در آستانه چهلمین روز رحلت آیت الله هاشمی نگاهی دوباره می افکنیم به شخصیت ایشان وجایگاه اودر انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی هاشمی جزو حلقه اولیه وهسته اصلی یاران امام و مبارزان می شمار می رود و حضور اودر شورای انقلاب از جمله دلائل این موضوع است یاران امام که رهبران مبارزه وانقلاب به شمار می روند به سه گروه اصلی تقسیم می شوند یک دسته مثل شهید مطهری و دکتر بهشتی که بیشتر نظریه پرداز انقلاب اسلامی و نظام سازبودند وکمتر سابقه در گیری مستقیم با رژیم شاه داشتند لذا کمتر سابقه زندان دارند دسته دوم کادر ساز انقلاب به شمار می رفتند که بیشتر به تربیت نیروها اهتمام می ورزیدند مثل دکتر باهنر و مفتح و دسته سوم مبارزانی بودند که در عین داشتن روحیه نظریه پردازی و گاه ورود در کادر سازی بیشتر وجهه عملی مبارزه را هدایت می کردند که شخصیتهای برجسته ای چون آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی از جمله آنها بودند و آنچه که در هدایت ورهبری عملی اهمیت درجه اول دارد عقل عملی است مادر حوزه اندیشه دو نوع عقل داریم عقل نظری و عقل عملی عقل نظری به تئوری و نظریه پردازی و کشف ویا خلق جهان بینی و ایدئولوژی می پردازد و عقل عملی چگونگی عملیاتی شدن آن ایده هارا در عمل جستجو می کند در تحلیل هایی که بعداز رحلت آیت الله هاشمی درباره ایشان ارائه می شد برخی تعبیر به عملگرایی و اصالت عمل در روش ایشان را مطرح می کردند که به نظر حقیر تعبیر درستتر همان عقل عملی است که البته اهمیت فوق العاده در حیات فردی واجتماعی دارد و گویی کارش سخت تر از عقل نظری است و بیشتر روایاتی که درمتون دینی درباره عقل به کار رفته مثل (العقل ماعبد به الرحمان) ناظر به عقل عملی است که این عقل علاوه بر درک دقیق محتاج نفس وارسته و روح قوی است همچنین در قرآن از این عقل به حکمت یاد شده و دارنده آن به برخوردار از حکمت توصیف شده است امتیاز آیت الله هاشمی در برخورداری و یژه از عقل و حکمت عملی بود عقلی که در بحران ها قدرت تصمیم گیری و تصمیم سازی را از دست نمی داد و عقلی که اسیر هوا نمی شد وبه تعبیر آیت الله جوادی آملی زندگی هاشمی نشان چگونه می شود تا آخر درست زندگی کرد و این که. نام آیت الله ها شمی با بحران های انقلاب گره خورده است و ایشان به مرد بحران ها معروف شدباز گشت به برجستگی عقل عملی در شخصیت ایشان دارد و ضایعه فقدان ایشان را بیشتر از این زوایه باید مد نظر داشت که انقلاب و مردم یک وزنه مهم در حوزه حکمت و عقل عملی انقلاب را از دست داد که تدارک وجبرانش به شدت دشوار است
از جمله مخالفان امام در طول نهضت متحجران بودند و امام خمینی درباره جریان تحجر قبل از انقلاب می فرمایند : (عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است) و توجه دقیق به این تقابل تاریخی وخصوصا چگونگی رنگ عوض کردن این جریان بعد از پیروزی انقلاب بسیار درس آموز است حضرت امام در پیام مهم معروف به منشور روحانیت به فریب جدید متحجران اشاره می کند و لباس عوض کردن این گروه و ژست انقلابی گرفتن آنها را هوشمندانه مطرح می کند که موضوعی مهم در عرصه سیاست وشناخت افراد وجریانها و بسیار معرفت آموز است امام حکیم وبصیر که به درستی ماهیت عافیت طلبان دوره جهاد را می شناخت وقتی این ها بعد از به ثمر نشستن رنج ها ی امام