عید فطر فقط یک عید مذهبی ودینی نیست بلکه عید فطر علاوه برآن که عید عبادت وبندگی است علاوه برآن که عید ادای وظیفه وعهد ومسئولیت الهی است یک عید بزرگ اجتماعی وسیاسی وفراتر از آن تجدید حیات امت بزرگ اسلامی است
درعید فطر مسلمانان علاوه بر اظهار بندگی وشکر دربرابر خداوند متعال حیات معنوی اجتماعی وامت واحده خودرا به منصه ظهور می رسانند صبح عید فطر که می شود مناظر حرکت دسته به دسته وتک به تک نمازگزاران به سمت مساجد ومصلی ها شکوه امت را به نمایش می گذارد
وشور وشوق بی نظیری دردلها می افکند حرکت یکپارچه آحاد مردم زن ومرد وپیرو جوان به سمت میعادگاهای نماز تجلی زیبایی از حرکت به سوی توحید وتبدیل شدن کثرتها به وحدتی متعالی وپرمعنا است
ونماز عید فطر با آن دعاهای قنوت دلنشین وشکوهینش وبا دست هایی که در صفهایی با صفا وصلابت پشت سر یک امام روبه آسمان بلند است ظهور زیباوفرین حیات طیبه ومقدسه جامعه اسلامی است
وجای تعجب نیست که در دعای نماز چه با عظمت از روز عید یاد شده که براستی لبریز زیبایی وشکوه وقداست وطراوت است (اللهم اهل الکبریاء والعظمه واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمه واهل التقوی والمغفره اسئلک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا)
ووقتی این نماز وقنوت آن زیباتر می شود که از آل محمد(ص) واز شرافت وکرامت این عید برای آنها آنها یاد می شود ونماز گزاران یک دل ویک صدا از خدا می خواهند که آنچه از خیر بر آل محمد(ص) عطا کرده ای به آنان عطا کند واز همه بدیهای که آل محمد(ص) را ازآن دور داشته ای آنان را نیز دور دارد
(و(جعلته ) لمحمد (ص)وآل محمد(ص) ذخرا وشرفا ومزیدا ان تصلی علی محمد(ص) وآل محمد (ص) وان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمد (ص)وآل محمد(ص) وان تخرجنی من کل خیر اخرجت منه محمد(ص) وآل محمد (ص)واین می رساند که عید دینی واجتماعی مسلمانان پیوند وثیق با پیامبر اکر م (ص) وآل مطهرش دارد
چراکه اینان گوهر وجان وروح امت اسلامی در طول تاریخ وزمان ها هستند عید فطر به نوعی تجلی وتجدید عهد میثاق فطرت انسان وخداست که درعالم ذر رخ داد میثاقی که چنانکه درروایات آمده درآن علاوه بر اقرار به ربوبیت پیمان با رسالت و ولایت وامامت نیز بود
در عید فطر هر سال با حیات امت وار خود را تجدید واحیاء وبا امامت عهدی دوباره می بندد واین که در احکام اسلامی آمده که نماز عید در زمان امام معصوم واجب خواهد بود پیوند امامت وامت وفطرت وعید الهی را می رساند
واین حقیقت را آشکار می سازد که از برکات ظهور وحضور معصوم ارتقاء سطح عبودیت وبندگی ماست تاجایی که نمازی مستحب حکم وجوب می یابد واین که چقدر وجود امام معصوم برای جامعه ورشد وکمال او لازم وحیاتی است
درعید فطری که در روز جمعه قرار گرفته است از خدا می خواهیم که با ظهور امام معصوم امت، جان دیگر به حیات معنوی واجتماعی ما ببخشد وبا حضور آن عزیز تجلی امت وامامت جامعه بزرگ اسلامی به اوج شکوه و خلوص و عظمت خود برسد
درادامه بحث عهد به موضوع مهم عهد عشق بین خداوند وانسان رسیدیم درنوشته قبل اصل موضوع مطرح شد وحال به برخی از خصوصیات وویژگی های این عشق می پردازیم درباره اوصاف الهی باید به این اصل توجه کرد که درک حقیقت خیلی از اوصاف فرالتر از فهم ظاهری ماست
فرضا وقتی گفته می شود خداوند بصیر است یا سمیع است ما همین قدر می فهمیم که خداوند شنوا وبیناست اما کیفیت شنوایی وبینایی الهی ازدرک عقلی ما بیرون است چراکه بر خلاف شنوایی وبینایی ما که محتاج وسیله است وابزار چشم وگوش در خداوند این ابزار معنا ندارد
