عید فطر به یک معنا عید فطرت است وعید یعنی بازگشت لذا عید فطر به مفهوم بازگشت به فطرت است اصطلاح فطرت ازابداعات قرآن است ومفهوم آن گرچه قرابتی معنوی باخلقت دارد وبسیاری مواقع یک جور ترجمه می شوند اما تفاوت های مهم وظریفی باهم دارند از جمله تفاوت های خلقت وفطرت دراین است که فطرت به آفرینش معنوی وخلقت به آفرینش مادی یا دقیقتر ظاهری گفته می شود
قرآن با طرح فطرت به این نکته اشاره می کند که همان طور که ظاهر انسان وجهان خلق خداست باطن انسان وجهان که با معنا وملکوت شکل می گیرد نیز آفرینش خداست
به تعبیر دیگر انسان در تکامل معنوی نیز با دست خدا ساخته می شود وبرخلاف بر خی مکاتب مثل اگزیستانسیا لسیت ها که می گویند انسان باطن خودرا خود می سازد قرآن دست خدا را دخیل در باطن وگوهر وهویت سازی انسان می داند
از این روست که عارفان مامثل حافظ می گفتند :
تکیه بر تقوا ودانش در طریقت کافری است
رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
مومن واقعی در تکامل ورشد معنوی بر دانش وتقوای خود متکی نیست که عامل اصلی ساخته شدن را در دست خداوند
می داند ولذا عید فطر وبازگشت به فطرت یعنی بازگشت به راه ومسیر ساخته شدن به دست خداوند متعال و حس آفرینش خدا در درون وتعالی ورشد روح خود بانگاه وتوجه باری تعالی است
اولین نقطه دراین مسیر خروج از توهم حیوانیت غافل از رشد معنوی ودر مرحله بالاتر عبور از حس استقلال واستغناء در تکامل و رشد است که یک ماه روزه داری در رمضان مبارک مومن را وارد ساحت توکل وتوسل به خداوند می سازد وپندار خود بنیادی در رشد درونی را از ذهن وضمیرش بیرون می برد ودر مراحل متعالی وارد ساحت درک و دریافت مقامات معنوی میشود
اگر در نوروز ما به استقبال عید طبیعت وخلقت ظاهری می رویم در عید فطر به عید جان وجشن آفرینش الهی روح و روان خود می نشینیم
لذا از جمله نشانه های قبولی عبادات رمضان وروزه داری و ورود درعید ،در مراحل اولیه حس نیاز به ساخته شدن معنوی بدست خداست ودر مراحل بالاتر حس ساخته شدن درون وتکامل روح وجان به وسیله خداوند است انشاء الله همه ما نصیبی از این حس ها را داشته باشیم عید فطر بر همگان مبارک باد
امام خمینی سیاستمداری بود که قبل از آن که اهل سیاست ورزی مرسوم باشد یک مجاهد بود وقبل از آن که مجاهد باشد یک فقیه ومرجع تقلید وپیش از آن که فقیه باشد استاد فلسفه و عرفان شناس برجسته بود
این اوصاف به ظاهر متضاد رنگ وبوی خاصی به سیاست ورزی او می بخشید وهمچنین شکل شکیلی به فقه وحکم دهی او در مقام یک مرجع می داد لذا فقه او ریشه در سنت وشاخه در تجدد داشت و سیاست وزمان شناسی او اقتضا می کرد که فقه را در محدوده فهم های پیش از خود محصور نداند ودر عین پایا یی آن را پویا می خواست
نظریه ولایت فقیه در این فضا پاگرفت وآشتی دادن هنر وسینما وموسیقی با فقه این جا شکل گرفت فتواهای خاص در زمان خود مثل حلیت شطرنج با این زمینه اتفاق افتاد و جاگیر وپاگیر شدن وتوسعه دادن عنصر مصلحت در فقه وتاسیس نهاد مجمع تشخیص دراین ساحت رخ داد
