سیزده اسفند سالروز ولادت آیت الله طالقانی از روحانیون خوشفکر وفعال ودارای اندیشه پویا واز نواندیشان اصیل دینی معاصر است کسی که جامعه امروز ما به شدت دچار خلاء وجودی چنین شخصیت هایی است وبا آن که نضج وپیروزی انقلاب اسلامی نوید بخش تداوم وتکثیر شخصیت های از جنس طالقانی بود اما به علل مختلف سیاسی وفرهنگی این آرزو چندان به واقعیت نپیوست ومتاسفانه جریان جمود وتحجر در دهه های اخیر به شکل های مختلف ودر گونه های متفاوت سیاسی وفرهنگی چه در دانشگاه وچه حوزه جریان نواندیشی اصیل دینی را کنار زد
امروز بیشتر منابر خطبه های جمعه وجماعت مهم در دست کسانی است که نسبتی با تفکر ومنش امثال طالقانی ندارند نواندیشی دینی که عناصر انسانی دین را برجسته می کرد وفهم وقرائت او از اسلام با تکیه بر ارزشهای متعالی چون آزادی وعدالت وحقوق بشر بود به انزوا رانده شد وجای آن را نئو متحجرانی گرفتند که فهم واپس گرایانه خودرا در پس شعارهای تند سیاسی مخفی نمودند واز حاکمیت دینی فهمی استبدادی واز اسلام فهمی قشری واز فرهنگ قرائتی تک بعدی داشته ودارند
این جریان به اسم اسلام وارزش هایش فرهنگ سترگ ومیراث مهم تاریخ اسلام وایران را که در ادبیات وفلسفه وعرفان این سرزمین نمود یافته بود به محاق بردند وبه اسم پرداختن به اسلام خالص وروایی جامعه را از اندیشه بزرگانی که آبشخور فکریشان از کوثر زلال نبوت وولایت بود محروم ساختند وبزرگانی چون مولوی وسعدی وفردوسی وملاصدرا ودیگر فرهیختگان فرهنگ وتاریخ به نوعی در تریبون های رسمی جامعه وصداوسیما سانسور شدند وگرچه شعار مبارزه با تهاجم فرهنگی داده شد اما درعمل با نادیده گرفتن وکنار زدن مواریث فرهنگی وادبی بیشترین خدمت به تهاجم فرهنگی وفرهنگ مهاجم شد
از سوی دیگر به نام مبارزه با فرهنگ غرب ارزشهای اصیل انسانی چون آزادی وکرامت وحق انسان به صرف این که غرب امروز داعیه دار این مفاهیم است مورد تغافل وبلکه تقابل قرار گرفتند وبزرگانی که در تلاش برای تعامل فکری وآشتی دادن این مفاهیم با احکام اسلامی وفهمی انسانی از فقه وشریعت انسانی بودند مثل مرحوم آیت الله منتظری که در پایان عمر در صدد سازگار نمودن فقه با حقوق بشر بودند مورد بی مهری قرار گرفتند
?این رویه حداقل دو پیامد منفی ومهلک را به دنبال داشت نخست این که بعداز ارتحال امام خمینی تا کنون تقریبا هیچ نوآوری مهم وقابل اعتناء در نظام سازی اسلامی را شاهد نبوده ایم وبلکه مهم ترین نوآوری امام که بنای مجمع تشخیص مصلحت نظام بود به خاطر فقدان ونبود شخصیت هایی عالم نوگرا در تصمیم سازی ها وتصمیم گیری ها دچار نوعی اختلال گشته است
ودیگر موجب رشد نواندیشی دینی غیر اصیل گشت که از سکولاریسم سر در آورده وامروز منادی جدایی دین از سیاست گشته وخلاف تفکرات وزحمات روشنفکری دینی اصیل که مدافع جدی دین اجتماعی سیاسی در سده اخیر بوده ونظریه پردازان برجسته ای چون دکتر شریعتی دراین باره تئوری پردازی داشته اند حرکت می کند وبه نوعی تکمیل گر مکتب فکری متحجران هستند
