دقّت نداشتن در فهم معنای کلمات ویا تلقی نادرست از اصطلاحات خیلی از مواقع راهزن انسان هادر شناخت صحیح است چه بسیار بین سرعت وعجله بین دقّت ووسواس بین تندی وقاطعیت بین سیاست وفریب و بین خیلی از مفاهیم واصطلاحات مشابه اشتباه در فهم رخ می دهد
از جمله دو اصطلاح همّ وغم است در روایات بر همّ در محرم وعاشوراء تکیه شده است[نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة ]
(امالی مفید ص 338)
همّ مساوی با غم واندوه نیست بلکه همّ در عربی وزبان قرآن و فارسی معنای متفاوت از غم دارد قرآن همّ را در توجه وقصد توام با عشق به کار می برد [لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ، زلیخا (دلبرانه) قصد وآهنگ یوسف کرد ](یوسف /24)ودر عربی وفارسی نیز همّ به مفهوم توجّه وقصد پر جوش وشور است
[غم غیر هَم ّ است همّ حالی است نفس را که مردم خواهد که کاری تمام گردد، و همه ? همت خویش بدان آردچنان پندارد که از خواهانی و جویایی او مر آن کار را حرارت غریزی او برمی فروزد و دل او برمی جوشدو غم حالی است نفس را که هرگاه مردم را چیزی ، از دست بشود یا از آن بازماند و بدان نرسد ،] (ذخیره خوارزمشاهی در طب ولغت ،به نقل از لغت نامه دهخدا)
ما در عاشورا ومحرم باید مهموم باشیم یعنی متوجه حسین وکربلا شویم واز خود ودنیا ومشغولیات روزمره ّفراتر رویم همّی که همّت ومعرفت وعشق به بار می آورد والبته چون قصّه حسین جانگداز است توجه به حسین با خود حزن نیز همراه دارد اما حزن اصالت واولویت ندارد
یعنی صرف حزن بدون همّ وتوجّه متعالی کارساز نیست وگاه حجاب است و عدم توجّه به این معنا مارا در حسّ وحال محرم دچار اشتباه می کند وگمان می کنیم ازما بیشتر حزن واندوه خواسته شده ولذا به دنبال فراهم آوردن اسباب آن در خود وجامعه می رویم که گاه واکنش منفی به دنبال دارد
برای روشن شدن مطلب مثالی
می زنم گاهی برای فردی مشکلی رخ داده فرضا از بستگانش کسی در گذشته که برای او پناهگاه بوده است ما در مقابل می توانیم به عنوان همدردی فقط ابراز اندوه کنیم ومی توانیم متوجه این کمبود وفقدان شویم وهمدردی خودرا با اهتمام به پر کردن این خلا در حد توان خود نشان دهیم کار اول سطحی وگذراست وکار دوم عمیق ومانا وسازننده است
در باره کربلا وامام حسین هم به شرح ایضا، می شود فقط ابراز تاثر کرد وابزار تاثررا بیشتر نمود ومی شود با توجه مشتاقانه به حسین به همت او اهتمام عاشقانه بورزیم دراین نگاه مهم تر از ابزار وظاهر وفضای حزن عمق وباطن وفهم درد وخواسته حسین مطرح است واین که دکتر شریعتی می گفت ومی نالید که [حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. )
این سخن ناظر ودرنقد آن نگاه سطحی ومعرفت سوزانه وصرف سوگواری است
متاسفانه رسانه ها وتریبون ها وفضا سازی های ما در محرم بیش از همّ غم افزاست لذا بیش از معرفت احساس وبیش از توجه عمیق وهمت مشتقانه نوحه وناله وبیش از نزدیک شدن به همّ واهتمام به خواسته حسین که همان عدالت و انسانیت و آزادگی است تکرار نام حسین را شاهدیم ما حتی در علامت ها ونشانه ها بیش از بهره گرفتن از رنگ سبز علوی و حسینی از رنگ سیاه استفاده می کنیم
