خیلی وقت است که غیر از برخی از سریال های تکراری طنز سایر برنامه های تلویزیون را نمی بینم برای تماشای تلویزیون فعلی یا طاقت ویا رغبت باید داشت والبته این رسانه طاقت فرسا ورغبت سوز گشته است
امادیشب که برای خرید به مغازه محله رفته بودم دیدم مغازه دار درحال تماشای فیلمی از تلویزیون است وشنیدم که گفت این فیلم نشان می دهد که روحانی(رییس جمهور ) چه جنایتی کرده است پول مغازه دار را حساب کردم ومتحیر از این که رسانه رسمی کشور مخرب چهره دوم شخص مملکت آن هم در قالب سریالی تلویزیونی است از مغازه بیرون آمدم بعد با جستجویی در فضای مجازی در باره فیلم مذکور نکاتی به دستم آمد که جالب ترین آن اعتراف نویسنده فیلم بود به این که هشتاد درصد فیلم تخیل او بوده است
جالب است با بودجه مردم وبا تخیلات یک نویسنده دولت منتخب مردم در کمال آزادی تخریب می شود ! براستی دست اندرکاران سیما چه دستِ باز وچه بودجه های خاص دراین شرایط سخت برای کوبیدن وتخریب رقیب سیاسی خود که از قضا منتخب مردم است دارند ؟!
آشکار تراز این نمی توان به جنگ با مردم رفت آن هم در شرایطی که فشارهای حداکثری دشمنان بیرونی وحدت حداکثری درونی را می طلبد اما گویا بخش های مهمی از پازل دشمنان در داخل کشور ودر دورن رسانه های رسمی شکل می گیرد که هدف دشمن را دقیق تر از خود او در داخل دنبال می کنند
نکته ای که به عمد از ناحیه سفارش دهندگان چنین برنامه هایی مثل طراحان اولیه وقایع دی 96 مورد غفلت قرار می گیرد این است که بین تخریب بخشی از نظام یعنی دولت وکل آن فاصله ای نیست لرزاندن یک ستون کل بنا را می لرزاند وذوق زدگی برخی از خامان که گمان می برند رقیب سیاسی خودرا کوفته اند سرابی باطل است
قرآن مَثل عبرت آموزی دارد که به مِثل صداوسیما بایداین روزها یاد آورشد که فرمود :
وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ
و مانند آن که پشم های تابیده خود را پس از استحکام وا مى تابانید ، نباشید .(نحل /92)
خامان فرصت طلب باید بدانند که به خیال کشیدن نخ وبافته ای از یک لباس به هم پیوسته جاهلانه یا متجاهلانه کل آن را وا می تابند واعتبارها واعتماد ها را به کل ویران می سازنند
شریعتی را اگر ایدئولوگ انقلاب ندانیم حداقل یکی ار تئوریسین های مطرح انقلاب اسلامی می توان نامید خیل عظیمی از دانشگاهیان وجوانان نسل اول انقلاب با خواندن کتاب های شریعتی به صف انقلاب پیوستند وبا مرگ مشکوگ شریعتی اندیشه اسلام انقلابی نیز در میان روشنفکران کم کم روبه افول رفت
بعد ازنسل روشنفکر همسو باشریعتی کسانی به عنوان روشنفکران دینی مطرح شدند که اندیشه شریعتی را چندان قبول نداشتند سروش مطرح ترین این روشنفکران با کتاب ( فربه تر از ایدلوژی )رسما عبور خود از شریعتی را اعلام کرد وهمسوی با او دیگر روشنفکران دینی نیز به این چنین مسیری رفتند
