شب قدر دیگری آمد ومن به خواسته ها وحاجات ودعاهایم می اندیشم که از خدای قدر وقرآن ورمضان چه بخواهم وقتی خواسته هایم نیازها یم را مرور می کنم
می بینم غالبا تکراری است واین یعنی درجازدن یعنی خسران یعنی عقب ماندن از قافله یاران حقیقی حق که با هر رمضان نا ونوری نو می گیرند.
ومرتبه ورتبه ای تازه می یابند ودر راه سلوک بی انتهای الهی هر سال وهر قدر قربی نو وقدمی دیگر برمی دارند .
ودیدم بهترین دعا وخواسته ام امشب دراین شب شکوهین وشورانگیزین این باشد که خدایا ای رب واله ومعبود ومقصود م ای خدای فطرت وطراوت وتازگی ای خدای رشد وبرکت
به این تکرار ملال انگیز خواسته هایم که از سست همتی وضعف اراده ام حکایت دارند پایان ده
وبا دست کرامت واعجاز الهی خود فتحی جدید وفرجی نو برویم بگشا
کاری کن کارستان تا سال دیگر وقدر دیگر که سر وجان به آستانت می سایم احساس کنم گامهایی در راه معرفت وعبودیت تو بر داشته ام ودیگر در راه مانده نیستم
ای خدای عزت وعظمت ای خدای ذکر وحضور وغیرت وقدرت چنان بر جان ناتوان ولحظه های بی رمق وزندگی زنگار گرفته ام .
نور یقین وشکوه ایمان وجلای معرفت وصفای حیات طیبه بریز و ببار وبتابان که روح ودلم جانی دیگر گیرد ومن کس دیگر شوم بنده تو وزنده به مهر تو
ای پروردگار م با عنایت خاصه ات زنجیرهای تنیده بر جانم را بشکن ومرا ازدست وسوسه ها واوهام از بند دنیا واز مکر شیطان برهان .
تا قدر دیگر رها از بند خود وخیالات وآزاد از غمهای پست دنیوی وفارغ از رنج های دنیوی وگذشته از درد های زمینی خالصانه فقط تورا بخوانم وفریاد کنم .
خدایا به حرمت قرآن نازل در قدر قلبم را با معرفت قرآن قرین کن
خدایا به حرمت فرشتگان نازل دراین شب جانم را ملکوتی ساز وبه حرمت امامی که ملکوتیان دراین شب میهمان او هستند هدایت وعنایت آن شاهد غائب را سایه سار زندگیم ساز
درنوشته قبل به عدالت معرفتی حضرت امیر پرداختیم وگفته شد که علت اصلی شهادت ایشان عدالت معرفتی بود درادامه مطلب وبرای روشنترشدن موضوع بحث را با این روایت از پیامبر اکرم (ص) پی می گیریم که فرمود :
آگاه باشید همانا على بن ابى طالب برادر و وصى من است، و پس از من در باره تأویل قرآن بجنگد چنانچه من در باره تنزیل آن جنگیدم
(ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى ج1 ص 169)
جنگ بر تنزیل و تاویل به این معنا که مشرکان مخالف اصل وجود قرآن بودند ودرگیری پیامبر با آنها بدین خاطر بود اماجنگ های حضرت علی در تاویل وتفسیر وبرداشت صحیح از قرآن بود که این موضوع می رساند که نزاع اصلی بین امام علی ودشمنانش بر سر فهم قرآن وچگونه فهمیدن آن بوده است.
ودر زمانی که تفاسیر وبرداشتهای افراط .وتفریطی وانحرافی از قرآن واجتهادهای ناقص ونادرست از این کتاب عمیق وذوابعاد وجودداشت حضرت علی با تفسیر وقرائتی برمحور عدالت معرفتی وشناختی که همان فهم دقیق وبه جا از قرآن بود
به جنگ با مخالفان رفت ومخالفان دانای دنیاطلب ویا نادان دین ناشناس که نمی توانستند نور عدالت درشناخت آن امام معرفت را ببینند می رود واین موضوع نشان می دهد که ریشه اختلافات بیش از قدرت وثروت معرفت بوده است
این تنازع البته بعداز رحلت پیامبر رخ نمود که هسته محوری آن مساله مهم خلافت بود اماشکل عینی وتبدیل شدن تنازع فکری به جنگ داخلی در زمان حکومت آن حضرت اتفاق افتاد
وبه تعبیر خود آن حضرت اوقرآن ناطقی بود که زبان قرآن نازل بر پیامبر اکرم بود و درواقع دشمنان انسانیت وعدالت وایمان ومعرفت در ماه قرآن ،قرآن را هدف گرفتند
وچند اصل شاخص درفهم از دین وقرآن از نظر امام علی وجودداشت که به برخی اشاره می کنیم
1-تکیه برسنت پیامبر به عنوان شارح قرآن
مهم ترین اصلی که حضرت برآن پای می فشرد رجوع واتکاء به روش وسیره وسنت سیاسی واجتماعی پیامبر اکرم در فهم واجرای احکام قرآنی بود حضرت علی در محاجه هایی که با خوارج داشت در تفسیر آیات حدود وحقوق به روش پیامبر استناد داشتند وسیره عادلانه ایشان را معیار قرار می دادند
وجاهلان افراط پیشه زمان خود وهمه زمانها را به پرهیز از اجتهاد به رای واستنباطهای بی پایه واساس وامی داشتند از جمله وقتی خوارج تکفیری فتوای کافر شدن افراد را به صرف ارتکاب گناه دادند حضرت امیر دربرابر این تندروی جاهلانه ایستادند وبا سند قراردادن سیره پیامبر فرمودند:
( شما مىدانید، همانا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم زناکارى را که همسر داشت سنگسار کرد، سپس بر او نماز گزارد، و میراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را کشت و میراث او را به خانوادهاش بازگرداند،
دست دزد را برید و زناکارى را که همسر نداشت تازیانه زد، و سهم آنان را از غنائم مىداد تا با زنان مسلمان ازدواج کنند. پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آنها را براى گناهانشان کیفر مىداد، و حدود الهى را بر آنان جارى مىساخت،
امّا سهم اسلامى آنها را از بین نمىبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمین خارج نمىساخت. (پس با انجام گناهان کبیره کافر نشدند) شما (خوارج)، بدترین مردم و آلت دست شیطان، و عامل گمراهى این و آن مىباشید).
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى خطبه 127)
2-اصالت راه در فهم حضرت علی از قرآن
از جمله اصولی که حضرت از قرآن وسنت پیامبر می فهمید ومی فهماند این بود که درهیچ شرایطی هدف نمی تواند راه را توجیه کند وبه خاطر برخی اهداف ولو مقدس از راههایی نامشروع رفت وروش اجرای معارف وموازین قرآنی باید کاملا متناسب باهدف باشد
و حضرت امیر در گفتار ورفتار سیاسی اجتماعی خود به صراحت وقاطعیت بر این اصل وفادار بود ودرحالی که دشمنان ایشان به راحتی این مهم را نادیده می گرفتند وبرای حفظ قدرت وحکومت به هر شیوه ای متوسل می شدند
اما حضرت امیر حاضر به پذیرش شکست ظاهری وازدست دادن حکومت که زمینه ساز اجرای احکام الهی بود بودند اما حاضر به زیر پاگذاشتن این اصل اساسی نبودند لذا فرمود:
(من مىدانم که چگونه باید شما را اصلاح و کجىهاى شما را راست کرد، امّا اصلاح شما را با فاسد کردن روح خویش جایز نمىدانم
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى خطبه 69 )
وهمچنین فرمود :
(سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، امّا معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولى هر نیرنگى گناه، و هر گناهى نوعى کفر و انکار است،
روز رستاخیز در دست هر حیلهگرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند، من با فریب کارى غافلگیر نمىشوم، و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد.
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى خطب 200)
3-عدالت جامع
شناختی که حضرت از عدالت ارائه می داد جامع بود یعنی دارای ابعاد مختلف بود وفقط در عدالت اقتصادی وتوزیع عادلانه بیت المال خلاصه نمی شد بلکه همه ساحت های عدالت را شامل می شد
از جمله عدالت در حقوق سیاسی واجتماعی افراد که امروزه از آن تعبیر به آزادیهای سیاسی می شود ودر سیره سیاسی حضرت آزادی مشروع در ظل وذیل عدالت معنا می شد وسهم مهمی از عدالت را به خود اختصاص می داد.
لذا می بینیم در حکومت حضرت آزادی بیان واظهار نظر وحنی ابراز مخالفت با حکومت وحتی شخص حضرت امیر اصلی پذیرفته شده است آزادیی که حضرت به همین خوارج در اظهار نظر ومخالفت می داد می شود گفت در هیچ حکومتی درگذشته وامروز سابقه ندارد.
واین موضوع به حدی بود که وقتی حضرت به نماز جماعت می ایستاد برخی از خوارج به ایشان بی حرمتی می کردند وپاسخ حضرت فقط تلات آیه ای از قرآن بود
(ابن کوّاء (که از خوارج و از دشمنان سرسخت امیر المؤمنین بود، گرچه در کشف الغمه نقل کرده در جنگ نهروان از خوارج فاصله گرفت، ولى هر گاه موقعیّتى برایش پیش مىآمد على علیه السلام را مىآزرد از جمله وقتى على علیه السلام به جماعت نماز مىخواند و مردم به او اقتدا کرده بودند،
ابن کوّاء این آیه را با صداى بلند خواند وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (و بتحقیق وحى شد به تو و به آنان که قبل از تو بودند که اگر شرک آورى هر آینه عملت نابود خواهد شد
و البتّه از زیانکاران خواهى بود- زمر: 65) و امیر المؤمنین به احترام قرآن سکوت کرد و تا خواست به قرائت ادامه دهد، دو باره همین آیه را خواند و تا سه بار تکرار نمود. آنگاه امیر المؤمنین این آیه را تلاوت فرمود: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُون)
(ترجمه معانی الاخبار ج1 ص 281)
همچنین تکیه بر حقوق انسانی وبرخوردار دانستن انسانها از حقوق اجتماعی وسیاسی به صرف انسان بودن فارغ از هر دین ومذهب نماد دیگری از فهم جامع حضرت از عدالت است ودرزمانی که تنگ نظرانی چون خوارج مسلمانی را به جرم ارتکاب گناه کبیره ای از همه حقوق محروم شده می دانستند
امیر معرفت وعدالت به کارگزار ارشد وامین خود مالک اشتر توصیه می فرمود که حتی حقوق غیر مسلمانان را پاس بدارد
(مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مىباشند
. اگر گناهى از آنان سر مىزند یا علّتهایى بر آنان عارض مىشود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مىگردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
(نهج البلاغة-ترجمه دشتى، نامه 53)
درباره علت به شهادت رسیدن امیرمومنان علی علیه السلام بیشتر بر عدالت ایشان تکیه می شود وجمله معروفی دراین باره بیان شده که( قتل فی محرابه لشدت عدله به خاطر شدت عدالت در محراب کشته شد )،این سخن البته صحیح است وحضرت علی (ع) به خاطر عدالت کشته شد
اما عدالتی که درباره حضرت مطرح است اختصاص وانحصاردر عدالت اقتصادی ندارد وعدالت امیر مومنان چون شخصیت سترگ ایشان دارای ابعاد واضلاع مختلف است وبه نظر می رسد مهم ترین جنبه عدالت حضرت عدالت فکری ومعرفتی است
که زیربنای سایر عدالت ها چون عدالت اجتماعی واقتصادی وقضایی است وعامل اصلی شهادت ایشان هم همین نوع از عدالت بود اما عدالت معرفتی به چه معناست ؟مراد از عدالت معرفتی یعنی تعادل در اندیشه ونگاه به هستی وخداوند وانسان
عدالت معرفتی که زیر بنای عدالت عملی است یعنی دیدن وشناختن دقیق هر چیز در جای خود همان طور که عدالت عملی یعنی نشاندن هر چیز درجای خود است واین که می بینیم دشمنان حضرت از طیف ها وافراد مختلف با انگیزه های متفاوت است
بازگشت به همین نکته دارد که هرکدام با بخشی از نگاه حضرت به دین وانسان درتضاد وتقابل بودند ونگاه جامع ایشان را برنمی تافتند درجبهه مخالفان حضرت در طرفی معاویه قدرت طلب حریص بر دنیا قرار دارد درسوی دیگر متدینان دارای حب ریاستی چون طلحه وزبیر هستند
ودر طرف دیگر متشرعانی اهل عبادت ومدعی دیانت داغ چون خوارج هستند این سه گروه گرچه تفاوت هایی با هم دارند اما نقطه مشترکشان دشمنی با علی (ع) است چون هریک به نوعی واز جهتی با فهم امام علی از دین وخدا وانسان مشکل دارند ونمی توانند معرفت ایشان را هضم کنند یکی دین را برای دنیا می خواهد یکی دین را همراه حفظ منافع خود می خواهد
وگروه سوم ازدین جز عبادات واحکامی خشک وخشن بدون لحاظ جایگاه انسان درآن نمی فهمد اما درنگا ومعرفت جامع امیرمنان در معرفت دینی نه انسان حذف می شود نه خداوند نه دین کنار می رود نه دنیا فراموش می شود
بلکه انسان در پرتو ولایت الهی حیات جدید وجلیلی پیدامی کند وحقوق وکرامت انسان در پرتو پذیرش حاکمیت الهی تضمین می شود ودنیا در پرتو دین معنا می یابد وتعریف حضرت علی (ع) از انسان عمیق وعمومی وفراگیر است
یعنی اولا اصالت درانسان روح الهی اوست وثانیا این اصالت درهمه انسانها جاری وساری است درحالی که درنگاه امثال معاویه انسان درمقابل خدا قرار دارد وتعریف او هم از انسان حیوانی چرنده ودرنده است
که برای رسیدن به منافع خود باید دین وخدارا به خیال خود دور بزند در نظر اصحاب جمل هم که درگیر حب نفس وریاست هستند دینی وحقیقتی پذیرفته است که تامین کننده برخی هواهای ایشان باشد
خدای آنها کسی است که مقام ومنزلت ویژ وبیشتری نسبت به سایر انسانها به ایشان داده است همان که قوم یهود می گفتند( نحن ابناء الله واحبائه ما فرزندان ودوستان ویژه خدا هستیم )
درنگاه خوارج هم خدا وانسان باهم جمع نمی شوند وانسان باید به نفع خداوند کنار رود این که گفتند( لاحکم الا لله) حکم فقط از آن خداست نشان از این تفکر دارد که وقتی خدا بود دیگر جایی برای انسان نیست
وحضرت امیر با طرح معرفتی الهی وعادلانه خداوانسان را باهم می دید وخدای علی(ع) حکومت وقدرت وسلطه اش جارا بر حقوق واراده انسان تنگ نمی کند همان طور که انسان در مکتب علی (ع) برای حفظ حقوق وکرامتش خود را مجبور به ترک دینا وسرباز زدن از فرمان خدا نمی بیند
بلکه در پرتو حاکمیت الهی است که انسان واقعی شکل می گیرد ورشد می کند و دین خداو حق انسان هردو در حاکمیت حضوردارند به گونه ای که انسان به صرف انسان بودن حق دارد که فرمود (انهم صنفان اما نظیر لک فی الخلق او اخ لک فی الدین مردم دو دسته اند یا درخلقت انسانی با تو ( خطاب به مالک اشتر ) برابرند یا برادر دینی تو هستند )
این بحث را انشاالله ادامه می دهیم
ازجمله اعمال مستحب برخی از شبهای احیاء لعنت فرستادن به قاتلین حضرت علی (ع) است ( اللهم اللعن قتلة امیرالمومنین ) ونکته قابل تامل این است که لعنت به یک نفر فرستاد نمی شود
بلکه با صفت جمع آورده می شود وسئوالی که مطرح می شود این که باآن که قاتل حضرت درظاهر یک نفر بیش نبود که همان ابن ملجم مرادی است چرا سخن از قاتلان است ؟
در جواب می توان این احتمال را مطرح کرد که ابن ملجم قاتل مباشر امام یک آلت فعل وعمله بیش نبوده وطراحان ترور حضرت افراد صاحب قدرت وثروت زمان چون معاویه علیه اللعنه بوده اند واین موضوع هیچ دور از واقعیت نیست.
واساسا فردی چون ابن ملجم وحتی گروه وباندی مثل خوارج نمی توانند به تنهایی در پشت این حادثه عظیم وجنایت بزرگ باشند وبه احتمال قوی شخص معاویه وحکومت شام با همراهی منافقان کوفه چون اشعث طرح این ترور را کشیده اند.
واین که گفته می شود گروهی از خوارج تصمیم گرفتند همزمان سه نفر یعنی امام علی (ع) ومعاویه و عمروعاص را به قتل برسانند و معاویه آن شب به مسجد نیامد وعمروعاص زخمی شد وعلی (ع) شهید شد این احتمال را قوت می بخشد که نیامدن معاویه به مسجد با اطلاع قبلی بوده وپشت ترورها خود او قرار داشته است .
وبرای خام کردن خوارج احمق پیشنهادی از ناحیه جاسوسان معاویه به خوارج داده شده است که این گونه نمایانده شود که ماقصد کشتن هر سه نفر را داریم وحتی کشته شدن عمروعاصی که گویا تاریخ مصرفش تمام شده بود نیز کاملا به نفع معاویه بوده است .
بنابراین می توان گفت آمر وعامل اصلی معاویه بوده وحلقه واسط جاسوسان او بوده اند وآلت وابزار فعل خوارج نگون بخت وفردی چون ابن ملجم واین تکته تلخ تاریخی که همواره جاهلان متعصب ونادانان دوست ودشمن ناشناس مورد سوء استفاده واستثمار فکری وعملی مکاران وسیاست بازان قرار می گیرند دوباره رخ می کند .
که خوارجی که به ظاهر دشمن معاویه بودند چگونه در دام معاویه گرفتار می شوند وبا جهل خود بهترین وبزرگترین خدمت را به او می کنند این امر البته اختصاص به آن روز ندارد وامروز وهمیشه این گونه بوده که افراط وجهالت در خدمت مکر وسیاست قدرت پرستان بوده است.
فرضا آنچه که تکفیری ها درسوریه وعراق وجاهای دیگر می کنند بی شک به دستور وهدایت دستگاههای دسیسه گر امریکا واسراییل است وچه بسا دردرون جامعه مانیز چه بسیار تندروانی که بر مرکب عصبیت وانحصار طلبی وجهالت سواربوده اند وناخواسته اسیر سیاست های شیطانی قدرت طلبان بوده اند .
وجامعه ما کم مصیبت وبلا از دست این خامان اسیر خناسان ندیده است چه وقتی این خامی ها وخیره سریها متکی بر منصب سیاسی بود چه آن زمان که چنین موقعیتی را نداشته است شریعتی جمله پرباری دارد که می گوید مشکل ما بیش از استعمار واستبداد استحمار است .
واز جمله عبرت گیری ها ایام سوگ اسوه عدالت وآزادی امیر مومنان علی علیه السلام همین است که بدانیم چگونه باید سلوک اجتماعی وسیاسی ودینی داشت تا نه در جبهه دشمن قرار گرفت ونه در دام دشمن افتاد .
دربحث های قبل درباره برخی روشهای دشمنی شیطان مطالبی عرض شد وگفتیم دشمنی شیطان درسطح نفوذ اخلاقی بیشتر به دو شیوه اعمال می شود نخست با بازگرداندن انسان به ماده وشاکله خام وناقص اولیه خود که عجله وجهالت است ودوم با همسان سازی اوبا شخصیت شیطانی خود است .
ودر این باره به مهم ترین شاخصه شخصیت شیطان که همان استکبارورزی است پرداختیم وازجمله موارد استکبار ورزی شیطانی را تعصبات کور دینی برشمردیم وگفتیم شیطان با دامن زدن به تعصبات با عنوان دینی برنامه شیطانی خودرا درراه اندازی جنگ وجنایت پی می گیرد
دراین جا ممکن است سئوالی مطرح شود که نوشته حاضررا به این سئوال وپاسخ بدان اختصاص می دهیم وآن این که مساله مهم غیرت ورزی بر اعتقادات ودفاع از آن که دراسلام مورد تاکید وتوصیه است چه می شود؟ همچنین جهاد عقیدتی که از ارکان دین است آیا نوعی تعصب نیست ؟
در پاسخ باید گفت اولا بین غیرت ورزی وتعصب تفاوت اساسی وجوددارد غیرت از علم وایمان تغذیه می کند ولی تعصب از جهل ولجاجت ،دراسلام تعصب هیچگاه مورد تایید نیست وهمچنین تفاوت این دو در روش هاست
یعنی روش های غیرت ورزی کاملا جدا از تعصب است درغیرت عقیدتی طبق فرمان قرآنی حکمت وموعظه ومجادله احسن اصل واساس هستند
( ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ (125/نحل )
(با فرزانگى و پند دادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان به طریقى که نیکوتر است مجادله کن که پروردگارت کسى را که از راه او گمراه شده بهتر شناسد و هم او هدایت یافتگان را بهتر شناسد)
و درغیرت دفاع عالمانه ومنطقی از عقاید مطرح است لذا تعدی وتهمت وتعرض به عقاید وشخصیت های مقدس دیگران جایی ندارد تا جایی که حتی درقرآن سب وبدگویی نسبت به بت ها تقبیح شده است .
(وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (108/انعام )
(شما مؤمنان به آنان که غیر خدا را مىخوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام گویند، ما بدینسان براى هر امتى عملشان را بیاراستیم و عاقبت بازگشت آنان به سوى پروردگارشان است، و او از اعمالى که مىکردهاند خبرشان مىدهد)
.امادرتعصب ورزی به جای علم ومنطق تحکم وزور گویی وتحمیل عقیده قرار می گیرد درغیرت بر عقاید ودین اقدام عملی وجنگ وجهاد آخرین مرحله ودر زمان غیبت معصوم فقط درصورت تجاوز دشمن مجاز است وقبل ازآن گفتگو وبحث واستدلال قرار دارد خصوصا در نزاعاتی که بین دو گروه مسلمان درباره یک عقیده ای وجوددارد
همان طور که جنگ های حضرت امیر وحتی سید الشهداء گواهی می دهد که تاکید داشتند ما هیچگاه آغاز گر جنگ نخواهیم بود وگاه چند روز وبلکه چند ماه جنگ را به تاخیر می انداختند وبه موعظه واستدلال وگفتگو روی می آوردند تا بلکه ازراه منطی موضوع حل وفصل شود وجنگ درنهایت وبسته شدن همه راههای دیگر رخ می داد
اما درتعصب ورزی جنگ وجدال یک اصل گرفته می شود وفرد متعصب با جنجال وجدال لفظی وتحکم کلامی شروع می کند وبه سرعت وارد جنگ عملی می شود در غیرت ورزی هدف دفاع از حیقت است از راه متناسب با حق ودر تعصب دفاع از خود است به هرروش ممکن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نمونه ای از تعصب از جهتی وغیرت از جهت دیگر بود
که دریک سو صدام متعصب بر عربیت ومتفرعن بر قدرت قرار داشت وخودرا مجاز به انجام هر جنایتی مثل بمباران شهری وشیمیایی وشکنجه اسیران وغیره می دانست ودرسوی دیگر غیرت امام ومردم مومن ما بود
که برای دفاع از عقیده خود می جنگید وهر عمل وروشی را برای حتی پاسخ دادن به دشمن نمی پسندید لذا با اسیران مثل مهمان برخورد می کرد از بمباران مناطق مسکونی پرهیز داشت دست به بمب شیمیایی نمی برد و..
در عرصه فکری وفرهنگی هم از جمله الگوهای معاصر روش ومنش استاد مطهری دردفاع از عقاید دینی تجلی غیرت ورزی عالمانه وصحیح است که عقل اندیشمند وروح غیور استاد بی تاب در دفاع از اعتقادات ایمانی بود ودربرابر جریانات مختلف معاند ومخالف با اسلام یک تنه قرار می گرفت
اما با متانت ومنطق ورعایت تمام شئون اخلاقی وراز ماندگاری آثارش نیز در همین است درآثار گرانمایه استاد یک کلمه توهین وافتراء وتکفیر وامثال آن نسبت به مخالفان نمی توان یافت هیچگاه جای منطق واستدلال را فحاشی وتوهین نمی گیرد
و مهم تر از همه سخن ونظر مخالف ابتدا دقیق وبدون دخل وتصرف وتحریف مطرح می شود وبعد به نقادی آن پرداخته می شود امری که متاسفانه خصوصا درسالهای اخیر کمتر از ناحیه مدعیان دفاع از عقاید اسلامی رعایت می شود
وقبل از فهم وحتی مطالعه نظرات دیگران به نقادی آن هم از جنس تخریب وهتاکی آن پرداخته می شود بنابراین بین غیرت وتعصب هم در هدف هم در روش تفاوتهای اصولی وجوددارد که یکی از حق ودیگر ی از خود دفاع می کند که یکی مقید به روش صحیح واخلاقی است ودیگری درقید وبند انتخاب روش درست نیست
وبالاخره همان اندازه که غیرت ورزی ممدوح ومهم است تعصب مذموم ومطرود است وجایی در مبانی ومواضع دینی واخلاقی وایمانی ندارد