اگر متوجه باشیم که درعاشورا به همّ محتاج تریم تا غم به معرفت نیازمندتریم تا مدحت آن وقت سبک مجالس وعزاداری ما گونه دیگر خواهد بود ما در مرگ حسین نمی گرییم بلکه ما بر شهادت او اشک می ریزیم فاصله بین مرگ وشهادت فاصله بین سوگواری حسینی و عزاداری بر مردگان را مشخص می سازد حسین شهید وبلکه سرور وسالار شهیدان است وشهید زنده است وحسین زنده ترین، از مراسم حسین باید عمق زندگی و حقیقت حیات که امید وعشق و مهرورزی وشفقت و اصلاح واخلاق است سر ریز شود نه مرگ وماتم و نفرت افکنی واخلاق سوزی وتفرقه پراکنی
طالقانی را نسل ما بیشتر از خاطرات وآثارش می شناسد گرچه در دهه های اخیر امثال طالقانی سانسور شدند ونهادهای رسمی فرهنگی با جفای در حقّ امثال طالقانی والبته نسل های امروز حتی ا ز شناساندن او در حدّخاطره گویی از وی نیز دریغ کردنداما بهر حال آثار وخاطرات طالقانی مکتوب ومنتشر است
طالقانی یک مجتهد ومفسّر قرآن ویک مبارز تمام عیار بود ودر بین زندان رفته ها جزو طویل المدت ترین زندانی های سیاسی قبل از انقلاب به شمار می رود اما این ها همه شخصیّت طالقانی نیست بلکه او دو ویژگی ممتاز وکمیاب دارد که طالقانی را ویژه وبرجسته می سازد
نخست اندیشه اصلاح گرانه ونو اندیشانه ونگاه ودریافت انسانی او از اسلام است طالقانی اسلامی را باور دارد ومی شناساند که در دوره معاصرمی تواند زنده وپویا باشد والبته شرط این زنده بودن را طالقانی دریافت انسانی از اسلام می بیند عدالتی که قرآن طرح می کند برای طالقانی جذابیّت فوق العادّه دارد و روح عدالت طلب اورا شیفته قرآنی می سازد که هدف بعثت انبیاء را بر قراری عدالت می داند طالقانی همچنین دریافتی آزادی خواهانه از اسلام دارد شناخت او از اسلام درپیوند با مستحکم با آزادی است
البته دریافت او درست ودقیق است چراکه قرآن از عدالت می گوید وآزادی از شئون و شعب های عدالت است درخت عدالت قطعا شاخ وبرگ وثمرش آزادی است لذا طالقانی بشدت با استبداد در هر شکل وچهره مخالف است چه شکل دنیوی وچه شکل دینی آن از آخرین سخنان طالقانی تکیه او بر نهاد وبلکه نظام شورای قرآنی است که از نظر طالقانی نگاه مردم سالار قرآن را شکل می دهد ومردم را در حاکمیت سهمی وافر وحقیقی ونه صوری می بخشد
اما وجهه ممتاز دیگر طالقانی ملیّ گرایی مثبت اوست طالقانی شخصیّتی است که ملیّ می اندیشد وعمل می کند وملیّت را در تعارض با دین باوری واعتقاد مکتبی نمی بیند او به همه ایرانیان با سلایق مختلف سیاسی ومذهبی نه فقط احترام می گذارد که حقّ می دهد طبق نقل دوستان طالقانی او همان اندازه که برای مذهبیّون در زندان دل می سوزاند برای مارکسیست ها نیز دل سوز بود که همه را فرزندان این ملّت ومردم می دانست طالقانی خصوصا در اواخر عمر خود را پدری برای همه ایرانیان حسّ می کرد ومردم نیز چنین احساسی به او داشتند او صادقانه وخالصانه می کوشید حق پدری را به جا آورد والبتّه به جا آورد