این تغییر معلول عوامل مختلف از جمله ضعف وازمیان رفتن اندیشه چپ وتفکرات ایدئولوژی محور در سطح جهانی بود ودراین میان پشتیبانی فرهنگی از اسلام انقلابی در نبود شریعتی وعدم همراهی روشنفکران دینی از سوی افرادی مثل آقای مصباح یزدی که از مخالفان سرسخت شریعتی بودند ادامه یافت
شریعتی در دوره ای از اسلام انقلابی گفت وبرای آن هزینه های مهمی چون زندان وترک وطن ومرگ شهادت گونه راپرداخت که دفاع از چنین تزی ورود در منطقه خطر خیز بود وهمچنین هنوز اندیشه ها در حد ایده بود وبه مرحله اجرا ء وعمل نرسیده بود اما در دوران بعد نه تنها این دفاع هزینه بر نبود بلکه منزلت آفرین در حوزه سیاست نیز بود والبته تئوری نیز لباس عمل پوشیده بود ودر عمل تفاوت های بنیادی با تز اولیه یافته بود ولذا تئوریسین ها نیزفکر وشخصیت دیگری داشتند
شریعتی سه شعار آزادی برابری وعرفان را همواره مطرح می کرد وقرائت او از اسلام انقلابی نیز در اینها تبلور داشت و از میان حوزویان شاید نزدیکترین افراد به شریعتی را امام موسی صدر ودر مراتب بعد مفتح وبهشتی را بتوان نام برد امام موسی بر جنازه شریعتی نماز خواند وواسطه شد تا با دستور حافظ اسدو با هواپیمای اختصاصی جنازه شریعتی را از انگلستان به سوریه آورند ومفتح در تشییع جنازه او شرکت کرد ودکتربهشتی از جمله مخالفان دست بردن در کتاب های شریعتی بود وتا آخر شریعتی را قبول داشت
اما بعد از مدت کوتاهی از مرگ شریعتی امام موسی مفقود شد وبهشتی ومفتح به شهادت رسیدند وچنین شد که پایگاه ها وافراد حوزوی حامی تفکر شریعتی نیز از میدان خارج شدند واندیشه اسلام انقلابی در خلاء حضور افراد اصیل طرفدار آن در حوزه نظریه پردازی مسیری دیگری را پیش گرفت ومخالفان اندیشه شریعتی ومنش عملی بهشتی تئوریسین اسلام انقلابی شدند
مسیری که درآن عناصر مهمی از جمله آزادی وحقوق همگانی مورد غفلت وبلکه انکار قرار گرفت ورفرم وروفو گری های امثال خاتمی نیز به خاطر مسئولیت یافتن و دعواهای سیاسی راه به جایی نبرد و تئوری پردازنی مثل آقای مصباح به تفسیر های دلبخواه والبته منافی منش واندیشه نظریه پردازان اولیه و اصیل اسلام انقلابی پرداختندو با قرائت شبه استبدادی از آن چهره نامناسبی از این نظریه را ارائه نمودند
امروز راه احیاء توام با اصلاح اندیشه ستبر اسلام انقلابی بازگشت به مبانی بانیان این نظریه واستفاده از روش فکری امثال بهشتی وفهم وقرائتی انسانی وبا لحاظ عناصری چون آزادی اندیشه وکرامت وحقوق همه از اسلام انقلابی دارد
حجاب از زمان کشف حجاب تا کنون که نزدیک به یک قرن می شود جزو مسائل مهم وحساس جامعه بوده است زمانی رضا شاه حجاب را مانع ترقی دانست وفرمان کشف آن را دا د وقلدرانه به قلع وقمع مظاهر حجاب پرداخت چند دهه بعد روشنفکرانی چون شریعتی با ستایش حجاب زنان الجزایری در انقلاب الجزایر به عنوان نماد مبارزه، از دید انقلابی به حجاب نگریستندو حجاب را باپیوند دادن با گفتمان انقلابی حاکم بر محافل روشنفکری دهه های چهل وپنجاه رونق دادند
