در تجمع هفته گذشته فیضیّه سخنران آن تجمّع (حسن رحیم پور ازغدی ) ریشه سکولاریسم را در حوزه دانست وبا توهین به مراجع عباراتی موهن و خارج از ادب ونزاکت درباره مراجع به کار برد که باعث تاسف برای سخنرانی است که ادّعای حوزوی بودن دارد امّا فارغ از ادبیات بی ادبانه این فرد، درباره ادّعای ایشان که گفته اند ریشه سکولاریسم در حوزه است، نکاتی قابل طرح است
1- حکومت امروز در ایران که بر محور ولایت فقیه استوار است محصول دانش وتلاش حوزویان از دوران شیخ مفید تا کنون است واگر گوینده حاکمیت ولایت فقیه را سکولار می داند امر دیگری است اما اگر چنین ادعایی ندارد قطعا به مبانی ولوازم سخن خود واقف نیست و حوزه ای که محور دروس خارجش کتاب گرانسنگ جواهر الکلام است که نویسنده اش از مدافعان حکومت وولایت فقیهان است نمی تواند سکولار باشد حتی اگر چنین قصدی داشته باشد
2- البته حوزه ودروس سطوح عالی آن بی نقص ونقد نیست وقطعا محتاج اصلاح وتکمیل است امّا اتهام سکولار به سنتّ علمی که پرورش دهنده نظریه پردازان بزرگ حکومتی واجتماعی از صاحب جواهر تا آخوند خراسانی ونایینی وعلامّه طباطبایی وامام خمینی بوده است اتهام ناجوانمردانه والبته قدر نشناسانه است وسخن از سکولاریسم راندن درباره کسانی که به تعبیر امام خمینی رساله های علمیّه وعملیّه خودرا با مرکب خون نوشته اند ظلمی آشکار است
3- این سخنران وپیش تر از او کسان دیگری با عناوین سیاسی وغیره درادوار مختلف با ادّعای طرفداری از حکومت وولایت فقیه به مرجعیت توهین کرده اند اما گویا فراموش کرده اند که ولایت فقیه میوه درخت مرجعیّت است وتضعیف وتوهین به مراجع تخریب اساس این حکومت و ولایت ونشستن بر شاخه و بریدن بن است
4- سکولاریسم را اگر به جدایی دین از سیاست واجتماع معنا کنیم در دو نوع جامعه امکان بروز وظهور دارد اوّل در جامعه ای که مبانی فکری وعلمی ودینی آن سازگار وهمراه با سکولاریسم است مثل اکثر جوامع شرق دور که تابع ادیان فارغ از دنیایی چون دین بودا هستند دوّم در جامعه ای که بعد از افراط در تفسیر حوزه نفوذ دین خصوصا در ساحت سیاست سایر منابع معرفت چون عقل بشری کنار زده می شود واین افراط به دنبالش واکنش متقابل دارد وبه دل زدگی از اصل دیانت وکنار زدنش از اجتماع منتهی می شود امری که بعد از حاکمیّت افراطی کلیسا ومسیحیّت در غرب رخ داد وفضا را به سمت تفریط و انکار نقش دین و سکولاریسم پیش برد واین مساله تا امروز تداوم یافته است
وقطعا سخن وعمل کسانی مثل سخنران اخیر مدرسه فیضیه به این سمت و جهت می رود که از درون این افراط ها تفریط ها وواکنش های متقابل را شاهدیم لذا اگر جامعه و دانشگاه یا حتی حوزه گرایش به سکولاریسم پیدا کند بیش از هر کس امثال همین سخنران وتند روی های ونظریه پردازی های افراطی این جماعت باعث وبانی آن است ولذا خطاب به این سخنران باید گفت ریشه سکولاریسم در حوزه نیست اما سکولاریسم پیامد و واکنش وعکس العمل جامعه به رفتار وگفتار امثال شما ست که هر چیزی را با عینک سیاست زدگی می بینید وهمه چیز را در سیطره نگاه ناقص سیاست زده خود جستجومی کنید وسکولاریسم واکنش جامعه به کنش تندروانه ونگاه تنگ نظرانه وسیاست بازانه امثال شماهست ولذا بهتر است بدون فرافکنی در وجدان خود خودرا متهم سازید ودرد را از آنجا اصلاح کنید
