? اخلاق هدف بعثت
پیامبر اکرم (ص) در روایتی که اهل سنت و شیعه نقل نموده اتد فرمود :من برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث گشته ام(از جمله علامه مجلسی در بحارالانوار و مرحوم طبرسی در مجمع البیان این روایت را آورد ه اند ) دراین بیان بلند پیامبر اکرم با عنایت و یژه به اخلاق آن را هدف بعثت خود معرفی می کند که حاوی نکات معرفت آموز بسیاری است که به برخی اشاره می کنیم
1- دراین بیان حضرت رسول سخن از تکمیل ایمان یا معرفت وعلم وعدالت ندارند بلکه به اتمام اخلاق اشاره می کنند حال باید دید چرا حضرت اخلاق را مهم تر از علم وایمان و عدالت می دانند ؟
در یافتن پاسخ توجه به این مهم ضروری است که اخلاق تنظیم کننده ساحت نفسانی انسان است ساحتی که هم معرفت ساز وهم ایمان وعدالت آفرین است عقل در دو بخش نظری و عملی متکی بر نفس است ونفس که همان قوه اراده آدمی باشد در تصدیق علمی ودر عزم عملی نقش مهم و اولی دارد همچنین ایمان که امری اختیاری و متکی بر انگیزه و اراده است تکیه تام بر نفس دارد و عدالت هم اساسا از درون آغاز می شود و زیر بنای عدالت عدالت درونی و نفسانی و تعادل بین قوای روانی است و در همه این ها این اخلاق است که سامان دهنده نفس برای پذیرش علم نظری است باایجاد روحیه حق جویی و باعث عزم بر عمل است با تقویت صبر واستقامت و موجب نضج و رشد ایمان است با تسلیم و اخلاص وبر کننده عدالت است با نظم بخشی به قوای درونی بنابراین پایه ومایه ارزش هایی چون علم وایمان وعدالت است ولذا مادر و اساس ارزش هاست
2- نکته دیگر معرفت آموز بیان پیامبر رحمت این است که کار ومسئولیت اصلی پیامبران نه تعلیم توحید ومعاد بلکه تذکار آنها واحیای انسانیت انسان ویاد آوری عهد وپیمان ها به او ست چنان که حضرت امیر درنهج البلاغه نیز بدان تصریح فرموده اند، (خطبه یک ) و طبق آنچه از قرآن می توان آموخت مسائلی چون توحید ومعاد فطری است( روم /30)و آموزشی نیست بلکه از جنس یا دآوری و ذکر وکاری اخلاقی است که قرآن نیز خودرا ذکر می نامد(حجر /9)
مردم فطرتا موحد وباورمند به معاد هستند وانبیاکار اصلیشان آموزش توحید نیست که اساسا توحید آموختنی نیست بلکه کار اصلی پیامبر تذکر توحید ورفع حجاب های غفلت از انسان دنیاو خود زده است که کاری اخلاقی است
3- علم وایمان وسایر ارزشها تا درجان ونفس آدمی رسوخ نکند و تبدیل به خلقی نکو نگردد فایده چندان ندارد توحید اگر به شکل توکل و شجاعت واخلاص در آید ارزشمند است وعلم ومعرفت اگر به شکل شرح صدر و کرامت و راز داری در آمد اهمیت دارد وهمه این ها اوصاف اخلاقی هستند
4- اهمیت و مرتبه اولی اخلاق را می توان در اشتباهات تاریخی وانحرافات برجسته دید شیطان نه از سر کفر بلکه به خاطر کبر فرمان الهی نبرد آدم نه از روی جهل بلکه به خاطر حرص به شجره ممنوعه نزدیک شد و هکذا بسیار دیگر از خطاها و ظلمها که منشا اخلاقی داشته اند ولاغیر
5- اخلاق بدون دیانت وبدون اتصال به مکتب انبیا خصوصا نبی خاتم ابتر و ناقص و سترون خواهد بود و تلاش برای استقرار اخلاق بدون دین که برخی در غرب شعارش را می هند پروژه شکست خورده است وکسانی که با ادعای اخلاق به مقابله با ادیان می پردازند درواقع با اخلاق علیه اخلاق می جنگند چرا که طبق بیان پیامبر خاتم گوهر دین و بعثت اخلاق است