?راه اصلاح بازگشت به سیره وروش اندیشه ای است که از سید جمال الدین تا سید طالقانی امتداد دارد ودر آن دین در کنار عقلانیت و اسلام در کنار فرهنگ ایرانی وارزشهای مذهبی در تعامل با ارزشهای انسانی وجهانی فهمیده می شوند واز همه اندیشه ها ومواریث فرهنگی در نظام سازی فرهنگی واجتماعی وسیاسی استفاده می شود
در گذشت همسر دکتر شریعتی دوباره وصدباره نام ویاد وخدمات خاندان شریعتی را یادآور گشت از استاد محمد تقی شریعتی که در دهه های بیست وسی به دفاع به روز از اسلام واحیای قرآن ومعارف آن در بین نسل جوان ودانشگاهی می پرداخت
تا دکتر شریعتی که دردهه چهل وپنجاه با سخنرانی های خود در حسینه ارشاد موج انقلاب دینی را در کشور به راه انداخت وبا احیاء نام شخصیت های اصیل صدر اسلام وارائه چهره ای پویا از اسلام امید نو وفراوان در دلها زنده نمود وقرائتی از دین را زنده کرد که دراین جمله او خلاصه می شد (دینی که به درد زندگی قبل از مرگ نخورد به درد بعداز مرگ نیز نخواهد خورد )
قرائتی که شوربختانه بعد از شریعتی از دو سو با جفا روبه رشد نخست سیاستمدرانی که آن را ابزار سیاست ورزی خود نمودند وزندگی را معادل قدرت گرفتند واز قدر قرائت امثال شریعتی فرو کاستند وزندگی فرهنگی وزیست عقلانی وحیات اجتماعی وروش اخلاقی را دراین نگاه به درستی ندیدند واسلام زنده را تبدیل به اسلام قدرت جو وسیاست زده نمودند
دوم روشنفکرانی چه از جنس ملی وچه دینی که شریعتی وقرائت اورا یا مایه هرج ومرج فکری جامعه تلقی کردند (سید جواد طباطبایی )ویا شریعتی را ایدئولوگ توصیف نمودند ودین را فربه تر از ایدئولوژی دانستند (عبد الکریم سروش )هردو وسه جریان باز دن سدهای سیاسی وفکری جامعه را از باز تولید مثل شریعتی وتکامل یافتن آن اندیشه متعالی وبا بن مایه های بومی واسلامی باز داشتند
واما خانم پوران شریعت رضوی همسر دکتر شریعتی همراه وهمدل شریعتی در مبارزه فرهنگی وسیاسی بود کسی که شریعتی درنامه ای اورا کسی می داند که در دوره ناامیدیش جان جدید در مبارزه وکار فکری سیاسی به او می بخشد
همسر دکتر شریعتی هم همراه ومشوق صدیق وباوفای شریعتی در مبارزه وهم بعد از درگذشت پاسدار حرمت ونام شریعتی بود وقتی در دهه هفتاد مرکزی که باید در خدمت انقلاب وجامعه باشد با پول بیت المال علیه شریعتی وبا تحریف تاریخ به اصطلاح تحلیلی از نهضت را منتشر کرد واورا به خیانت متهم نمود این همسر شریعتی بود که با کتاب (طرحی از یک زندگی )با صداقت وصمیمیت پاسخ آنان را داد و هنوز نیز اگر کسانی تحت تاثیر کتاب سید حمید روحانی خیال می کنند شریعتی به نهضت خیانت نمود بهتر است کتاب طرحی از یک زندگی را بخوانند وتاپاسخ آن تحریفگر تاریخ انقلاب را بینند
البته سالهای بعد که شخصیت های اصیل وانقلابی یک به یک از ناحیه انحصار طلبان وغایبان عرصه های عسرت انقلاب مورد تخریب قرار گرفتند برای نسل های جوان اهداف پشت پرده زدن شخصیت های اصلی انقلاب که با تخریب مثل شریعتی آغاز شد روشن گشت که خالی شدن عرصه فکری وسیاسی جامعه انقلابی از متفکران وپیشتازان انقلاب وجان گرفتن جریان تحجر وبه قهقراء بردن انقلاب دنبال می شده است
یاد همه خادمان دین وکشوراز جمله خاندان خدوم شریعتی وهمسر فرهیخته وفداکار دکتر شریعتی گرامی باد