1- امام صادق علیه السّلام در دوره زندگی می کنند که به دلائل مختلف سیاسی واجتماعی وفرهنگی جامعه درگیر تحولات مختلف علمی وفرهنگی وسیاسی است اول این که نسل های جدیدی پدید آمده اند که در فقدان پیامبر (ص)به دنبال فهم دین هستند وبه نحو طبیعی دنبال جایگزینی برای فقدان پیامبر در فهم دین هستند ودوّم ورود فرهنگ هاوتفکرات جدید است که خواه وناخواه در فهم وت قرائت های جدید از دین تاثیر گذار گشته است وسوم بعد از چند دوره حاکمیت اموی ومروانی وعباسی با انگیزه های سیاسی قرائت های مختلف وگاه متضّاد وانحرافی از دین پدید آمده است و چهارم وضعیت ناهماهنگ و اختلاف آلودشیعیان است فرضا زیدیه ها با طرح لزوم قیام امام فرقه سازی نموده اند
2- در وضعیّت مذکور امام صادق (ع) مقابل چند نوع انحراف می ایستد وروشنگری می کند نخست دربرابر گروهی از مدّعیان فقه که با اسنتباط های من در آوردی در اصول وفروع ومقدّم کردن اجتهاد بر امامت انحرافات فکری وعلمی را دامن می زنند
و دوّم دربرابر فرقه صوفیّه که با برداشت انحرافی از زهد دینی به ترویج عاطل وباطل بودن وتنبلی وبیکاری می پردازند وسوّم در برابر متکلّمان متاثر از جریانات سیاسی وحاکمان مستبد که در ترویج جبر گرایی وتقدیر گرایی و در مواردی با نفی خدا در توجیه ظلم ظالمان وجبّاران می کوشند چهارم در برابر افراطیّون شیعه که لازمه ذاتی امامت را قیام ومبارزه مسلحانه می دانستند وبر امام زمان خود انواع فشارها را وارد می سازنند وبالاخره امام با فشار واذیت وآزار دستگاه حاکم به نوعی باید مقابله کند وسیاست سالوسی و مستبدانه آنها را خنثی سازد
3- امام در این وضعیّت بغرنج و پیچیده وذوابعاد چند کار اساسی انجام می دهند نخست تربیت مجتهدان متّکی بر علم امامت و تبیبن روش اجتهاد صحیح که متاخّر ومتاثّر از عنصر امامت است دوّم ارائه روش اعتدالی زندگی اسلامی ومقابله عملی با زهد ریایی ومفسده خیز صوفیانه وسوم تبیین کلام وعقیده صحیح اسلامی ونقد جبر گرایی وامثال آن وچهارم تسلیم نشدن در برابر فشارهای افراطیّون زیدی مسلک وپیش گرفتن روش مدارا وتقیّه در شرایط حاکم وپنجم در کنار عدم مقابله مستقیم ومبارزه مسلحانه با حاکمیت جبّار به مقابله فرهنگی با عقیم ساختن مایه ها وپایه های تفکرات مستبدانه وظالمانه می پردازند
4- باتوجه به سیر اجمالی در وضعیت سیاسی وفرهنگی زمان امام و روش های مقابله ایشان به دشواری وپیچیدگی وذو بطون بودن تلاش های امام می توان پی برد ورهروان صادق امام علم ومعرفت وصداقت وبصیرت باید این مسائل را درفهم دقایق رفتار وگفتار آن حضرت مورد لحاظ قرار دهند وبدانند که اصول واُمّهات فضای صدور روایات و کلمات آن بزرگوار چه بوده است ؟وبدون لحاظ این فضاها نمی توان به فهم دقیقی از مکتب صادق آل محمد وعالم آل علی رسید