6- متفکران الهی واسلامی در تدوین فقه وحقوق و عقیده و سیاست و سایر شئون علمی و عملی باید محور را تطبیق آنها با اخلاق قرار دهند فقه وسیاست و عقیده بدون اخلاق انسانی که نمونه بارزش را در مثل داعش می بینیم در واقع فقه وسیاست دینی و منبعث از مبعث پیامبر
اسلام محمد مصطفی صلوات الله علیه نیست
در مباحث فقهی وحقوقی خصوصا مسائل عقود بحثی مطرح می شود تحت عنوان ناقله ویا کاشفه و اصل آن در مواردی مطرح می شود که فرضا عقدی بدون اطلاع مالکی بسته شده وبعد مالک نسبت به عقد اعلام رضایت می کند و به اصطلاح اجازه صادر می کند که بحث می شود این اجازه کاشف است و می رساند عقد از ابتدا صحیح بوده یا ناقل است واز زمان اجازه لوازم عقد بر آن بار می شود در واقع عملی که در حال رخ داده وضعیت گذشته را روشن می سازد این مقدمه را به خاطر شباهت برخی از اتفاقات رخ داده در عرصه سیاست مطرح کردم و از جمله ثبت نام فردی که دودوره ریاست دولت را داشت و برای هر بار رییس شدن آن فرد هزینه های زیاد مادی ومعنوی بر کشور تحمیل شد خصوصا در دور دوم که همه از آن مطلعند وحال این فرد که چند ماه پیش با نهی رهبری از کانداتوری مواجه شده بود چندروز پیش بدون اعتنا به این مساله ثبت نام کرد و ایشان که البته سابقه پررنگی در رویارویی با رهبر ی نظام را در دوره ریاست با خانه نشینی معروف دارد بار دیگر نشان داد که تا چه حد پایبند مدعیات گوش فلک کرکن قبلی خود و حامیانش است و اما بحثی که این روزها در این باره طرح شده این که عمل این فرد ناقله است یا کاشفه یعنی نشانه تغییر شخصتی اوو اتفاق جدیدی است یا کاشف از آن است که در گذشته نیزشخصیت اصلی او همین بود و اتفاق اخیر تنها کاشف از گذشته اوست و گرچه حامیان دو آتشه ومدعی بصیرت دیروز او سعی دارند موضوع را تغییر شخصیت او معنا کنند اما واقعیت تلخ آن است که این شخص از ابتدا به خیلی از ادعاهای خود اعتقاد نداشت یک دلیل سابقه او در خانه نشینی است و دیگری در سال هشتاد وهشت وقتی درباره دستگیرها و زندان شدن سیاسون ازاو سئوال شد گفت دراین زمینه مسئولتی ندارد و همه را به جای دیگر حواله داد و مهم تر ازهمه این که افرادی در ادعا های خود صادقند که به حداقل اخلاق پایبند باشند مناظره معروف این فرد در هشتاد و هشت به عیان نشان داد او به اولیات وبدیهیات اخلاقی معتقد نیست اخلاقی کهدطبق بیان روایات حتی از نماز وروزه داری مهم تر است در معیار دین داری که معصوم فرمود برای شناخت ایمان اقراد به کثرت نماز وروزه افراد ننگرید بلکه به راستی وامانت داری و وفاداریش نظر کنید بنابراین مدعیان بصیرت به جای فرا فکنی باید به اشتباه بزرگ و پر هزینه خود در حمایت تمام عیار با هزینه کردن از دین ومقدسات برای فردی معلوم الحال اعتراف کرده واز مردم وتاریخ بابت آن عذر خواهی کنند
??سبقت یا اعتدال ؟
( نکات حکمت 109 نهج البلاغه )
وَ قَالَ ( علیه السلام ) نَحْنُ النُّمْرُقَهُ الْوُسْطَی بِهَا یَلْحَقُ التَّالِی وَ إِلَیْهَا یَرْجِعُ الْغَالِی[و فرمود:] ما تکیه گاه میان راهیم. آن که از پس آمد به ما رسد، و آن که پیش تاخته به ما بازگردد.