درهمان زمان مطهری با نوشتن کتاب مساله حجاب ضمن تشریح فقهی این حکم حدو اندازه معتدلانه آن را بیان کرد که مورد شماتت وذم متدینان افراطی قرار گرفت که معتقد بودند مطهری بنای شل حجابی را نهاد و استاد متهم به انواع اتهامات شد تاحدی که مطهری در جواب به نقد وتخریب ها از دست مخالفان به خدا پناه وشکایت برد
تا پیروزی انقلاب واجباری شدن حجاب به عنوان یک قانون وپس از انقلاب که همواره مساله حجاب از مسائل اصلی اجتماعی وبا واکنش مخالفان وموافقانش همراه بوده است
چند سالی است که با کشف حجاب ها ی متفرقه جامعه مواجه است ودر مقابل واکنش هایی که جامعه متدینان وازسوی برخی نهادهای حکومتی وبرمنابر درمخالفت با این عمل ابراز می شود که حتی بعضی از خطباء جمعه بی حجابی یا بد حجابی را بدتر از اختلاس وامثال آن دانسته اند! اما براستی چرا بعد از چندین دهه حجاب معضل جامعه است واز عوامل تنش زا گشته است ؟وچاره حل مساله چیست ؟
به نظر می رسد مخالفت با حجاب امروز از دو منظر واقع می شود منظر فکری فرهنگی ومنظر سیاسی والبته این دو در تعامل با هم وتاثیر گذار بر یکدیگرند واقعیت این است که مدرنیسم که سیطره جهانی یافته حجاب را حداقل به عنوان یک اجبار نمی پذیرد وبخش مهمی از جامعه خواه ناخواه متاثر از فرهنگ مدرنیته است واگر زمانی عنصری از مدرنیته یعنی انقلاب توانست با حجاب پیوند بخورد وآن را تقویت کند امروز با ضعف نظریه انقلاب در سطح جهان به تبع دیگر با نگاه انقلابی نمی توان حجاب را با مدرنیته پیوند داد وباید به عنصر دیگر اندیشید
ما درجهان مدرن زندگی می کنیم وناچاریم هنجارهای خودرا با این زبان به جامعه بشناسانیم وهنر امثال شریعتی در زمان خود بهره گیری از مفاهیم مدرنیسم در تبیین ارزشهای دینی بود اما امروز کدام عنصر از مدرنیسم را می توان در تبیین حجاب به خدمت گرفت؟ به نظر می رسد با توجه به جهانی شدن مساله حقوق بشر به طور عام وحقوق زنان به طور خاص بهترین تبیین حجاب باید با زبان حقوق بشری باشد ودراین باره پیشگام باید بانوان معتقد باشند اگر ما حجاب را نه صرف یک حکم دینی یا حق مردان بر زنان بلکه حق زنان بر جامعه بتوانیم بفهیم وبفهمانیم وضعیت به گونه دیگر خواهد بود
برخی از مفسران از جمله آیت الله نجفی در تفسیر انوار درخشان بیان کلیدی درباره احکام اسلام خصوصا احکام اجتماعی آن دارند وآن این که این حکمها ارشادی است نه مولوی یعنی عقل قبل از دین این ها را می فهمد که به نفع فرد یا جامعه است ودین تنها راهنمایی به حکم عقل می کند نه بیشتر طبق این معیار به جای این که دفاع از مثل حجاب را از حکومت یا روحانیون وامثال آنها بخواهیم واین ها را در مقابل بخشی از جامعه قرار دهیم حجاب به عنوان یک حق نه تکلیف باید از جانب جامعه زنان مورد مطالبه قرار گیرد
این زمانی شدنی است که اولا حجاب مثل خیلی مسائل از سیاست جدا دیده شود خصوصا که بخشی از مخالفت ها با حجاب رنگ سیاسی دارد باید حجاب به جایگاه اصلی خود که موضوع اجتماعی است ارجاع شود ثانیا نگاه به حجاب به عنوان یک حق باشد واین مساله تفهیم شود که بی حجاب قبل از هرچیز حق خود وکرامت الهی انسانی خود را پامال می کند همان بیانی که قرآن در سوره احزاب درباره حجاب دارد وفهم وقبول این نکته کاری مدنی واجتماعی وحقوقی است
