درادامه بحث معنا دردین به تفصیل بیشتر درباره معنای عمل درفرهنگ دینی می پردازیم
درنوشته قبل اشاره شد که دین طبق اصل معاد عمل انسان را چه کوچک وچه بزرگ دارای اثر جاوید می داند
واین موضوع مهمی است که درمکاتب غیردینی به آن پرداخته نشده است درمکاتب بشری غالبا بعددارای معنای وجودانسان عقل او معرفی می شود
وتنهادین است که به عمل هم معنا می بخشد ومعناداربودن عمل آدمی از معارف وتعالیم برجسته ومهم ومتمایز ادیان است
گرجه درمکاتب اخلاقی عناصری چون وجدان مورد توجه قرار می گیرد وعمل وجدانی یا عملی که در خدمت همنوع است مورد تحسین قرار می گیرد امادر غیر دین هیج جا نفس عمل انسان دارای باطن وبرزخ وهیئت وحیات معرفی نمی شود
اما دردین وبه ویزه دین اسلام ومعارف قرانی عمل آدمی دارای حیات باطنی است واز جنان حیاتی برخورداراست که حتی با مرگ انسان نمی میمرد بلکه بعداز مرگ انسان تجلی اصلی عمل اشکار می شود
وبرزخ ومعاد عرصه های تجلی عمل انسان هستند اصل باطن داربودن عمل آدمی در قرآن به کرات مورد تاکید وتصریح قرار گرفته است ازجمله درسوره زلزال که تبیین می کند که ذره ذره عمل انسان دارای باطنی است که انسان درقیامت آن حقیقت وباطن را مشاهده می کند
(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزله 8 -7)
پس هر کس به وزن ذرهاى نیکى کرده باشد آن را مىبیند. و هر کس به وزن ذرهاى بدى کرده باشد آن را مىبیند.)
نکته مهم این که درآیه شریفه دیدن خود عمل در قیامت مورد تاکید است نه حتی اثر آن و آیه می فرماید حقیقت وعینیت عمل خودراانسان می بیند
این مطلب درآیات دیگر هم مورد اشاره قرار گرفته است از جمله درسوره اعراف که می فرماید
(وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (اعراف/ 147)
و آنان که آیات (آسمانى) ما و لقاء عالم آخرت را تکذیب کردند اعمالشان تباه و باطل شود، آیا جز آنچه مىکردند کیفر بینند؟)
درآیه شریفه کیفر را همان عمل خود افراد می داند نه جزاونتیجه عمل آنها وبه این حقیقت اشاره دارد که وقتی نفس عمل ظهورکرد همان کیفر است وانسان خود باعمل کیفر وپادش برای خود می سازد
معنا دار وباطن داربودن اعمال انسان به طور خاص هم مورد اشاره قرار گرفته ازجمله در آیه مربوط به غیبت که باطن غیبت خوردن گوش مردار معرفی شده است
وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ (12/حجرات )
و غیبت یکدیگر روا مدارید، هیچ یک از شما آیا دوست مىدارد که گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته کراهت و نفرت از آن دارید و از خدا پروا کنید، که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است. )
آن جنان که در ظاهر آیه هم پیداست دراین جا سخن از تشبیه نیست بلکع عینیت وتجسم برزخی عمل مورد اشاره است همچنین درایه اکل مال یتیم باز قرآن از باطن عمل پرده برمی دارد ومی فرماید
(إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً (10/نسا)
آنان که اموال یتیمان را به ستمگرى مىخورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنّم فرو مىبرند و به زودى در آتش فروزان خواهند افتاد. )
دراین جا نیز مجاز گویی وتشبیه ادبی درکار نیست بلکه قران از حقیقتی باطنی پرده برمی دارد اصل باطن دار وذوحیات بودن عمل انسان درروایات زیادی هم مورد توجه قرار گرفته است