در حکمت متعالی فوق نکات معرفت آموز وعمیقی نهفته است که به برخی در حد وسع ناچیز خود می پردازیم
1- حضرت امیر در این بیان بلند دو روش افراط وتفریط ویا کند روی و تندروی را مردود دانسته وبر روش وسطی و میانه تاکید دارند و آن را تایید می کنند
2- امام علی دراین فراز حکیمانه خود و اهل بیت را با عنوان( ما ) معیار شناخت اعتدال و حد وسط می دانند و راه اصلاح افراط و تفریط ها را در رجوع به اهل بیت بر می شمرند
3- یک سئوالی که در تکیه بر حد وسط از سویی و سبقت و سرعت از سوی دیگر که هردو در قرآن ومعارف اهل بیت علیهم السلام آمده این است که جمع بین اعتدال وحدوسط با سبقت و سرعت چگونه است ؟ وچگونه این دو ارزش به ظاهر ناهمگون می توانند در کنار هم قرار گیرند ؟ در حکمت عرشی امام علی با عنوان( النُّمْرُقَهُ الْوُسْطَی)به این سئوال پاسخ داده شده است و توضیح آن این گونه است که النُّمْرُقَهُ به معنای متکا و تکیه گاه است و برای این که تصویر ومعنای درست ودقیقی از تکیه گاه داشته باشیم باید در مفهوم حرکت در مسیر حق تامل کنیم که تندروی وکند روی مربوط به حرکت در راه حق است و انحرافی در پیمودن مسیر حق محسوب می شود لذا نکته مهم تصور دقیق از حرکت نسبت به حق است ما به عنوان انسان در مسیر حق ودر تعامل با حقیقت وخداوند وقرار گرفتن در مسیر متعالی وصحیح برخلاف پندار ظاهری حرکت طولی نداریم یعنی خداوند مثل یک مقصد نیست که با طی مسیر به او می رسیم بلکه حرکت ما نسبت به خدا و حق حرکت مدور ودایره واراست دریک تشبیه حرکت انسان نسبت به حق شبیه حرکت زمین به دور خورشید است و طواف بر کعبه موید این ادعاست ودر حرکت مدور، در مدار بودن اهمیت درجه اول را دارد و اعتدال و حد وسط همان حرکت در مدار است واما سبقت مربوط به شتاب بعداز استقرار در مدار است لذا هم اعتدال و حد وسط ممدوح است هم سرعت وسبقت وهر کدام از جهتی مورد لحاظ قرار می گیرد و نقش اهل بیت شبیه نیروی جاذبه است و همان طور که در قرآن طبق برخی از قرائت ها و تفاسیر بر نیروی جاذبه به عماد نادیدنی و ستون نا مرئی اطلاق شده است حضرت از اهل بیت به عنوان تکیه گاه یاد می کند واین تکیه گاه درتمام مسیر وراه حضور دارد ولذا اهل بیت مدار با حق را تنظیم می کنندو در ارتباط با اهل بیت در مدار بودن وعدم خروج از آن تضمین می گردد که امری لازم است والبته بعداز استقرار سرعت وسبقت ممدوح است لذا افراط وتفریط به معنای خروج از مدار است و سبقت و سرعت حرکت شتابان در مدار و درنتیجه بین اعتدال وحدوسط با سبقت وسرعت سازگاری وهمراهی حاصل می شود که اولی واجب ولازم و دومی مستحب و ممدوح است
فردی که زمانی مسئولیت مهمی در کشور داشت والبته در آن مسئولیت فتنه های بسیار به پا کرد وهزینه های هنگفت بر کشور از حیث مادی ومعنوی تحمیل کرد وامروز عنوان یکی از سه دلقک بهاری را ازسوی حامیان وهمکاران دیروزش را دریافت نموده است در جدیدترین اظهار نظر از هاشمی با کینه و نفرت و توهین یاد کرده وخطاب (آن آقایی که مرد )را درباره آن شخص شخیص به کار برده است که همین لحن وبیان این فرد رسوا وسیه رو درباره بزرگ مردی چون هاشمی نشان از زنده بودن یاد ونام وراه هاشمی دارد کسی که حیات ومماتش وحشت به جان کوتوله های عرصه سیاست می اندازد که این چنین کینه خودرا درباره او حتی پس از رحلتش ابراز می دارند وهمچنین حقانیت جمله تاریخی امام خمینی درباره هاشمی که فرمود هاشمی زنده است چون نهضت زنده است را بیشتر و آشکارتر اثبات می کند آری هاشمی زنده است و دلیل و نشانه حیات او احساس حقارت وعقده سالوسان و فرومایگان سیاست باز نسبت به اوست هاشمی زنده است چون اشباه الرجال قدرت طلب هنوز از نام او در هراسند هاشمی زنده است چون خط نفاق وانحراف خودرا در آخر خط می بیند وخودرا بین دلقک بازی و دشنام گویی به بزرگان حیران وسرگردان می بیند هاشمی زنده است چون حشمت پوشالی متوهمان عرصه سیاست فرو ریخته است وکیست که نداند صبرو صلابت وتدبیر و دشمن شناسی هاشمی بود که این قوم غرور ودروغ را رسوا وزمین کرد ودرزمانه ای که بسیاری ساده دلانه اسیر افسون افسونگری این جماعت تزویر گشته بودند هاشمی بود که یک تنه مقابل آنان ایستاد و دغل بازی و فریب کاری اسفندیاران افسون باز را برهمگان آشکار کرد و امروز هم نام ویاد هاشمی همچنان رسواگر این سالوسان سیاست باز است و عجب نیست اگر این رجاله ها راهی جز توهین وتهتک برابر ابرمردان سیاست برای خود متصور نمی بینند آری هاشمی به فرموده حضرت روح الله همچنان زنده است
?تحلیل سیزده بدر
درباره فلسفه وجودی و ریشه تاریخی سیزده بدر دو دیدگاه مطرح است دیدگاهی که آن را آیینی برای طلب باران می داند و نیایشی در طبیعت برای جلب رحمت آسمانی می داند که ریشه در دین زرتشت دارد و دیدگاه دوم آن را مرتبط با کشتار ایرانیان به دست یهودیان می داند که طبق نقل تورات یکی از یهودیان دربار خشایار شاه با زیرکی توانست برنامه وزیر شاه در قتل یهودیان را معکوس ساخته و طرحی ریخت که نه تنها یهودیان کشته نشوند بلکه هفتاد و پنج هزار ایرانی غیر یهود به دست یهودیان قتل عام شدند عبارت تورات این گونه است
[آنها(یهودیان ) 000ر75 نفر از دشمنان خود
را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند، ولی اموالشان را غارت نکردند این در روز سیزدهم ماه ادار انجام گرفت و آنها روز بعد، یعنی چهاردهم ادار پیروزی خود را با شادی فراوان جشن گرفتند](تورات فصل استر ، شماره 19)
و لذا ایرانیان این روز را نحس دانسته واز خانه خارج می شدند و برعکس یهودیان که این روز را روز پیروزی دانسته وجشن می گرفتند آن را نحس می شمردند
ودرنقد دیدگاه دوم گفته شده که سیزده ماه ادار سیزده فروردین نیست بلکه در اسفند ماه بوده است.
دیدگاه منتخب
اما علاوه بر این دو نظر به دیدگاه سومی نیز می توان اندیشید که تلفیقی از دو نظر است و توضیح آن این گونه است که اولا باتوجه به تاکید بر نحوست سیزده در آیین سیزده بدر به نظر می رسد از این جهت با دیدگاه دوم سازگار است و با کشتار ایرانیان به دست یهود مرتبط است و در باره تطبیق تاریخی ودر جواب نقدی که مطرح شد نیز به این نکته باید توجه کرد که گرچه به فرض کشتار در ماه اسفند رخ داده باشد اما امکان دارد اولین بار حدود یک ماه بعد همان ایام را نحس شمرده اند و البته بعد به صورت سالانه و سالگرد اولین نحس شماری به آن عمل کرده اند واز جهت دیگر سیزده بدر با آیین زرتشت تناسب دارد که دراین باره می توان گفت این روز یک موید و نمودی از مبدا شری است که پیروان زرتشت متاثر از مانوی ها بدان اعتقاد داشتند وعالم را دارای دو خدای خیر وشر می دانستند و لذا روز سیزده به خاطر آن کشتار وحشتناک را نمود قدرت خدای شر می دانستند که باید برای فرار از این شر به صحرا پناه برد بنابراین سیزده بدر تلفیقی از یک خشونت و کشتار یهودی و یک اعتقاد زرتشتی است
نکته مهم تر
و اما مطلب مهم تر از همه این تحلیل های تاریخی شناخت یهودیت انحرافی است که آیینی است ضد انسانی و نه تنها در طول تاریخ دشمن اول مسلمانان بلکه دشمن تمام اقوام بوده اند و علاوه براین روحیه ضد بشری که کتاب مقدسشان بر آن تصریح کرده است افرادی قدر ناشناس وبه شدت بی وفا هستند وبا آن که طبق اعتراف خود از جانب ایرانیان ودر زمان کوروش پناه داده شده اند اما با کشتار چند ده هزاری پاسخ آن لطف را داده اند!
و سیزده بدر هر ریشه ای که داشته باشد ریشه خشونت دینی و به نام مذهب را روشن می سازد که در دین تحریف شده یهود جای دارد و برخلاف تبلیغات رسانه های وابسته به صهیونست جهانی که اسلام را دین خشونت معرفی می کنند خشونت و آدم کشی های تاریخی که بر آن جشن می گیرند و در کتاب مقدس با افتخار از آن یاد می کنند در آیین انحرافی و سنت ستیز و کشتار مدعیان یهودیت یافت می شود و امروز هم بلای بزرگ منطقه وبلکه جهان صهیونیست یهودی است