ولذا ما درک دقیقی از این اوصاف نداریم ونباید جاهلانه آن را درحد اوصاف خود تقلیل دهیم درباره موضوع محبت وعشق الهی هم همین گونه است وبسیاری از اشتباهات از همین جا ناشی می شود که این عشق مقایسه با عشق های انسانی می شود
وآنگاه علاوه بر عدم درک درست مساله لوازم ونتایج نادرستی هم برآن بار می شودبنابراین قبل از هرچیز باید به معرفت وشناخت صحیح از عشق الهی رسید وشاخصه های اصلی آن وتفاووت های مهم عشق الهی وانسانی را شناخت
اولین موضوع در رابطه عاشقانه خداوند وانسان اصل غریب وبعید وغیر منطقی وعقلانی بودن مساله است چراکه در عشق ،فردی به دیگری به خاطر احساس کمال وجمالی که دراو می کند عاشق می شود
وخداوند دارای همه کمالات است وغیراو اساسا کمال ندارند پس چگونه می توان بین کامل مطلق وفرد وافراد ضعیف وناقص رابطه عاشقانه را فهم وتصور کرد؟ ولذا رابطه عاشقانه خداوانسان درابتدا قابل فهم ودرک نیست
البته شاید گفته شود این رابطه یک سویه است یعنی فقط از جانب انسان عشق است اما درجواب باید گفت اولا مقوله عشق طرفینی است ویک طرفه نمی شود ومعناندارد ثانیا همان طورکه در سایر امور آغاز گر خداوند است درعشق هم چنین است
فرضا در معرفت اول خدامارا می شناسد بعد مابه او شناخت پیدامی کنیم در عشق هم باید گفت اول او نظر عشق خیز به ما می کند بعد ما جرات وتوان واجازه نگاه عاشقانه به او می یابیم وخداوندی که درهمه امور اول است
این جا هم مقام اولیت او محفوظ است لذا عشق از سوی خود او آغاز می شود وآن سئوال همچنان پابرجاست که سر عشق خدای بی نیاز به انسان چیست؟
جواب این سئوال به شناخت دقیق عشق الهی برمی گردد وآن این که خداوند عاشق خود است وانسان به عنوان آینه خدانما در پرتو این عشق قرار می گیرد وخداوند بالذات به انسان نظر عاشقانه نمی کند
بلکه بالعرض وبتبع نگاه عاشقانه به مقام پرجلال وجمال خود است که انسان هم حظی وسهمی وپرتوی از نور نظر عاشقانه الهی را می گیرد و دریک تشبیه ناقص می توان گفت فرضا وقتی زیبارویی به آینه می نگرد وتصویر خودرا می بیندد از دیدن چهره زیبای خود لذت می برد
واینجا آینه اگر اهل ادراک باشد او هم سهم وحظی می برد چون به او هم نظر شده است وهمه عالم تجلی خداست وخداوند به تجلی خود نگاه با محبت ودوستی می کند و این نگاه مهرآمیز در باره انسان شکل عاشقانه می یابد چرا که انسان به نوعی کامل ترین تجلی خداست
چون همه اسماء الهی به او القاء شده وعشق هم کامل ترین محبت است پس این انسان است که لیاقت می یابد بهره ای از محبت کامل الهی که همان عشق باشدرا برگیرد وبه بیان دیگر اصل عشق بین خدا وخداست وانسان با معرفت وحس این عشق ودیدن نیستی خود در عالمی که غیر خدا وجود حقیقی ندارند درجذبه عشق الهی غرقه می شود
درواقع عالم مملو از عشق الهی به خود اوست وانسان به خاطر علم ومعرفتی که خداوند به او عطا کرده می تواند این عشق را دریابد وچون دریافت ومعرفت وعلم هم از جنس حضور وحس است گویی خوددر مقام عاشقی یا معشوقی قرار می گیرد
وهرچه این علم عمیق ودقیق تر باشد وبه تعبیر قرآن از علم الیقین به عین الیقین وحق الیقین برسد حس درگیر شدن در دریای عشق الهی بیشتر وبیشتر می شود
بحث عهد انسان وخداوند بود وگفتیم که نگاه انسان متعهد متفاوت از انسان غیر متعهد است که علم وایمان ومعرفت انسان متعهدانه مسئولانه است حال در ادامه گوهر ومحور این مسئولیت که درقرآن با عنوان امانت از آن یاد شده است می پردازیم درآیه شریفه فرمود :
(اِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً ( احزاب 72)
ما آن امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس آنها از تحمل آن امتناع کردند، و ترسیدند، و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود)
درواقع انسان از آن روی لایق طرف عهد با خداوند واقع شد چون امانت داری الهی را پذیرفت وپایه این تعهد آن امانت وامانت داری است اساسا هرجا بناست گوهر ارزشمندی به کسی داده شود ابتدا مساله امین بودن مورد لحاظ قرار می گیرد
پیامبر اکرم به خاطر امین بودن لایق دریافت وحی شد جبرییل به خاطر امین بودن واسطه وحی شد که هردو عهد ومسئولیت سنگین الهی بودند بنابراین درانسان استعداد امانت داری بود که خداوند به او امانت عرضه داشت
اما امانت داری به چه معناست امانتداری یعنی محافظت از گوهری که نبایددردست اغیار بیفتد واین گوهر می تواند علم یا قدرت یا نعمت دیگری باشد که از امانتداری علمی تعبیر به رازداری می شود وهمین امانتداری پایه سایر امانتداری هاست
لذا خصوصیت برجسته انسان رازداری است ورازداری متفرع بر راز باوری است اموری درعالم هست که ماهیت وهویتشان باراز عجین است یعنی این که اساسا گفتنی وبیان کردنی نیست بلکه آن قدر با شکوه وفرین است که درقالب ظهورت علمی وکلامی حتی نمی آید
واین جاست که جان راز شناس واهل راز فقط می تواند آنهارا دریابد وانسان را خداوند از چنین توانایی برخوردار ساخت راز بسیاری مواقع حتی فوق عقل می نشیند وامری را که عقل در نمی یابد نهاد راز باور وراز شناس انسان می یابد واز جمله مسائلی که عرفاء همواره برآن تاکید داشته اند محدودیت عقل درشناختن است
چرا که گوهر شناخت گاه فراتر از دانایی به توانایی است واینجاست که دل دلیر پای به میدان مینهد ودرجای که عقل اظهار ضعف می کند نهاد دیگری از درون انسان داوطلب دریافت حقایق می شود
واین که خداوند انسان را برگزید با او عهد بست چون درنهادنش نیرویی به ودیعه گذاشته بود که می توانست لایق امانت داری ولایق داشتن اسرار الهی باشد اسراری که در منطق وبیان عقل نمی گنجد وفرشته را نیز به ان ساحت راه نیست
بنابراین انسان به خاطر برخورداری از اسرار الهی اهل عهد شد اما این اسرار چه بودند باید گفت تاریخی در شگفتی وکاوش وپرسش از این اسرار متحیر است لذادر تفسیر امانت الهی نیز سخن های بسیار گفته شده است
وهرچه قدر منزلت آن اسرار بالاتر باشد منزلت امانت نیز فراتر می رود دریک نگاه اجمالی می توان گفت که این امانت معرفت تنها نمی تواند باشد چون غیراز انسان سایر موجودات نیز دارای معرفت به خدا هستند همین طور عبودیت تنها نیست
چراکه همه ارض وسماء عبد الهی وتسبیح گوی او هستند این امانت اطاعت تنها هم نیست که عالم مطیع خداوند است وبلکه این امانت گوهری نادر ودردانه خلقت است که با توجه به نکته قبل مه درباره راز داری وراز باوری مطرح شد که برخی امور ذاتا راز وسر هستند وقابل بیان نیستند
می شود گفت این امانت هم از جنس راز است یعنی گفتنی وشنیدنی نیست بلکه حس کردنی ودیدنی است و شاید بهترین عنوان که برآن می توان نهاد عشق است که رابطه ای ویژه وتوصیف ناشدنی وفراتر از معادلات عقلی است
عشق بین خدا وانسان که از هردو سو نیز فوق عقل وادراک محاسبه گر است که دریک سو خدای بی نیاز وبی انتهاء قرار دارد ودر سوی دیگر انسان ضعیف وپرنیاز ومحدود وناچیز وبه تعبیر عارفان نشستن گدایی مقابل پادشاه است که با معیارهای تناسب سنج عاقلان نمی سازد .
وباید گفت انسان گرچه هیچ نداشت اما یک چیز با ارزش داشت وآن احساس واظهار نیاز آتشین وشیداگرانه به خداوند وهمین کافی بود که بخت یار او باشد مورد عنایت جمال وجلال مطلق قرار گیرد وعهد عشق بین انسان وخداوند امضاء شود
که لازمه این عهد اظهار نیاز عاشقانه و مدام ولاینقطع انسان وناز ونعمت ریزی رشک برانگیز خداوند بی نیاز وغنی وجمیل وجلیل بود وگویا همه اما واگر گفتن ها و حسادت ها ودشمنی های دیگر موجودات با انسان نیز از همین مقام ومنزلت برخاست
درنوشته بعد به کیفیت وماهیت این عشق بین انسان وخداوند می پردازیم انشا الله
درادامه بحث عهد انسان وخداوند به تفاوت زندگی انسان متعهد واهل عهد الهی با انسان غیر متعهد می پردازیم انسان متعهد نگاه متعهدانه ومسئولانه به هستی وجهان وجامعه وخوددارد او علاوه براین که به دیده معرفت وعبرت به زمین وزمان وپدیده ها می نگرد
او علاوه براین که تک تک موجودات عالم را آینه وآیتی می بیند علاوه بر این که معنارادرجزء جزء جهان می جوید درنگاه به حوادث واتفاقات بی تفاوت وخنثی از کنار آنها نمی گذرد وبه تعبیر قران
کور وکر دربرابر آیات نیست
وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73 فرقان ) و کسانى که چون به آیههاى پروردگارشان اندرزشان دهند کر و کور بر آن ننگرند .)
درنگاه متعهدانه بخشی از مسئولیت عالم به دوش انسان افتاده است وفطرت مرکز وکانون درک مسئولانه هستی است که قبلا گفتیم فطرت عصاره میثاق های وعهدهای الهی است ودرروایات هم از فطرت با عنوان میثاق یاد شده است
در وجود انسان نیروهای دراکه متعددی وجودارد از عقل وقلب تا فطرت که هریک علاوه بر وظیفه درک وظایف دیگر نیز دارد وفطرت درک درکنار عهد را عهده دار است یعنی هم می فهمد حقایق را وهم درک میکند
نسبت مسئولیت خودرا با آن حقیقیت ولذا تفاوت مهم علم بی مسئولیت وآگاهی مسئولانه در همین جا روشن می شود که اگر علم از فطرت وایمان وعهد الهی جدا شود علم اخته را نتیجه می دهد
که هر چه هم بر میزان ان افزوده شود تغییری در وجدان انسانی او به وجود نمی اورد چون نمی تواند ویا نمی خواهد نسبت خودرا با این آگاهی بداند لذا امروز می بینیم با وجود توسعه محیرالعقول علوم واطلاعات ودانش ها مسئولیت ورزی وبیداری وجدان انسانی ترقی نکرده بلکه درمواردی نزول قهقرایی داشته است
و پیشرفت علمی نه تنها صلاح واصلاح اساسی واصولی را پدید نیاورده بلکه درموارد بسیار فساد ومفسده انگیز در حیات انسانی وحتی زیست زمینی او گشته است همان که قران در سوره روم به آن اشاره کرده است
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41 روم ) در دریا و خشکى فساد ظاهر گشت به خاطر کارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به این وسیله بعضى از آثار کار بد را به ایشان بچشاند .