از سوی دیگر پیوند عرفان وفقه در اندیشه امام خمینی جایگاه مردم را تا ولی نعمت بودن بالا برد همچنین اعتقاد به میزان بودن رای ملت وارتقاء حقوق زنان در جامعه در پرتو انسان شناسی عارفانه امام خمینی بود و به رسمیت شناختن وبها دادن به دستاوردهای نوین بشری مثل هنر وعلم جدید از این منظر بود
البته مهم تر از همه این ها امام خمینی جانی جوان وتحول خواه تا آخر عمر شریفشان داشت از اجتهاد های نو وتغییر ها نمی هراسید ودرسایه این شجاعت بن بست های فکری واجتماعی وسیاسی را می شکست وحرکت خود را از ایستایی وتحجر محفوظ می داشت ویک مصلح مدام بود این روحیه به حدی بود که حتی قلم وسبک نگارش ایشان در دوره های مختلف متفاوت والبته متعالی وبه روز می شد قلم خمینی جوان در مثل کتاب چهل حدیث گرچه استوار است اما هرگز به پای قلم دوره اواخر عمر امام مثل بیانیه منشور روحانیت در لطافت ورعایت تکنیک های به روز هنرنویسندگی نمی رسد
این ها می رساند که امام هم در محتوا وهم سبک وروش بیان دائم در حال پیشرفت ورفع نواقص ونوسازی ونو اندیشی بود امری که بیان آن وبه تبع الگوگیری صحیح از آن متاسفانه از سوی صاحبان رسانه های رسمی که ادعای امام شناسی دارند مغفول افتاده ودر سالهای اخیر به بهانه نشان دادن چهره ای پایبند به اصول چهره ای ایستا ویکنواخت از امام ارائه می دهند
لذا مهم ترین درسی که در کنار اصولی چون پیوند واقعی ونه صوری مردم سالاری و حکومت دینی از روش امام باید بگیریم شجاعت در اصلاح پذیری ویافتن روش های نو ومتوقف نشدن است اصلاح در فرم ها یا ساختار های فکری وعملی در ساحت فردی واجتماعی وسیاسی
شب قدر در قرآن به اوصاف زیر توصیف گشته است :
- شب نزول قرآن (قدر /1)
-شب نزول فرشتگان ازهرامر (قدر /4)
-شب جداسازی امور (دخان /4)
- شب مبارک (دخان /5)
- شب خیر (قدر /3)
- شب سلام (قدر /5)
نزول قرآن وتکون انسان
قرآن نزول خود را با اسماء الهی پیوند داده است بنابراین نزول قرآن یعنی تجلی اسماء الهی بر زمینیان به خصوص انسان (حشر /18-20)
در شب قدر اسماء الهی در زمین تجلی می یابد درواقع شب قدر هم ظرف و هم حجاب وحفاظ این ظهور است اسمائی که با انسانیت انسان در بدو خلقت پیوند خورد وآدم چون علم اسماء آموخت خلیفه خدا شد (بقره /30)پس در شب قدر واقعه علم آموزی گوهر انسانی تکرار می شود وشب قدر شب تکون علمی وتربیت ربانی گوهر وجوهر انسانی است واز این روست که شب سرشت وتقدیر نام دارد این تقدیر تربیتی است ولذا در هر شب قدر هرکس به میزان ظرفیتی که کسب کرد ه گوهر انسانی او با آینه اسماء الهی شدن ارتقاء می یابد
نزول فرشتگان
نزول فرشتگان و روح از امر پایین آمدن از عالم امر و ورود به عالم ماده است وامر خدا در قرآن یکی ویکباره دانسته شده است (قمر /50)(بقره /117)
بنابراین نزول فرشتگان وروح از عالم امر یعنی از عالم وحدت و ورود درعالم کثرت دنیوی
دنیا و عالم کثرت که به تعبیر فلسفی عالم ازدحام وبه تبع تعارض است در شب قدر با حضور ویژه فرشتگان وپیوند با عالم وحدت تعارض وازدحامش رنگ می بازد و رنگ وبوی وحدت می گیرد
جدا سازی امور
جدا سازی امور عالم یعنی نشستن ونشاندن هر چیز درجای خود، در طول سال در عالم دنیا جابجابی های بسیار می شود وخیلی چیزها در جای خود نیستند شب قدرگوهر عالم دنیوی را تنظیم مجدد می کند ومجموعه جهان را به تنظیمات اولیه بر می گرداند