1- در قرآن در سوره عنکبوت از زندگی اخروی با عنوان حَیَوان به معنای زنده تعبیر شده است
وَمَا هَ?ذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ
و این زندگی دنیا جز سرگرمى و بازی نیست و بی تردید سرای آخرت ، همان زندگی است اگر اینان معرفت و دانش داشتند (عنکبوت /64)
2- باتوجه به آیه قبل، حیات دنیوی انسان که مقابل حیات اخروی است حیات خالص نیست به معنای این که حیات وزندگی دنیوی مخلوطی از حیات ومرگ است ولذا ما در دنیا هیچگاه تمام حیات را نمی چشیم بلکه لحظه لحظه وجود ما آمیخته ای از زندگی ومرگ است واین که انسان دردنیا دربهترین شرایط دنیوی نیز احساس کمبود می کند بازگشت به همین دارد که حیات انسان در دنیا همه اش زندگی وحیات نیست بلکه جزء جزء آن با مرگ آمیخته است
3- درمقابل حیات دنیوی و حیات اخروی ،حیات جهنّم مطرح است که نه زندگی ونه مرگ است
إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى?
مسلماً کسی که گنهکار به پیشگاه پروردگارش بیاید ، دوزخ برای اوست که در آن نه مى میرد و نه زندگی مى کند .(طه/74)
4- باتوجه به آنچه گفته شد انسان چند نوع حیات را می تواند تجربه کند اول حیات دنیوی که مخلوط به مرگ است دوم حیات اخروی که حیات محض موقت است سوم حیات جهنّمی که برزخ بین مرگ وحیات است وچهارم حیات بهشتی که حیات خالص ابدی است درواقع انسان با ورود به ساحت قیامت حیات محض را تجربه می کند ودراین تجربه مومن وکافر مشترکند اما بعد از حسابرسی برای مومن حیات خالص ابدی
می شود واز کافر حیات محض گرفته می شود و وارد برزخ بین حیات ومرگ می شود
5- در قرآن از مرگ به یقین یاد شده است
وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى? یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ
و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید ، بندگی کن .(حجر/ 99)
واز نکات قبل سرّ این موضوع روشن می شود چراکه بامرگ هم مومن وهم کافر در قیامت وآغاز حیات اخروی حیات محض را تجربه می کنند ویقین یعنی همان تجربه حیات محض
وشکّ در دنیا بازگشت به درک حیات ناقص دارد وکسب یقین در دنیا از دشوارترین کارهاست که باید از سطح حیات دنیا فراتر رفت والبتّه در ایمان آوردن یقین لازم نیست وظنّ وگمان کافی است واین مطلب را در نوشته دیگر با تفصیل بیشتر مطرح می کنیم انشاء الله
آیت الله بهشتی فقیه و متفکّری نواندیش وسیاست ورزی طراّح و استراتژیست و حقوق دانی برجسته بود بهشتی از نسل روحانیّونی بود که علم ودیانت واندیشه وسیاست را به درستی وبه عمق پیوند داده بودند فردی که هم با اسلام مجتهدانه آشنا بود وهم فلسفه های معاصر را دقیق می شناخت وهم بر زبان روز در ظاهر وباطن مسلطّ بود