ودلیل دیگر و سرّ نگاه شفقت آمیز طالقانی به همه انسان ها این است که امثال طالقانی درباره انسا ن ها برشی نمی اندیشند نگاه برشی نگاهی است که یک فصل ویک دوره حیات واندیشه افراد که بیشتر همان دوره فعلی باشد را می بیند وطبق آن درباره افراد قضاوت وداوری می کند که این ریشه در نوعی جمود وتحجر دارد ودرمقابل نگاه برشی نگاه ممتدد ودامنه دار و اندیشه ریشه ای تر به انسان قابل تحول وتحرک قرار دارد که دراین نگاه بیش از حال وگذشته تغییر پذیر به نهاد های اصیل وپایدار تر که ممکن است در آینده دور بروز یابد وشکوفا شود توجّه می شود
دراین نگاه همه انسان هابه خاطر برخورداری از فطرت الهی ارج وارزش می یابنددر فکر مثل طالقانی امید به انسان موج می زند چراکه او جانش با معارف متعالی قرآن عجین است که فرمود : از روح خدا مایوس نشوید، انسان که روح الهی در او دمیده شده است گرچه در دوره هایی چه بسا دچار منیّت های دنیوی و خطاهای خود خواهانه شود اما باطنش با آرمان های الهی گره خورده واین انسان البته مایه امیدواری است
در آخر، امروز جای امثال طالقانی خالی است وخلا وجود چنین روح های بزرگ واندیشه های فراخ وآزادی وآرامش بخش بشدت حس
می شود وگویا نسل های پیشتر در درک افراد بزرگی چون طالقانی بختیارتر وخوش اقبال تر بودند
در غدیر پیامبر اسلام امام علی را به ولایت برگزید اما بعد از رحلت پیامبر ولایت علی پذیرفته نشد اما جدا از مصداق ولیّ که امام علی بود وکنار گذاشته شد بر سر مفهوم ولایت چه آمد ؟
اندیشه به پاسخ این سئوال روشنگر خیلی از مسائل خواهد برای این که بدانیم سرانجام مفهوم وعنوان واصطلاح ولایت چه شد ؟باید از تاریخچه این مفهوم وهمچنین لوازم آن آگاه شویم مفهوم ولایت مثل خیلی از مفاهیم اجتماعی ابداع وابتکار قرآن است در قرآن ما با چند مفهوم اجتماعی مشابه هم در معنا روبرو هستیم ،که مهم ترین آنها سه مفهوم خلافت ،ولایت ،امامت است
خلافت در قضیّه آفرینش آدم مطرح می شود وبه آدم مقام خلیفه عطا می شود(بقره /30) وامامت به ابراهیم داده می شود واو امام مردم از ناحیه خداوند می گردد (بقره /124)وولایت که درباره خداوند و پیامبر اسلام وطبق تفسیر اکثر مفسران شیعه وسنّی درباره حضرت علیّ به کار رفته است (مائده /55)
وامّا آنچه در غدیر اعلام شد دربردارنده هرسه مفهوم با محوریت ولایت بود وتعابیر خطبه غدیر هم نشان می دهد که هر سه مفهوم استفاده شده است وبه خاطر برتری و کامل بودن ولایت این عنوان محور قرار می گیرد (سرّ برتری ولیّ آن است که از میان سه مفهوم تنها ولیّ درباره خداوند نیز اطلاق شده است )و علیّ جامع خلافت وامامت وولایت معرفی می شود