و مردم و مبارزان درظاهر انقلابی شدند امام به افشای این ظاهر سازی ها پرداخت وفرمود: (طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده اند )* ژرف نگری منحصر به فردی که در حکمت سیاسی امام درباره متحجران وشناخت چهره جدید آنها به آن اشاره رفته این که بعداز انقلاب متحجران با زبان خیرخواهی وانقلابی گری سابقون ومجاهدان اصیل رامورد تهمت وتهتک وافتراء قرار می دهند امام می فرماید : ( دسته دیگر از روحانى نماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه دربار می ساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند)* متحجران که غالبا در پشت شعار مهدویت سنگر گرفته بودند وبه نام امام زمان مردم را فریب می دادند و آن روز به نام انتظار با انقلاب ومبارزه مخالفت می کردند امروز که بعداز مجاهدت طاقت فرسای امام و مجاهدان ومردم نظام مستقرشد ه است آن عافیت طلبان دیروز فرصت طلب امروز این بار با رنگ ولعاب انقلابی به عرصه آمدند ومدعی علیه انقلابیون شده اند که دراین باره امام باطن بین چنین شخصیت این گروه را به ما می شناساند (دیروز «حجتیهاى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند! )* این بیانات مربوط به زمان حضور امام است ووقتی درآن زمان متحجران وعافیت طلبان این گونه زبان باز کرده ومدعی شده اند قطعا این وضعیت امروز در نبود آن عزیز شدیدتر وغلیظ تر است وتجربه سالهای اخیر هم نشان می دهد که متحجران با ظاهرسازی وشعار انقلابی گری قدرت واقتدار گرفته اند و جالب این که اصل نگاه جریان متحجر به روحانیون مبارز و سابقون انقلاب قبل وبعداز انقلاب یکی است فقط ظواهر عوض شده است واگر دیروز به تعبیر امام انواع اتهامات را جریان متحجر به انقلابیون اصیل می زدند (در آن زمان روزی نبود که حادثهای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، میدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهن د ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمود) مشابه این اتهامات در سالهای اخیر نیز از جانب متحجران خناس علیه سابقون انقلاب مطرح شده است واما نسل جوان خصوصا طلاب جوان باید با تکیه بر بیانات ورهنمودهای حیاتی امام وتاریخ وتجربه ها اولا فریب متظاهران را نخورند وثانیا اجازه ندهند راه امام به دست متحجران دچار انحراف شود . *مطالب نقل شده از امام از پیام منشور روحانیت صحیفه امام خمینی ج 21ص 273
?
در جامعه ای که که بزرگان دینی و فکری آن از تریبون های رسمی کنار زده می شوند و متفکران برجسته بایکوت و سانسور می شوند نشانه های بدی از رسوخ بیماری خطرناک برای جامعه ظاهر می شود که مهم ترین آن احیای جاهلیت البته در ظاهری متفاوت است حضرت علی علیه السلام توصیفی درباره جامعه جاهلی دارند از جمله این که می فرمایند:
در جامعه جاهلی بر دهان عالمان لگام می زنند و جاهلان اکرام می شوند
( بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکْرَمٌ)(نهج البلاغه خطبه /2)