از جمله توابع کثرت وعالم دنیا ازدحام ودر هم تندیدگی ودر هم پیچیدن امور وآشفتگی احوال واوضاع است وپرتو افکندن نور وحدت وبا حضور وسلام فرشتگانی که از عالم امر ووحدت هستند این پیچش وآشفتگی از هم گشوده می شود وبا قرار گرفتن هر چیز در جای خود وسیلان نظم برخاسته از وحدت امور سامان می یابد واگر شب قدر در عالم دنیوی نبود نه فقط حیات انسان که جهان به فساد وفروپاشی می رفت وکثرت تغییر وتحولات عالم کثرت ودنیا بدون شب قدر زمینه فساد ودر هم پاشیدن آن را فراهم می کرد ولذا شب قدر فقط قدر و بازگشت به حد واندازه اصیل انسان نیست بلکه شب قدر واندازه کل عالم دنیا وکثرات وشب قدر حیات دنیوی است
شب مبارک
شب قدر شب مبارکی است چون درپرتو گرفتن اسماء الهی، انسان حیات وخلقت جدید می یابد وسخن تبارک الله خداوند تجلی می کند (غافر /64) همچنین نزول فرشتگان از عالم امر ووحدت وورود در عالم کثرت برای تهنیت وتبریک وسلام دادن به گوهر انسانی نیز هست لذا شب مبارکی است که فرشتگان در شب ارتقاء وحودی گوهر انسانیت برای عرض تبریک وارد عالم کثرت می شوند
شب خیر
تجلی برکت الهی وسلام فرشتگان با خود خیر می آورد ولذا شب قدر شب خیر در مقابل شب شر است در قرآن آمدن شب در مواقع معمولی با عارضه شر توصیف شده است(فلق /3) واما شب قدر شب خیر است واین یعنی شب از عارضه اولی خود فاصله می گیرد وتبدل پیدا می کند لذا از جمله دلائل اصالت خیر در جهان وناپایداری وزوال شرور شب قدر است که خیر وبهتر از هزار ماه است و اگر شب قدر نبود جهان را شر احاطه می کرد وتنفس در فضای دنیوی ناممکن می شد وسرّ این که قدر در شب است نه روز نیز همین است که شرور در نبود نور روزانه زمینه تحقق بیشتر دارد لذا مرکز وثقل ظهور شر که شب باشد انتخاب شده تا غلبه خیر وکنار زدن شر عمیق تر والبته آشکارتر باشد
شب سلام
شب سلام در برابر شب یا روز نحس است شب قدر تا صبح سلام است وسلام وصف وقول وگفتار خداوند (یس /58)و سخن بهشتیان است (مریم /62)واین یعنی شب قدر شبی است که قول سلام الهی تجلی می یابد وشبی از جنس حضور بهشتی است
از علی بارها وبارها گفته ایم وشنیده ایم اما همچنان با علی فاصله داریم وعلی را نمی شناسیم یک دلیل شناخت اندک ما عظمت روح علی است که به تعبیر حافظ عنقاء را بلند است آشیانه
اما دلایل دیگر بازگشت به ما و کوتاهی وکم کاری وجستجو نکردن حقیقت وجودی علی ودلخوش بودن به صرف مهر علی و توهم شناخت علی دارد و درد ناکتر این که بیشتر از مرگ وشهادت علی می گوییم ومی شنویم تا از زندگی علی علیه السلام
اسفناکتر این که که امام علی را گاه وبلکه بسیاری مواقع در سطح نازل فهمهای ظاهری وکوچک ونگاه های قومی وقبیله ای یا حزبی وجناحی خود پایین می آوریم در حالی که به بیان ناب مولوی
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر وشیر
وسوگمندانه گاه معرفی علی را به کسانی می سپاریم که درشناخت وشناساندن انسان های متوسط عاجزند چه رسد بزرگ انسانی چون علی سلام الله علیه
