بزرگی از اهل معنا (آیت الله بهجت قدس سره ) می فرمود: اگر فرج عمومی به مصلحت فعلا امکان ندارد اما راه فرج شخصی باز است از خدا فرج شخصی بخواهید، اما فرج شخصی چیست ؟چگونه باید خواست ؟و چگونه می توان به این فیض رسید؟
درک اندک ما به حقیقت این معانی نمی رسد اما می توان به حدس وگمان در حد مفهوم وتصور درباره این ها چیزهایی را بر زبان وقلم راند فرج شخصی یعنی فردی لیاقت یابد امام زمان برای شخص او ظهورکند.
واین ظهور نیز می تواند مراتب مختلف داشته باشد از عنایت وتوجه وهدایت اعمال وافکار وزندگی او تا دیدار در عالم رویا تا دیدار عینی وفیض حضور در محضر آقا یافتن را دربرمی گیرد فرج شخصی یعنی دردرون خود گوهر امام شناس وامام جو را زنده کنی.
یعنی قلبت به بلوغی برسد که نیاز مدام به امام معصوم ومصون ومقدس را درخود حس می کند وهراز جند گاه هم جواب این احساس و تشنگی را بگیری به عنایتی به الهامی به التیام واطمینانی به بارقه امیدی به شوقی بهشتی به رویایی صادق وزلال ویا به دیداری وحضوری ولذتی سرشار
فرج شخصی یعنی با گذر از خود وشخص هایت وبا کنار زدن حجاب خود به جان جان خود برسی به عشق او زندگی کنی فرج شخصی را بسیاری از اهل معرفت ومروت دریافته اند از شیخ مفید تا سید بحرالعلوم تا ارباب معرفت ومعنای دیگر که برخی از آن گفته اند.
و بسیاری کتومانه این راز را با خود به ملکوت برده اند اگر در اهداف معمولی ومتوسط بیاندیشم می بینیم مهم ترین عنصر رساننده به هدف علاقه وتلاش فرد برای رسیدن به هدف است در حوزه معرفت ومعنا نیز حکایت همین است.
وراه رسیدن جز حب نیست واگر چشم های بسته است اگر خاطر های ما خسته است اگر رویاهای ما نورانی نیست اگر دیدارهای ما ملکوتی نگشته در محبت ما نقص وغشی هست از نیک بختی که به فیض حضور مستمر نائل گشته بود نقل می کنند.
که امام شاهد غائب خطاب به وی فرمود چه اندازه مارا دوست داری وآن مرید خوشبخت گفت به اندازه ای که اگر درمدتی کوتاه یک بار شما را نبینم می میرم وامام عشق فرمود راست گفتی که اگر چنین نبود فیض دیدار پیدا نمی کردی .
والبته راه محبت معرفت است اگر محبت های ما تب زده وزنگ ورنگ گرفته است وخالص وزلال وتمام نیست چون معرفت ما علیل وناقص است چون به بلوغ معنوی نرسیده ایم بلوغی که عشق وشیدایی شیرینی را با خود دارد .
که محب ان را با هیچ چیز معاوضه نمی کند وشاید شروع راه این است که از خدا بلوغ معنوی ومعرفتی ودل دلدار طلب بخواهیم شاید پرده های غیبت شخصی از دیدگان ما کنار رود وحظی از حضور وفیضی از دیدار مولا ببریم .
از جمله مباحث مهم در ارتباط با امربه معروف بررسی روش های امربه معروف در دنیای جدید است وبرای رسیدن به این مطلب به عنوان مقدمه شناخت چند موضوع قابل توجه است اول شناخت ما درباره وضعیت انسان معاصر وعوامل تاثیر گذار در شکل گیری اراده اواست.
چراکه اراده هسته محوری در بحث امربه معروف است وهمان طورکه قبلا اشاره شد در مباحث علمی ذهن ودر مباحث اخلاقی وموعظه قلب افراد ودر امربه معروف اراده اشخاص مورد توجه است .
