دیروز تجمعی درمیدان فاطمی تهران علیه بدحجابی برگزار شد که واکنش های مختلفی را برانگیخت درباره این تجمع جند نکته قابل توجه است
1-این که گروهی بخواهند درباره مسائل اساسی کشور اعلان نظر کنند وخصوصا درباره مسائل ارزشی با اجتماع واعتراض خود امربه معروف ونهی از منکر کنند البته امری مرسوم و قابل دفاع است
واین حق را اصل دین وقرآن به مومنان داده است که برپادارنده امربه معروف ونهی از منکر باشند بنابراین اصل موضوع امری نیکو وشرعی است اما از آنجا که امروز مادر ذیل حکومت دینی زندگی می کنیم
طبیعی است که این گونه امور باید از مجرای قانون صورت گیرد هم برای جلوگیری از هرج ومرج وهم به خاطر اعتقاد به اصل نظام حاکم ولذا برگزاری اجتماعاتی بدون مجوز قانونی قبل از هرچیز در اعتقاد برپاکنندگان این تجمعات به نظام و قانون ایجاد سئوال تردید می کند
2-شاید دراین زمینه برخی به این اصل قانون اساسی استناد کند که می گوید تجمعات بدون حمل سلاح واگر علیه مبانی اسلام نباشد مجاز است ،وبگویند که اجازه دولت دراین زمینه شرط نیست
اما سئوال مهمی که درمقابل اینان قرار می گیرد آن است که طبق همین برداشت از قانون تجمعات اعتراضی در سال هشتاد وهشت چه مشکلی داشت ؟
که هنوز که هنوز است هرکسی که کوچکترین اثری از او درآن تجمعات بود متهم به فتنه گری است ویا دربازداشت است ویا از بسیاری از حقوق اجتماعی سیاسی محروم است ؟اگر این اصل قانون اساسی معتبر ومستند است باید باید برای همه باشد
3-درباره حجاب وامثال آن متاسفانه اعتراضات همواره بیش از علت ها متوجه معلول ها بوده است شعار دادن علیه فرد بد حجاب یا همسر او چه دردی را دوا می کند؟
آیا تعمق وژرف اندیشی اقتضا نمی کند که به دلائل وریشه های بد حجابی بپردازیم ریشه هایی که در فرهنگ و اقتصاد وسیاست ما خودرا گسترده است
آیا بر پا کنندگان این تجمع که گفته می شود منتسب به یکی از حوزه های علمیه تهران هستند از خود پرسیده اند مراکز تعلیم وتربیت وفرهنگ سازی از جمله حوزه علمیه چقدردراین زمینه مقصر ند ؟اگر فرضا در کشوری یک بیماری اوج بگیرد وتلفات بسیار بدهد علیه بیماران باید تظاهرات کرد یا طبیبان ومتولیان بهداشت وسلامت را باید مواخذه نمود ؟
4- موضوع بدحجابی کم وبیش وبا فراز ونشیب از اول انقلاب به عنوان یک معضل مطرح بوده است از جمله در دوره دولت قبل اما چنین تجمعاتی را قبلا خصوصا دردوره دولت قبل شاهد نبوده ایم وگاه فقط بعداز نمازهای جمعه شعارهای داده می شد و این نشان می دهد که گویا اعتراض علیه بد حجابی هم ابزاری برای اهداف سیاسی است
بعضی از کلمات هستند که بسیاری از مواقع مرادف هم به کارمی روند درحالی که درحقیقت دارای معانی مختلف وتفاوت های مهمی باهم هستند فرضا جزم و یقین یا جهل و جهالت یا علم ومعرفت و... که در استعمال به جای هم استفاده می شوند اما تفاوتهای معنای بین آنها وجود دارد از جمله این اصطلاحات دو واژه تعصب وغیرت است
که بسیاری موارد به یک معنا گرفته می شود درحالی که یکی امری مثبت ودارای بار ارزشی است ودیگری صفتی مذموم است تعصب به معنای حمایت از فرد یا فکری به خاطر داشتن ریشه مشترک مثل هم قومی یا قبیله گی وهمشهری وهم حزبی وامثال آن است
اما غیرت به معنای غیور بودن درمقابل باطل ونسبت به حقیقت حساسیت داشتن است این دو اصطلاح همان قدر که دراستعمالات متداول زبانی گاه به اشتباه جای هم قرار می گیرند در اعمال فردی واجتماعی نیز بسیاری از مواقع با غفلت یا خود فریبی به جای هم می نشینند
