سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جمعه از جان جوان پبر ما بگو

  

جمعه از راز سر به مهر میرما بگو

 

 جمعه جمعی رو به تردید آورده اند

 

جمعی هم به تحمیق ،خرد آلوده اند

 

جمعه گو که او بیزار است از هردوتان

 

از ریا و  دروغ و فریب  مردمان  

 

 یا کنار آمدن با شک ومکر نامردمان

 

جمعه جاهلان  می پاشند بذر خرافه

 

 خود پسندان درو می کنند برگ فتنه

 

جمعه راه شیعه از هردو جداست

 

جمعه راز شیعه در اشک وآه وندبه هاست

 

جمعه عاشق در سکوت وسوز دل می دهد

 

جمعه کاسب با هیاهو  چشم ودل می خرد

 

جمعه تو وجان آن شاه جوان

 

جمعه تو وجان  شیرین زمان

 

 

 






تاریخ : جمعه 89/5/8 | 11:57 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

متاسفانه سیاست خصوصا در این سالها آلوده دروغ وغیبت وتهمت شده است وآبرو وشخصیت مومنان ومجاهدان به راحت ترین شکل به حراج گذاشته می شود وبرای قدرت چه قدر سوزی ها که نمی شود

وبرای دنیا چه دین فروشی ها که رخ نمی دهد به خدا باید پناه برد از این بلا وبلیه همه گیر ،جامعه وسیاستی که بنا بود برای مکارم اخلاق شکل گیرد به لگد کوب کردن اخلاق رو آورده است

 و گرچه پند واندرز چندان سودی ندارد اما بیان احادیث نورانی معصومین در این باره شاید قدری مارا به اندیشه واردارد که به کجا می رویم وبرای دنیای دیگران چه راحت دین خود می فروشیم ؟

ابى رحمه الله قال حدثنى محمد بن ابى القاسم عن محمد بن على الکوفى عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر عن ابى عبدالله علیه السلام قال من روى على مومن روآیه یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله عزوجل من ولایته الى ولایه الشیطان

ترجمه :

1. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که چیزى از مومنى نقل کند، با این هدف که او را رسوا کرده و شخصیتش را از بین ببرد تا از چشم مردم بیفتد، خداوند عزوجل او را از سرپرستى خود خارج و به سرپرستى شیطان وارد مى نماید.

ثواب الاعمال صدوق (ره )






تاریخ : چهارشنبه 89/5/6 | 8:12 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()


اءمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا (اءحادیثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ اءنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْکُمْ.(1)


درحوادثی که اتفاق می افتد


به راویان حدیث و فقهاء مراجعه کنید که آن ها در زمان غیبت خلیفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها مى باشم .


در حدیث مستند ومعروفی امام زمان (عج) فقهاء را حجت خود برمردم معرفی کرده وبه تبعیت از ایشان امر فرمود ه است  بنابر این دوستی وعشق به حضرت با جدایی از مراجع وفقهاء معنی ندارد ومدعیان محبت حضرت نمی توانند امام را بدون لحاظ فقهاء بخواهند وبخوانند واز آن جا که مهد مرجعیت حوزه وپرورش دهنده مراجع نهاد روحانیت است مروجین اسلام یا اصول گرایی ویا مهدویت  بدون روحانیت باید در صداقت واخلاص خود شک کنند  امروز چه افراد حقیقی ویا نهاد های رسمی زمانی می توانند دم از دوستی وارادت ببه امام زمان بزنند که دستور حضرت در مراجعه به فقهاء را عمل نمایند ودهن کجی به مراجع در برخی تصمیم گیری ها ویا کوبیدن افراد شاخص روحانیت  هیچ یک با ادعای پیروی از امام زمان نمی سازد اگر قاطبه واکثریت مراجع از حرکت یا تصمیمی ناراضی بودند آن وقت درستی ودینی بودن آن عمل به شدت زیر سئوال می رود بنابر این آنچه برای اهل تحقیق باید در شناخت دوستان واقعی امام زمان ملاک باشد حجت ودلیلی است که خود حضرت بیان داشته است درواقع نظر مراجع نتیجه سالها تلاش علمی وریاضت وتقوا ست وامام با تعیین شاخص از افتادن شیعه در دام عوام فریبان ونا آشنایان با مبانی اسلامی برحذر می دارد وتنها ادعا را کافی ندانسته بلکه داشتن صلاحیت علمی واخلاقی را ملاک می داند


1-بحارالا نوار: ح 2، ص 90، ح 13، و53، ص 181، س 3، وج 75، ص 380، ح 1.