همان طور که در نوشته های دیگر اشاره کرده ام امروز ما با تورم نگاه سیاسی در جاهای مختلف واز آن طرف رنجوری ولاغری دید اجتماعی وحقوقی مواجهیم وتا مسائل اجتماعی اجتماعی ومسائل حقوقی حقوقی دیده نشوند در مان نخواهند شد ومسائل اجتماعی وحقوقی نیز در تعامل رخ می دهد نه در حذف فرق جمع با اجتماع دراین است که جمع مجموعه ای است که باهم مرتبط نیست واما اجتماع درارتباط است
لذا اولا خطیبان ملتفت باشند که در مثل حجاب با دشمن سخن نمی گویند بلکه با بخشی از جامعه حرف می زنند و رحیمانه وحکیمانه بگویند ثانیا حجاب بامناسبات اجتماعی تقویت شودازجمله با برقراری دوستی ورابطه صمیمی زنان با حجاب با زنان بی حجاب ومعاشرت داشتن وگفتگو بین این دو دسته انتقال ارزش حجاب درمتن زندگی اجتماعی رخ دهد وهمچنین موافقان ومخالفان حجاب در محافل فرهنگی اجتماعی به بیان نظرات بپردازند تا در تضارب آراء زمینه گرایش آگاهانه به حجاب از ناحیه همه بانوان به عنوان یک حق اجتماعی فراهم شود
این روزها رفتن یک زوج هنری به کانادا به خاطر تولد فرزند شان در خارج وبه تبع داشتن تبعیت خارجی مورد بحث محافل حقیقی ومجازی قرار گرفته است
بسیاری بر این کار خرده گرفته اند خصوصا که پدر خانواده خودرا عاشق ایران وایرانی درسیمای جمهوری اسلامی جا زده بود وحال این رفتارش با آن ادعا نمی سازد برخی هم از او دفاع کرده اندوآن را مساله شخصی دانسته اند وبعضی نیز ضمن دفاع مقصر اصلی را سیاستمداران وسیاست های حاکم دانسته اند که حیثیت ایرانی بودن را در سیاست واقتصاد جهان تنزل داده اند اما براستی این عمل مذموم است یا نه ؟ ودلیل پاسخ در هر صورت چیست ؟
واقعیت این است که فارغ از این که پدر ویامادری که دست به چنان انتخابی می زنند چه شغل وموقعیتی دارند وما در چه شرایط سیاسی واقتصادی هستیم، این عمل قابل دفاع نیست
ایرانی بودن مثل رنگ پوست ونژاد وزبان گرچه انتخاب افراد نیست اما جزو هویت آنها محسوب می شو د فردی که ایرانی است یعنی نسلی از اباء واجدادش در این سرزمین نفس کشیده اند واز این آب وخاک ارتزاق کرده اند
اصل وفا به عنوان گوهر اخلاق اقتضاء می کند که او سپاسگزار این سرزمین وخودرا وامدار این مرز وبوم ومتعلق به این خاک بداند واین البته درافرادی که از امکانات کشور ومردم در جهت ارتقاء خود وخانواده شان بیشتر بهره مند شده اند باید قویتر وبیشتر باشد وگرچه از جهت حقوقی شاید ایرادی به افراد نباشد که تابعیت خود یا فرزندشان را در کجا تعیین کنند اما از جهت اخلاقی این امر ایرادات مهمی دارد
اما پرسش دیگر این است که چرا چنین شده است که افرادی که توان واستطاعتی می یابند هویت خود را یا فرزندشان را خارج از ایران تعریف می کنند ؟
به نظر می رسد تضعیف ملی گرایی که در دهه های اخیر به عناوین مختلف وبیشتر از ناحیه رسانه های رسمی صورت گرفت از عوامل اصلی بوده است واز این جهت البته سیاست گذاران مقصرند