به این دلایل است که ما گنج بی پایان اعتقاد به امام علی را داریم واما در فقر معرفتی علی به سر می بریم فقرشناختی که خود علت بسیاری از بحران های فکری وعملی وفردی واجتماعی ماست وبرای شناخت وشناساندن مولا علی حداقل شرایطی باید لحاظ شود که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
یک- تمرین انسان شناسی در سطوح پایین تر از امام علی ودرک وفهم بزرگی بزرگانی که در سطوح پایین تر از علی هستند به خصوص کسانی که کوشیده اند آینه ای از جمال وکمال علی باشند شناخت فرهیختگانی چون مولوی ،حافظ ،سعدی ،ابن سینا وسایر فحول تاریخ فرهنگ وانسانیت این دیار که شناخت این بزرگان ووام گرفتن از اندیشه وسخن اینان عقل وجان را مستعد وآماده معرفت به مقامات وانسان های بالاتر چون علی می سازد وقطعا بایکوت کردن وفراهم نکردن شناخت فرهیختگان فرهنگ ایرانی اسلامی در رسانه ها علاوه بر جفای در حق آنان ومردم سد ومانعی در شناخت شخصیت هایی چون امام علی است به فرض سالهاست صدا وتصویر انسان شناسانی چون علامه محمد تقی جعفری که هم درباره مولوی وهم امام علی تحقیقات مفصل ارائه نموده اند در صداوسیما منعکس نمی شود
دو-شناخت قرآن خصوصا مبانی انسان شناسانه قرآن وفهم مفاهیم بلند انسانی که قرآن برای انسان کامل مطرح می کند مثل خلیفه الهی وروح خدا وکلمه الهی بودن واز آنجا که قرآن تبیان کل شی ونور تابنده ای است که در پرتوش به عظمت ها وعظیم ها می توان دست یافت لذا شناخت علی با نور قرآن میسور می شود
سه - مطالعه وتدبر مستمر در متونی چون نهج البلاغه که انعکاس دهنده بخشی از عظمت علی هستند و البته در ورود به مثل نهج البلاغه نیز بنا را براین بگذاریم که از علی چیزی نمی دانیم واگر غیر این باشد نهج البلاغه خواندمان هم سر سری خواهد بود
استاد مطهری در کتاب عدل الهی و همچنین مقدمه کتاب سیری در نهج البلاغه خاطره شیرین ودرس آموزی را مطرح می کند ومی نویسد :در دورانی که سطوح عالی حوزه را می گذراندم در تابستانی به اصفهان رفته بودم و هم مباحثه ام (آیت الله متتظری) از من خواست که در درس نهج البلاغه میرزا علی آقا شیرازی شرکت کنیم
استاد مطهری می نویسد: اول اکراه داشتم وفکرمی کردم با سطح معلوماتی که دارم وبه تعبیر خودش کفایه (ازکتب سطح عالی حوزه ) می خوانم بدون استاد نهج البلاغه را می فهم ونیازی به استاد ندارم اما بعد از حضور در درس حکیم میرزا علی آقاشیرازی که به تعبیر شهید مطهری در چندین رشته علمی متبحر بود تازه فهمیدم نهج البلاغه امام علی را نمی شناختم
چهار - ومهم تر از همه خودرا وعمل خویش را به عمل علی نزدیک سازیم که خود فرمود : مثل من نمی توانید بشوید اما کمک من باشید با تقوا و ورع وتلاش ودرستی (نهج البلاغه نامه 45)
مسئولان ما گاه مثل علی با مردم بگویند که رفتاری که با پادشاهان دارید با من نداشته باشید وازترس من در حضور م ظاهر سازی نکنید وحرف حق را به من بگویید که من مصون از اشتباه نیستم مگر خدا حفظ کند
(نهج الیلاغه خطبه 216)
وای علی درباره خود چه می گویدو به جامعه چه می آموزد؟ وآن گاه ما درمیان خود از انسان های متوسط به مراتب پایین تر از امام علی چه بت سازی هایی می کنیم وآنان را فوق نقد می نشانیم !