بهشتی در اخلاق نیز خلقی بهشتی داشت وذرّه ای ریا و دورویی را در خود بر نمی تابید در خاطره یکی از همراهان بهشتی خواندم که بهشتی طبق اجتهاد ونظر خود گفتن شهادتین برای ولایت امام علی در اذان را لازم نمی دانست روزی به او گفتیم این کار شما در اذان مایه کم شدن ارادت برخی می شود بهتر است در اذان این فراز را بیاورید اما ایشان نپذیرفت واین کار را نوعی ریا می شمرد بعد دیگر خلق بهشتی بهشتی سعه صدر وتحمل بالا ورعایت ادب واخلاق در مواجهه با مخالفان و معاندان سرسخت وبی اخلاق بود شاید در تاریخ معاصر کمتر شخصی به اندازه بهشتی آماج تهمت ها وبداخلاقی های مخالفان قرار گرفته باشد
بی اخلاقی سیاسی درکشور ما توسط حزب توده بنیانگذاری شد واولیّن قربانی آن دکتر مصدق بود بعدها این رویه غیر انسانی توسط مجاهدین خلق بقایای فکری وسیاسی حزب توده علیه دکتر بهشتی با محوریت بنی صدر به کار رفت واما بهشتی در برابر آماج اتهامات وبد اخلاقی ها صبور وشکیبا ومقیّد به ادب بود همسر دکتر بهشتی می گوید درآن زمان کسی جرات نداشت حتی غیبت مثل بنی صدر را در خانه انجام دهد البته این بد اخلاقی ها در دهه اخیر متوجه یار وهمرز بهشتی هاشمی شد که مدّت وحدّت وشدّت آن حتی از وضعیت دکتر بهشتی فراتر رفت
خصوصیت دیگر بهشتی آزاد اندیشی فکری ایشان ومجال دادن به افکار مختلف بود در دوره ای که هجمه ها علیه دکتر شریعتی فراوان بود از معدود روحانیونی که با صلابت از دکتر شریعتی دفاع کرد و طبق گواهی پدر شریعتی اصلاح ودست بردن در کتب شریعتی بعد از فوت ایشان را ناصحیح دانست شهید بهشتی بود دکتر بهشتی در این جریان حتی با برخی از دوستان آن دوره خود مثل آقای مصباح یزدی درگیر شد وروش اورا در مقابله با شریعتی مورد نقد ونفی جدی وتوبیخ قرار داد
بهشتی فردی مدبّر ودور اندیش بود او قبل از دهه چهل به فکر کادر سازی برای زمان استقرار نظام اسلامی و جزو پیش تازان کار تشکیلاتی بود ودبیرستان دین و دانش ومدرسه حقانی را درقم به این نیّت بنا نهاد که بعدها بسیاری از یاران انقلاب در این دو کانون مهم علمی وفرهنگی تربیت شدند کتاب ?فلسفه دین? آن شهید بعد از گذشت چندین دهه همچنان جزو بهترین متون در ارائه معارف اسلامی به جوانان است بهشتی به زبان های انگلیسی وآلمانی نیز مسلّط بود از این رو بی حجاب و بی واسطه زبانی فرهنگ مغرب زمین را می فهمید ولذا فهمی دقیق از غرب داشت وبه خاطر خصوصیات بر جسته چندگانه آن شهید بود که امام خمینی درباره ایشان تعبیر ملّت را به کار بردند
امّا متاسفانه در سالهای اخیر درمیان جامعه نخبگان و مسئولان این ویژگی ها کمرنگ شده است وبخش مهمّی از نقص واشکالات بازگشت به این موضوع دارد انقلاب اسلامی در پرتو همراهی وتعامل وهمفکری نخبگان اندیشه چون بهشتی ومطهری وشریعتی وطالقانی و خامنه ای و مفتّح وبازرگان ومنتظری وهاشمی با رهبر ومعمار انقلاب امام خمینی به پیروزی رسید وتداوم ونشاط انقلاب نیز به این جنس همراهی ها نیازمند است ودر زدن وحذف امثال این بزرگان با هر نیّتی وهر شکلی جامعه وانقلاب زیان ها خواهد دید وتا به امروز نیز از این ناحیه کم ضربه نخورده است لذاباید درشناخت وقدرشناسی وایجاد زمینه حضور وتاثیر گذاری افراد وافکاری از جنس اندیشه وعمل آن بزرگان امروز نیز کوشید وراه را بر نخبه سوزان وتفرقه افکنان وانحصار گرایان وفرصت طلبان ومتحجّران بست
