در یکی دو دهه اخیر برخی از روشنفکران دینی مساله عبور از فقه یا تاریخی شدن فقه را مطرح نموده اند. در میان روشنفکران وطنی دکتر سروش اولین فردی بود که مساله تاریخی شدن فقه را مطرح کرد و مرادش این بود که فقه به ویژه در بخش معاملات و امور اجتماعی برای امروز کارایی ندارد و فقط به عنوان امری که در تاریخ بوده و نقشی داشته باید مورد مطالعه قرار گیرد و بعد آقای شبستری با عنوان عبور از فقه این موضوع را رادیکال تر مطرح کرد و اما آ یا براستی عبور از فقه یا نگاه تاریخی به فقه ممکن است؟ به نظر می رسد پاسخ به این مساله با توجه به چند نکته منفی است وآن نکات عبارتند از:
1- از مبانی ادعای عبور از فقه یا تاریخی شمردن فقه با پایگاه و مبنای دینی این است که فقه را می توان از دین جدا کرد و بگوییم دین یا حداقل بخش مهم دین مثل اخلاق را نگه می داریم و فقه را رها می کنیم؛ در حالی که انفکاک فقه از دین و سایر مراتب آن مثل اخلاق ناممکن است. فقه بر خلاف ادعای برخی از روشنفکران دینی پوسته دین نیست تا قابل جدایی باشد بلکه مرتبه ای از دین است و دلیل مهم آن در هم تنیدگی آیات فقهی و اخلاقی وکلامی وعرفانی در قرآن و عدم امکان جدا سازی آنهاست به عنوان نمونه به این آیه شریفه دقت نمایید
[إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا]
«خدا قاطعانه به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامى که میان مردم داوری مى کنید ، به عدالت داوری کنید . یقیناً [ فرمان بازگردانیدن امانت و عدالت در داوری ] نیکو چیزی است که خدا شما را به آن موعظه مى کند ; بی تردید خدا همواره شنوا و بیناست» (نسا ء،58)
در آیه فوق به امانت داری و حکم دادن عادلانه هم امر شده است و هم از آنها به عنوان موعظه یاد شده است واین یعنی جدایی ناپذیری امر وحکم فقهی با توصیه و موعظه اخلاقی. لذا یک عمل هم حیثیت حکمی و فقهی دارد و هم اخلاقی.
2- اگر بخواهیم فقه را کنار بگذاریم چه چیز را باید جانشین سازیم؟
شاید در جواب بگویند کما این که گفته اند حقوق را جایگزین می کنیم و این البته به دلایل بسیار ناممکن است و مهم ترین دلیل نقصان حقوق در نسبت با فقه در نادیده گرفتن دو عنصر مهم وسرنوشت ساز در زیست بشر و بی توجهی متعمدانه به آ ن دو است، که عبارتند از خدا وشیطان، ندیدن این دو در نظام حقوق فعلی در واقع نادیده گرفتن حقیقتی به نام خدای خالق و سازننده و پیشبرنده حیات بشر و واقعیتی به نام شیطان شر انگیز و سوزاننده زیست انسانی خلاءهایی ژرفی در حقوق ایجاد کرده و لذا حقوق به هیچ وجه نمی تواند جای فقه را بگیرد.
3- در فقه قرآنی که محور و موضوع آن عمل انسان است، به عمل نگاه ویژه می شود و عمل علاوه بر ظاهر برخوردار از باطن است. عمل در دیدگاه فقه قرآنی تاویل دارد همان طور که کلمات و الفاظ قدسی دارای تاویل هستند، عمل انسان خلیفه الهی نیز تاویل دارد وهر عملی تاویل خود را دارد که فرمود:
[وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ]
«و هنگامى که [ جنسی را ] پیمانه مى کنید ، پیمانه راکامل بدهید ، و با ترازوی درست وصحیح وزن کنید ، این برای شما بهتر و تاویلش نیکوتراست» (اسراء/53)
لذا حکم فقهی باید به نوعی مرتبط با غیب ومتن غیبی باشد تا با تاویل حقیقی خود سازگار افتد واین در حقوق وامثال آن قابل دست یابی نیست
با توجه به نکات فوق کنار زدن فقه نه ممکن ونه مطلوب است. البته این به معنای آن نیست که فقه موجود فقه مطلوب و ایده آل و کارآمد است و قطعا فقه نیاز به اصلاحات جدّی دارد اما راه اصلاح وضع موجود نه با عبوراز فقه و نه فردی کردن فقه میسور است بلکه با بازگرداندن فقه به قرآن و مبانی قرآنی ممکن خواهد بود.