از جمله درروایات مربوط به معراج پیامبر اکرم (ص) همجنین کشف وشهود عرفادردیدن وگاه نشان دادن باطن اعمال موید این موضوع است
این بحث ادامه دارد انشالله
درادامه مباحث معنا درادیان وحیانی به بعددیگر معنا دردین می پردازیم وآن محوریت واصالت معاد درادیان وحیانی است قبلا اشاره شد که معنادردین بردواصل تکیه اساسی دارد اول توحید ودوم معاد دربخش توحید وتجلیات معنوی آن در آموزه های دینی مطالبی بیان شد
حال به محور دوم یعنی معاد می پردازیم آن گونه که می دانیم معاد به معنای حیات پس از مرگ است وعالمی است که درآن انسان دوباره زنده می شود تا نتیجه اعمال خودرا ببیند واگر نیکوکار باشد به بهشت می رود والا راهی جهنم می شود
ایمان به معاد محور دعوت وخواست همه ادیان توحیدی است معاد ازجهات مختلف تضمین کننده وترزیق گر معنا دردین است نخست ازاین جهت که حیات انسان را هدف دار می سازد وبر بیهوده بودن و فکر پایان زندگی یامرگ خط بطلان می کشد
وازاین جهت نه تنها به انسان امید می دهد وزندگیش را معنادار می سازد بلکه تفسیری که از کل هستی ارائه می دهد عالمانه است درست نقطه مقابل مکاتبی که باور به معاد ندارند ونقطه ضعف مهمشان همین است که با نداشتن اعتقاد به معاد نگاهشان به هستی جاهلانه است
درفهم ومنطقی که جهان بدون سرانجام وجزا پایان می یابد درواقع حرکت وسیر چنین عالمی جاهلانه خواهد بود
وامروز که مدعیان علم مکتب ساز وداعیه گران هدایت بشر نیز شده اند ازاین نکته بدیهی غفلت ورزیده یا تغافل می کنند که ارائه نظام علمی بدون درنظر گرفتن هدف غایی ونهایی برای جهان امری جاهلانه است
و کسانی که مدعیند جهان را علمی می فهمند ومی فهمانند به این سئوال ساده ومهم پاسخ نداده اند که فهم ودرک علمی ومنطقی ومنظم از جهان بدون اعتقاد به نظم وهدف کلی وغایت نهایی چگونه امکان پذیر است ؟!
لذا به نظر می رسد با همه ادعاهای علم محوری که امروز از سوی مدعیان می شود علم جدید باجهالت عجین است واز جمله دلائل ناکامی وپیامدهای منفی علم جدید همین ندیدن ونشناخن وعدم باور به نظم کلی وهدف اساسی درسیر هستی وجهان است.
اما جنبه دیگر معنا آفرینی معاد از جهت عدالت محوری معاد است طبق تعالیم انبیاء انسان درمعاد نه تنها جزای عمل خودرا درنسبت با خداوند هستی می بیند بلکه علاوه بر آن عمل انسان نسبت به سایر انسان ها وظلم یا احسان اوبه دیگران درمعاد پاداش وکیفر داده می شود
واز این جهت باوربه معاد در از بین بردن ظلم به یکدیگر وبرقراری رابطه عادلانه بین انسان ها وجوامع وبرقراری زندگی توام با معنا در این دنیا نقش اساسی دارد
بعد دیگر معنا بخشی معاد به معنادهی به جزء جزء اعمال واندیشه ونیات انسان دراین دنیا برمی گردد وقتی هر عملی دراین دنیا عکس العملی درآخرت داشت وهر کاری اثر جاوید با خود به همراه داشت
آن وقت انسان درمقام اندیشه وعمل خودرادرفضایی معنادار ودارای باطن واثر پایدار وجاوید خواهد دید موضوعی که غیر از ادیان وحیانی درهیچ مکتب ومرام دیگر چنین نگاهی به عمل دیده نمی شود
درنوشته بعد این بعداز معنا آفرینی باوربه معاد را توضیح بیشری می دهیم انشا الله
درادامه بحث معنا درادیان وحیانی به بعد دیگر معنادردین می پردازیم وآن نقش پرمعنای خود انسان در دین است نهایت نقشی که انسان در مکاتب غیر دینی جدید وقدیم دارد حیوانی عاقل است
همان که در تعریف انسان درمنطق ارسطو گفته می شود انسان حیوان ناطق است و نطق وسخن تجلی عقل است