فرضا همه مادارای عیوب اخلاقی و غیره هستیم اماتازمانی که این عیوب درخود ما هست برخود غیرت نمی ورزیم که آن عیب را برطرف کنیم اما اگر همان رادردیگری دیدیم بلافاصله رگ غیرتمان می جوشد وآن را علم می کنیم وبسیاری از مواقع هم توجیهات دینی واخلاقی دست وپا می کنیم
که بله امربه معروف و تذکر و اصلاح دیگران لازم است در امور اجتماعی هم به شرح ایضا بسیاری از عیوب را تازمانی که حزب وگروه ما حاکم است نمی بینیم ویا توجیه می کنیم اما وقتی حزب دیگری برسر کار آمد هر آنچه را که از آن اغماض می کردیم برسررقیب می کوبیم
ونه تنها رگ غیرت بلکه شاهرگهای غیرتمان به جوش وخروش می آیند واین جاست که تعصب به راحتی درلباس غیرت خودرا پنهان می کند وفرد ویا گروهی به خیال یا پندار غیرت ورزی برآتش تعصب دامن می زنند
واین موضوع گرچه ظهورات اجتماعی سیاسی دارد اماریشه آن به اخلاق بر می گردد اخلاق از ارزشهای عمومی است که اختصاص به دین و مکتب خاصی ندارد واگر اخلاق درجمع و جامعه ای نادیده گرفته شود همه ارزشهای دیگر از جمله دین آسیب خواهند دید
فرضا مادراحکام اخلاقی داریم که نیکی به پدرو مادر ولو کافر باشند واجب است وفای به عهد و امانت داری و لو با کافر لازم است چراکه همان طور که گفته شد اخلاق ارزش عام است که ارزش های دیگری در فضا ودر ذیل آن دوام و قرار می یابند
حا ل باید دید چرا به امهات اخلاقی بی اعتنایی می کنیم ؟به نظر می رسد از جمله دلائل آن ظاهر بینی ما وغفلت از مکاید پیچده نفس است فرضا در روایات اخلاقی ما آمده که غیبت شدیدتر از زنا ست این سخن برای بسیاری از ما سنگین وغیر قابل هضم است
چگونه می شود غیبتی که نقل مجالس ماست بدتر از زنا باشد؟ اما اگر کمی فکر کنیم وبه عواقب غیبت بیندیشیم به این که درغیبت آبروی فردی را که حاضر وراضی نیست را می بریم درغیبت بذر دشمنی و دو رویی و سوء ظن را می پاشیم
و ممکن است با غیبتی چندین رابطه را برهم بزنیم واین که غییبت حق الناس است و.. آن وقت درک روایت برایمان آسانتر می شود البته نه این که روایت العیاذ بالله بخواهد قبح زنا را پایین آورد بلکه می خواهد زشتی غیبت را بشناساند این یک نمونه از اهمیت اخلاق است
درسایر موارد هم این گونه است مادرموضع گیری فردی واجتماعی ابتدا باید آن را با اخلاق محک بزنیم اگر از این محک وسنجش به سلامت عبور کرد وارد عمل واجرا شویم فرضا از امهات اخلاق این فرمایش حضرت امیر است که: آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند ، از جمله امهات راست گویی وصداقت درعمل ونیت است وقس علی هذا
والبته محور واساس اخلاق هم همان خالص برای خدابودن نیت وعمل است ومرز وتفاوت ها در همین نکته روشن می شود که چه بسا دوعمل که درظاهر یکی هستند یکی به خاطر نیت خدایی اخلاقی باشد ودیگری به خاطر نیت نفسانی غیر اخلاقی وبلکه ضد اخلاقی باشد
لذاست که درقرآن حتی برعبادات قید اخلاقی زده می شود وبر نماز گذار ریاکار و یل و جهنم وعده داده می شود ، در یکی از خاطرات حضرت امام خمینی می خواندم که یکی از یارانش نقل کرده بود قرار بود با امام برای دیدن فردی به خانه اش برویم اما ناگهان امام منصرف شد
وقتی علت را پرسیدم ایشان گفتند فلانی احساس می کنم این دیدار هنوز برایم خالص نیست و لذا نمی آِیم .