فقه موجود متاثر از اصول فقه متورم است، همچنین در فقه فعلی اصول کلامی واجتماعی فقه قرآنی نادیده گرفته شده است که باعث رنجوری و کم رمقیاش گشته است و اصلاح آن با تدوین اصول فقه قرآنی و احیای مبانی فقهی با تکیه بر اصولی چون عدالت و کرامت قرآنی ممکن خواهد بود
در مکتب اهل بیت علیهم السلام دو اصل ارزشهای اخلاقی و حقوق و شخصیت انسان ها جایگاه ویژه ومنحصر به فردی دارند به گونه ای که خواندن و شنیدن برخی از رفتارها ی ائمه در دقت واهتمام فوق العاده وبی نظیر به شخصیت انسان ها گاه موجب حیرت می شود به عنوان نمونه در گزارشی تاریخی وروایی در باره امام صادق علیه السلام چنین می خوانیم
امام صادق (ع) ، خانواده خود را از رفتن به پشت بام نهى فرموده بود . روزى وارد خانه شد، دید یکى از کنیزان که دایه یکى از اطفال هم بود، بچه در بغل از نردبان بالا می رود. تا چشم کنیز بر امام افتاد وحشت کرد و . اتفاقاً بچه از بغل او بر زمین افتاد و در جا جان سپرد.
امام با رخسار رنگ پریده از خانه بیرون آمد و وقتى علت اضطراب و رنگ پریدگى را پرسیدند، پاسخ فرمود: اضطراب من به سبب رعب و وحشت و ترسى است که آن کنیز از من به دل دارد وامام براى جبران این معنى آن کنیز را در راه خدا آزاد ساخت و دوباره به او فرمود : ناراحت مباش! تو تقصیر نداشته اى . ](کافی کتاب حجت و مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 274.)
در این روایت حداقل دو نکته مهم درس آموزی وجود دارد نخست این که شخصیت یک انسان حتی یک کنیز به قدری ارزشمند است که رعب ووحشت ایجاد شده در قلب او برای امام تاثر و اضطراب ایجاد می کند واین حالت واحساس حاکی از روح الهی وفوق العاده انسانی آن امام همام دارد واین هاست که این بزرگان را منزلت ویژه ای چون امامت بر انسان ها را می بخشد
دوم این که این واکنش امام روح والا وعاری از احساسات قدرت مدارانه ایشان را می رساند ودرحالی که غالبا افراد خصوصا صاحبان قدرت دوست می دارند در دل دیگران از ناحیه آنها وحشت ورعب باشد تا با اشاره ای فرمان برند واطاعت کنند اما امام صادق (ع)از این که آن کنیز وحشتی از امام در دلش بوده متاثر است یعنی ذره ای حب قدرت واحساس خود برتر بینی درآن وجود متعالی دیده نمی شود و آیا نباید انسان شفیفته وعاشق چنین بزرگوران و امامان کرامت باشد
نمونه دیگر از ارزشمندی انسان وحقوق وشخصیت او در مرام و مکتب امام بیت صداقت و انسانیت را در گزارش تاریخی ذیل می خوانیم
امام صادق (ع) دوستی داشت که همواره در محضر آن حضرت بود. روزی دوستش به غلامش گفت: ای حرام زاده کجا بودی؟
وقتی امام صادق(ع) این دشنام را از او شنید بسیار ناراحت شد. دستش را محکم بر پیشانی خود زد و فرمود: سبحان الله آیا نسبت ناروا به مادرش می دهی؟ من تو را با تقوا می دانستم ولی اکنون می بینم تقوایی نداری. دوست امام عرض کرد: فدایت شوم مادر این غلام از اهالی سند(از سرزمین هند) و بت پرست است. بنابراین ناسزا به او اشکالی ندارد.
امام صادق(ع) خطاب به آن فرد فرمود: آیا نمی دانی که هر امتی بین خود قانون ازدواج دارند؟ از من دور شو. پس از این حادثه هرگز دیده نشد که امام صادق(ع) با آن دوست باشد تا آنکه مرگ بین آنها جدایی افکند]. (
(اصول کافی، کتاب الایمان والکفر ،باب البذاءح5)
این است منش انسانی و اخلاق وحقوق محور امام صادق (ع) که اولا به انسان وجامعه و عهدها و ارزش هایش ولو آن که در قالب احکام اسلامی شکل نگرفته باشد احترام می گذارد چراکه انسان وجامعه انسانی بماهو انسان دراین مکتب متعالی ومنطق متین وانسانی ارزش واعتبار دارد
ثانیا امام علیه السلام گوهر تقوا را اخلاق انسانی می داند و دوستی وارتباط نزدیک خود با افراد را برپایه ارزش های اخلاقی واحترام به سایرین بنا می نهد و نه بر تملق ورزی وادعای مریدی یا صرف عمل به ظواهر دینی وما به عنوان پیروان مکتب امام صادق هم باید مفتخر باشیم به چنین پیشوایان والامقام وهم روش سلوک انسانی را ازاینان فراگیریم
حافظ غزل سرا وعارف بی نظیر تاریخ ما در شعر خود بسیار به امام زمان توجه دارد وبا صراحت واستعاره درباره ایشان شعر عاشقانه می سراید وعنوان شاه در بسیاری از ابیات حافظ اشاره به آن امام عزیز دارد
از جمله حافظ در غزل ذیل البته با زبان راز واشارت شاعرانه به شیدایی خود وطلب صحبت آن امام اشاره می کند
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
ودر غزل دیگر آشکارتر از عشق ودلدادگی ودرد فراق خود با امام غائب می گوید :
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
و استاد مسلم موسیقی و آواز ایران جناب شجریان این دو غزل که درباره امام عصر (عج) است را در یک آهنگ تلفیق نموده وباهم به زیبایی (در تصنیفی با عنوان شیدایی ) خوانده است که نشان از معرفت والای ایشان به حافظ وفهم باطن شعر او دارد ودر این تلفیق پرمعنا ی استاد نوعی تفسیر بخشی از شعر حافظ با بخش دیگر نیز رخ می دهد
به حق استاد شجریان هنرمند عرفان ومعناشناسی بود که به احیا ی فرهنگ وادب غنی و عاشقانه ایرانی اسلامی اهتمامی عاشقانه وثمر بخش داشت رحمت و رضوان الهی براو باد
(خدایا !حسین )خون خودرا خالص هدیه تو نمود تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى نجات دهد
بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلاَلَةِ
(فرازی از زیارت اربعین)
دراین بیان نکات بلندی نور افکنی می کنند که به برخی اشاره می کنیم
پیامبران واولیاء الهی غالبا با کلام وعمل وقلم خود زمینه هدایت مردم را فراهم می آوردند امام امام حسین با خونش هدایتگر وجهالت شکن شد ودلیل آن نیز درزیارت اربعین آمده مردم در جهالت بودند ونه جهل وهمچنین سرگردان در گمراهی بودند ونه فقط گمراه
تفاوت جهل با جهالت درآن است که در جهل فرد یاجامعه نسبت به حقیقتی ناآگاه است اما درجهالت آگاهی وجود دارداما درعمل خلاف آن عمل می شود
تفاوت حیرت د رگمراهی با گمراهی دراین است که گمراه راه را نمی شناسد اما اگر راه را ببیند ره می یابد اما حیران در گمراهی با دیدن راه نیز راه را نمی شناسد یانمی خواهد بشناسد
ترکیب جهالت وحیرت که هردو در نخواستن مشترکند ترکیب غریب وتکثیر بلکه تصاعدی از تنزل انسان را درپی دارد که فرد وجامعه با عمل خود به وضعیتی رسیده که نمی خواهد هدایت را ببیند
علم وقلم وکلام درمانگر جهل وضلالت هستند ونه جهالت وحیرانی که درآنجا کارایی ندارند
خون حسین این جا به میدان می آید تا کار ی کند کارستان او به مصاف جهالت وضلالت خودخواسته می رود که جامعه حقیقت را فدای منافع خود نموده است وحسین جان می بازد دلیرانه وخودرافدای حقیقت می کند تا تقابل فدایی حق بودن وحق را فدای خود نمودن را آشکار سازدو حسین شهیدحق وگواه بر وجود حق می گردد
درمصاف حق وباطل بیش از جان خلوص در نیت کارسازاست که درخلوص است که با کنار رفتن خود حق خودرا در عمل شهید نشان می دهد
