دولت دکتر روحانی که میراث دار یک دوره ممتد مدیریتی نابسامان و پرهزینه است علاوه برآن که باید درحوزه های مختلف اقتصادی وفرهنگی واجتماعی وسیاست خارجی کارهای مهم را انجام دهد
وبر مشکلات برجای مانده از دولت قبل فایق آید با دو چالش مهم سیاسی نیز درداخل مواجه است که درچالش نخست با مخالفان دولت روبرواست که کوههای معضلات سابق نمی دیدندو از کاههای موجود کوه می سازنند ومترصد کوچکترین بهانه هستند تاعلیه دولت جنگ روانی بپاکنند
ودر چالش دوم با طرفدارانی روبروست که خواسته هایی فراتر از قدرت ویا غیر متناسب باوضعیت فعلی از او دارند وبا آن که این دوطیف ازنظر فکری درمقابل هم هستند ویکی موافق ودیگری مخالف دولت است
اما یک نقطه اشتراک دارند وآن این که هردو به نوعی دولت را به اقدامات رادیکال وتند وتنش زا و غیر مدبرانه سوق می دهند ودولت دکتر روحانی وشخص ایشان باید مراقب باشد که در تله هیچکدام از این دو گروه تندرو نیفتد
امروز شاهد یم که مخالفان دو آتشه که دردوره قبل برای دولت و رییس جمهور قداست خاص قائل بودند وبر هر عیب ونقصی هزار توجیه وپوشش درست می کردند حال هزار جهد می کنند وبه هر رطب ویابسی متوسل می شوند تا اقتدار دولت را بشکنند
ومی کوشند تا دولت را در تقابل با انقلاب نشان دهند البته ادعایی که بیشتر از جانب کسانی طرح می شود که کمترین سابقه رادر انقلاب ومواقع خطر دارتد دربرخورد با این گروه دولت نباید حتی با پاسخ گویی به حرفهای آنها هم وقت خودرا هدر دهد وهم وجهه وشهرت کاذب برای آنها ایجاد کند
همچنین در برخورد با گروه دوم نیز نباید تحت تاثیر برخی مطالبی که گاه با نیات مشکوک ودرگیر کردن دولت با سایر بخش های نظام صورت می گیرد قرار گیرد بلکه روی دولت همواره با توده مردم وفطر ت وخواست عمومی باید باشد
وبه تعبیر حضرت امیر درفرمان به مالک اشتر (دررضایت عموم باید کوشید نه برخی خواص ) خواصی که مردم نیز از نیات واعمال آنها کم وبیش آگاه هستند و وقعی به آن گفته ها نمی دهند والبته یک توفیق مهمی هم که دولت تابه حال از آن برخوردار بوده حمایت رهبر انقلاب در زمینه های مختلف ازاو ست
بنابراین رضایت مردم وتایید رهبری تکیه گاه دولت باید باشد و نه درگیر کردن خود با گفته ها ی دو گروه یاد شده که یکی به اسم موافق خواسته یا ناخواسته دولت رادر مقابل بخش های دیگر نظام قرار می دهد
ودیگری دولت را درگیر حواشی وباز ماندن از کارهای اصلی وحل مشکلات مردم می سازد
زمینه ها وبستر غیبت امام زمان علیه السلام از روز سقیفه توسط ولایت ناشناسان مهیاشد، بشری که در وحی محمدی (ص) حیاتی جدید ومبارک ومتعالی یافته بود گوهر سخن وپیام حضرت ختمی مرتبت را درک نکرد
ولایه های جاهلیت مانده درجانش نگذاشت به حقیقت ناب آیین وایمان محمدی (ص) دست یازد وعصبیت وعصیان رسوخ یافته درقلبش مانع از درک ودیدن نور ونوید ولایتی شد که خداوند با واسطه محمد(ص وخاندان مکرمش در اختیار انسان قرار داده بود
ورشک وحسادت وخو گرفتن به رخوت ونخوت ناشی از خود بینی وخود پرستی اورا از دست یازیدن به حبل متین ورهرو صراط مستقیم وهمراهی وهمگامی با (الذین انعمت علیهم) بازداشت واین شد که قوم وقبیله گرایی ومنیت های خفته درجانش اورا در سلک ضالین وبلکه مغضوبین درآورد
وچه ضلالتی بالاتر از این که در کنار کان ایمان ومعرفت وانسانیت در عهد علی ولی الله اعظم باشی واورا خانه نشین کنی وخود پرستان خائن را بر صدر بنشانی وچه غضبی بدتر از آن که فریاد چشمه طهارت زهرای بتول وبغض حسن وخون حسین را نشنوی ونبینی وحس نکنی
ودست دردست دسیسه گران اموی وعباسی وخناسان خدانشناس بنهی ودستان یداللهی اولیاء کرامت را بسته ودرزنجیر ببینی وبخواهی واین چنین شد که بشر جاهل یقین یاقوتی برگرفته از معدن رسالت را به ثمن بخس به شک وعصیان وفسق وفجور رجاله هافروخت
وانسانی که بنا بود در پرتو وحی حیات بخش وعترت محمدی نه تنها خلیفه که ولی خداشود حرمان وحیرت وغیبت را برای خود خواست وخود خواست که بین او وانوار الهی بین او وخانه های خدایی بین او ومردان ملکوتی بین او ومشکوه ومصباح وکوکب دری وشجره مبارکه و(رجال لاتلهیهم )حجاب های ظخیم غفلت وغیبت فاصله شود
واین چنین شد که جدایی خودرا از دردانه های هستی رقم زد وتقدیر انسان ناسپاس شد غیبت ،غیبت امام غیبت اسوه ایمان غیبت دلیل بودن انسان وغیبت یقین ونور وصلح وسلامت وعز ت
واین چنین شد که انسان ذلت وحیرت وتکبت گزیده ودور افتاده از کشتی نجات در ورطه تردید وتمرد ی مضاعف اسیر شد وهمداستان وبلکه زیر دستان اهل کتاب اهل تحریف وانحراف افتاد ودر رها کردن اهل ذکر واولوالعلم وپناه بردن به کعب الاحبار ها وابوهریر ه ها
ودست به دامن خدایان خرافه وخفت وغفلت شدن اورا درنهایت به برهوت هبوط وسقوط وتن دادن به حاکمیت دجاله هایی کشاند که ازانسان ابزار واشیاء می سازند وابزار را خدای انسان می کنند
واین چنین شد که در طولانی شدن غیبت ولی خدا حجاب حجیم دیگری بر حجاب های قبل افزوده شد وغرب و غرورش فاصله انسان رابا حقیقتش بیشتر کرد وخسران ناشی از سرمایه سوزی در عصر سود پرستی همه زندگی انسانی انسان را از او گرفت
که فرمود (والعصر ان الانسان لفی خسر )واما هنوز امید به بازگشت هست امید به انسان به شرطی که ایمانش را باز یابی وباز سازی کندبا تمسک به معدن علم وایمان با توسل به کلمات تامه الهی یعنی اهل بیت ( الا الذین آمنوا)
ومعنا را به اعمالش برگرداند (وعملو الصالحات )وبه فطرت حق جویی خود ار جاع کند ودراین بازگشت استقامت وصبوری ورزد و(تواصوا بالحق وتواصو بالصبر )
درنوشته های قبل به دو ویژگی استبداد فرهنگی یعنی زورمداری در فرهنگ وعوام فریبی اشاره کردیم
درادامه به مولفه سوم این روش می پردازیم که اصالت نفی گرایی است درتوضیح این خصوصیت باید گفت که اساسا عرصه فرهنگ عرصه تولید فکر واندیشه وعلم است واصل درآن کار اثباتی است
و درمقابل دراستبدا فرهنگی این موضوع معکوس می شود ومتوسلان به آن درفقر فکری ومعرفتی به نفی دیگران اهتمام من ورزند وبه اصطلاح نان ونام خودرا در نفی سایرین جستجو می کنند نه اثبا ت خود وداشته های دانشی وارزشی خود
لذا مستبدان فرهنگی همواره دنبال مخالف ویا دشمن هستند و وجود مخالف و دشمن برایشان حیاتی است دشمنی گه بتوانند با نفی وطرد وتخریب او کار خودرا رونق دهند ولذا اگر دشمن ومخالفی هم پیدانشد دشمنان فرضی ووهمی را برای خود قرار می دهند
و این اصالت نفی ودشمن محوری دارای تبعا ت مختلف ومخربی است از جمله این که مستبدان فرهنگی همواره یک گام ازدشمن عقب هستند چراکه منتظر ظهور وبروز اندیشه وفکر مخالف هستند تا به آن حمله کنند
لذا خلاقیت فکری و نظریشان به شدت آسیب می بیند و همچنین بسیاری مواقع ناخواسته درروش ،روش دشمن را می روند چراکه به وجود آورنده فکری معمولا دیگران وحتی مخالفانش رادرروش مقلد خود می سازد
دوم این که چون بناست مخالف فقط تکذیب وتخریب شود اگر سخن حقی هم اززبان مخالف یادشمن خارج شد مورد انکار قرار می گیرد لذا حق طلبی به حاشیه میرود
سوم این که همان طور که اشاره شد مستبدان فرهنگی گاه درنبود مخالف یادشمن برای تامین حیات اجتماعی خود مجبور به خلق وفرض دشمن می شوند واین عارضه آنان را از واقع گرایی به دور می کند ودچار توهما ت می سازد وبدتر از خود آنها مخاطبان وپیروان خودرا نیز دچار این عارضه می سازند
واثر منفی دیگر دشمن محوری بازی خوردن از جانب دشمنان هوشمند است که گاه به کمک ارضای حس دشمن طلبی اینان می آیند وبا جعل دشمن و دستاویز ساختن عده ای وسیبل قرار دادنشان درمقا بل مستبدان فرهنگی آنها را در جدال ودشمنی بایکدیگر مشغول می سازند
وخود آسوده اهداف خودرا پیش می برند اتفاقی که متاسفانه درجهان اسلام رخ داده وعده ای از مسلیین نادان با مشغول شدن به تکفیر یکدیگر وجنگ وجدال باهم بهترین خدمت را به دسمن اصلی یعنی استکبار وصهیونیزم می کنند
وبالا خره عارضه ونتیجه منفی دیگر دشمن محوری ترویج خشونت های اخلاقی وزبانی وعملی در جامعه واز بین رفتن روحیه برادری وآشتی وصلح وصفاست
گفتیم که استبداد فرهنگی برخورد زورمدارانه با مقولات فرهنگی است که دراین شیوه سعی می شود یابا قدرت سیاسی ونظامی موضوعات ومسائل فرهنگی حل یا حذف شود ویا باجنگ روانی به انزو ویا به تسلیم کشاندن افکار واندیشه ها دنبال می شود
واستبداد فرهنگی درواقع یک روش است که ممکن است با هدفی مقدس پیموده شود اماروشی غیر اخلاقی است
همچنین استبدا فرهنگی خصوصادرنوع دوم یعنی جنگ روانی بیشتر از ناحیه افراد وجریاناتی صورت می گیرد که چه بسا قدرت سیاسی ونظامی دراختیارندارند وبه مواردی از این نوع درتاریخ معاصر اشاره شد
درادامه به مولفه دیگر استبداد فرهنگی اشاره می کنیم وآن عنصرعوام فریبی است دراستبداد فرهنگی با سوء استفاده از جهل عامه اهداف مورد نظر پیاده می شود واگر دراستبداد سیاسی ضعف وناتوانی مردم در احقاق حق خود زمینه ساز ظهور وبروز این نوع استبداد می شود
در استبداد فرهنگی هم جهل یا اطلاع ناقص ویانادرست بستر لازم را برای استلای استبداد فرهنگی فراهم می کند لذا در روش استبداد فرهنگی تاثیر گذاری روی مخاطب عوام بیشتر با تحریک عواطف واحساسا ت و ترزیق اطلاعات نادرست و یاناقص و مغشوش صورت می گیرد
وبه فراخور این که جامعه به جه مسائلی حساس است این روش پیاده می شود که می تواند احساسات ملی ومیهنی یا دینی ویاقومی باشد وتفاو ت مهم استبداد سیاسی وفرهنگی درآن است که دراستبداد سیاسی فرد یا جریانی برقدرت خود متکی است
و باترساندن مردم هدف خودرا پیش می برد اما مستبدان فرهنگی خودرا حامی وطرفدار مردم جلوه داده وبافریب افکار عمومی خود را دلسوز آنها و آرمانهایشان نشان می دهند و درپشت نقابهایی چون عدالت یا آزادی یا ارزشهای دیگر خودرا پنهان می کنند
اتفاقی که درعرصه جهانی همواره شاهد آن هستیم ویک بار استالین ولنین با پرچم عدالت وباردیگر بوش واوبامابا شعار آزادی به عوام فریبی می پردازند
ودر عرصه های مدنی نیز کسانی با عنوان دفاع از حقوق انسان ها و دفاع از زن وفمنیست وغیره عوام فریبی می کنند وبه ساحت دین وحقیقت چنگ می کشند وآن را ضد انسانی تبلیغ می کنند
درداخل هم به شکل دیگر برخی از این روش استفاده می کنند فرضا هر کسی را که سخن از حقوق وکرامت انسان گفت متهم به لیبرال می کنند اگر ازتعامل جهانی گفت سازشگار ووابسته لقب می گیرد وقس علی هذا
همان طور که گفته شد استبدا فرهنگی دربستر جهل رشد می کند مرحوم منوچهر نوذری می گفت دردهه شصت از طرف تلویزیون به انگلیس رفته بودیم آنجا در فرودگاه وقتی از شغل ما سئوال شد خودرا از کارمندان صداوسیمای ایران معرفی کردیم اما ماموران فرودگاه بانعجب می پرسیدند مگر ایران صداوسیما هم دارد؟
این موضوع نشان میدهد که ایران درنزد اروپایی ها کشوری عقب افتاده وبدون کمترین پیشرفت معرفی شده است واز جمله دلائل علاقه جشنواره های خارجی به فیلم هایی که فقر ونکبت را ازایران نشان می دهند همین است که درراستای عوام فریبی آنهاست
ودرتاریخ اسلام هم شنید ه ایم که عوام فریبی معاویه کاری کرده بود که وقتی گفتند امیرمومنان در مسجد ومحراب ضرب خورد شامیان می پرسیدند مگر علی نماز می خواند ؟
متاسفانه در داخل هم گاه چنان علیه برخی تخریب وفضا سازی منفی صورت می گیرد که سئوالاتی مشابه درباره افراد مومن از ناحیه برخی عوام مطرح می شود
درچند نوشته قبل درباره استبدا فرهنگی سخن گفتیم درادامه به برخی از مولفه های استبداد فرهنگی می پردازیم
اولین ومهم ترین ویژگی استبداد فرهنگی سوء استفاده از قدرت در امور فرهنگی است یعنی به جای برخورد فرهنگی یا حتی سیاسی متناسب وقانونی با موضوعات فرهنگی ویا سیاسی برخورد زورمدارانه واستفاده ناجوانمردانه از قدرت مورد توجه وتکیه است وقدرت هم اعم از قدر سیاسی است وبسیاری مواقع قدر ت نرم وجنگ روانی محور قرار می گیرد
لذا دراستبداد فرهنگی ترور شخصیت ها وانگ زدن وامثال آن نقش اولی رادارند وجای نقد وبرخورد فکری را می گیرند بااین شیوه به جای قول ونظر قائل ونظر دهنده مورد هدف قرار می گیرد وبه جای یافتن نقطه ضعف های یک تفکر واندیشه متفکر وطراح اندیشه مورد تخریب قرار می گیرد
و برای زمینه سازی برای اجرای روش استبدا دفرهنگی ابتدا هر نظر وسخنی ولو از موضع علمی وفرهنگی بیان شود تعبیر وتحلیل سیاسی درباره آن می شود آن هم دربدبینانه ترین نگاه وبا نیت خوانی وغیب گویی فرد ابتدا درموضع وبلکه عنوان متهم سیاسی می یابد وبعد آن فرد نه نقد که تخریب می شود
ودلیل مهم متوسل شدن به این شیوه در بسیاری موارد به خاطر فقدان بنیه علمی واندیشه ای وگریز از زحمت مطالعه وفکر و کار طاق فرسای نظری است این روش البته در ظاهر وکوتاه مدت چه بسا نتیجه لازم را برای به کارگیرندگان آن دارد وفرد صاحب اندیشه مستقل را به انزوا می کشد
اما در باطن وبلند مدت خدمت مهمی به طرف مورد حمله می نماید وچه بسا فردی که نظری مستقل ارائه داده ومورد هجمه مستبدان فرهنگی قرار گرفته با همین همجه سخن وحرفش شهرت یابد ودر تاریخ اندیشه ماندگار شود
که اگر چنین برخوردی با او نمی شد چه بسا در گمنامی کسی متوجه نظر او نمی شد درتاریخ معاصر از این موارد فراوان است و دردوره معاصر می توان حزب توده را از استادان استبداد فرهنگی وبانیان آن برشمرد که مخالفان فکری خودرا به جای نقد آماج اتهام وتخریب قرار می دادند
وبعدها این شیوه از سوی مجاهدین خلق دنبال شد وبعداز انقلاب هم در هردو جریان چپ وراست نمودهایی از این روش را کم وبیش می بینیم ودردوره های مختلف هردو جریان به این شیوه متوسل شده اند که اوج آن البته در دوره قدر ت طرفداران مکتب ایرانی تجلی یافت
توده ایها به مصدق انگ انگلیسی بودن زدند و متحجران در برخورد با مطهری وشریعتی یکی را آخوند غرب زده دیگری را سنی وامثال آن لقب دادند و مجاهدین خلق دکتر بهشتی را مرفه وطرفدار سرمایه دارمعرفی کردند
و طیف گنجی درتخریب هاشمی او را صحنه گردان و همه کاره ومسئول همه حوادث وعالیجناب سرخ پوش لقب داد که بعد ها توسط دیگران از جریانات مختلف راهشان ادامه یافت
این نوشته ادامه دارد