امادرمکتب انبیاء انسان دارای گوهر ویزه وحامل بار معنایی بسیار متعالی است
درفرهنگ قرآن به عنوان خالص ترین ومستند ترین منبع وحیانی انسان علاوه بر موجودی عاقل خلیفه وجانشین خداوند درزمین ومستعد درک وپذیرش علم به همه اسماء است
(وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة (بقره /30)
و (به یاد آر) وقتى که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفهاى خواهم گماشت
ومقام انسان آن قدر متعالی است که فرشتگان مامور به سجده به آدم نماینده نسل بشری می شوند)
(َ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةوَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ (طه /116)
و (یاد آر) هنگامى که فرشتگان را گفتیم به آدم سجده کنید)
وامانت وعهد الهی به انسان سپرده می شود
(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان (احزاب /72)
ما بر آسمانها و زمین و کوههاى عالم عرض امانت کردیم همه از تحمّل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند و انسان آن را بپذیرفت)
وخداوند زمین وآسمان را مسخر انسان می کند
( أ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة (لقمان /31)
آیا ندیدهاید که خدا هر چه را که در آسمانها و زمین است رام شما کرده است و نعمتهاى خود را چه آشکار و چه پنهان به تمامى بر شما ارزانى داشته؟)
بنابراین درمکتب وحی انسان حیاتی فرا حیوانی وفوق عقل ابزاری وسطحی دارد که اورا امانت دار وجانشین خداوند وعالم به اسماء ورازهای هستی می سازد در این منطق انسان قداست وکرامت وقدر ت وعزت ویژه می یابد
مستعد رسیدن به مقامات ودرک معانی متعالی می شود که در هیج مکتب غیر دینی نمونه آن را نمی توان یافت واتفاقا ظلمی که به انسان خصوصا درعصر جدید به نام آزادی وکرامت انسانی می شود
همین است که با سرگرم کردن او به وعده های سست وامیال سراب گونه ودل خوش کردنش به اجناس بدلی وقلابی سرمایه های اصلی وانسانی انسان را از او می گیرند انسانی که می تواند دربندگی حق تعالی به آزادی حقیقی وکرامت واقعی برسد
دربند انانیت وفرعونیت فرد گرای مکاتب جدید گرفتار می شود وخواسته وناخواسته سربه آستان سوداگران سرمایه های انسانیش می ساید ودر تهی شدن از معانی متعالی وقدسی به حیوانی هوشمند ومنظم خودرا تنزل می دهد
وانسانی که دراحسن تقویم آفریده شده با سقوط در اسفل سافلین نهایت هم وهمت او ارضای اسافل اعضایش می شود وبا غفلت از باطن پررمز وراز خود وبی اعتنایی به رازها ومعانی نهفته در هستی
هستی خودرا به سمن بخس خواسته های خرد مادی ونفسانی وگاه شیطانی می فروشد و نهایت غیرت او برآشفتن در هنگامی است که بر خواسته های نفسانیش قیدی زده شود و لذا حقوق اراذلی چون همجنس گرایان درمکاتب وارونه امروزی مقدس می شود
وهمه این ها بازگشت به از کف رفتن گوهر معنایی در نهاد بشر امروز دارد وتنها راه نجات واحیای مجدد حیات انسانی باتوبه وبازگشت بشر به منطق انبیاء ومکتب وحی امکان پذیر است تا دراین رجوع انسان قدر ومنزلت وباطن پرمعنای خودرا کشف کند وحیات انسانی خودرا بازیابد
درادامه سلسله مباحث انسان و نیاز به معنا ،به منبع اصیل برطرف کننده این نیاز یعنی دین وحیانی و چگونگی پاسخ گویی دین به نیاز به معنا می پردازیم
ادیان الهی به خاطر اتصال مستقیم به وسیله انبیاء با باطن وغیب عالم یعنی خدای جهان غنی ترین منبع معناهستند
واساسا به پیامبران الهی از آن روی نبی گفته می شود که خبر از غیب جهان می آورند ومحور واساس غیب دو عنصر توحید ومعاد است که یکی از آغاز هستی ودیگری از انجام آن سخن می گوید
درتوحید خدا وخالق جهان وانسان شناسانده می شود ودرمعاد غایت وهدف عالم که ختم به عدالت می شود معرفی می شود
ومومن با ایمان به این دو اصل ازحس حیر ت وتنهایی ورها ویله بودن خلاص می شود وشالوده معنادرجانش شکل می گیرد
طبق این دو باور جهان از مبدایی آغاز وبه مقصدی ختم می شود باور به مبدا ومعاد علاوه بر ایمان وآرامش درونی برای انسان مسئولیت ساز است
چراکه طبق تعالیم انبیاء در این سیر از مبدأ تا معاد انسان ن و عمل واراده واندیشه او نیز دخیل است
ولازمه احساس مسئولیت تحرک وپویایی وفعالیت است بنابراین ثمره دیگری که بر درخت معنای دینی می نشیند اهتمام به عمل وتلاش وکوشش است
واین سه امر مبارک یعنی آرامش وامنیت روحی ، احساس مسئولیت وروحیه تلاش وفعالیت همه از معنا محوری ادیان وحیانی ناشی وساری می شود
واما معنا بخشی که از معرفت به توحید سرچشمه می گیرد ابتدا درمعرفی خداوند ومبدا عالم نمایان می شود که درمکتب انبیاء خداوند دارای اسماء حسنی وواجد همه اوصاف واسماء کمال از علم وقدرت ورحمت وحکمت وعزت و... می باشد
معرفت واعتقاد وارتباط و تکیه بر چنین خدایی موجی از امید واعتماد وشور وشوق وشعور وعرفان که همه تجلیات گوهر معنا هستند در دل مومن به پا می کند
ودر مرحله وسطح دوم معرفت توحیدی جهان مظهر وآیت خداوند معرفی می شود وهرچه درعالم ماده می بینیم علاوه بر مخلوق بودن نشانه ای از خدای جهان هستند
وتمام عالم آیات ونشانه های حقیقتی واحد والبته بی نهایت و دارای کمال مطلق است طبق این نگاه نه تنها اصل جهان دارای معناست وختم به خدایی می شود که مستجمع معانی است
بلکه تک تک موجودا ت نیز سهمی وحظی از معنادارند و هرکدام صدفی هستند که گوهری از معنارا درخود دارد
(وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (یوسف / 105)
چه بسیار نشانههایى در آسمانها و زمین است که بر آن مىگذرند و از آن رخ برمىتابند.)
وبلکه فراتر از آیت بودن موجودات عالم ،همه هستی جنود وسربازان خداوند وحقیقت مطلق هستند
(وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً (فتح / 7)
از آن خداست لشکرهاى آسمانها و زمین، و خدا پیروزمند و حکیم است.)
لذا ست که طبق منطق انبیاءکل جهان دارای شعور است چراکه جهان تسبیح خداوند می گویند وتسبیح بدون شعور ممکن نیست
(تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً (44/ اسراء)
هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست تسبیحش مىکنند و هیچ موجودى نیست جز آنکه او را به پاکى مىستاید، ولى شما ذکر تسبیحشان را نمىفهمید. او بردبار و آمرزنده است.)
و کوه و پرنده همراه داوود نبی تسبیح می گویند
(وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ (انبیاء / 79)
و کوهها را مسخّر داود گردانیدیم که آنها و پرندگان با او تسبیح مىگفتند و این همه ما کردیم.)
وسلیمان پیامبر با هدهد سخن می گوید و سخن مورچه را می فهمد
(حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (نمل /18)
تا به وادى مورچگان رسیدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان، به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را بىخبر در هم نکوبند.)
بنابراین درمعرفت شناسی دینی اجزآء عالم وموجودات هستی دارای حیات معنوی ونشانه حقیقت وهمراه وکارگزار وبنده وتقدیس گر خدای جهان هستند درچنین منظومه معرفتی تمام پیرامون انسان از معنا انباشته است
واجزای عالم هم مذکر انسان هستند وهم همراه وهمگام اودر سیر توحیدی وهم دارای شان وشکوه وهمه این ها باعث می شود که مومن به توحید در جهان هم احساس غربت وبی کسی نکند وهم نگاهی حریصانه وسود جویانه وسلطه گرایانه بر موجودات واطراف خود نداشته باشد
این بحث ادامه دارد انشاالله
درنوشته های پیشین اشاره شد که ازجمله نیازهای انسان نیازبه معناست در ادمه به کیفیت این نیاز وابعاد آن وهمچنین خطرا ت تهدید کننده وبه انحراف برنده نیاز به معنا در گذشته وحال می پردازیم
نیازبه معنادارای وجوه مختلفی است که هم معرفتی وهم عاطفی است انسان میخواهد بداند که آغاز وانجام او ازکجا وبه کجاست ؟وعلاوه بر این نیاز معرفتی آدمی دراین دنیا احساس نوعی غربت وتنهایی می کند وحس کمال طلب او به داشته ها ی موقت مادی راضی نمی شود
ودرکنار این نیاز عاطفی وجود انسان که اساسا وجودی معنا وباطن شناس است یعنی عاقل است ودر هر پدیده ای به دنبال کشف وشناخت وعبوراز ظواهر است وازجمله دردرون ودر اعمال واراده خود درجستجوی معناست آدمی دوست دارد عاقلانه خود وپیرامونش را بشناسد
وعاقلانه عمل کند وعملش علاوه بر صورت سیرتی داشته باشد که همان دارابودن معناست انسان حقیقی برخلاف حیوان که غریزی عمل می کند وبر خلاف ماشین که اتوماتیک کار می کند متوجه عمل واراده وادنیشه خود است
وعلاوه بر اگاهی خودآگاهی دارد ولذا میل فطری او برآن است که عمل واندیشه خودرا توام باباطن ومعنا کند ودراین زمینه البته دو خطر راهزنی می کند یکی غافل ساختن انسان از حیات انسانی وتنزل دادنش به حیات حیوانی واورا درگیر ومشغول اعمال شبه غریزی وبدون اندیشه وبدون اراده حقیقی کردن است
که در گذشه تاریخ واز سوی مستبدان دنبال می شد ودیگری سوق دادن عمل واندیشه انسان به حیطه عمل اتوماتیک وماشین وار است که در عصر جدید از سوی صاحبان قدرت وثروت ترویج واجرا می شود
وضعیتی که دراکثر جوامع وافراد عصر حاضر به وجودآمده وافراد ناخودآگاه هرکدام بخشی از بدنه وقطعا ت کارخانه ای بزرگ گشته اند که کارفرمایانش ارباب ثروت وقدرتند ودر هردو حال آنچه که انسان ازدست می دهد حس معنا طلبی اوست
در یکی قانع شدن به خورد وخوراک وماده ودردیگری درگیر شدن در نظمی ماشینی وبی روح اورا از معنا جدا می سازد واقعیت تلخ درباره انسان به گواهی تاریخ آن است که انسان به سرعت تحت تاثیر عواملی که نیازهای سطحی وظاهری اورا برطرف می کنند قرار می گیرد وبا توقف درآنها وتقدیس آنها از نیازهای حقیقی ومنابع رفع آن نیازها غافل می شود
درگذشه زمانی طبیعت وحیوانات فضای حیات انسان را پرکرده بودند ونیازهای مادی اورا نیز برطرف می کردند آدمیان به تقدیس طبیعت ویا حیوانا ت می پرداختند وستاره وآفتاب ودرخت وگاو مقدسان وخدایان او می شدند
وحال که فضای حیات اورا ماشین وتکنولوژی پر کرده است ونیازهایش نیز به وسیله ماشین وبه کمک تکنیک برطرف می شود ناخودآگاه به تقدیس وپرستش وتقلید از آن مشغول شده ونوعی همذات پنداری نیز بین انسان وماشین حاصل شده است وگویی انسان خودرا ماشینی تلقی می کند بانیازها واهدافی مشترک
واگر درگذشته طبیعت وحیوان پرسی احساس آدمی را تنزل می داد امروز پرسش تکنولوژی ودمخور شدن با آن اصل احساس را از انسان گرفته است .