درادامه بحث عهد ورمضان به عهد انسان با خداوند در نپرسیدن شیطان رسیدیم و درباره روش های دشمنی شیطان مطالبی گفته شد وگفتیم اولین روش شیطان به عجله افکندن انسان دراموراست وحال به روش دوم شیطان می پردازیم که القاء شاخصه های شخصیتی خود به انسان است
وتفاوت این روش با روش اول دراین است که در روش نخست شیطان انسان را به شخصیت خام وجاهلانه وناقص وخاکی خود انسان برمی گرداند که درقران هم آمده که فرمود انسان از عجله وشتاب خلق شده است خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُریکُمْ آیاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (37/انبیاء)
( انسان از شتاب خلق شده، و شما در دیدن آیات من عجله مکنید که به زودى آیاتم را نشانتان مىدهم ) لذا در روش اول شیطان می کوشد انسان را به ماده اولیه والبته ناقص وکمال نیافته اش برگرداند
امادر روش دوم اورا به شخصیت شیطانی خود نزدیک می کند وهرآن چه از خصیصه های روحی خودرا که باعث انحطاط او ورانده شدن از درگاه الهی گشته را به انسان منتقل سازد واورا در عقیده ونیت وعمل همسان خودمی سازد
وبا تامل درآیات قرآنی که درباره شخصیت وروش ومنش شیطان مطرح شده است می توان به شاخصه های شخصیتی شیطان پی برد که دراین بخش به برخی از آنها اشاره می کنیم
استکبار
مهم ترین ویژگی شخصیتی که قرآن برای شیطان بر می شمارد استکبار و وتکبر و به خود نازیدن و خودبزرگ بینی است که درآیات متعدد به آن اشاره شده وعلت اصلی استنکاف شیطان از سجده برآدم برشمرده شده است.
(قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (12/اعراف ) خداوند فرمود چه چیز مانع تو شد که وقتى به تو فرمان دادم سجده نکردى؟ گفت من از او بهترم، مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل خلق کردهاى.
وطبق گفته قرآن همین صفت تکبر شیطان را مطرود درگاه الهی ساخت (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین (اعراف /13)
فرمود از آسمان فرود شو که در اینجا بزرگى و نخوت کردن حق تو نیست، برون شو که تو از حقیرانى .)
وشیطان برای همسان سازی انسان با خود وفراهم کردن زمینه سقوط او به همین دمیدن روحیه تکبر دراو اقدام می کند تکبری که ریشه در تعصب وعصبیت کور دارد همان طور که خود شیطان به اصل خود نازید وبه فرموده حضرت علی (ع) دچار تعصب جاهلانه شد انسان را نیز به این تعصبات وتکبرات وا می دارد.
(شیطان بر آدم علیه السّلام به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت، و با تکیه به اصل خود که از آتش است دچار تعصّب و غرور شد.پس شیطان دشمن خدا و پیشواى متعصّبها و سر سلسله متکبّران است، که اساس عصبیّت را بنا نهاد، )(نهج البلاغه خطبه 192 ترجمه شهیدی )
و صفت تکبر وتعصب ورزی هم جهنم اخروی وهم جهنم دنیوی وسخت شدن حیات دنیوی را به دنبال دارد که می دانیم درتاریخ چه بسیار جنگ ها ونزاع های خانمانسوز ریشه در تعصبات کور وخودخواهی های جاهلانه دارد
و تکبر واستکبار شیطانی هم وجهه دنیوی دارد وهم وجهه دینی یعنی عده ای را شیطان به خاطر مکنت وداشتن امکانات دنیوی به تکبر بر دیگران واستکبار می کشاند که پادشاهان ومستبدان وسرمایه پرستان در طول تاریخ از این جمله اند وعده ای را هم با عنوان دینی وداشتن عقیده ای به تکبر بر دیگران گرفتار می سازد
که همان تعصب ورزی جاهلانه و به نام دین واعتقادات است که فرقه ها ونحله ها وپیروان مذاهب مختلف را با شعله ورکردن این تعصبات به جان هم می اندازد که نمونه های بارزی هم امروز ازاین تعصب ورزی های جاهلانه به نام دین را خصوصادر خاور میانه شاهد هستیم
که سلفی ها ووهابی ها به نام دین چه جنایت ها که درحق سایر مذاهب مثل علویان وشیعیان وحتی اهل سنت نمی کنند این ها همه ریشه در تعصب کور وجاهلانه خود حق مطلق بینی وتکبر بر خود و تحقیر دیگران و کافر و مشرک شمردن آنان دارد
درادامه بحث عهد ورمضان به دومین عهد خداوند با انسان که همان عهد بر عدم عبودیت شیطان باشد پرداختیم وگفته شد که مهم ترین روش شیطان در به عبودیت کشیدن انسان ازراه دینی است که درسه سطح ابداع ادیان شیطانی وایجاد انحراف درادیان الهی و تغییر روش های صحیح عملی دین ورزی قرار می گیرند .