ما حق نداشته ونداریم با عنوان دین یا مکتب سیاسی یا عنوان دیگر ملیت را تضعیف کنیم امری که شوربختانه رخ دا ده ودرحال تداوم وتشدید است بزرگان فرهنگ ما در طول تاریخ به ما آموخته اند می توان هم مسلمان واقعی بود وهم ایرانی اصیل واین دو (ایرانیت واسلامیت )به تعبیر دقیق ودرست شهید مطهری نه تنها همدیگر را نفی نمی کنند که مکمل وکمک کار ودر خدمت هم بوده و هستند موضوعی که به عمد یا سهو در سالهای اخیر مورد غفلت قرار گرفته است
بنابراین مهم تر از احیای اقتصادی یا سیاسی ملیت ایرانی باید از جهت فرهنگی به این احیاء باز گردیم تا کجی ها راست شود
اما سئوال مهم دیگر این است که چرا مدعیان ایرانیت چنین رفتار می کنند؟ پاسخ آن به یک انحراف دیگر باز می گردد وآن جا افتادن فرهنگ ریا در کشور است
همان طور که برخی با ریای دینی به مناصبی می رسند وسر از اختلاس در می آورند عده دیگر با ریای ملیتی چنین رفتاری را از خود بروز می دهند وهردو ریا دینی وملی در فضایی رخ می دهد که دیانت وملیت اصیل مورد غفلت وبلکه تغافل است وتوجه به ظواهر وا دعاها می شود ودینداران ووطن دوستان حقیقی به حاشیه می روند
اگر در دهه های اخیر به جای تکیه بر ظواهر دینی بر حقایق دین مثل صداقت وامانت داری تکیه می شد دیگر با لباس وظاهر دینی کسی دست در بیت المال نمی برد همین گونه است درملیت اگر به جای توجه به ادا وادعای ملی بودن بر حقیقت ملی بودن تکیه می شد وبه فرض از کسانی که با داشتن توان سکونت وتبعیت خارجی ایران را با تحمل همه سختی ها بر جای دیگر ترجیح می دادند قدر شناسی می شد دیگر شاهد وضعیت فعلی نبودیم
وقتی بسیاری از افراد شایسته در کشور به اندک اختلاف سیاسی با داشتن عرق واقعی ملی به امریکایی وانگلیسی بودن متهم می شوند آن وقت دراین فضا ملی گرایان قلابی فرصت عرض اندام می یابند
در خاطرات فرزند دکتر مصدق دیدم که گفته بودند در بیماری پدرم شا ه پذیرفت که ایشان را برای درمان به خارج ببریم اما وقتی به پدرم گفتیم نپذیرفت و حتی حاضر به آوردن پزشک خارجی برای درمانشان به کشور نشدند از این جهت که می گفتند توده مردم امکان چنین کارهایی را ندارند لذا از رفتن به خارج برای درمان وملاقات پزشک خارجی امتناع نمودند وبیماری ومرگ را به جان خریدند ،اما امروزه رسانه های رسمی چه معامله ای با این شخصیت ها دارند غیر از بایکوت یا تخریب
حاصل این فضا سازی هاست که ملیون قلابی قد علم می کنند و البته بعد از تثیت جایگاه خود ورسیدن به منافعشان تازه باطن خودرا آشکار می کنند وآن کار دیگر می کنند و همه را دربهت وحیرت فرو می برند
این روزها برای رفع خستگی گاه رمان کلیدر اثر فاخر نویسنده بزرگ معاصر محمود دولت آبادی را می خوانم که نویسنده آن به زیبایی وبا قلم خیره کننده زندگی ایل های کرد خراسان در دهه بیست را روایت می کند روایتی تلخ وشیرین از زندگی سخت ودرعین حال بکر وبی آلایش ومملو از درس آموزی را ، از جمله درس صبر ومقاومت وپایداری برابر مشکلات کشنده زندگی را