ودرکنار آن درهمین سوره به عنوان راه علاج به بازگشت به فطرت ویادآوری میثاق های الهی که همان فطرت ودین قیم باشد به عنوان رکن واساس تعهد ورزی تاکیدمی کند
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ
پس روى خود به سوى دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است فطرتى که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونگى نیست، این است دین مستقیم ولى بیشتر مردم نمىدانند
بحث ماه رمضان که مربوط به عهدهای بین انسان وخداوند بود چند روزی به خاطر لیالی قدر وایام شهادت حضرت امیر متوقف ماند وبااین نوشته بحث را ادامه می دهیم درنوشته های قبل به دو عهد مهم بین خداوند وانسان پرداختیم
اولی عهد به پذیرش ربوبیت الهی بود ودومی عدم پذیرش عبودیت شیطان بود وتجلی عینی این دو عهد را می توان درواجبات ومحرمات دید که واجبات بازگشت به ربوبیت الهی ومحرمات برگشت به پرهیز از عبودیت شیطان دارد
لذا در قرآن هم وقتی سخن از واجبات است ابتدا اشاره به توحید وربوبیت الهی است ( انَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری (14 طه )من خداى یکتایم، معبودى جز من نیست، عبادت من کن و براى یاد کردن من نماز به پا کن
و وقتی صحبت از محرمات است موضوع شیطان وپرهیز دادن از اطاعت او مطرح می شود (یأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ )
اى کسانى که ایمان آوردهاید، جز این نیست که شراب و قمار و بتها، یا سنگهایى که براى قربانى نصب شده و چوبههاى قرعه، پلید و از عملیات شیطان است. پس دورى کنید از آنها، شاید که رستگار شوید (90مائده )
بنابراین عهدهای الهی درقالب احکام وحلال وحرام واجب ظهور وبروز می کنند وپابندی به عهدهای الهی همان پایبندی به واجبات ومحرمات خواهد بود واز آنجا که دربحث های قبل اشاره شد که عهد وفطرت پیوند وثیق دارند
وفطرت همان اجمال وعصاره عهدهاست بنابراین می شود گفت تفصیل وتفسیر فطرت می شود همین واجبالت ومحرمات ولذا مساله فطرت فراتر از موضوع اعتقادی صرف است وشامل همه مبانی ومعارف واحکام الهی می شود
وفطرت یعنی عصاره اعتقادات واحکام وهمان طور که انسان بالفطره خداپرست وموحد است بالفطره آگاه به واجبات وحرام هاست واین اگاهی بیشتر به صورت میل ودوست داشتن واجبات ونفرت وانزجرار از محرمات دردرون او وجوددارد
فرضا انسان بالطبع از نجاسات وخوردن گوشت حیوانات حرام گوشت متنفر است ومیل به پرستش وپاکی دراو وجودارد اگرچه ممکن است درعمل به خاطر ضعف نفس وسایر دلایل به این میل باطنی پاسخ ندهد امادردرون خود انجام اعمل شایسته وپرهیز از اعمال شیطانی را دوست دارد
مثل این که بسیاری از ما ورزش را دو.ست داریم اما شاید اراده لازم برای انجام آن را نداشته باشیم خلاصه این که عهدهای الهی به صورت فطرت دردرون ما تعبیه شده واین عهدها علاوه بر جنبه اعتقادی جنبه عملی وعینی دارد.
وعهد وفطرت علاوه بر اعتقادات حوزه اخلاق وفقه را که حوزه عمل هستند نیز شامل می شود والتزام به عهدهای الهی به معنای انجام واجبات وترک محرمات است ودین داری بدون انجام والتزام عملی معنا ومفهومی نخواهد داشت .
وسخن از اعتقاد به خدا درقلب بدون التزام عملی یک گزافه گویی است و ودین داری مسئولانه اقتضا می کند که انسان در عمل به اعتقادات خود ملتزم باشد واداعای دین ورزی بدون مسئولیت وتعهد عملی لاف زنی بیهوده ای بیش نیست
و سکولاریسم وجداکردن حوزه عمل از اعتقاد وکم رنگ کردن نقش فقه در دین داری آیین ونظری شیطانی برای حذف اصل دیانت وایمان وبه فراموشی سپردن عهدهای الهی است است .