ووعده دادیم که بخش سوم را توضیح بیشتر بدهیم قبل از ادامه بحث به یک نکته اشاره می کنم وآن این که اساسا چرا شیطان درصدد عبودیت طلبی از انسان است؟ وعداوت خودرا این گونه آشکارمی کند ؟وچرا شیطان بیش ازآن که راغب به مرگ انسان به عنوان دشمن خودباشد مایل به بردگی وبه بندگی گرفتن اوست ؟
درجواب باید گفت زمانی که خداوند آدم راآفرید به همه دستورداد که اورا سجده کنند و سجده از جنس عبودیت وبندگی است وخداوند به این صورت درواقع فرشتگان واهل ملکوت را به بندگی انسان فراخواند .
البته بندگی که در امتداد بندگی الهی است ودارای مراتب است که در نسبت فرشتگان وملکوت وانسان بندگی همان نوعی اطاعت ودرخدمت انسان بودن است ونه پرستش که اختصاص به خداوند متعال دارد و شیطان متکبر تمرد وسرکشی کرد وکینه آدم رادردل گرفت
وقسم یاد کرد که قضیه را عکس کند واو انسان را به بندگی بگیرد وگفت (فبعزتک لاحتنکن ذریته ،قسم به عزت تو (ای خدا) که بر نسل آدم افسار می زنم (آنهارا درخدمت خود می گیرم )
یعنی به جای این که او ودیگران بنده انسان باشند این انسان است که باید بندگی وطاعت واطاعت او کند لذا تجلی اصلی عداوت شیطان با انسان درهمین به بندگی گرفتن اوست اما در سطح سوم یعنی تغییر راه ورسم دین ورزی ونفوذدر فروعات اخلاقی واحکامی شیطان به گونه های مختلف عمل می کند که به برخی اشاره می کنیم
1-مهم ترین روش شیطان دراین زمینه به عجله وشتاب افکندن انسان های متدین است در داستان آدم نیز شیطان صبر آدم را هدف گرفت واورا به اقدامی عجولانه وادار کرد که درقرآن نیز به همین اشاره شده که درباره آدم فرمود ( ( ولم نجد له عزما (مابرای آدم عزمی نیافتیم )
ودرآیه دیگر در تفسیر عزم فرمود (واصبر ان ذلک من عزم الامور )که می رساند صبر همان عزم است یعنی آدم نتوانست دربرابر وسوسه شیطان صبر کند وبه کار عجولانه اقدام کرد و درروایات هم آمده که عجله از شیطان است واین به شناب افکندن دارای صورتهای مختلف است.