آمدن امام به ایران ایران را وارد عصر جدیدی از حیات خودنمود وآن روز که امام آمد انقلاب مردم ایران از چند جهت در اوج شکوه وتعالی بود نخست اینکه وحدتی بی سابقه بین نیروها واقوام مختلف شکل گرفته بود حس یاری به هم به حد بی سابقه رسیده بود و به تبع امیدهای اجتماعی فزونی چشمگیری یافته بود تضادّها وتفاوت ها ازجنس قدیم وجدید رنگی نداشت، روشنفکر وسنّتی دین دار ولاییک ،غنی وفقیر دانشگاهی وحوزوی همه باهم بودند ودرکنار هم ورمز پیروزی نیز همان طور که امام بارها می گفتند همین وحدت ویک دلی بود
دوم حضور حواریون اندیشمندومصلح چون دکتر بهشتی آیت الله طالقانی آیت الله منتظری واستاد مطهری دکتر مفتح وآیت الله خامنه ای وآیت الله هاشمی ومهندس بازرگان ودکتر یزدی درکنار امام وانقلاب بود که هرکدام وزنه علمی وسیاسی وبااندیشه اصلاحگرانه وانقلابی بودند واز این جهت انقلاب اسلامی غنای کم نظیر فکری را با خود داشت
سوم جامعیّت شخصیّت امام خمینی در رهبری انقلاب بود که هم عارف وهم فیلسوف وهم فقیه وسیاستمدار مصلح بود جامعیت بی نظیری که قبل وبعد از ایشان درتاریخ هیچگاه مشاهده نشد
این سه ویژگی با لوازمی که داشتند نوید تحولات ژرف وشگفت انگیز ومبارک را می داد پشتیبانی بی سابقه مردمی با حضور طبقات واندیشه های مختلف سیل خروشانی را ایجاد کرد که هیچ سدّ داخلی یا خارجی جلودار حرکتش نبود وباعث پیش رفتن نهضت وپیروزی شد حضور چهره های عالم واندیشمند انقلاب را از افتادن در ورطه تحجر وافراط گری وخشک اندیشی ونگاه تک بعدی به اسلام در تدوین پیش نویس قانون اساسی وتعیین سیاست های اول انقلاب بازداشت و امید بخش تعادل واعتدال فکری وفرهنگی سیاسی در مسیر انقلاب بود وجامعیت امام هم نقاط قبل را تکمیل می کرد ومحوریت می بخشید
اما سوکمندانه با گذشت چند ماه از انقلاب به علل ودلائل مختلف این عناصر حرکت وحیات بخش دچار اختلال شدند بخشی از انقلابیون با تمامیت خواهی وانحصار طلبی به حذف دیگر افراد وگروهها پرداختند تا حدّی که برخی ازآنها تا ترور فیزیکی نیزپیش رفتند وبعداز ایجاد شکاف وتفرقه که آفت ویرانگر عنصر نخست یعنی وحدت بود با از بین بردن شخصیّت های اندیشمندی چون مطهری وبهشتی ومفتح در غنای فکر ی وعقبه فرهنگی انقلاب نیز تاثیر بشدت مخرب نهادند واین مسئله بعد از ارتحال امام به خصوص در دهه های اخیر از جانب گروه های دیگر وبه شکل دیگر ادامه یافت ودرسالهایی عده ای فرصت طلب باسیاست افراطی در فرهنگ وسیاست وراندن امور به سمت تحجر با شکل جدید آن وانحصار طلبی وخالی ساختن عرصه ها از انقلابیون حقیقی انقلاب اسلامی را با چالش های جدی وخطرات بنیادین مواجه ساختند که امروز نیز کم وبیش این روند ادامه دارد
لازمه مهم فکری این روش های تخریب گر فهم ارتجاعی وتک بعدی از انقلاب اسلامی وباز تولید قرائت حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی وکم رنگ کردن ارزش های اصیلی چون عدالت وآزادی وپیشرفت وحقوق سیاسی مردم در انقلاب بود که در دهه های اخیر برخی از متحجران غایب عرصه مبارزه عَلَم آن را بلند کرده اند