از نکات برجسته رمان تصویر دقیق زندگی آکنده از تاز ها ونو هاو ارتباط مستقیم ومماس انسان با خود وطبیعت است حکایت نان داغ ساجی ،شیر تازه شتر ،آب زلال وسرشار چشمه ،وانسان های بکر واصیل وذهن هایی دور از تبلیغات رسانه هاو روایت هرچه که انسان دیروز در دمخوری با خود واقعی وطبیعت از آن برخوردار بود وانسان امروز افتاده در حصار تکنولوژی واسیر دستگاه ها ورسانه های دست ساز خود از آن ها بی بهره است
یاد شعر حکیمانه شهریار در منظومه بی نظیر حیدربابا می افتم
تمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه
دروغ های تمدن بی چشم ورو
وچه راست گفت شهریار که تمدن جدید چه دروغ هایی به ما گفت واز جمله آن دروغ ها این بود که خودرا آورنده تازه ها به ما شناساند در حالی که غارتگر تازه های اصیل وحیات بخش به جسم وروان ما بود
یک بار در نوشته ای اشاره کردم بر خلاف آنچه تمدن غرب مدعی است که انسان امروز قویتر از انسان دیروز است با هزار نشانه ودلیل می توان عکس آن را گفت وضعف انسان جدید را به عیان نظاره گر بود وآخرین مورد آن که مدتی است موضوع بحث برخی محافل شده است شیوع ضعف حافظه است که به یمن وفور دستگاه های ضبط وثبت مثل موبایل وکامپیوتر ودر سایه تکیه افراطی انسان امروز به آنها افول قدرت حافظه افراد راشاهدیم
از ضعف های دیگر مثل قدرت مقاومت دربرابر بیماریها تا ضعف اراده ها وایمان می گذرم که نمود آنها نمایان است آری از مهلکات تمدن جدید برای بشر امروز در کنار ضعیف تر کردن او گرفتن تازه ها وبکر ها از حیات انسان است
امروز بشر آن قدر در طبیعت وخود فطری خود دست برده که حتی اگر کسی به دنبال انس والفت با طبیعت یا خود حقیقی اش باشد کمتر زمینه آن را می یابد که همه در تسخیر آهن وآجر وسیمان ویا امواج واصوات واقوال وتصاویر در آمده است
تمدن تکنیک زده انبوهی از تازه نماهای ابزاری در اختیار ما نهاده اما تازه های حقیقی ما را به تاراج برده است ودراین معامله پرغبن بیش از جسم البته روح ما زیان وخساران دیده است از آب ونان تازه واصیل تا اندیشه وعشق ومحبت بکر ودست ناخورده را از ما گرفته اند وکهنه هایی از خواستن وطلبیدن های ماقبل حیات انسان رشید را در زرورق هایی چشم فریب ارزانی بشر نموده اند وباید دانست که بخش مهمی از قصه نوبودن تازگی های تمدن جدید افسانه ای بیش نیست
در خبرها شنیدم که اخیرا بهای بلیط تماشای یک بازی فوتبال دراروپا سیزده هزار دلاربوده است یعنی حدود صدو پنجاه میلیون به پول امروز ما این شعبده زمانی و درفضای رخ می دهد که بشر از تازه ها وهیجانات اصیل به دور افتاده باشد ودراین خلاء برای تجربه امر به ظاهر نو وهیجانی این همه هزینه کند ولذا باید گفت دنیای امروز که در ظاهر خودرا سرمایه سالار می نمایاند بشدت دچار فقر درونی است وتنها با سحربازی هایی در صدد پوشاندن آن فقر حیاتی خود وفریب مردمان است وبس