 





تاریخ : سه شنبه 89/5/5 | 5:36 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

در خارج از شهر مقدس قم ، در حدود شش کیلومترى جاده قم - کاشان ، نزدیک روستاى جمکران ، مسجد باصفایى به نام مسجد جمکران وجود دارد.

اصل بناى این مسجد حکایتى دارد که مرحوم حاج میرزا حسین نورى در کتاب نجم الثاقب (249) و در کتاب کلمه طیبه (250) به نقل از تاریخ قم ، تاءلیف حسن بن محمد بن حسن قمى که او نیز از کتاب مونس الحزین فى معرقه الحق و الیقین شیخ صدوق نقل نموده است (251) و ما در این جا این حکایت مشهور را نقل مى کنیم : شیخ عفیف صالح حسن حسن بن مثله جمکرانى مى گوید:

شب سه شنبه ، هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 ه .ق در سراى خود خوابیده بودم  که ناگهان جماعتى به در سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته بود، مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز و فرمان

امام مهدى صاحب الزمان علیه السلام را اجابت کن که تو را مى خواند

حسن بن مثله مى گوید: من برخاستم و آماده شدم ، گفتم بگذارید تا پیراهن بپوشم ، از در سراى ندا آمد که هو ماکان قمیصک : پیراهن نپوش که از تو نیست . دست دراز کردم و سراویل خود را برداشتم ، آوازى آمد که :

لیس ذلک منک فخذ سراویلک : آن سراویل را که برداشتى براى تو نیست ، آن را از خود رها کن .

آن را انداختم و از خود دور کردم و...

(سپس ) در سراى خود به دنبال کلید گشتم ، (به جستجوى کلید رفتم ) ندا آمد که الباب مفتوح : در باز است . هنگامى که به در سراى آمدم ، جماعتى از بزرگان را دیدم ، سلام کردم ، جواب دادند و مرحبا گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران ) است ، آوردند. چون خوب نگاه کردم تختى را دیدم که نهاده شده و فرشى نیکو بر آن تخت گسترده شده و بالش هاى نیکو نهاده (قرار داده شده ) و جوانى دیدم سى ساله بر روى تخت که بر چهاربالش تکیه کرده است و پیرى در مقابل او نشسته و کتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند. و بیش از شصت مرد که عده اى از آن ها جامه هاى سفید و عده اى دیگر جامه هاى سبز بر تن داشتند برگرد او روى زمین نماز مى خواندند.

آن پیرمرد که حضرت خضر علیه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام علیه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود:

(برو به حسن به مسلم بگو: تا چند سال است که این زمین را عمارت مى کنى و مى کارى و ما خراب مى کنیم و پنج سال است که زراعت مى کنى و امسال بار دیگر (زراعت را) از سر گرفتى و عمارتش مى کنى ، رخصت نیست که تو دیگر (در این زمین ) زراعت کنى ، باید هرچه از این زمین منفعت برده اى ، برگردانى تا در این موضع مسجد بنا کنند.

به حسن بن مسلم بگو: این زمین شریفى است و خداى تعالى این زمین را از زمین هاى دیگر برگزیده و شریف کرده است . تو آن (زمین ) را گرفته و به زمین خود ملحق کرده اى ، خداى تعالى دو پسر جوان از تو گرفت و تو هنوز متنبه (بیدار و آگاه ) نشده اى و اگر از این کار دست برندارى ، آزار خداوند از جایى که گمان نمى برى به تو خواهد رسید.

حسن به مثله گفت : یا سیدى و مولاى ، براى من در این کار نشانى لازم است ؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمى پذیرند و سخن مرا تصدیق نمى کنند.

امام علیه السلام فرمودند:

انا مسنعلم هناک علامه : برو و رسالت خود را انجام بده ما در آن جا علامتى مى گذاریم تا تقدیق گفتار تو باشد.