ولازمه عملی آن حذف عناصر اصیل وایجاد ناامیدی وبی اعتمادی اجتماعی و خالی شدن عرصه های مدیریتی از عناصر کاردان واستفاده نکردن از همه ظرفیت ونیروی خبره کشور ودر عوض پدید آمدن مسئولان ومدیرانی ریاکار به خصوص در سطح میانی و به تبع بروز فسادهای مدیریتی و تحمیل سیاست های انحصار گرانه به خصوص در عرصه فرهنگ در کشور را موجب شد و انحصار طلبی فرهنگی موجب رشد ابتذال فرهنگی گشت ورسانه هایی چون صداوسیما در فقر فرهنگی خود خواسته وکنار زدن نیروها باعث رشد هنر وفرهنگ مبتذل شدند
واما راه چاره وعبور از این اوضاع مفسده خیز در این است که دوباره به وضعیت اول پیروزی انقلاب باز گردیم که حضرت امیر فرمود :
إِنَّ الاُْمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا
کارهاوقتی شبه ناک شد آخر آن با اول آن سنجیده می شود(نهج البلاغه /حکمت 76)
لذا با بازگشت به آن عناصر اصیل باید همه نیروها را در خدمت انقلاب بخواهیم تکثر فرهنگی را بپذیریم وبه جای نگاه تک بعدی صرفا فقهی یا سیاسی به دین وانقلاب نگاه های جامع وچند ساحتی را در اداره کشور به کار گیریم وآزادی وعدالت وجمهوریت واسلامیت ومردم ورهبران سیاسی واحزاب مختلف را باهم بخواهیم وآفت مهم تهدید گر انقلاب را انحصار طلبی فکری وسیاسی و کنار نهادن عناصری چون جمهوریت و تنگ نظری در گزینش نیروها بدانیم وآنها را درمان کنیم
ما جامعه وجمعی هستیم که از فاطمه بسیار می گوییم وبا فاطمه بسیار فاصله داریم همان طور که علی را در ظاهر بسیار یاد می کنیم با علی بسیار بیگانه ایم
علی وفاطمه برای ما در حدّ یک شعار مقدس مطرح است نه علی را درست می شناسیم ونه فاطمه را ودلیل آن روشن است فاطمه در منطق قرآن کوثر است (
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ
ما به تو کوثر عطا کردیم .
(/کوثر/1) )وکوثر یعنی خیر کثیر و جامعه وجمعی که خیر کثیر را می شناسد باید از خیر سرشار باشد واز سوی دیگر خیر کثیر در قرآن مترادف حکمت است
مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا آنکه به او حکمت داده شود ،بی تردید او را خیر فراوانی داده اند .(بقره /269)
حکمت را قرآن در دوحوزه نظر وعمل معنا می کند لقمان اخلاق مدار الگوی حکمت عملی قرآن است
َلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ
و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم .(لقمان /12)
وبر پیامبردر سوره اسراء که روایت عروج او تا اوج ملکوت و دیدن وفهم باطن هستی است از حکمت نظری می گوید
ذَ?لِکَ مِمَّا أَوْحَى? إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ
این از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است .(اسراء/39)
لذا انسان برخوردار از حکمت کامل یعنی انسان ملتزم به اخلاق واندیشه وبینش استوار ومتعالی وجامعه برخوردار از خیر کثیر یعنی جامعه اخلاق واندیشه محور ، وباطن بین ورسته از ظاهر بینی فاطمه عینیت حکمت وکوثر وخیر کثیر است که اسوه وتجلی ادب واخلاق است ونشانه بارزش تربیت معلمان بزرگ انسانیت واخلاق یعنی حسن وحسین تحت تعلیم وتربیت اوست او در حکمت نظری وشناخت اندیشمندانه از جهان وخدا وانسان نیز پیشتاز است که سوره انسان از جمله در شان او نازل شد و در خطبه فدک ودر خطابه های زینب دختر او می توان نشانه های آشکار این حکمت واندیشه ومعرفت بلند وتودرتو وعمیق را دید