ودرواقع آمربه معروف می خواهد دراراده ها تاثیر اصلاح گر بگذارد وآن را معطوف به خیر وصلاح کند واز گرایش به فساد وشر جلوگیری کند نکته دوم که شناخت آن لازم است روش های متقابلی است که دشمنان معنویت وانسانیت امروز برای تاثیر منفی دراراده ها وامربه منکر ونهی از معروف به کار می گیرند .
وبه نوعی مقابله با آن وخنثی کردن این فعالیت است اما درباره بخش اول باید گفت که انسان معاصر تحت تاثیر هدایت گران فکری وسیاسی جهانی که مسلط به ابزار تکنیک وعلم وهنر نیز هستند دارای چند ویژگی مهم است.
اول دو ر شدن از حقایق وغرق عوالم مجازی و خیالی و بازی شدن با مسلط کردن ابزارهایی چون تلویزیون واینترنت وامثال آن بر زندگی اوست دومین ویژگی دور شدن از ایمان ومعنویت ومحدود کردن خود درمادیات وظواهر ونفی راز ها وقداست های باطنی در عالم است .
که باسیطره بر طبیعت وکام گیری رو به تزاید انسان معاصر از دنیا این موضوع روزبه روز حادتر می شود وسومین ویژگی انسان جدید واصالت یافتن تغییر مدام ونو به نو شدن های بی پایه ومدگرایی ودم دمی مجازی ورها کردن اصول و هرروز سازی نو کوک کردن ونداشتن ثبات لازم شخصیتی دراو است .
وقدرت هایی که در چند صد سال اخیر سرنوشت انسان معاصر را رقم می زنند با تغییر وتحول در ایمان و روح حقیقت جویی و باطن بینی انسان، اورا به نوعی دچار بحران هویت کرده وبه جای حقیقت، مجاز وخیال به جای باطن ظاهر متکثر وبه جای ایمان وباور به مبدء ومنتهای هستی، باور به خود متورم وفرعونی را جایگزین کرده اند
لذا اراده انسان جدید معطوف به خود وظواهر است وابزارهای دنیای جدید اعم از رسانه وتکنیک وهنر را دراین مسیر به کار گرفته اند وبرای توفیق در این هدف ابتدا اراده اصیل وخداد داد اورا در وجودش تعطیل کرد هاند و با تخریب این بنا اراد های قلابی را جایگزین کرده اند.
وجبهه مومنان دربرابر این وضعیت خود ودیگران را باید از مجاز و بازی وخیال به سمت واقعیات وحقایق بکشاند واز انکار رازهای عالم وندیدن معنا وباطن برای جهان به باطن بینی وراز باوری ومعنویت گرایی تکیه کند .
و خود ودیگران را از تلون وتغییر مدام به ثبوت واستواری انسانی برگرداند در واقع وضعیت امروز ما عینیت خسران آدمی است که در سوره عصر به آن اشاره رفته است (والعصر ان الانسان لفی خسر قسم به عصر که انسان در زیان است ) وتنها را ه نجات از این خسران چند بعدی وعمیق وویراگر وهستی سوز پناه بردن به سه استوانه الهی ایمان حقیقت وصبر است .
(الا الذین آمنوا وعملو الصالحات وتواصوا بالحق وتواصو باالصبر مگر کسانی که ایمان آوردند وهمدیگر را سفارش به حق وصبر کردند )ایمان در برابر انکار باطن عالم است که معتقد به راز ها وقداست ها ومعنویت ها وملکوت ومعاد وهدف می شویم.
وحقیقت به معنای دور ساختن خود از سلطه ابزار وآلات تخدیر گر ذهن وروان که مارا به مجاز وخیال می برند وصبر به معنای استقامت روحی دربرابر وسوسه های که به اسم علم وتجربه وپیشرفت هروز حرامی را حلال ومنکری را معروف می کنند .
انشا الله در نوشته بعد این بحث را ادامه می دهیم وروش ها را به شکل عینی تر ررسی می کنیم
درحالی که دشمنان ما ومستکبران جهانی برای تسخیر عقل ودل جهانیان برنامه ریزی وتلاش وبهره گیری مدام از رسانه وهنر را در اولویت کاری خود قرار داده اند وتمام اهداف خودرا به مدد تکنیک وتصویر ورسانه وهنر پیش می برند.