به نزد ابوالحسن برو و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را که برده از او بگیرد و به دیگران بدهد تا بناى مسجد را انجام دهند و مابقى وجوه را از رهق به ناحیه اردهان که ملک ماست بیاورد و مسجد را تمام کند و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند.

به مردم بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز دارند و چهار رکعت نماز این جا بگذارند: دو رکعت نماز تحیت مسجد، در هر رکعت یک حمد و هفت مرتبه قل هو الله احد و تسبیح رکوع و سجود را هفت بار بگویند و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، به این صورت که در فاتحه (سوره حمد) هنگامى که به ایاک نعبد و ایاک نستعین برسند صدبار بگویند و بعد از آن سوره فاتحه را تا آخر بخوانند و در رکعت دوم نیز به همین صورت انجام دهند؛ تسبیح رکوع و سجود را هفت بار بگویند و هنگامى که نماز تمام شد، تهلیل (لا اله الا الله ) بگویند و تسبیح حضرت فاطمه الزهرا علیها السلام بخوانند و هنگامى که تسبیح گفتند، سر بر سجده گذارند و صدبار صلوات بر پیغمبر و آلش فرستند.

و این نقل از لفظ مبارک امام علیه السلام است که فرمود:

فمن صلاهما، فکانما صلى فى البیت العیق .

هر کس این دو رکعت نماز را بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه گزارده باشد. حسن به مثله جمکرانى مى گوید: هنگامى که من این سخن را شنیدم ، در دل خود گفتم که تو این موضعى را که مى پندارى (زمین عادى باشد)، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان علیه السلام است .

انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان علیه السلام

پس آن جوان (صاحب الزمان ) به من اشاره کردند که برو.

هنگامى که مقدارى راه پیمودم ، دوباره مرا صدا کردند و فرمودند:

در گله جعفر کاشانى (چوپان ) بزى است که باید آن بز را بخرى ، اگر مردم پول آن را بدهند، بخر، وگرنه پول آن را خودت بده .

فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع بکش (آن را ضبح کن )، آن گاه روز چهارشنبه ، هجدهم ماه مبارک رمضان ، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانى که مرض سخت دارند انفاق کن که حق تعالى همه را شفا مى دهد.

آن بز ابلق (253) است و موهاى زیادى دارد، هفت نشان سیاه و سفید، هر یک به اندازه یک درهم در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است .

سپس به راه افتادم یک بار دیگر مرا فرا خواند و گفت :

هفت روز یا هفتاد روز ما اینجاییم (254).

همان طور که بیان شد این ملاقات در شب هفدهم رمضان رخ داده است ، اگر آن را بر هفت حمل کنى ، مطابق با شب بیست و سوم خواهد شد و اگر بر هفتاد حمل کنى مطابق شب بیست و پنجم ذیقعده الحرام مى شود که نیز روز مبارکى است .

حسن بن مثله مى گوید: من به خانه رفتم و تمام شب را تا صبح در فکر بودم .

نماز خواندم و به نزد على منذر رفتم و آن داستان را با وى در میان گذاردم .

على منذر با من به جایگاهى که دیشب در آن جا بودم ، پس او گفت :

به خدا قسم نشان و علامتى که امام علیه السلام به من گفته بود یکى این است که این زنجیرها و میخ ها این جا (در حدود مسجد) نمایان مى باشد.

سپس به نزد سید شریف ابوالحسن الرضا رفتیم . هنگامى که به در سراى او رسیدم ، خادمان او را دیدم که به من گفتند از هنگام سحر سید ابوالحسن منتظر تو است .

تو از جمکران هستى ؟ گفتم آرى ،

پس وارد شدم و سلام کردم و جواب نیکو داد و احترام نمود و مرا در جاى نیکو و خوبى نشاند. پیش از آن که من وارد سخن شو، او شروع به سخن کرد و گفت : اى حسن به مثله !من خوابیده بودم ، شخصى در عالم رؤ یا به من گفت :

شخصى با نام حسن بن مثله هنگام بامداد از جمکران به نزد تو خواهد آمد باید هر چه مى گوید. سخنش را تصدیق کنى و به او اعتماد کنى که سخن او سخن ماست ، هرگز سخن او را رد نکنى . از خواب بیدار شدم و تا این ساعت منتظر بودم .