از جمله این که تفکر وتدبر همه جانبه درباره عمل را از انسان سلب می کند واورا فقط به یک جهت قضیه توجه می دهد واز سایر ابعاد غافل می کند فرضا با اصل کردن هدف و نادیده گرفتن راه به فرد متدین القاء می کند که مهم رسیدن به هدف است
ولازم نیست به چگونگی راه بیاندیشد وباید برای رسیدن به هدف شتاب کرد از هرراهی که شده درهمین قضیه آدم شیطان گفت (اگرازاین درخت بخوری فرشته یاجاودان خواهی شد) واورا ازاین نکته مهم غافل کرد که بدون اذن واجازه خداوند هیچ اتفاقی نمی افتد
وتاثیر همه اسباب وابسته به خواست الهی است و امکان ندارد بدون اجازه ورضایت او به مقام فرشتگان وخالدین رسید همین ترفند را درباره سایر متدینان نیز اجرا می کند وآنهارا درعمل حتی عابدانه ومومنانه به غفلت از جهت یا جهاتی می اندازد فرضا غفلت از اخلاص وبرای خدا بودن ونیت صاف داشتن وبسیاری اعمال را آلوده ریا می کند
ویا غفلت از این که آیا منابع ومواد عمل از راه درست وحلال ومشروع به دست آمده یا نه ؟برخی را وادار به انفاق وبخشش می کند اما ازراه کسب حرام یافردی را به عملی به ظاهر دینی وبلکه واجب می خواند مثل امربه معروف ونهی از منکر
اما بدون درنظر گرفتن شرایط ورواههای درست وبه اسم امربه معروف مایه ریختن آبرو ویا زدن تهمت وگفتن دروغ وغیبت درباره افراد می شود وگاه این به شتاب افکندن شتاب در قضاوت وشناخت است
فرضا با ایجاد یک سوء ظن و تحریک غیرت دینی و بدون شناخت دقیق درباره فردی او را در پیش متدینان منحرف وفاسق جلوه می دهد آنگاه فرد متدین به خیال مقابله با منحرف یا فاسقی چه بسا ایمان خودرا سوزاند وهتاکی ها وپرده دریها کند
درحالی که شناخت چندانی از طرف خود ندارد و تحت تاثیر سوء ظن والقائات شیطانی به حریم مومنی بی حرمتی کرده است که درتاریخ وجامعه نمونه های بسیار برای آن می توان شمرد
و ریشه همه این ها بازگشت به همان به عجله افکندن است عجله فکری وعملی تا فرد مومن فرصت نکند همه جوانب را بسنجد و ابتدا شناخت کافی درباره موضوع پیداکند وآن گاه کار را به سلامت وپاکی به انجام رساند بلکه شیطان به صرف یک اسم وعنوان کار عبادی ودینی افراد را گاه چه بساوادار به منکرات می کند
واین که دروایات صبر سر ایمان شمرده شده (الصبر راس الایمان ) از همین روست که هیچ کاری بدون صبر وتانی وتامل ایمانی نخواهد بود بلکه پیکر بی جان وبی ارزش خواهد بود که روح وحیاتی دراو نیست
ومقابله با ترفند به شتاب افکنی شیطان تمرین صبوری است صبوری ذهنی وعملی که صبوری ذهنی با تفکر وتامل وتحقیق حاصل می شود وصبوری عملی با حلم وکظم وغیض وتوکل واتکاء به خداوند متعال به دست می آید .
درادامه بحث عهد ورمضان به دومین عهد مهمی که خداوند با انسان بست می پردازیم وآن عهد نپرستیدن شیطان وعدم تعهد به اوست درآیه شریفه فرمود
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (60/ یس )
اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشکار شماست
عهد اول پذیرش ربوبیت الهی بود وعهد دوم عبادت وبندگی نکردن شیطان ازآنجا که ساختار وجودی انسان ومیل فطری او با عبودیت وبندگی عجین است وپرستش وعبودیت ذاتی انسان است عبودیتی که هم شامل پرستش هم اطاعت می شود
وآدمی خودبه خود آدمی میل به عبودیت دارد اما ممکن است به خاطر ظاهر بینی ونفسانیت وراحت طلبی وجهالت وامثال آن دچار شبهه در معبود شود وبه جای خدای حقیقی به خدای قلابی روی آورد که همان شیطان است
از اولی ترین ومهم ترین کارهای انبیاء الهی وکتب آسمانی ودر صدرآنها قرآن کریم همین جداکردن وتمییز قائل شدن بین عبادت الهی وشیطانی وادیان الهی وشیطانی است واز این آیه شریفه وبررسی تاریخ ادیان به روشنی به دست می آید
که دشمن اصلی عبودیت ودینداری از جنس خود اوست یعنی دشمن ادیان الهی ادیان شیطانی است واین که درآیه عداوت ودشمنی شیطان درکنار عبودیت او آمده می رساند که شیطان مهم ترین دشمنیش همان ورود از راه دین وبه نام دین است
دشمنی شیطان تبدیل کردن عبودیت ودین الهی به عبودیت ودین شیطانی است که به گواه تاریخ ادیان ومذاهب شیطان دراین زمینه ازسه راه مهم وارد شده است
اول ابداع ادیان جعلی چون بت پرستی و بوداییت وجن پرستی وطبیعت پرستی وشیطان پرستی است که همه درباطن همان شیطان پرستی است
دوم ایجاد انحراف درادیان آسمانی است همان طور که در مسیحیت ویهودیت وحتی اسلام انحراف هایی را پدید آورد ه است که در مثل یهودیت ومسیحیت با تحریف کتب آسمانی ودراسلام با تحریف در برداشت و تفسیر از قرآن به انحراف مورد نظر دست یافته است
سوم کشاندن افراد در راهها وروش های شیطانی است به این معنا که اگر شیطان نتوانست در اهداف واصل واصول یک دین فرد یا افرادی را منحرف سازد از روش وراهها ی اجرایی وچگونگی دین ورزی وارد می شود وبا جذب انسان در روش شیطانی اورا به بندگی وبردگی می کشاند درقرآن هم به این موضوع اشاره شده که فرمود
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (21/نور )
اى کسانى که ایمان آوردهاید، پاى از پى گامهاى شیطان منهید، و هر کس پاى بر جاى گامهاى شیطان نهد [بداند که] او به زشتکارى و ناپسند وامىدارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمىشد، ولى [این] خداست که هر کس را بخواهد پاک مىگرداند و خدا [ست که] شنواىِ داناست.
وهمان طور که آیه صراحت دارد دراین روش شیطان در محدوده مومنان عمل می کند وبا این که افرادی اعتقاد وایمان درستی دارند امادرعمل تابع راه شیطانی می شوند و لذا در دو اقدام نخست(ابداع یا انحراف درادیان ) شیطان مستقیما ربوبیت می کند
امادر روش سوم ابتدا با تعلیم شیطانی وارد شده فردرا در جهالت علم نمای خود وارد می کند وآنگاه در نتیجه همان عبودیت را تحصیل می کند که ثمره پیروی از فردی عبودیت است چه در جهت منفی وچه مثبت
لذادر روایات آمده که توجه کنید که به سخن وگفتار وعلم چه کسی دل می سپارید وگوش می دهید که این فراگیری به معنای بندگی او ست
( پیامبر فرمود : هر کس گوش دهد به سخن گوئى بندگى او نموده پس اگر آن سخن گوى از جانب خدا باشد مستمع بندگى خدا نموده و اگر ناطق از جانب ابلیس باشد مستمع عبادت ابلیس نموده است ) (اعتقادات شیخ صدوق ره-ترجمه حسنى ص 134 باب(سى و نهم)
درنوشته بعد انشاالله روش های نوع سوم از گمراه کردن شیطانی را بیشتر بررسی می کنیم
ازجمله قرائت های غالبی که از تاریخ ومعارف اسلام در دوره معاصرخصوصادهه های چهل وپنجاه و بیشتر تحت تاثیر افکار سوسیالیستی مطرح شده قرائت ضد ثروت وسرمایه است وشاخصه این نوع قرائت دکتر شریعتی بود
که سعی می کرد از اسلام چهره ای کاملا ضد سرمایه ومخالف سرمایه داشتن ارائه دهد وتقریبا همه امهات تاریخی را با این دید بررسی وتحلیل می کرد وبیشتر بر شخصیتهایی از صدراسلام تکیه وتاکید می کرد که درفقر اقتصادی بزرگ شده بودند .
چون ابوذر وسلمان وهمواره ریشه اختلافات تئوریک وعقیدتی را در طبقات اجتماعی واقتصادی جستجو می کرد به گونه ای که حتی مخالفت خلفای اول ودوم وسوم با امیر مومنان را نیز از این دید می دید وآنهارا به نوعی متعلق به جبهه سرمایه داری وحضرت علی را متعلق به جبهه ضد سرمایه داری معرفی می کرد .(دراین زمینه می توان به کتاب امام علی ایشان مراجعه کرد )
این نوع نگاه بعدها هم به صورتهای مختلف در جامعه فکری وفرهنگی وسیاسی دنبال شده ودرسالهای اخیر نیز برخی جریانات خواسته اند تاریخ اسلام را بااین دید تحلیل وبررسی وارائه کنند ولی این نگاه دارای ایرادات جدی بوده ونظری ناقص وتک بعدی است که هم با مبانی اسلام وهم احکام وفقه اسلامی وهم شخصیت های تاریخ اسلام سازگار نیست .
واز جمله مهم ترین ایراد ات براین تحلیل نادیده گرفتن شخصیت هایی است که درصدر اسلام دارای مکنت وسرمایه فراوان بودند ونه تنها در جبهه مخالف اسلام قرار نگرفتند بلکه جزو ارکان دین اسلام محسوب می شوند.
از جمله این شخصیتهای برجسته حضرت خدیجه سلام الله علیهاست که تاجری مهم وشاخص دردوره خود بوده اما به خاطر وارستگی روحی اولین زن مسلمان است وتمام ثروتش را در راه رشد وبقای اسلام تقدیم کرده است
به گونه ای که درروایات آمده ،مایه پاگرفتن وبقای اسلام دوچیز بود ثروت خدیجه وشمشیر علی علیه السلام ، شخصیت بزرگوار حضرت خدیجه تمام تئوریهای شبه سوسیالیستی که قائل به این هستند که طبقه اجتماعی تفکر متناسب با خودرا به همراه دارد وسرمایه دار نمی تواند طرفدار عدالت باشد را زیر سئوال می برد وبه چالش جدی می کشد.
و نادرستی و ابتر بودن این تز را و همچنین ناقص بودن برداشت تک بعدی از اسلام را که فقط بر جهاد وشمشیر می پردازد و هر نوع ثروت ومکنت رانفی می کند را اثبات می کند حضرت خدیجه با داشتن ثروت فراوان معتقدتر از همه مومنان عصر خود به پیامبر ووفادارتر از همه به او وبخشنده تر ازهمه نسبت به آرمان وهدف عدالت گستر اوست.
واین می رساند که نه طبقه اجتماعی لزوما فرد را طرفدار تفکر خاصی می کند ونه اسلام وپیامبر مخالف داشتن ثروت وسرمایه حلال ومولد ودرخدمت جامعه وآرمان های الهی است امروز هم که برخی با نگاه تک بعدی به مسائل درصدد القای چهره ای شبه سوسیالیستی وضد سرمایه از اسلام هستند .
درباره شخصیت های بزرگی چون حضرت خدیجه سکوت می کنند چراکه می دانند پرداختن به این شخصیت ارزشمند برخی از باورهای غلطشان را زیر سئوال می برد اما واقعیت این است که همان طور که درروایت آمده است.
همان ااندازه که جهاد وشمشیر در تاسیس وبقای اسلام موثر بوده ثروت وگذشت وبخشش کسانی چون حضرت خدیجه دخیل بوده است واسلام عدالت جو عدالت را نه در توزیع فقر ونفی ثروت بلکه در ارتقای قدرت تولید ثروت برای همه جامعه وترویج انفاق می داند.
واز نظر اسلام ثروت خیر است که درقرآن از مال تعبیر به خیر شده است که اگر در دست صالحان قرار گیرد گره گشای بسیاری از معضلات خواهد بود وخدیجه سلام الله علیها نمونه بارز این افراد است سلام براین بانوی کرامت وعزت و بر وهمسر بزرگوار او رسول رحمت وعدالت وبر فرزند عزیزاو دختر عصمت وکوثر امت
درنوشته های قبل درباره عهد مطالبی گفته شد ومطرح شد که اولین عهد خداوند وانسان عهد الست بود که درآن بر ربوبیت الهی بر انسان عهد گرفته شد وانسان پذیرفت که رب او خداوند متعال است وگفتیم رب معنای جامعتری نسبت به اله وخالق دارد
واما عهد شکنی که از ناحیه انسان نسبت به این مساله می شود دارای وجوه مختلف وابعاد متعدد است که دراین نوشته به برخی اشاره می کنیم
1-وقتی انسان پذیرفت که رب او خداوند متعال است این به این معناست که خود ودیگران رب نیستند اما متاسفانه درطول تاریخ بشری بارها این عهد نقض شده است وانسان گاه خود وگاه دیگران غیر خداوند را رب خود برگزیده است
آنجا که خودرا رب برشمرده ودم از (اناربکم الاعلی) زده در دام استکبار افتاده وآنجا که دیگری را رب خود دانسته در کمند استضعاف اسیر گشته است
2-ادعای ربوبیت برای غیر خداوندقالب های مختلف داشته است گاه درقالب دین ظهور کرده وگاه در قالب علم وهنر به این معنا که گاه انسان غیر خدارا رب خودبرشمرده باعنوان ودرساحت دینی وپرستش که از امثال بت پرستی گرفته تا پذیرش نوعی ربوبیت کاهنان وروحانیون مشرک را شامل می شود
فرضاکلیسا وروحانیون مسیحی قرنهای متمادی به نام دین مدعی نوعی خدایی وربوبیت بودند وبه نام دین جای خدارا در ایجاد احکام دینی گرفته بودند به جای خداوند صدور حکم می کردند وبه جای خداوند مجازات وپاداش می کردند وبه جای خداوندتکلیف بهشت وجهنم مردم را روشن می کردند
که درقرآن وروایات به این موضوع کرارا اشاره شده است از جمله دراین آیه شریفه که فرمود :
(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (31/توبه )
(اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیّت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست. منزّه است او از آنچه [با وى] شریک مىگردانند.