امّا بعد از رحلت پیامبر اکرم به انتصاب ایشان عمل نشد امّا این سه مفهوم هرسه در تاریخ اسلام ماند وبرای هرسه مصادیقی تراشیدند حاکمان اولیّه خلیفه لقب گرفتند خلیفه اوّل ودوّم و .. یعنی خلافت نصیب سیاستمداران شد و بزرگان ورییسان مذاهب لقب امام گرفتند وچهار مذهب با نام امام خود شناخته شد ند امام شافعی وامام حنبلی و.. وچون شاخصه این افراد فقاهت بود و امام جنبه وعنوان فقهی یافت وامّا عنوان ولایت را به برخی از صوفیان وعارفان دادند که تعبیر مولانا درباره اینان مشهور شد
از نظر سیر تاربخی ابتدا خلیفه در دهه نخست بعد از رحلت پیامبر اسلام وسپس امام چند دهه بعد وسپس ولیّ نزدیک یک قرن بعد جا افتاد واین سیر نشان می دهد که نگاه سیاسی به مفاهیم قرآنی ابتدا غلبه داشت وسپس به سمت مفاهیم علمی وفقهی وبعد عرفانی توجه شد بنابراین هیچ کدام از سه مفهوم از ذهنیّت جامعه وتاریخ حذف نشدند بلکه در یک سیر زمانی برای یک به یک مصداق ومورد مشخص شد
این موضوع نشان می دهد مساله امامت وولایت امری با ریشه قرآنی ونهادی غیر قابل انکار بوده است والبتّه جامعه به جاهلیّت بازگشته عربی بعد از رحلت پیامبر کاری که کرد اوّلا این مفاهیم را به تعبیر قرآن تکّه تکّه کرد واز هم جدا کرد
[الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ
همانان که قرآن را تکه تکه کردند] (حجر /91)
ودوم این که مصداق کامل وجامع این سه مفهوم را کنار زدند
و کار اول مقدّمه ای بود برای دوّمی چون می دانستند که شخصی که لیاقت هر سه عنوان مرتبط را باهم داشته باشد یعنی هم خلیفه هم امام وهم ولیّ باشد در صدر اسلام در غیر علیّ امکان پذیر نیست لذا اوّل این مفاهیم را ازهم جدا کردند وسپس هر مفهوم را بر افرادی که به زعم خود درآن بخش برجستگی داشتند دادند برخی را خلیفه وبرخی را امام وبرخی دیگر را ولیّ لقب دادند
نکته نهایی این که با نگاه دقیق به این روند تاریخی تفاوت اصلی ومهم شیعه ودیگران روشن می شود که شیعه سه مفهوم امام وولیّ وخلیفه را ابتدا وبه نحو جامع بااستناد به سخن پیامبر اسلام در شخصیّت امام علیّ
می بیند ودیگران این مفاهیم را ازهم جدا کرده اند و اشخاص مختلف هر کدام را سهمی می دهند پس اختلاف در اصل اعتقاد به این مفاهیم نیست بلکه در کیفیت تطبیق وتعیین مصداق آنهاست
در غدیر دقیقا چه رخ داد ؟چرا غدیربعد انکار شد ؟اگر سقیفه جای غدیر را نمی گرفت سرنوشت مسلمانان به چه سمتی می رفت ؟این ها ونظایر این سئوالات درباره غدیر اهمیت بسیار دارد والبته متاسفانه کمتر پاسخ دقیق وروشنی به آنها داده شده است ومحور همه سئوالات همان سئوال اول است که رسیدن به پاسخ آن جوابگوی سایر سئوالات نیز هست لذا دراین نوشته در باره همان سئوال می اندیشم که در غدیر دقیقا چه رخ داد ؟
ظاهر قضیّه این است که پیامبر اسلام علیّ را ولیّ خود معرفی کرد ودو تفسیر درتاریخ از این عمل پیامبر داده شد تفسیری که می گوید پیامبر علیّ را دوست ویاور مردم معرفی کرد وتفسیری که می گوید پیامبر علیّ را به امامت امّت نصب کرد وبه نظر می رسد هردو تفسیر دارای نقص است وماجرا را کامل ودقیق بیان نکرده است
نقص ونقد مهم تفسیر نخست این است که در آن شرایط وفضا صرف معرفی علیّ به دوستی چه ضرورتی دارد ودرمانگر چه دردی است ؟