حسن بن مثله داستان را براى او توضیح داد.

سید ابوالحسن در همان حال دستور داد تا بر اسب ها زین قرار دادند و سوار بر اسب ها شدند تا به نزدیک ده جمکران رسیدند در آن جا جعفر چوپان را دیدند که گله اش را در کنار راه به چرا آورده است .

حسن بن مثله به میان گله رفت و آن بز که از پشت سر گله مى آمد به سوى او (حسن به مثله ) دوید.

حسین به مثله بز را گرفت و خواست که پولش را پرداخت کند.

جعفر چوپان قسم خورد که من هرگز این بز را تا به امروز ندیده بودم و در گله من نبوده است ، جز امروز که آن را مى بینم و هر چه مى خواستم این بز را بگیرم ، میسر نمى شد.

سپس بز را همان طور که سید فرموده بود به آن جایگاه آوردند و آن را سر بریدند.

سید ابوالحسن الرضا علیه السلام به آن محل آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت . سپس وجوه ده رهق را نیز (از اهالى ده رهق ) گرفتند، (و پس از ساختن مسجد) سقف آن را با چوب پوشانیدند.

سید ابوالحسن الرضا علیه السلام زنجیرها و میخ ها را به قم آورده و در سراى خود گذاشت ، هر بیمار صعب العلاجى که خود را به این زنجیرها مى مالید، خداوند تعالى او را شفاى عاجل عنایت مى فرمود.

ابوالحسن محمد حیدر مى گوید: به طور مستفیض (255) شنیدم ، پس از آن که سید ابوالحسن الرضا وفات یافت ، او را در محله موسویان قم (آذر فعلى ) مدفون نمودند. یکى از فرزندانش که بیمار شده بود داخل خانه و اطاق شد و در صندوق را باز کرد، اما زنجیرها و میخ ها را نیافت

برگرفته از کتاب تاریخچه قم ومساجد آن .

 

 






تاریخ : سه شنبه 89/5/5 | 11:0 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

إنّا نُحیطُ عِلْما بِاءنْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْى ءٌ مِنْ اءخْبارِکُمْ.(1)

فرمود: ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزى از شما نزد ما پنهان نیست .

سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ اءلْزَمِ السُّنَنِ وَ اءوْجَبِها.(2)

فرمود: سجده شکر پس از هر نماز از بهترین و ضرورى ترین سنّتها است .

إنّى لاَ مانٌ لاِ هْلِ الاْ رْضِ کَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لاِ هْلِ السَّماءِ.(3)

فرمود: به درستى که من سبب آسایش و امنیّت براى موجودات زمینى هستم ، همان طورى که ستاره ها براى اهل آسمان أمان هستند.

مااءُرْغَمَ اءنْفَ الشَّیْطانِ بِشَیْى ءٍ مِثُلِ الصَّلاةِ.(4)

فرمود: هیچ چیزى و عملى همانند نماز، بینى شیطان را به خاک ذلّت نمى مالد و او را ذلیل نمى کند.

اءکْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُمْ.(5)

فرمود: براى تعجیل ظهور من - در هر موقعیّت مناسبى - بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.

لا یُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا یَدَّعیهِ إلاّج احِدٌ کافِرٌ.(6)

فرمود: کسى با ما، در رابطه با مقام ولایت و امامت مشاجره و منازعه نمى کند مگر آن که ستمگر و معصیت کار باشد، همچنین کسى مدّعى ولایت و خلافت نمى شود مگر کسى که منکر و کافر باشد.

 

1-احتجاج : ج 2، ص 497، بحارالا نوار: ج 53، ص 175

2-وسائل الشّیعة : ج 6، ص 490، ح 3، بحارالا نوار: ج 53، ص 161، ضمن ح 3

3-الدّرّة الباهرة : ص 48، س 3.

4-بحارالا نوار: ج 53، ص 182، ضمن ح 11.

5-بحارالا نوار: ج 53، ص 181، س 23، ضمن ح 10.

6-بحارالا نوار: ج 53، ص 179، ضمن ح 9.






تاریخ : دوشنبه 89/5/4 | 7:58 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()
<      1   2   3   4   5      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.