به فرمایش امیر مومنان دهان بسته شدن عالمان از سویی و دهان گشایی جاهلان از سوی دیگر علامت مهم دچار جاهلیت شدن جامعه است ومتاسفانه در سالهای اخیر این موضوع روزبروز بدتر شده و جاهلان با تریبون داری وسرو صدا واهانت وافترا عرصه را بر عالمان تنگ تنگ کرده اند واین قوم جاهل با این کار فقط بر عالمان جفانمی وزنند بلکه مهم تر از آن جامعه را از اندیشمندان وعالمان محروم می سازنند وبدتر از آن با ایمان و عقیده مردم بازی می کنند اکرام ودرحاشیه امن قرار گرفتن جاهلان جری وجسور به حدی است که امروز شاهد یم بعداز در گذشت عالمان نیز همچنان دهان های بی تقوا علیه آن بزرگان گشاده است و هرروز تهمت وافترا وتوهینی نو از این اوباش عرصه سیاست علیه عالمان را شاهدیم و تازمانی که به فرمایش امام علی توجه نشده است وبه جای عالمان جاهلان اکرام می شوند و دهان عالمان به گونه های مختلف بسته می شود وجاهلان متنسک در آزادی و امنیت ودرحاشیه امن قرار دارندرسوخ وبروز جاهلیت بیش از پیش خواهد بود با بازگشت به محکمات دینی و عقلی از جمله تحلیل حکیمانه امیر مومنان می توان این دردها را درمان کرد وتا دیرتر نشده دردشناسان کاری باید کنند
حکمت/ 281
لَیْسَتِ الرَّوِیَّهُ کَالْمُعَایَنَهِ مَعَ الإِْبْصَارِ فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیُونُ أَهْلَهَا وَ لاَ یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَه
ُ[و فرمود:] اندیشیدن همانند دیدن نیست، چه بود که دیده ها چیزی را چنانکه نیست نشان دهد، لیکن خرد با کسی که از آن نصیحت خواهد خیانت نکند
نکات حکمت عرشیه
1- این حکمت برتری اندیشه بر حس از دیدگاه امام را می رساند با آن که در نگاه سطحی دیدن که مواجهه عینی با خارج است مهم تر از اندیشیدن به نظر می رسد اما امام برتری را به اندیشه می دهند و خطای بصری را بیشتر از خطای خردی می دانند وعمق سخن امام امروزه در زمانه وفور بیش از حد رسانه های دیداری بهتر فهمیده می شود که با وجود دیدنیهای فطراوان عمق معرفتی بشر رشد نیافته ودربسیاری موارد براحتی دچار خطا و فریب می شود
2- دقت در دو بخش حکمت یعنی بخش اول که فرمود (دیدن مثل اندیشیدن نیست) وبخش دوم که تعلیل سخن واستدلال بر ادعاست یک معیارمهم را در برخورد با روایات به دست می د هد و آن این که در مواردی که احادیث کامل در اختیار نیست و بخشی حذف شده یا بیان نشده با پیش فرض اولیه نباید قضاوت کرد ودراین حکمت اگر فرض کنیم بخش دوم نقل نشده بود بسیاری ممکن بود با ذهنیت اولویت معاینه ودیدن ، از بخش اول چنین نتیجه می گرفتند که دیدن بالاتر از اندیشیدن است چون عینی است درحالی که امام عکس ای ن پندار را مطرح می فرمایند
3- نکته بعدی نمایان بودن اهمیت والای اندیشه واندیشیدن از دیدگاه امام در این حکمت است و این می رساند که در مکتب اهل بیت عقل و خرد چه جایگاه بالایی دارد که حتی بر علوم به ظاهر یقینی مولود از حس برتری می یابند
4_ طبق این بیان امام یقین عقلی ممکن است و بلکه فراتر از یقین حسی است و حتی یقین حسی در پرتو یقین عقلی قرار و دوام می یابد این موضوع هم در مقابل اصالت حس گرایی قرار می گیرد که محصول مکاتب غربی است و هم در برابر تکیه افراطی بر اصالت ظهور هایی است که اخباریون در مقابل اصولیون مطرح می کنند