اما ما ما مدعیان پیروی فاطمه وعلی وقرآن چقدر از این الگو ها ومعادن ومخازن شرف وانسانیت دوریم ونشانه اش غربت اخلاق ومرام ومروت میان بزرگ وکوچک ماست راحت دروغ می گوییم به سهولت حریمها را می دریم وبه آسانی حق ها را ضایع وپامال می کنیم در حکمت نظری نیز در اندیشه وروش اندیشیدن استوار وعمیق نیز به شدت می لنگیم خود را خیلی از جاها از تحقیق واندیشه بی نیاز می دانیم برای رسیدن به حقیقت گفتگو نمی کنیم که برای اثبات خود جدل می کنیم بیشتر ظاهر بین هستیم تا اهل غور در باطن بیشتر خودبین هستیم تا اهل ایثار وگذشت و به حوادث کوچک وبزرگ به دیده عبرت نمی نگیریم شیوه ای که عادت اهل حکمت است
خود فاطمه چنین بود ودر شب عروسیش از سویی پیراهن خود می بخشد واز سوی دیگر به یاد مرگ می افتد و در اوج زندگی هم خودرا ندیدن وهم حقیقت مرگ را دیدن دلی دانا ودیده ای عبرت بین می خواهد زهرا درشب عروسی خطاب به علی فرمود:
فَکَّرْتُ فی حالی وَ اَمْری عِنْدَ ذِهابِ عُمْری وَ نُزُولی فی قَبْری فَشَبَهْتُ دُخُولی فی فِراشی بِمَنْزِلی کَدُخُولی اِلی لَحْدی وَ قَبْری ...»( ارشاد شیخ مفید، ج1، ص270)
پیرامون حال و رفتارم فکر کردم و به یاد پایان عمرم و منزلگاه دیگری به نام قبر افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از روزی دیگر از اینجا به طرف سنگ لحد و قبر خواهم رفت
دراین نگاها البته فاطمه نمی خواهد با یاد مرگ افسردگی وتیرگی وناامیدی بر قلبش بریزد بلکه می خواهد با عبور از ظاهر زندگی دل خودرا متذکر وبیدار وآماده سازد ودرغفلت لحظه ها فرو نرود و زندگی را در حساس ترین ولذت بخش ترین لحظات لبریز یاد حق کند که در ادامه اظهار می دارد دوست دارد آن شب به نماز وعبادت بایستد
می شود جان ومغز حکمت را در دو حوزه نظر وعمل شناخت وتوجه به حق خدا وحقوق سایر انسان ها وعبور از مراتب ظاهر بینی که دشوار ترین مرتبه اش خودبینی است دانست وفاطمه که کوثر لقب گرفت که عینیت حکمت شد چون پاسداشت حق خدا وخلق وندیدن ظواهر و خود خواهیها خمیره جان عزیر ش بود وپاسداشت ما برای فاطمه تنها به گریه وندبه نیست وبیش از هرچیز پیروی از منطق اخلاقی وبینش مشید وحکمت متعالی وباطن بین اوست
سلام الله علیها
آقای خویینی بعد از سکوت چندین ساله در مصاحبه ای حرفهایی عجیب و غریب درباره سه شخصیت برجسته معاصر یعنی امام موسی صدر وشهید چمران وآیت الله هاشمی رفسنجانی زده است
از چمران و امام موسی صدر چهره ای لیبرال ومخالف انقلاب واز هاشمی چهره ای سوپر رادیکال و قانون گریز ارائه کرده است هر کس اندک آشنایی با تاریخ چند دهه اخیر دارد البته بر این نوع قضاوت مضحک غیر از خنده ای تلخ واکنشی ندارد
اما دراین میان توجه به دوسئوال لازم است سئوال اول این که ایشان با این نوع قضاوت وحرفها به دنبال چیست ؟ودوم این که چرا الان که هاشمی و چمران در قید حیات نیستند واحتمال بازگشت امام موسی صدر نیز تقریبا به صفر رسیده چنین سخنانی مطرح می شود ؟