اما متاسفانه مدیران فرهنگی ما درغفلتی نا بخشودنی غرقه هستند وباآن که امکانات وبودجه لازم دراختیار دارند اما انگیزه ومدیریت لازم را برای استفاده خلاقانه و مبتکرانه و فعال واثر گذار از عنصر مهم رسانه و هنر نمی برند.
در سینما غالب آثار خنثی یا ضدارزشی هستند و درتلویزیون هم با آن که به ظاهر حجم برنامه های ارزشی از نظر کمی شاید بالا باشد اما از هنر وخلاقیت وجذابیت تهی هستند واگر درباره سینما بهانه هایی چون خصوصی بودن تهیه کننده ها مطرح است
این بهانه در سیما وجودندارد وصداوسیما باید پاسخ گو باشد چرا با داشتن انبوه شبکه برنامه های با محتوا وهنری را تولید نمی کند؟ واین روزها شاهد تکرار مکرر محصولات چند سال پیش ویا پخش فیلمهای خارجی هستیم که یا ترویج خشونت می کنند ویا مروج ابتذال هستند .
وآن چه امروز در سیما دیده نمی شود هنر متعهد ومسئولانه وآگاهانه واندیشمندانه است و دل خوش داشتن به این که با تکرار تبلیغ های مستقیم دینی وظیفه خودرا ادا کرده است یک تصورخام بیش نیست .
وبه نظر می رسد تلویزیون بعد از گذشت بیش از 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز تعریف درستی از جایگاه خود ندارد وگاه جایگاه خودرا با مجلس خطابه و یا کلاس درس اشتباه گرفته است وفکر می کند با پخش جند سخنرانی وظیفه خودرا ادا کرده است.
دراین باره توجه به دونکته لازم است اول این که هر پیام ومعرفت الهی اگر درغالب هنر ودرشکل زیبا ارائه نشود تاثیر گذاری وماندگاری نخواهد داشت و فصاحت وبلاغت زبانی بی نظیر قرآان ومتون معتبر دینی چون کلام امیرمومنان در نهج البلاغه دلیل مساله است
حضرت موسی(ع) با آن که پیامبر اولوالعزم خداوند است امادر مقام تبلیغ از خداوند می خواهد که هارون را کم کار او قرار دهد چرا که او زبان وبیان فصیح تری دارد( هو افصح منی لسانا ) واین جایگاه مهم واهمیت ویژه هنر را درمقام تبلیغ وارائه پیام می رساند
بنابراین صرف تکیه بر پیام ومحتوا بدون در نظر داشتن غالب هنری آن دلیل بر نشناختن روح انسان ونشناختن راه های انتقال صحیح معارف است نکته دوم این که در سخنرانی هایی که در منابر ومجالس ایراد می شود البته خطبای محترم سعی می کنند که هنر در حد زبان وبیان را رعایت کنند وبا فصحات وبلاغت به سخنان خود جذابیت بدهند
اما وقتی این سخنرانی در تلویزیون پخش می شود انتظار مخاطب فراتر از فصاحت زبانی است چرا که هنر سیما تصویر است واین جا فصاحت وبلاغت وهنر تصویری لازم است وصرف هنر بیانی پاسخگو نیست لذا تکیه بر هنر کلامی گوینده نشناختن جایگاه سیمارا می رساند.
تلویزیون یک رسانه تصویری است وزمانی جذابیت لازم را دارد که هنر تصویری او به کمک محتوای متعالی بیاید واین چیزی است که کمتر درتلویزیون دیده می شود ومتاسفانه این عدم توجه جدی به هنر در بخش های دیگر برنامه های سیما نیز به چشم می خورد.
واین موضوع علاوه بر عدم شناخت مدیران سیما از جایگاه رسانه خود بازگشت به عدم تعامل درست با هنرمندان دارد متاسفانه صداوسیما خصوصا درسال های اخیر در جذب هنرمندان زبده وخبره توفیقی نداشته وبلکه هنرمندان قبلی خودرانیز از دست داده است.
وهمان طور که سطح مباحث علمی وفرهنگی به خاطر خلا حضور شخصیت های برجسته علمی ودینی وفکری تزل یافته است همین طور کیفیت هنری برنامه ها افت محسوسی به خاطر عدم حضور هنرمندان واقعی نموده است .
والبته روشن است که درهر دو مورد یعنی در عرصه علم وتفکر ودرعرصه هنر زمانی حضور فرهیختگان را خواهیم داشت که سعه صدرلازم واحترام به اندیشه عالمان وهنرمندان داشته باشیم وبدانیم تعامل با اهل فرهنگ وفرهیختگان ساز وکار متناسب با خودرا می طلبد
وهنر مدیر فرهنگی این است که چگونگی تعامل با این گروه را به درستی بشناسد لذا به نظر می رسد که متولین صداوسیما تا زمانی که به دو درک مهم، یکی شناخت دقیق جایگاه خطیر و هنری وفرهنگی سیما و دوم نحوه تعامل درست با فرهیختگان وهنرمندان اصیل واهل اندیشه نرسد اوضاع بر همین مدار ملال آور وکسل کننده خواهد بود
ازجمله شرایط وآداب قلبی امربه معروف داشتن اخلاص در امربه معروف است واخلاص به معنای این که امربه معروف فقط برای رضایت خداوند ودر مسیر حاکمیت قانون الهی در جامعه وبه قصد اصلاح افراد باشد.
واین اخلاص زمانی تضمین می شود که علاوه بر نیت خالصانه در انتخاب روش هم خالصانه عمل کنیم یعنی شیوه امربه معروف ما نشان دهد که فرد دارای نیت خیرخواهانه ومخلصانه است واین زمانی اتفاق می افتد .
که جایگاه خود به عنوان آمربه معروف ونسبت امر به معروف خودرا با خداوند که مبدء ومقصد عمل است بدانیم ورعایت کنیم از آنجا که در نگاه مومنانه هر فعلی خصوصا افعال اجتماعی که دارای آثارو حساسیت بیشتری هستند.
زمانی مفید وموثر ورشد دهنده خواهند بود که به مبدء اصلی خود که خداوند است متصل شود والا ابتر خواهد بود وامربه معروف که نوعی اصلاح است زمانی اثر مبارک ومتعالی خودرا به جای می گذارد .
که آمر به معروف با رعایت آداب ظاهری وباطنی آن فعل واصلاح خودرا متصل به اصلاح الهی کند و بداند و معتقد باشدکه اصلاح گر حقیقی خداوند است و کار او یک وسیله و ادای وظیفه ای بیش نیست و آغاز و انجام اصلاح به دست خداوند متعال است.
و درک این مساله باعث می شود هم از افراط و تفریط در امربه معروف جلوگیری شود و هم این که شجاعت وجسارت لازم به افراد برای اصلاح داده شود وهم این که در برابر مشکلات به کمک الهی امیدوار باشد.
بنابراین اخلاص درامربه معروف یعنی این که تلاش می شود به گونه ای اصلاح گری کند که فعل او لیاقت پیدا کند زیر مجموعه اصلاح الهی باشد و متصل به دریای هدایت واصلاح گری دائمی الهی گردد .
ولذا ندیدن خود و مغرور نشدن به خود و همین طوراز سوی دیگر نیاندیشیدن به ضعف وناتوانی خود وامیدوار به امداد الهی بودن باعث می شود که فرد آمر نه از اصلاح احساس خود برتر بینی کند ونه ضعف وسستی دراجرای امر به معروف داشته باشد.
وهمین طور می داند که کار او یک انجام وظیفه بیش نیست وثمردهی ونتیجه بخش در دست خداوند است، اساسا همه افعال را خداوند رشد می دهد وبه ثمر می رساند چه شخصی وچه اجتماعی واصلاح اعمال وافعال هم دردست خداوند است.
( یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ تا خدا اعمالتان را به سودتان اصلاح کند، و گناهانتان را برایتان بیامرزد، احزاب /71)
درواقع همان طور که در اعمال فردی فرضا خواندن نماز بنده یک انجام وظیفه ای را تقدیم پیشگاه الهی می کند وبعد قبول وبرکت بخشی وتکمیل آن با فضل خود ،کار خداوند است
اعمال اجتماعی نیز چنین است وفرد اصلاح گر وظیفه خودرا دراجتماع عمل می کند وبه ثمر رسیدن وبه کمال رسیدن آن را به خداوند واگذار می کند ومعنای این که امام خمینی فرمود ما مامور به وظیفه هستیم نه نتیجه همین است .
که به دست آمدن نتیجه و رسیدن کار به سرانجام و ثمردهی کار خداوند است کارما همان ادای تکلیف است البته هرچه در اجام وظیفه خلوص بیشتری داشته باشیم آثار وثمرات کار بهتر وبا برکت تر خواهد بود وخداوند کار مارا ارزش وثمر دهی بیشتری خواهد بخشید .
واز جمله اموری که هم نشانه اخلاص است وعمل را متصل به اصلاح الهی می کند و باعث امداد خدامی گرد گفتار سنجیده است که خصوصا درامر به معروف دارای اهمیت بسیار است ،در آیه شریفه سوره احزاب که به آن اشاره شد ،قبل از این که از اصلاح الهی سخن بگوید از تقوی و قول سدید سخن گفته است .
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً (70) هان اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و سخن سنجیده بگویید (70). واین هارا مقدمه اصلاح برشمرده است واین می رساند که زمانی خداوند افعال واعمال را اصلاح می کند که همراه تقوی و قول سنجیده باشد.
لذا از جمله آداب ظاهری امربه معروف که با اخلاص درونی پیوند می خورد گفتار و امر منطقی و سنجیده واستوار و به دور از افراط وتفریط و پرهیز از آلودن آن با اغراض شخصی ویا سخنان واعمال ناپسند است.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً (70)
هان اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و سخن سنجیده بگویید (70).
یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ تا خدا اعمالتان را به سودتان اصلاح کند، و گناهانتان را برایتان بیامرزد، احزاب /71
جریان احمدی نژاد ازاتفاقات خاص وقابل تامل بسیار در حیات انقلاب اسلامی به شمار می رود که از جهات مختلف جامعه شناسانه و جریان شناسی سیاسی وحتی از جهت اندیشه شناسی دینی قابل توجه و بررسی است .
واین بررسی هم شامل علل به وجودآامدن آن و هم چگونگی ادامه حیات این جریان و هم عاقبت وانجام آن وهم بررسی مبانی فکری ونظری و شناخت لوازم سیاسی اجتماعی آن می شود ودراین نوشته به بخش اول یعنی چرایی شکل گیری وبه قدرت رسیدن این جریان می پردازیم .
امروز در سیاست می بینیم هر کسی این جریان را به جایی حواله می دهد وعناصر وافراد مختلفی به عنوان مقصر بروز این جریان مورد اشاره قرار می گیرند درحالی که بسیاری از سیاسیون اصول گرایان را متهم اصلی وپدیدآورنده جریان احمدی نژاد می دانند.
از سوی دیگر برخی تحلیل گران دولت هاشمی وخاتمی را عامل ایجاد آن می خوانند، البته چون فعلا نا کارامدی واشتباهات فاحش این جریان برهمه آشکار شده است هرکسی آن را محصول دیگری می داند.
و قطعا اگر این جریان توفیق می یافت وامروز محبوبیت داشت هرکسی سعی می کرد آن را به خود نسبت دهد ومحصول کار سیاسی وخود بداند اما برای رسیدن به جواب در باره چرایی ظهور و قدرت یافتن جریان احمدی نژاد توجه به شعار اصلی این جریان یعنی عدالت لازم است .
می دانیم که این جریان با شعار عدالت بروز وظهور کرد و بسیاری هم به همین خاطر از آن حمایت کردند و برخلاف دولت هاشمی که بر پیشرفت و سازندگی تکیه می کرد و دولت خاتمی که آزادی را محور شعارهایش قرار داده بود .
این جریان بر عدالت تکیه کرد واقبال خاص وعام خصوصا متدینان نسبت به آن از این روی بود بنابراین طبق این نگاه اگر بگوییم دولت سازندگی واصلاحات به خاطر عدم توجه کافی به عدالت باعث اقبال احساسی جامعه به خاطر نیاز به عدالت به این جریان گشتند سخن بی ربطی نیست .
اما از جهت دیگر خطای بزرگ سیاسی اصول گرایان را نمی توان نادیده گرفت چرا که اصول گرایان چه در سطح نخبگان وچه در سطح عمومی اولا خود تعریف دقیق ومعیار کارشناسانه برای عدالت نداشتند واز سوی دیگر شتاب زده واحساسی در تعیین مصداق مرد عدالت عمل کردند.
واگر دولت سازندگی واصلاحات ناخواسته واز جهت سلبی در رشد وقدرت یافتن جریان احمدی نژاد مقصر هستند اصول گرایان نیز به خاطر دفاع چشم وگوش بسته واحساسی وبه دور از عقل ومنطق از این جریان مقصر هستند.
بنابراین در نگاه اولی وسیاسی به قضیه همه طیف های سیاسی موجود هر کدام به نحوی در شکل گیری این جریان نقش داشته اند البته با تفاوت مراتب و تفاوت میزان سهم هرکدام در به وجد آمدن ورشد وقدرت یافتن آن
اما یک نکته قابل توجه در این میان آن است که درورای همه این ظواهر سیاسی علت اصلی در بروز این جریان علت فرهنگی است وآن هم بازگشت به غفلت از موضوع مهم عدالت در عرصه نظر واهتمام فرهنگی وجهت گیری های علمی وفکری دارد.
وبه نظر می رسد نوعی جوزدگی وتحت تاثیر اتفاقات جهانی قرار گرفتن علت اصلی آن است ،در چند دهه پیش کمونیست با پرچم عدالت در جهان مقاصد خودرا پیش می برد وشکست کمونیسم به نوعی اصل عدالت را به محاق برد.
ودرحالی که افول کمونیست می توانست فرصت خوبی باشد برای شناساندن عدالت واقعی که عدالت اسلامی وانسانی است اما از این موضوع غفلت شد وبرخلاف قبل از انقلاب که موضوع مباحث فکری عدالت بود موضوعات دیگری مورد توجه قرار گرفتند.
باْن که عدالت در آموزهای دینی واسلامی نقش اولی واساسی دارد وبه نظر می رسد کم کاری وغفلت مراکز فرهنگی وعلمی ومتفکران اجتماعی ودینی از پرداختن به موضوع عدالت باعث شد که دردوره ای اصل عدالت مو رد غفلت قرار گیرد.
وجامعه علمی فرهنگی به تعریف وشناخت وشناساندن عدالت نپردازد اما چون اصل نیاز جامعه در جای خود باقی بود لذا جامعه در نبود الگوی لازم وکافی وشناخته شده به سمت شعارها وادعا هار فت.
بنابراین فراتر از جریانات سیاسی متفکران دینی وفرهنگی وفرهنگ سازان جامعه نیز دراین زمینه کم کاری وغفلت کردند که در مباحث دینی بیشتر برظواهر تکیه شد و درمباحث روشنفکری نیز بر آزادی توجه بیشتری شد.
ودراین میان عدالت هم از جانب عالمان دینی وهم روشنفکران مورد بی توجهی قرار گرفت واین شد که در خلا فرهنگی ، شعارهای سیاسی واحساسی تاثیر خودرا گذاشت وروند اجرایی کشور به جای عدالت حقیقی به سمت شعار وادعای عدالت رفت.
بدون آن که مبانی دینی وفکری آن مشخص باشد ومتفکران بزرگی پشت ماجرا باشند وهمین مطلب ،نگاه سطحی اولی وانحراف ثانوی را در مسیر اجرای شعارها به دنبال داشت .