درروایات تفسیری آمده که مراد از این که آنهارا ارباب ورب خود گرفته بودند این است که به احکام من درآوردی وبه عمل تغییر احکام الهی آنها گردن می نهادند درکافی از امام صادق (ع) روایت شده که گفت:من از آن جناب پرسیدم معناى آیه" اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ" چیست؟
فرمود: به خدا قسم احبار و رهبان، یهود و نصارى را به پرستش خود نمىخواندند و بفرضى هم که مىخواندند یهود و نصارى هرگز قبول نمىکردند، و لیکن احبار و رهبان تعدادى از محرمات را برایشان حلال و تعدادى از حلالها را بر آنان حرام نمودند، و آنها هم پذیرفتند، پس یهود و نصارى بدون اینکه خودشان متوجه باشند احبار و رهبان خود را پرستیدند
(اصول کافی ج 2 ص 398)
بنابراین عرصه دین داری اولین ومهم ترین جایی است که مدعیان ربوبیت با لطایف الحیل خودرا رب مردم جلوه می دهند پیمان مهم وعهد الهی عدم پذیرش ربوبیت غیر خدارا نقض می کنند
این موضوع کم وبیش درتاریخ اسلام هم رخ داده است ودر برخی برهه ها از سوی حاکمان فاسد وسیاس وعالمان درباری این خط دنبال شده است که نمونه بارز آن در حکومت معاویه بود که جاعلان حدیث به نام دین وخداوند هرآنچه باب طبع حاکم فاسد بودرا به نام دین مطرح می کردند
وگرچه درظاهر ادعای ربوبیت نمی کردند امادرواقع غاصبانه جای خدانشسته وبه اسم او هواهای نفسانی خودرا تبلیغ وترویج می کردند نوع دیگر ادعای ربوبیت اتفاقی است که بعداز رنساس افتاده است وبشر به نام علم وحقوق انسانی وهنر مدعی ربوبیت شده است که هرگونه که می خواهد در سنت های شرعی وتکوینی الهی دست می برد وآنهارا تغییر می دهد
این هم نوع دیگری از همان ربوبیت است البته علم وهنر وسایر فضایل نعمت الهی به بشر است اما علم وهنری که درسایه وپرتو بندگی باشد نه علم استقلال جوی ومدعی استغناء ومتاسفانه علم امروز دچار بلیه انانیت شده است
وبه نام علم بسیاری از فضایل وسنت ها وامور فطری زیر پاگذاشته شده است وبشر پرمدعا ومغرور به نام علم خدایی می کند که البته نتایج تلخ آن را نیز دیده اما هنوز متنبه نشده است امروز علم مستکبرانه وبه دور افتاده از فطرت وحکمت وسنت آن چنان فضای سرد وبی روح وبی معنایی را برجهان حاکم ساخته است
که بسیاری برای درمان درد معنا طلبی خود به خرافات وفرقه های شیطانی پناه برده اند ودرنبود منبع حقیقی به منابع قلابی وبدلی متوسل شده اند همچنین عدم پایبندی به سنت های فطری والهی ارکان وپایه های زندگی چون خانواده رامتزلزل ساخته وبا غیرت سوزی وحریم ناشناسی بشر مدعی علم را تبدیل به حیوانی لا ابالی کرده است
معضلات ومهلکات علم مستکبرانه ومدعی ربوبیت جدید بسیار است وهمه از آن مطلع هستیم وراه گریز از این ورطه مهلکه ایمان آوردن وبازگشت انسان به عهد الهی خود در پذیرش ربوبیت خداوند ودست برداشتن از ادعای دروغین ربوبیت خود وشناختن حد ومرز خوددر همه عرصه ها ازجمله عرصه علم وخلاقیت است