درپایان این نکته را هم باید متذکر شد که به این بیندیشیم که چرا اعمال ما ولو با ظاهر دینی وظیفه شناسی آثار لازم راندارد؟ واگر هم در ظاهر اصلاح گری می کنیم چندان بار وثمره نمی دهد ؟
دلائل ممکن است متعدد باشد اما به نظر می رسد دوری از اخلاص ومخلوط شدن حب وبغض واغراض حزبی وجناحی از جمله مهم ترین علتهایی است که برکت واثر سازننده را از اعمال گرفته است آیا این گونه نیست ؟
امروز جمله ای از فرزند دکتر شریعتی دربرخی سایت ها آمده بود به این مضمون که( تفکر شریعتی ومطهری مکمل یکدیگر هستند ونه در تقابل وتضاد باهم ،)*این بیان گرچه از جهت نزدیک کردن و از بین بردن تقابل ها وتفارق بین نیروهای فکری می تواند موجه باشد
اما روایت دقیقی از دو نوع نگاه متعلق به دو اندیشمند نیست ،واقعیت این است که نگاه مطهری وشریعتی به دین وجامعه وتاریخ وتشیع تفاوتهای اساسی وغیر قابل همراهی با یکدیگر دارند شریعتی که به نوعی از اندیشه های زمان خود به ویژه مارکسیسم تاثیر پذیرفته است
اعتقاد خودرا به ادوار تاریخی طبق بیان مارکسیست ها پنهان نمی کند چنانکه در کتاب اسلام شناسی به آن اشاره می کند و مطهری در یادداشت هایش مقابل آن موضع گیری می کند نگاه شریعتی به دین هم متاثر از انقلاب ها وتئوری پردازی های زمان است
ووجه محبوب وبرجسته دین وتاریخ اسلام وشخصیت های دینی در نظر شریعتی بخش جهاد و قیام ومبارزه است وابعاد دیگر دین وتاریخ اسلام به شدت مورد غفلت وبی اعتنایی قرار می گیرد و شریعتی به نوعی درصدد ترسیم دین ایدلوژیک است
ومی کوشد همه اسلام را در وجهه انقلابی آن خلاصه کند درحالی که مطهری به دین از نگاهی جامع می نگرد وجنگ وصلح قیام وتقیه به یک میزان در نظرش مهم وگفتنی وستودنی است ودغدغه مطهری بیش از اسلام انقلابی ،انقلاب اسلامی است
تفاوت نگاهی که امروز نیز در جامعه وجوددارد وبرخی دنبال اسلام انقلابی هستند نه انقلاب اسلامی وفرق این دو بسیار است از جمله این تفاوتها این است که آن که از اسلام انقلابی می گوید همه وجوه اسلام را با دید انقلابی می نگرد
ودرواقع اصل برایش خواسته یا ناخواسته انقلاب است واسلام یک پوشش وگاه ابزار است اما در تفکر انقلاب اسلامی اصالت با اسلام است و وجوه مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسان از جمله انقلاب با اسلام محک می خورد
وانقلاب بااتصال به اسلام حیاتی جدید می یابد و همه اسلام هم انقلاب نیست همان طور که همه اسلام آزادی ویا عدالت ، وامثال آن نیست بلکه این ها بخشی وبعدی از دین واسلام هستند
همچنین شریعتی درمیان اضلاع وارکان دین وعلوم اسلامی از فقه به عنوان رکن رکین یا غافل است یا نگاهی همراه نقد وگاه تمسخر به آن دارد اما مطهری که خود فقیه است به درستی جایگاه این بعد مهم را می شناسد وآن را پاس می دارد
ودر برخی از نوشته هایش چون (حقوق زن دراسلام ) دفاع او از حقوق زن دفاعی فقیهانه است واگر شریعتی در دفاع از اسلام در عصر معاصر اعتنای چندانی به فقه ندارد و یا برجسته شدن آن را منافی با اصلاح گری دینی می بیند اما مطهری فقه واجتهاد را عنصر اصیل وقوی در کارامد کردن دین وپاسخ گویی به مشکلات می داند
همچنین مطهری یک فیلسوف است وعقل فلسفی را در خدمت اندیشه دینی می گیرد وآن را ابزار مهمی درتبیین ودفاع از معارف اسلام می داند ولی شریعتی چندان روی خوشی به عقل فلسفی ندارد
این ها بخشی از تفاوت ها و تقابل های فکری شریعتی و مطهری بود و به عنوان نمونه ذکر شد تا روشن شود که تفاوت این دو اندیشه فراتر از مکمل بودن است ودرموارد مشخصی تقابل جدی باهم دارند
*جمله فرزند دکتر شریعتی به نقل ازسایت دین آنلاین
(همانطور که برای سران کشور خود احترام قائلیم، مردم کشورهای دیگر هم برای سران خود احترام قائلند و باید حرمت آنها را نگه داریم تا آنان نیز حرمت سران ما را نگه دارند.... در عرصه بین الملل باید با همه مردم به زبان خوب صحبت کنیم و با دست خودمان دشمن تراشی نکنیم.
نباید با فحش و تشر سخن گفته شود، در گذشته با برخی سخنان دشمن تراشی کردیم. نباید با سخنانمان رژیم هایی به مانند رژیم صهیونیستی را بزرگ کنیم. اگر کسی عرضه دارد باید در عمل نشان دهد نه در حرف.
... پیامبر اکرم(ص) نیز نسبت به ادیان دیگر همواره احترام قائل بودند. روزی دختر حاتم طایی نزد رسول خدا مشرف شد و حضرت عبای خود را زیر پای آن دختر فرش کردند.
در این هنگام اصحاب حضرت گفتند او مشرک است و پدرش نیز مشرک بود چرا چنین کاری کردید که پیامبر اسلام(ص) در جواب اصحاب فرمودند اکرام کنید کریم هر قومی را.)*
این جملات را نه یک سیاست مدار اصلاح طلب نه خاتمی ونه روحانی یاهاشمی گفته اند بلکه سخنان آیت الله العظمی وحید خراسانی
از مراجع بزرگوار تقلید واز اساتید برجسته و استاد درجه اول خارج فقه واصول حوزه علمیه فم است که بین طلبه ها مشهوراست که مجتهدان پای درس ایشان می نشینند
این صحبت های حکیمانه که از زبان یک فقیه واسلام شناس مسلم ادا می شود را مقایسه کنید با آنچه برخی از روحانیون این روزها گفته اند از جمله این که (کمی از اسلام و کمی از فرهنگ آمریکایی می گیرند و میگویند اعتدال می کنیم )
آیا آنچه دولت در سییاست خصوصا سیاست خارجی به عنوان اعتدال دنبال می کند چیزی فراتر از حرف های آیت الله وحید خراسانی است ؟
همچنین سخنان آیت الله وحید خراسانی را که اتفاقا دردیدار با وزیر ارتباطات بوده مقایسه کنید با آنچه دیگری در مشهد خطاب به همان وزیر گفته است و باید گفت که جوانان جویای حقیقت دین وسیاست دینی با برخورداری از حجت های مهمی چون آیت الله خراسانی این بخت بلند را دارند
تا خام برخی مدعیان نشوند که می خواهند به نام دین واز پایگاه دینی وتحریک عواطف واحساسات دینی جوانان چهره سیاست گذاران فعلی را ملکوک سازنند اعلام موضع امثال آیت الله وحید خراسانی درغبار افکنی مدعیان از حجج بالغه است
ونسل جوان امروز باید قدر چنین بزرگورانی را بدانند که با پرهیز از عافیت طلبی آنچه را که حق تشخیص می دهند با مردم درمیان می گذارند و اجتهاد وعلم و تشخیص خودرا که برای بسیاری حجت است بیان می دارند
تا همه بدانند که اسلام شناسان برجسته چه نظری دارند وچگونه می اندیشند واندیشه آنها چقدر متفاوت است با آنچه عده ای به عنوان دین ومذهب مطرح می کنند و تا مدعیان نتوانندبه نام دین اهداف سیاسی خودرا پیش برند و با ابزار دین به تخریب بپردازند
*به نقل از سایت خبر آنلاین وانتخاب
شهید مطهری از جمله متفکران وعالمان دینی بود که منادی اخلاق وروش ومنطق صحیح درارائه افکار وپیشبرد اهداف بود ودرمقابل دو گروه که یکی به نام تجدد وعلم وفلسفه ومکاتب جدید خصوصا مارکسیسم ودیالکتیک
ودیگری با عنوان مذهبی در صدد اثبات این مطلب بودند که برای هدف مقدس می توان از راه غیر مقدس وغیر اخلاقی رفت می ایستاد ،استاد شهید درکتاب سیری در سیره نبوی درباره اعتقاد به این که هدف وسیله را مباح وتوجیه می کند به تفصیل سخن گفته است
وآن را با استناد به سیره پیامبر واهل بیت مردود می داند و در ذیل عنوان (دو سخن باطل شایع میان متجددین و متقدمین) به نقد این تفکر می پردازد استاد اعتقاد مذکور را دارای بیشترین خطر وضربه بر حقیقت می داند و می گوید ( یک حرفى در میان متجددین ما پیدا شده و یک حرفى در میان بعضى از متقدمین ما، و هردوى اینها آنچنان به حقیقت ضربه زدهاند که خدا مىداند)
در تفصیل مطلب استاد می گوید (اما آنچه که در میان متجددین به اصطلاح طرح شده و خیلى هم رویش تکیه مىشود، از فرنگیها گرفته شده است و مصریها با این قاعده و به این تعبیر بیان مىکنند: «الْغایاتُ تُبَرِّرُ الْمَبادى» یعنى هدف وسیله را مباح مىکند؛
پس کوشش کن هدفت مقدس باشد، براى هدف مقدست از هر وسیله ولو نامقدس مىتوانى استفاده کنى. و آنچه که در میان بعضى از متقدمین ما (مراد استاد سنتی ها ،درمقابل متجدد ین است ) تا حدى معمول شده این است که حدیثى نقل مىکنند که اگر اهل بدعت را دیدید،
یعنى اگر افرادى را دیدید که در دین بدعت ایجاد مىکنند «فَباهِتوهُمْ» » عدهاى آمدهاند از این حدیث اینطور استفاده کردهاند که اگر اهل بدعت را دیدید، دیگر دروغ گفتن جایز است؛ هر نسبتى مىخواهید، به اینها بدهید، هر دروغى مىخواهید ببندید؛ یعنى براى کوباندن اهل بدعت که یک هدف مقدس است، از این وسیله نامقدس یعنى دروغ بستن استفاده کنید، )
استاد مطهری با اشاره به این که (آدمهاى حسابى هرگز چنین حرفى را نمىزنند. آدمهاى ناحسابى گاهى دنبال بهانهاند.) این موضوع وبهانه تراشی از راه دینی را مکر نفس می داند
وبا ذکر مثالی می گوید (مکائد نفس عجیب است! مکرهاى نفس امّاره عجیب است! انسان گاهى نفسش آنچنان مکر مىکند که خودش هم نمىفهمد. مثلًا شب ولادت پیغمبر است، مىخواهد جشن بگیرد، شب سرور است،
حالا که شب سرور است فسق و فجور بجا مىآورد و مىگوید شب سرور است، شب ولادت پیغمبر، مگر اشکال دارد؟! من به خاطر پیغمبر چنین کارى مىکنم!.) وسپس در تبیین معنای صحیح حدیث ابتدا به دو معنای بهت اشاره می کند
( «باهِتوهُمْ» از مادّه «بَهَتَ» است و این مادّه در دو مورد به کار برده مىشود: یکى در مورد مبهوت کردن، محکوم کردن و متحیّر ساختن (که در خود قرآن آمده است که حضرت ابراهیم با آن جبّار زمان خودش که مباحثه کرد، در نهایت امر «فَبُهِتَ الَّذى کَفَرَ» او در مقابل منطق ابراهیم درماند، مبهوت شد، محکوم شد، مفتضح شد)
و دیگر در مورد بهتان یعنى دروغ جعل کردن که مىدانیم در آیه «سُبحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ» «، بهتان عظیم یعنى دروغ بزرگ. )
و سپس با استناد به سخن شیخ انصاری معنای صحیح حدیث را نه تهمت زدن بلکه مبهوت ساختن طرف با منطق واستدلال می داند
و می گوید (سخن شیخ انصارى تصریح مىکند که معناى اینکه اگر با اهل بدعت روبرو شدید «باهِتوهُمْ» یعنى با منطقى قوى با آنها روبرو شوید، مبهوتشان کنید آنچنانکه ابراهیم با جبّار زمان خودش نمرود مباحثه کرد
و مبهوتش نمود (فَبُهِتَ الَّذى کَفَرَ). بر اهل بدعت با منطق وارد بشوید تا مردم بفهمند اینها اهل بدعت هستند و دروغ مىگویند. با آنها مباحثه کنید و محکومشان نمایید.)* شهید مطهری مباح دانستن وسیله رابرای هدف را منطق معاویه وعمروعاص می داند
وبا ذکر نمونه های تاریخی سیره اهل بیت را کاملا در مقابل این منطق برمی شمرد ،دوستان علاقمند می توانند برای اطلاع بیشتر به کتاب سیری در سیره نبوی رجوع کنند
اما مشکل فرهنگی اخلاقی که درزمان استاد رایج بوده امروز نیز کم وبیش در بین هم مدعیان دینداری وهم غیرانها وجوددارد وخصوصا درعرصه سیاست اخلاق سوزی ها وتخریب ودروغ گویی های با همان بهانه هایی که استاد به آنها اشاره کرد مرسوم است
ودر جامعه ما این اعتقاد که زیر بنای خشونت فرهنگی واخلاقی است از جانب هردو دو طیف مدعیان علم وایمان دینی وهمچنین مدعیان عدالت تئوریزه و توصیه وتوسعه داده می شود
و نه تنها درمقابل کسانی که احتمال اهل بدعت بودنشان از نظر مدعیان درباره شان می رود بلکه درمقابل هر کسی که مخالف سلیقه وتفکر ایشان است توسل به هر روشی مباح می گردد
این جاست که خلا وجودی عزیزانی چون مطهری برای جامعه بیشتر احساس می شود تا با بیان و قلم خود در غبار افکنی و عوام فریبی و جهالت اندوزی و حق واخلاق سوزی مدعیان با برهان قاطع خود ،نور ساطعی بر جانهای جویای حقیقت بپاشند وبازار جو فروشان گندم نما را کاسد و راکد سازنند
*مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج16 ص 101