پدران ومعلمان و روحانیون از علی بیاموزند که مشفقانه به فرزندش در نامه اش خطاب می کند اگر روش واستدلال پیشینیانت را درشناخت خود وتکالیف ووظایف نمی پسندی خود تحقیق وجستجو کن وفقط مراقب باش مشغول شبهه بافی نشوی(نهج البلاغه نامه 31)
آری علی بزرگ به حسن عزیز چنین می گوید وچنین دین وایمانی که بر تحقیق وآگاهی استوار است را از او می خواهد وما چگونه ایم در برخورد با سئوال ومساله اعتقادی وغیر اعتقادی جوانان وچقدر ما از درک علی دوریم وهزار نکته وحکمت ودرس زندگی دیگر که اگر فهم شوند ومورد عمل قرار گیرند فرد وجامعه قوام خواهد گرفت
طبق گزارش قرآن در آغاز خلقت انسان وقت رونمایی از این خلق جدید وهنگامه معرفی انسان از ناحیه خداوند متعال به فرشتگان اتفاقاتی افتاد وسخنان مهمی بین خداوند وفرشتگان وشیطان رد وبدل شد از جمله خداوند فرمود: آدم را خلیفه خود در زمین قرار دادم وبه فرشتگان خطاب کرد به او سجده کنند وبه آدم که علم اسماء آموخته بود فرمود به فرشتگان از علم خود گزارش دهد وفرشتگان اعتراض کردند که نسل آدم در زمین فساد وخونریزی می کنند چرا به این موجود آن منزلت واختیارات را دادی ؟
خداوند پاسخ داد من چیزی می دانم که شما نمی دانید وشیطان سجده نکرد وبرتری خودرا به رخ کشید والبته مطرود در گاه الهی شد وبلافاصله اولین ضربه را به آدم زد واورا به خطا کشاند تفصیل این گزارش در سوره های( بقره و اعراف وطه) آمده است ودر قرآن اگر غیر از همین یک گزارش دقیق وبسیار در س آموز از حیات انسان نبود برای عظمت وعبرت وحکمت ومعرفت گیری کافی بود
از میان انبوه نکات این گزارش به یک نکته با توجه به یک نقطه از آن می پردازم وآن جمله مهم خداوند در پاسخ به اعتراض فرشتگان است که فرمود : من می دانم آنچه شما نمی دانید واین سخن در گزارشات مربوط به خلقت انسان بسط وتفصیل داده نشده وراز سربه مهری گشت که هرکس از ظن خود تفسیری از آن نمود
اما در جای دیگر قرآن ودر گزارش زندگی یوسف پیامبر در اواخر سوره یوسف جمله ای از یعقوب در جواب اعتراض برادران به شدت محبت وبی تابی او در قبال یوسف نقل می شود که مشابه سخن خداوند متعال است یعقوب می گوید: من از خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید این دو سخن هردو در پاسخ اعتراض به توجه وعلاقه است
سخن اول در جواب اعتراض فرشتگان به عنایت خداوند به انسان وسخن دوم در جواب اعتراض برادران یوسف به علاقه پدر به یوسف در تشابه وهمسانی این دو سخن اولین نکته ای که مطرح است این که رابطه عاشقانه متعالی مورد حسد دیگران بوده است علاقه خدا به انسان وعلاقه یعقوب به یوسف ومطلب مهم تر که در این تناظر در کشف معنای سخن خداوند در بدو خلقت بیشتر به کار می آید این که محور زندگی یوسف بر عشق یعقوب به یوسف استوار است یوسفی که به نوعی ثمره واثر یعقوب است
لذا در باره نسبت خداوند متعال وانسان نیز می توان گفت قبل از آنکه انسان بخواهد وبتواند دم از عشق خود به خداوند بزند این خداست که عاشق انسان این خلق واثر خود است خداوند البته عاشق خود واوصاف خود ومهر ورز به آثار ومخلوقات خود است وانسان اصیل به خاطر پیچدگی وکمالی که دارد می تواند در حایگاه برتر وبه عنوان معشوق خداوند قرار گیرد
لذادرس مهم و شوق انگیز ودرعین حال پرابهت وپر مسئولیتی که حاصلمان می شود این که این اول خداوند بود که به انسان اصیل عشق ورزید عشقی که نه از جنس نیاز که فوق نیاز است وعلمی که خداوند از آن گفت علم عشق بود علمی که به تعبیر حافظ در دفتر نباشد و فهم این نوع عشق وعلم البته کار چندان سهلی نیست در هر صورت باید قدر این عنایت غرورین را بدانیم وبه دقت ودرستی پاسبان وپاسدار وسپاسگزارش باشیم وتمام تلاش انسان رسیدن بالفعل به این مرتبه رشک انگیز باشد که همان فراتر از عاشقی یعنی معشوق خداوند شدن است