امّا در جواب پاسخ اول می توان دو علت را مورد بررسی قرار داد نخست تمایل به بازگشت به قدرت رسمی است واز آنجا که برخی با تخریب چهره های اساسی انقلاب از نردبان قدرت بالا رفته اند گویا ایشان نیز در هوس آزمودن این روش است واستقبال برخی از افراد وجریانات شناخته شده که تا دیروز دشمنان وی بودند از این حرفها علامت این موضوع است ورقیب از پاس گلی که او به آنها داده به وجد آمده وسپاسگزارش گشته اند
علت دوم پوشاندن ودر پرده نگاه داشتن سابقه افراط گری های خود اوست والبته از قضا سکر انجبین صفرا فزود وعلیرغم میل خویینی ها آگاهان سیاسی پرده های جدیدی از حیات فکری سیاسی ایشان کنار زدند مثل این که در جلسات تفسیر قبل از انقلاب ایشان کسانی شرکت می کردند که آخر از فرقان وترور مطهری وهاشمی در اوائل انقلاب سر بر آوردند یا ایشان در تسخیر سفارت امریکا جهد بالغی داشته اند که سندی علیه بهشتی پیدا کنند ومطالب دیگر
اما در باره سئوال دوم و این که چرا ایشان در زمان حیات هاشمی چنین حرف هایی را نزدند که اخلاق وجوانمردی اقتضایش آن است که اگر قضاوت یا نقدی هست به گونه ای طرح شودکه فرد مورد نقد قدرت پاسخ گویی وفرصت آن را داشته باشد وحال این سئوال بزرگ مطرح می شود ایشان که سالها در زمان زنده بودن هاشمی فرصت وامکان چنین حرف هایی را داشت چرا آن زمان طرح نکرد؟ تا جامعه پاسخ هاشمی را نیز بشنود وآگاهانه قضاوت کند
اما پاسخ اولابازگشت روحیه ومنطق افراط گری دارد وافراطیون از هر جناح وفکری اساسا به دنبال روشن شدن واقعیات در فضای گفتگو ونقد ونظر نیستند بلکه به تحمیل خواست خود می اندیشند وعلت دیگر مربوط به راز دانی وصندوق اسرار بودن شخصی چون هاشمی است آقای خویینی به درستی می داند که اگر در حیات هاشمی چنین تخریب گری می کرد علاوه بر آن که خلاف گویی هایش با پاسخ هاشمی آشکار می شد شاید آیت الله سر ی را از ایشان فاش می نمود که نیم بند حیات سیاسی واجتماعیش نیز به باد می رفت
واین رویه تقریبا همه گرداندگان تخریب هاشمی در دهه های اخیر بوده است که چهره های قدیمی از ترس افشاء شدن بدست هاشمی که نزدیک ترین فرد به امام و مورد امین امام ومورد اعتماد مردم وهمواره در مرکز مبارزه وانقلاب ومحرم اسرار انقلاب بوده است هیچگاه خود مستقیم به تخریب دست نمی زدند وپادوها وافراد کم سن وسال وفاقد ریشه را به میدان می فرستادند و یک بار که یکی از پیران سیاست خبطی کرد وخود دست به تخریب زد با یک تذکر هشدار گونه هاشمی درباره آگاهی هاشمی از سوابق او سر جایش نشست
بنابراین امروز که هاشمی نیست تا واقعیاتی که از افراد در سینه داشت وسالها به رسم اخلاق وراز داری افشایشان نکرد برخی از این فقدان برای سر بر آوردن خود سود می جویند که قطعا بر خلاف محاسباتشان سودی ندارد که شناخت وآگاهی امروز مردم درباره انقلاب وشخصیت های اصیلش به رشدی رسیده که با این موج آفرینی های مخرب وهوس آلود آسیب نمی بیند
و این شعر پرحکمت حافظ را یاد آور می شویم
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود