محمد یزدی که در جسارت به مراجع وعلماء مسبوق به سابقه است در نامه ای جسارت آمیز خطاب به یکی از مراجع بزرگوار آمرانه وناشیانه از آن بزرگ خواسته که حرمت مرجعیت نگه دارد وآن بزرگ را بازخواست نموده که چرا با فلان فردوافراددیدار داشته اید ؟ در حاشیه این توهین نکاتی به جناب یزدی باید متذکر شد
1- گویا ایشان فراموش کرده اند که نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر فقاهت ومرجعیت مشروعیت ومقبولیت یافته است واین گونه آمرانه وجسورانه به اسم دفاع از نظام با مراجع سخن گفتن بر شاخه نشستن وپایه بریدن است واگر بنا باشد تطبیق وانطباقی باشد این نظام است که باید نظرات مراجع را که مرجع مشروعیت هستند لحاظ کند
2- این رفتار که همه چیز وهمه کس را در چارچوب تنگ سیاسی خود می خواهد ومی بیند در توهم احساس قدرت مطلق حاصل شده است و بهتر است این فرد کمی در پشتوانه مردمی خود نیز تامل کند وبه یاد آورد که در آخرین انتخابات خبرگان ،مردمی که پایه مهم مشروعیت نظام هستند نه بزرگی به امثال او گفتند پس بهتر است به اندازه خود آن هم به نام مردم یا نظام سخن بگوید
3- مرجع بزرگواری که برایش تعیین تکلیف شده است بی اشتهای قدرت وثروت زاهدانه وبی آلایش مثل یک طلبه معمولی در حوزه زندگی می کند مرجعی که بی محافظ وتشکیلات هر روز در مسجد اعظم تدریس دارد و در دسترس طلبه ها ومردم است ودر بیت بی آلایش ایشان نیز بیشترین ارتباط مردمی بر قرار است و جناب یزدی بهتر است به جای این خرده فرمایش ها با الگو گیری از چنین بزرگانی کمی از حصن قدرت زده خود بیرون آید و نه هرروز وهر هفته که حداقل در ماه ویا درسال چند بار بی تشکیلات در میان مردم حضور یابند وباترک غرور وقدرت کمی از لذت حس تواضع ومردمی بودن را حس کند
4- دراین سالها که سیاست زدگی برای مردم حس خلا در ملجاییت ایجاد کرده است و گروه های سیاسی ومردم در بسیاری مواقع احساس نوعی بی پناهی می کنند وجود مراجع بزرگوار به عنوان پناه مردم وگرو ها حائز اهمیت ومغتنم است ونباید این ملجاو پناه ها را از مردم گرفت
5- و بالاخره به امثال یزدی توصیه می شود قدر مرجعیت بی ادعا را بدانند که اگر خدای ناکرده حرمت اینان دریده شود پیش وبیش از هر چیز وهرکس همان نظامی که یزدی خودرا بدان دغدغه مند نشان می دهد آسیب خواهد دید
تاریخ اسلام و شیعه فراز ونشیب هاو رخداد های تودرتو و عجیب دارد یکی از آنها مکالمه تند واعتراض سلیمان صرد خزاعی از شخصیت های معروف شیعه به امام حسن است که به امام گفت تو با صلحت مارا ذلیل کردی وامام حلم وادب وایمان با ملاطفت فرمود: پذیرش صلح از جانب من برای حفظ جان مردم بود
( ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص141.)
غربت امامان انسانیت وعقلانیت واخلاق در چنین مواقعی عیان وعریان می شود امامی که عین شجاعت وعزت است از سوی نزدیک ترین یارانش به پذیرش ذلت وبالاتر ذلیل ساختن مسلمین متهم می شود امامی که در جنگ ها در خط مقدم بود به گونه ای که در خطابی که درنهج البلاغه نیز منعکس شده پدر بزرگوارش علی در جنگ صفین سپاه را وا می دارد نگذارند این قدر حسن پیش تازد که علی دلواپس سلاله زهرا است
(خطبه 207 نهج البلاغه )
حال این مرد میدان های خطر از سوی زمان ناشناسانی چون صرد خزاعی که گاه جلوتر از امام خود ند و گاه عقب می مانند به ذلت متهم می شود
پاشنه آشیل مسلمانان وشیعیان در طول تاریخ تا امروز همین افراط گران زمان ومکان ناشناس که همواره احساس را جایگزین عقلانیت می کنند بوده است در صلح حدیبه پیامبر اسلام با مشرکان نیز صحابه ای چون عمربن خطاب جسارت هایی به پیامبر نمود وگفت :چرا در دین خود اظهار حقارت کنیم وبعدها به شک خود به اسلام وپیامبر در آن روز نیز اقرار نمود
(المغازى، ج 2، صص 607- 606؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 77؛ )
نقطه ضربه پذیر جبهه اسلام در همین افراط ورزی های جاهلانه است که داعشی از آن بیرون می آید وغده ای سرطانی می شود در پیکر جهان اسلام
یونس بن عبدالرحمن از صحابه جلیل القدر وحکیم امام هفتم وهشتم وقتی از طعن وکنایه افراطیون به امام گلایه می کند که اورا زندیق وکافر می خوانند این جواب پر معنا را می شنود که عقل ایشان به وسعت وجود تو نمی رسد
(مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص66.)
واین ها نمونه هایی از جور ورنجی است که افراطیون در طول تاریخ بر امامان ونزدیکانشان تحمیل کرده اند وکاش مساله تا بدین حا خاتمه پیدا می کرد
اسفناکتر آن است مدعی شیعه ومسلمانی نیز در طول تاریخ همینان بوده اند به گونه ای که آیات ترغیب به صلح قرآن (61 انفال و90 نساء)و فراز های بلندی از نهج البلاغه (نامه 53) خطاب به مالک در توصیه به پذیرش صلح پشنهادی دشمن را کمتر گوینده وسخنران دینی برای عموم نقل می کند واین می شود که نه فقط دیگران که خود مسلمانان وشیعیان تمام باورشان این می شود که اسلام وتشیع دین وآیین جنگ وقتالند
درحالی که اسلام پیش از آن که دین جنگ یا صلح باشد دین انسان سازی است والبته اهتمامی که به انسان وکرامتش دارد اصل اصیل واولی برایش صلح واصلاح است نه جنگ وکشتار قرآن با مفهوم سازی زیبا وهنرمندانه حتی به جای قتال عربی از واژه جهاد استفاده می کند که بگوید حتی جنگ ظاهریش در مواقع لزوم جهاد است یعنی تلاشی برای متذکر ومتنبه ساختن انسان های جهالت زده ونه کشتن ایشان لذا با ظهور کمترین نشانه تنبه به سمت متارکه جنگ می رود
از جمله اشتباهات در شناخت مفاهیم واصطلاحات عدم دقّت در تطبیق دادن عناوین ومفاهیم بر مصادیق واقعی وبه کار گیری نادرست آنهاست به عنوان مثال دو مفهوم غبطه وحسد در اخلاق وجود دارند که اوّلی خصیصه ای مثبت و دوّمی منفی است
اما برخی مواقع این دو دقیق به کار گرفته
نمی شود غبطه آرزوی کمال دیگری برای خود است بدون خواستن سلب آن کمال از آن فرد اما درحسد آرزوی سلب نعمت از دیگران می شود
دو اصطلاح دیگر که بیشتر مواقع مورد غفلت قرار می گیرند ونا بجا به کار گرفته می شوند دو عنوان تذکّر وتقلید است که به خاطر شباهت های ظاهری در تشخیص مصداق اشتباه می کنیم
انسان گاهی عملی از دیگری می بیند ودوست دارد آن را انجام دهد واین نه به خاطر تقلید که ناشی از تذکّر است یعنی عمل آن فرد یک نیکی وکمالی را به انسان متذکّر می شود وآدمی یاد آن عمل می افتد وبه انجامش راغب می شود واین تقلید نیست
مثل این که در وسط میهمانی و اثنای گفتگو های گرم یک نفر برای نماز اوّل وقت مجلس را ترک می کند این یاد آور فضیلتی است که اقتدای به آن تقلید نیست بلکه عمل به تذّکر است به بیان دیگر در تذکّر انسان چیز جدید را با صرف دیدن فرا نمی گیرد بلکه دانسته ها ی قبلی یا ادراکات فطری وعقلی او برایش یاد آوری می شود لذا تذکّر ریشه در علم دارد امّا در تقلید آدمی چیزی را که بلد نیست به صرف پیروی از دیگری انجام می دهد
قرآن بر تذکّر بسیار تاکید می کند وآن را مایه منفعت برای مومنان می داند
وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى? تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ
و یاد آور زیرا یاد آوری به مؤمنان سود مى دهد (ذاریات /55)
امابر تقلید قید ها می زند که مهم ترین آن قید علم وآگاهی است
وَلَا تَقْف مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَ?ئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا
و از چیزی که به آن علم نداری پیروی مکن زیرا گوش و چشم و دل موردِ بازخواست اند .(اسراء /36)
لذا در تشخیص ها باید دقیق باشیم وموارد تذکّر ویاد آوری را به اسم تقلید کنار نزنیم و به اسم تذکّر نیز تقلید نکنیم ومهمّ ترین شاخص دراین باره علم وآگاهی است امروز به مدد فراگیری رسانه ها وشبکه های مجازی افراد بسیار در دام تقلید می افتند وطوطی وار القائات دیگران را تکرار وتکثیر و فروارد می کنند و بسیاری نیز از ترس تقلید از تذکّر ویادآوری برای خود ودیگران باز می مانند وتوجّه به تفاوت وتمایز این دو روشنگر راه می تواند باشد
شاخصه دیگر در تمایز تقلید وتذکّر اخلاق است به این معنا که اگر عمل یا گفته دیگری را تکرار کردیم ودر روند این تکرار ها احساس پیشرفت اخلاقی داشتیم یعنی از دروغ وتهمت و حقّ کشی وامثال آن دورتر گشتیم بدانیم که اهل تذکّر بوده ایم که قرآن نیز در آیه مورد اشاره ثمره تذکّر را نفع دانست ومهم ترین نفع نفع روحی وخلقی است امّا اگر به عکس شد و در تکرار ها بی توجه به آبروی افراد ومصّر د ر اتهام زنی وامثال آن بودیم بدانیم مقلّد بوده ایم وتنزّل اخلاق در جامعه خصوصا فضای رسانه ها نشان از غلبه تقلید بر تذکّر دارد ولذا باید دقّت کنیم که اگر کارهای دیگران را تکرار یا تکثیر
می کنیم از جنس تذکّر باشد نه تقلید
در حکمت عملی واخلاق کلاسیک در تعریف فضایل و صفات نیکوی اخلاقی به عنصر حدّوسط توجه می شود واساسااخلاقیّات در سنجش با حدّ وسط شناخته می شوند حدّ وسط در برابر افراط و تفریط است
فرضا در شهوات تفریط در شهوات می شود خمودی وکسالت و افراط در آن می شود حرص وحد ّوسط عفّت است وعفیف کسی است که شهوت وخواسته ومیل خودرا به جا وبه اندازه استفاده می کند در غضب نیز به شرح ایضا افراط در غضب به تهور و تفریط آن به ترس منجر می شود وحدّ وسط شجاعت است وشجاع کسی است که غضب خودرا به اندازه وبه جا به کار گیرد ونهادی که درانسان حدّوسط واندازه هر قوّه وغریزه را مشخص می کند عقل است
لذا حکمامی گویند اگر هر قوّه وغریزه ای در اختیار عقل باشد اندازه خودرا می شناسد ودر اعتدال وحدّ وسط خیر از آن حاصل می شود ولذا شرّ که در مقابل خیر است رفتن به افراط یا تفریط است شرّ در قدرت یعنی ترس ولرز ویا از آن طرف تهوّر و کلّه شقی وجسارت وشرّ در شهوت وخواست ومیل هم یا سستی وتنبلی و واماندگی ویا حرص وطمع ورزی است
در اجتماع نیز وضعیت همین گونه است وحاکمان جامعه نماد قدرت وغضب ومردم نماد خواست و میل وشهوت هستند و اگر سیاستمداران که قدرت وغضب را مدیریت می کند به سمت ترس بروند یا در مقابل گرایش به بی باکی بی منطق آورند شرّ آفرین خواهند بود امّا اگر در پرتو حکمت وعقل و سیاست صحیح در حدّ اعتدال و وسط باشند محصولش شجاعت وبه تبع آن خیر برای خود وجامعه است
خواست واشتهای جامعه نیز متاثر از سیاست ورزی درست دارند گان قدرت است وقتی صاحب قدرت وغضب یعنی حاکمان به اعتدال در قدرت روی آورند خواسته مردم نیز گرایش به اعتدال وحدّ وسط خواهد داشت مردم نه اهل خمودی ونه در پی حرص بلکه گرایش به عفّت خواهند داشت و از آن طرف حاکمان ترسو یا کله شق ومتهّور جامعه را دچار شر ّوبی تعادلی می کنند که در آن فضا عدّه ای درافراط وحرص ورزی وعدّه دیگر در انفعال وسرگردانی می افتند عده ای چندین برابر نیاز خود را به دست می آورند وعدّه دیگر در تامین خواسته ها ونیازهای اوّلی در می مانند
مبانی ولوازم سخنان رهبر انقلاب در ورزشگاه آزادی در تاکید بر شجاعت وتدبیر بازگشت به همان اصول حکمت عملی که مطرح شد دارد لذا لازمه سیاست ورز شجاعانه عقلانیّت وتدبیر است ودر سایه همراهی قدرت وشجاعت وتدبیر وعقلانیت علاوه بر ایجاد اعتدال در قدرت ورزی قدرتمندان، جامعه ومردم نیز برخوردار از خیر تعادل وعفت عمومی در خواسته ها ونیازها خواهند بود
اسلام دینی است که اولین سوره آن (علق) و اولین آیات کتاب مقدسش با خواندن و قلم وعلم وآموختن آغاز می شود
[ بخوان به نام پروردگارت که آفرید *انسان را از علق آفرید *بخوان که پروردگارت کریم ترین است *آن که با قلم آموخت *] این آغاز زیبا وپر معنا نکات معرفتی فراوان دارد که به مناسبت مهر وآغاز فصل دیگر از آموزش سراسری به برخی اشاره می کنیم
1- خدای محمّد وقرآن خدای علم وآموزش وقلم است خدایی که با قلم می آموزد ونه هیچ ابزار دیگر ،در قرآن اگر در جایی از شمشیر وسلاح سخن به میان می آید جایی است که اغیار ودشمنان قدرت محور می خواهند منطق زور مدار خودرا تحمیل کنند والّا در فضای طبیعی وشرایط معمولی بیش وپیش از هر ابزار قلم وقرائت محور است که نام کتاب مسلمانان ، قرآن از ریشه قرائت وخواندن است
2- قرآن وقتی در خلوت پیامبر وخدا نازل می شود مثل آیات نخستین نازل شده بر پیامبر که زیر بنای قرآن نیز همه از این جنس است رابطه بین خدا وپیامبر رابطه معلم وشاگرد است آموزگار وآموزنده به بیان دیگر ذاتی قرآن علمی وآموزشی ومعرفتی است هدف قرآن فهمیدن هستی از جانب انسان است وداشتن قرائت دقیق از جهان وخدا وخود اولین وآخرین خواسته خدای قرآن است وابعاد دیگر زندگی همه عرضی هستند ویک پدیده را با ذاتیات می شناسند نه با عرضیات لذا تمام قرآن بر محور تعلیم وآموزش انسان است وسایر ساحات تبعی است نه جنگ نه سیاست ونه اجرای حدود و حکومت و نه هیچ بعد دیگر اصالت اولی ندارد بلکه چون همه تبعی اند باید خودرا باهدف اصلی یعنی علم ومعرفت تطبیق دهند ونه به عکس
3- البته تفاوت مهمّی بین علم ومعرفت وخواندن قرآنی با سایر روش های علمی ومعرفتی هست وآن این است که شاگرد مکتب قرآن به اسم خدا می خواند ومی آموزد ویافتن ربط بین اسم خدا وپدیده ها مهم ترین دغدغه وکار یک دانشجو ودانش آموز قرآنی است ونقص مهم علم جدید نیز در ندیدن ربط اسم خدا وماهیات اشیاء است واگر از علم جدید بیش از صالحان طالحان بهره می گیرند وبیش از حقیقت جویان قدرت طلبان کام می ستانند وعلم وتکنولوژی بیش از آن که در خدمت وتحت سلطه انسان باشد انسان در سیطره اوست درهمین نکته نهفته است
جزء اولین جملاتی که در دبستان دانش آموز یاد می گیرد جمله با با آب داد وبابا نان داد است امابه فرموده استاد جوادی آملی این جمله ها با توحید ناب سازگار نیست وبه بیان دیگر رابطه آب دادن بابا با اسم خدا لحاظ نشده است واگر لحاظ می شد باید چنین گفته می شد باباآب ونان آورد نه آب یا نان داد آب ونان دهنده خداست وبابا این داده را می آورد در آموزش ریاضی هم تکیه فقط بر کمیت وعدد است همه کاره ومحور در ریاضیات عدد است اما در منطق آموزش قرآنی بیش از عدد معدود ها اهمیت دارد وتعدد وکثرت ظاهری اصالت ندارد لذا درمنطق ریاضیات قرآنی دانش آموز باید فرا گیرد که کثرت عددی به مفهوم قدرت وحقانیت واقعی نیست
4- مهم ترین اسم خداوند که در آموزش وخواندن دخیل است اسم خالق است لذا در آموزش قرآنی خلاقیت محوریت دارد البته خلاقیت الهی وهدف آموزش قرآنی به فعلیت رساندن قوه خلاقیت فرد است وانسان تعلیم یافته کامل جلوه از خلاقیت خداوند خواهد شد لذا آموزش معرفت قرآنی آموزش مقلّد پرور نباید باشد