نقد واصلاح از لوازم جامعه های پویا خصوصا در دوران معاصر است واز آنجا که محوری ترین نهاد در جامعه سازی در سرزمین ما دین است اصلاح جامعه وابسته به اصلاح معرفت وعمل دینی ماست و البته ما حداقل در بیش از صد سال اخیر مصلحان کمی نداشته ایم که دغدغه اصلاح داشته اند ازسید جمال تا بازرگان و محمد تقی شریعتی و وسپس علی شریعتی تا طالقانی و علامه طباطبایی و محمد تقی جعفری و مطهری ومنتظری تا امام خمینی همه این بزرگواران دغدغه اصلاح داشته اند سید جمال در اصلاح سیاسی و پیوند سیاست مداران با دین و مراجع با سیاست می کوشید بازرگان وتا حدودی طالقانی و محمد تقی شریعتی در اصلاح نگاه علمی و پیوند علم ودین اسلام تلاش می کرند علامه طباطبایی به احیای عقلانیت دینی اهتمام می ورزید ومحمد تقی جعفری به شناختن و شناساندن نگاه انسانی دین اهتمام می ورزید علی شریعتی به احیای امت و جامعه اسلامی و اصلاح اندیشه به انزوارفته تفکرات اجتماعی شیعی می اندیشید و مطهری در چند جبهه اصلاح از جمله معرفی جامعیت و غنا ودرعین حال پویای دین اسلام می پرداخت منتظری می خواست بین فقه و رو شنفکری دینی پیوند زند و فقه مبتنی بر حقوق بشر را ارائه دهد و امام خمینی که به نوعی در صدر مصلحان معاصر قرار دارد از سویی به پویا شدن فقه سنتی می اندیشید از سو ی دیگر به نظام سازی سیاسی و اجتماعی در قالب تئوری مهم ولایت فقیه در نظر و عمل بها می داد و امروز همه ما به نوعی سر سفره تلاش و مجاهدت این بزرگان نشسته ایم واما آیت الله هاشمی که بیشتر به عنوان ساسیت مدار شناخته شده است نیز در زمره مصلحان دینی معاصر قرار می گیرد ونقش اصلاح گری او درسال های اخیر نمود بیشتر یافته بود واز آنجا که اصلاح غالبا با نقد همراه است وبسیاری از کسانی که تفکر محافظه کارانه یا متحجرانه دارند این نقد و اصلاح را بر نمی تافتند و برآن عنوان براندازی و امثال آن می دادند اما این اتهامات البته بی سابقه نیست تقریبا همه مصلحان در دوره خود با انواع اتهامات ربرو بودند از کافر شمردن ملاصدرا تا سنی ووهابی لقب دادن به شر یعتی تا مروج بی بندباری دانستن مطهری بعداز نوشتن کتاب حجاب وتا انگلیسی خوانده شدن حرکت امام خمینی و هزار اتهام دیگر که مصلحان به خاطر اصلاح گری شندیدند اما پا پس نکشیدند و مجدانه به اصلاح پرداختند هاشمی نیز دراین سالها مشمول این قاعده بود و هزار اتهام شنید و اصلا ح گری هاشمی بیشتر معطوف به ر وش های اعمال حاکمیت و اهمیت جدی دادن به رای ونظر مردم و نخبگان در تصمیم گیری ها بود هاشمی در سالهای اخیر چندان حضور در قدرت و حاکمیت نداشت و لذا بهتر می توانست نقص ها ببیند. ودیدن و شناختن نواقص نه تنها توطئه و براندازی نیست بلکه بهترین خدمت به یک مکتب و نظام فکری است تا راه اصلاح روشن شود اصلاحی که مایه بقای یک نظام است متفکرین جامعه شناسی به درستی قوت غرب را در نقد مدام خود دانسته اند و این موضوع برای همه فرهنگ ها ونظام ها یک ضرورت است کسانی که مدام چاپلوسی می کنند و واقعیات را بر حاکمان می پوشانند جزو خائنان هستند نه نقادان و مصلحان دلسوز لذا حضرت علی در بیان بلندی به مالک می فرمایند :
[ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَهً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللَّهُ لأَِوْلِیَائِهِ وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ( نهج البلاغه /نامه 53)
و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آنچه کنی یا گویی- و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد- کمتر یاری ات کند]
ولذا و جامعه برای پویایی و تداوم حرکت رو به رشد باید به این نقد ها گوش بسپرد والبته مردم با بدرقه با شکوه استقبال خودرا از فکر اصلاحی هاشمی نشان دادند