چند روز پیش نوشته ای در عیب وهنر فوتبال قلمی نمودم اما این بار نه درباره فوتبال که درباره بازیکنان ایرانی حاضر در جام جهانی و قهرمانی آنان می نویسم مردانی که این روزها همه را ودار به تحسین کرده اند نه فقط به خاطر فوتبال ونه حتی بازی های خوبشان بلکه به خاطر برخورداری از روح جنگدگی وتلاش وغیرت ستودنی شان در دفاع از نام ایران قهرمان ملی کسی است که برای کشور ش نه برای خود برای مردمش ونه باند وقبیله اش تمام قدرت وغیرتش را به صحنه می آورد دیشب در صحنه ای که بازیکنان ایرانی برای دفاع از دروازه ایران خودرا به زمین زدند وتوپ لحظاتی گم شد غیرتی غرورین نمایان شد
این روزها در شرایطی که به دلائل مختلف داخلی وخارجی مردم ازحس ّ وجود قهرمان در عرصه های مختلف ناامید شده اند و دوستان نادان ودشمنان دانا زمینه ظهور قهرمانی قهرمانان عرصه های حیات اجتماعی سیاسی را عقیم ساخته اند ،مردم چشمشان روشن به قهرمانی غرور آمیز قهرمانانش در عرصه جام جهانی است
ما شرقیان دلبسته قهرمانان هستیم واگر قهرمانی وقهرمانان را در واقعیات جامعه نیافتیم آن را در نمادها دنبال می کنیم وورزش که عرصه نماد است امروز جور قهرمان سوزی ها را در عرصه های مختلف باید بکشد واعضای تیم ملی به درستی این خلا ء را دریافته اند وجانانه می کوشند نیاز قهرمان طلبی مردم ایران را پاسخ در خور دهند
در شرایطی که در زندگی واقعی پدران نمی توانند قهرمان خانواده باشند به خاطر هجوم مشکلات اقتصادی و غیره معلّمان و نویسندگان نمی توانند قهرمان فرهنگی باشند به دلایل قبلی به اضافه ضعف مدیریت فرهنگی ونبود استراتژی درست فرهنگی در کشور وسیاست مداران نمی توانند قهرمان سیاسی باشند به هزار دلیل از جمله تن ندادن به اصل وحدت وتعامل و اندیشه به منافع ملیّ و فعالان اقتصادی قهرمان نیستند که غلبه فرهنگ تکاثر وسو دجویی میان آنان مردم را از ایشان نیز نامید ساخته وهکذا درسایر عرصه ها دراین اوضاع تیم ملی ما در جام جهانی قهرمانانه بازی می کند وازاین جهت وباتوجه به وضعیت کشور کاری می کنند کارستان
نباید گذاشت ملت از قهرمانی وقهرمان داشتن نومید شود امری که آرزوی دشمنان این مردم است ومردم امروز به قهرمانان غیور بیشتر نیاز دارند تا قهرمانان صرفا پیروز ولذاست که تیم ایران اگر جانانه بازی کند ولو شکست بخورد چیزی از ارزش قهرمانیش کم نمی شود مردم عاشق کسانی هستند که برای کشور دل می سوزانند واز جان مایه می گذارند ولو نتیجه رضایت بخش نگیرند امری که در منفعت طلبی ها ومنم منم گویی های عرصه های زندگی جمعی از جمله سیاست در دهه های اخیر رنگ باخته است مردم قهرمانان خودرا قدر می دانند وسیاسیون وسایر نخبگان از تیم ملی باید درس قهرمانی فراگیرند باشد که قهرمانی به جای جای زندگی این مردم باز گردد