماز دوبار از خدا آن را می خواهیم.
عید دین وولایت برهمه باورمندان به توحید و ولایت مبارک باد.
نوشته ای در نقد سخنان آیت الله فاضل درباره فقه از این جانب در سایت انصاف نیوز به آدرس ذیل منتشر شده است :
http://www.ensafnews.com/?p=303265
ازجمله نکات مهم زندگی امام باقر علیه السلام عدم قیام علیه حاکم ظالم زمان خود با وجود قیام کسانی چون زید برادر امام است. این روش اما م (ع)که به جای قیام مسلحانه به کار علمی و آگاهی بخشی می پردازند یک امر مهم را نشان می دهد وآن این که در نزد ائمه اطهار آگاهی بخشی مقدم بر قیام است و وجود مقدس امام باقر(ع) دراین مسیر کوشید واما چرا آگاهی مقدم بر قیام است ؟ دلیل اول آن این است که از نظر قرآن قیام به قسط در فضای رشد علم واگاهی رخ می دهد وقیام به قسط مبتنی بر آگاهی است. که فرمود:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَ?هَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
خدا و فرشتگان و صاحبان دانش در حالی که برپا دارنده عدل اند گواهی مى دهند که هیچ معبودی جز او نیست ; معبودی که توانای شکست ناپذیر و حکیم است .(آل عمران، 18)
طبق این آیه شریفه قیام به قسط که بازگشت به توحید دارد متکی بر علم و آگاهی است بنابراین ابتدا باید علم واگاهی در جامعه جاری شود وبا رشد آگاهی زمینه برپاداشتن قسط فراهم می شود دلیل دوم دراین مساله آن است که پایه دیگر قیام از نگاه قرآن مردم هستند و آگاهی بخشی نشان از روش مردمی اهل بیت به تاسی از قرآن و انبیاء دارد. چون در مکتب قرآن و انبیاء وامامان قیام که گوهر ومحورش قیام به قسط است باید به وسیله مردم صورت گیرد ونه به دست گروه واقلیت و افراد خاص که فرمود :
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ
همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت بر خیزند ، و آهن را که در آن برای مردم قوت و نیرویی سخت و سودهایی است ، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری مى دهند ; یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است .(حدید،25)
دراین بیان قرآنی محور قیام مردم معرفی شده اند وگرچه هدف ارسال رسل وانزال کتب عدالت وقسط است اما پایه برپایی قسط خود مردم هستند که باید قیام به قسط نمایند واین قیام مردمی نیز زمانی رخ می دهد که مردم آگاه به حقوق و وظیفه باشند وبعد خود بخواهند.بنابراین دو رکن قیام در منطق قرآن واهل بیت عبارتند از : رشد آگاهی ها وپدید آمدن خواست واراده مردمی که این نیز در فضای آگاهی جمعی رخ می دهد لذا بین دورکن نیز رکن رکین آگاهی اجتماعی است .
لذا در قیام الهی زور جایگاهی ندارد تا مردم آگاه نشوندونخواهند حتی برگزیدگان الهی دست به قیام فردی وگروهی نمی زنند البته نه ازاین روی که در نبود عِدّه وعُدّه شکست می خورند و نتیجه نمی گیرند چراکه درمکتب الهی وظیفه مقدم ومهم تر از نتیجه است بلکه از این جهت که روش روش نا پسند ونادرستی است قیام به عدل قیامی بر پایه های آگاهی و مردم است و رکن قیام مردمند و هرکس ادعایی غیر ازاین دارد از منطق اهل بیت دور است.
تحلیلی نادرست از گذشته تا امروز درباره عدم قیام ائمه اطهار مثل امام باقر وامام صادق علیمها السلام وسایر امامان بزرگوار مطرح بوده است که این حضرات نمی خواستند وارد کاری شوند که شکست آن آشکار است اما این تحلیل گران به این سئوال سترگ پاسخ نمی دهند که اگر شکست ظاهری مانع قیام بود چرا امام حسین با احتمال شکست وارد میدان شد وبه شهادت رسید؟ البته برخی خواسته اند عمل امام حسین (ع) را این گونه تحلیل کنند که در آن زمان شهادت وشکست ظاهری اثرات زیادی داشت یا این که برخی مثل نویسنده کتاب شهید جاوید مدعی می شود امام به هدف حکومت قیام نمود و احتمال شکست نیز در بدو امر چندان جدی نبود.
اما همه این تحلیل ها دارای نقد ونقص ونقض اند وحقیقت امر این است که امام حسین علیه السلام قیام کرد چون مردم از او خواستند وامام باقروامام صادق علیهما اسلام قیام نکردند چون زمینه آگاهی و خواست وهمراهی مردم به عنوان رکن برپایی قیام وجود نداشت
لذا هر روشی در قیام برای قسط در هر زمان چه در براندازی حکومت های ظالم وچه اداره حکومت صالح باید بر پایه آگاهی واراده مردم باشد وتک روی وانحصار طلبی وباند وقبیله گرایی و حذف مردم از صحنه وروش هایی چون کودتا و غلبه با زور و یا پیش بردن اهداف در فضای جهالت وعوام پروری ونادیده گرفتن آگاهی های اجتماعی وبستن منافذ آگاهی بخشی در جامعه وایجاد سانسور وطرد آگاهان همگی مردود ند و با روش ومنش و با منطق قرآن واهل بیت فاصله بسیار دارند .
نوشته (در برابر تحجر وسکولاریسم)تحلیلی از روند جاری درسیاست و پیامدهای آن به قلم این جانب (مرتضی زارعی ) درسایت انصاف نیوز به آدرس ذیل منتشر شده است :
http://www.ensafnews.com/?p=301225