ونقص تفسیر دوم این است که به یک جنبه پرداخته شده است واز سایر ابعاد قضیه غفلت صورت گرفته است ولذا باید به تفسیر سومی اندیشید
تفسیر سومی که از غدیر می توان ارائه داد وجریانات قبل وبعد از غدیر نیز آن را تایید می کند این است که غدیر نصب امام علی به امامت بود اما تنها این نبود بلکه غدیر اولا اعطای مقام نویی به انسان بود وعلی نماینده بشر دراین منصب بود وباغدیرفقط علی ولیّ نشد بلکه انسان به مرتبه ولایت رسید وتاریخ تکامل انسان یک جهش مهمّ وتغییر مهم را تجربه کرد نهایت مقام انسان که نبوت بود حال به امامت ارتقا یافت
نبیّ یعنی کسی که از غیب وملکوت گزارش وخبر می دهد وبه بیان دیگر علم حصولی به غیب دارد اما امام و ولیّ کسی است که ارتباط حضوری با غیب دارد و ولیّ است یعنی مقرون وهمراه وپیوسته به غیب است و همچنین اگر تا پیش از آن از خلافت انسان سخن می رفت که در خلافت به معنای جانشینی نوعی غیبت لحاظ می شود وخلیفه در غیبت حاکم اصلی خلیفه است حال سخن از ولایت است یعنی غیبتی حسّ نمی شود وامام وماورای عالم حسّ ارتباط عینی وشهودی دارند لذاست که علیّ فرمود :اگر پرده ها کنار رود بر یقین من افزوده نمی شود(کشف الغمة فی معرفة الأئمة , ج 1 , ص 170)
چراکه اساسا پرده ای برای امام و ولیّ مطلق نیست پس در غدیر خلافت به ولایت ونبوّت به امامت وخبر وگزارش به عین وحضور ارتقاء یافت
نکته مهم دیگر در جهش تکاملی انسان در غدیر بعد اجتماعی آن بود در غدیر برای علی بیعت گرفته شد وامّت با علی بیعت کرد یعنی امّت شریک مقام علیّ شد امری که به این شکل در تاریخ دیانت بی سابقه بود و گرچه قبلا مثل بیعت پیامبر با اهل مدینه رخ داد ه بود اما سخن از ولایت نبود بلکه همراهی با نبوّت بود اما در غدیر بیعت با ولایت است و ولایت طرفینی است مثل عقد اخوّت که دو فرد برادر هم می شوند در غدیر بیعت امّت بود با ولیّ ورابطه ولایت طرفینی برقرار شد علیّ ولیّ امّت وامّت نیز ولیّ علی شد علی یار ودوست وسرپرست امّت وامّت نیز یار ودوست و برخوردار از شئون ولایت الهی علی بر جامعه
به بیان دیگر ولایت نهادی است که دو پایه مهم دارد ولایت خدا بر انسان و ولایت انسان ها بر یکدیگر وعلیّ محور این دوشد که نماینده ولایت خدا بر انسان ونمود ونماینده ولایت انسان ها بر هم بود ودر ولایت مثل علیّ هم ولایت خدا جاری است وهم ولایت انسان وجامعه و این ولایت هم الهی است هم مردمی هم حقّ خدا مطرح است وهم حق مردم با ولیّ شدن علیّ فقط علیّ حاکم بر جامعه نیست بلکه در محوریّت مثل علیّ مجموعه جامعه بر خود نیز حق ولایت دارد
و امّا جاهلیت استبداد زده واستبداد پرست عربی که بعد از پیامبر دوباره احیاء شد سقیفه را جای غدیر نشاند ودراین مبادله ومعامله پرخسران فقط در حقّ علی ظلم نکرد بلکه بیشتر در حقّ تمام جامعه ستم روا داشت که محور ولایت جامعه بر خود را از میان برداشت غدیر می خواست انسان وجامعه را در شئونات خود ولیّ خود قرار دهد وحاکم وتعیین گر سرنوشت خود اما شرط وجواز آن ولایت علیّ بود ووقتی علیّ کنار زده شد آن بنا هم فروریخت ولذا گرچه برخی از ظواهر ولایت جامعه بر خود در ابتدا به شکل صوری حفظ شد مثل بیعت روز بعد از سقیفه یا شورای خلافت خلیفه سوم اما چون هیچکدام از اصالت وواقعیت برخوردار نبود نتیجه آن در سیاست به استبداد وسلطنت اموی وسپس عبّاسی ودر علم وعرفان نیز به ولایت نااهلان و جاهلان عالم نما منتهی شد
آقای مسیح مهاجری جانباز بازمانده از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ومدیر مسئول روزنامه وزین جمهوری اسلامی در سخنانی گفته اند که خطّ امام مدتهاست منزوی شده است واین البتّه سخن درستی است امری که عامل بسیاری از بحران های سیاسی وفرهنگی واجتماعی در جامعه نیز هست این سخن را شواهد و نشانه های مختلفی درجامعه تاییدمی کند که به برخی اشاره می کنیم
1- امام شخصیّتی جامع وعمیق داشت هم فقیه بود هم فیلسوف ومتفکر و مصلح پیشرو و هم عارف والبته سیاستمدار وخطّ امام نیز خواسته وناخواسته از این جامعیّت وعمق برخوردار بود لذا حواریّون امام از شخصیّت های مختلف وعمیق ومصلح متشکل بود از مطهری تا مفتح وبهشتی تا خامنه ای وهاشمی تا رجایی وچمران ومیر حسین موسوی و حسن حبیبی همراهان امام بودند که بازتاب دهنده جامعیّت وعمق شخصیّت امام بودند اما متاسفانه در دهه های اخیربیشتر شخصیت هایی از جنس حواریّون امام یا منزوی شدند ویا مطرود واین یعنی خطّ امام به انزوا رفته است
2- نگاه امام به اسلام نگاهی چند بعدی با محوریّت نگاه عرفانی بود لذا در زمان امام تریبون های فکری وفرهنگی رسمی دراختیار متفکران عمیق واسلام شناسان چند بعدی اندیش مثل مطهّری وشریعتی وعلاّمه جعفری بود وامروز بیشتر واعظان ظاهر گرا وبدتر مدّاحان بی سواد و پرمدّعا تریبون داران فکر وفرهنگ رسمی گشته اند واین یعنی انزوای خطّ امام
3- در زمان امام مراکز فرهنگی رسمی مثل صداوسیما ومطبوعات رسمی و سازمان هنری تبلیغات باداشتن حداقل امکانات وشبکه محل حضور نویسندگان و کارگردانان و هنرمندان بزرگ با گرایش های مختلف فکری بود از سیّد محمد خاتمی تا محمد علی اسلامی ندوشن تا مسعود بهنود تا احمد عزیزی وشهید آوینی در مطبوعات وسازمان هنری و علی حاتمی تا ناصر تقوایی و بهروز افخمی تا محمد رضا شجریان وشهرام ناظری و سراج در تلویزیون فکر و هنر خودرا عرضه می کردند وامروز مراکز فرهنگی رسمی بیشتر محل حضور وابستگان باندی وجناحی ویا هنر مبتذل وفاقد عمق و محتواست واین یعنی انزوای خطّ امام
4- در دانشگاه نیز نهادهای رسمی دانشگاهی بازتاب دهنده اندیشه اندیشمندان مصلح معاصر چون مطهری وشریعتی و بهشتی که همراهان فکری امام وانقلاب نیز بودند بود اما در دهه های اخیر تفکرات متحجرانه در دانشگاه تریبون رسمی دارند ونظرات افرادی چون آقای مصباح که کاملا در برابر تفکرات اصلاحی امثال مطهری وبهشتی است تبلیغ رسمی می شود واین نشانه دیگری از انزوای خطّ امام است