لذا ارزش کار حسین فقط در جانبازی نبود بلکه مهم تر از آن اخلاص در شهادت بود فدا شدن حسین ذره ای آلوده به خود و خودخواهی نشد ودلیل اخلاص آن روز این بود که حسین قبل از شهادت همه راههای ممکن را رفت وهمه روش های مسالمت جو را گوشزد کرد تا روشن شود برای حسین فدا کردن جان عزیزش سرسوزنی از سر غرور ویا لجاجت ویانام خواهی ویا هر آنچه که بوی نفس اماره می دهد نبود حسین به بیان قرآن با نفس مطمئنه به قتلگاه رفت ونشانه وشاهد آن اخلاص امروز زنده وپویا ومانا بودن نام حسین تا کنون است
پیروی وپاسداشت جانبازی حسین (ع) نیز پیش وبیش از هرچیز به اخلاص وابسته است واخلاص نشانه ونشانه ها دارد
اهل اخلاص خودرانمی بینند وخدا وحق را می بینند طمانینه وآرامش زبانی وعملی دارند وبیان وبنانشان آرامش می بخشد آتش افروز وشر افکن نیستند اهل اخلاص خشنودند ونه خشمگین، زبان وعملی خوشی بخش دارند ونه خشونت طلب وگزنده
همچنین اهل اخلاص زیست فردی وجمعیشان بنده وار است ومانوس با مخلوقات وبندگان خدا ونه خود بزرگ بین و آزار دهنده دیگران اهل اخلاص خلق وخوی بهشتی دارند سیما وسیرتشان رنگ وبوی بهشت دارد جذاب دلکش وزیبا وکریمانه است وهمه وبیش از این ها را درفرازی از سوره فجرکه در استقبال خدا وند متعال از حسین عزیز واخلاص اوست می یابیم
ای نفس آرام به سوی پروردگارت باز گرد
خشنود وخرسند
پس در میان بندگانم درآ
ودر بهشتم وارد شو(فجر 27-30)
از جمله رازهای زیارت اربعین خالص وناب شدن سلام زیارت عاشق حسین دراربعین است عارف به معرفت حسین وزائر اهل دل از عاشوراء تا اربعین در صفا وخلوص محبت خود به حسین می کوشد ودرانتهای این چله نشینی شراب شور وشوق وعشق خود را با زیارت دل ناب به محضر ارباب اهل معرفت می برد که به بیان راز پرور لسان الغیب جناب حافظ
سحرگه ره روی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
مسعود فراستی منتقد به نام سینما در نوشته ای آورده است (دربرخی آثار مثل توت های وحشی اثر برگمان ، بخشی از وجود صاحب اثر در اثرش جا مانده است)(کتاب ده فیلم ده نقد صفحه 127) این بیان از زیباترین تعبیر ها در باره آثاری است که با مولف وپدید آورنده آن نسبت نزدیک دارد ودرعین حال برخوردار از هنر است بله پدید آوردگان آثار خوب علمی وفکری وهنری گویا بخشی از وجود خودرا دراثر خود جا می گذارند
راز ماندگاری وبرخورداری از روح برخی از آثار نیز به همین باز می گردد واین آثار بیش از نام خود اثر به نام پدید آورنده شان شناخته می شوند فرضا ما کمتر می گوییم دیوان حافظ خواندم بلکه بیشتر می گوییم حافظ خواندم همین طور درباره شاهنامه فردوسی وبوستان وگلستان سعدی وسایر آثار برجسته که نه فقط اثر که حامل بخشی از وجود پدید آورند ه اثر هستند
اگرامروز خیلی از آثار نوشتاری وهنری چنگی به دل نمی زنند ومثل لیوان وقاشق یکبارمصرف نهایت بیش از یکبار رغبتی به رجوع به آنها نیست چون محصول جان نویسنده یا پدید آورنده نیستند بلکه با سفارش یا نگاه بازاری ویا برای رسیدن به مدرک یا موقعیتی با شتاب وباسرهم بندی فراهم آمده اند
آثار فاقد روح وباطن زنده نیستند وقدرت ادامه حیات ندارند خیل کثیر پایان نامه ها در مقاطع مختلف تحصیلی که نوشته می شوند از این نوعند وبسیاری از برنامه ها وفیلمهایی که ساخته می شوند امروز این گونه اند وهمین طور کتاب های زیادی که نه نوشته بلکه ساخته می شوند
اما فاجعه آمیز تر نتایج این نوع تالیف وتصنیف است وقتی امروز آدمیان در این فضای فکری وفرهنگی تنفس می کنند محصول آن پدید آمدن بشر آنی ولحظه ای ویکبار مصرف است فضایی که مولفان وخوانندگان ومخاطبین یکبار رویت ویک بار مصرف می سازد انسان هایی چه از جنس پدید آورنده وچه مصرف کننده که به سرعت وبی توجه به باطن وبا به اصطلاح زرنگی تصمیم می گیرند و با شتاب وبه هرقیمت آن را اجرا می کنند و راحت زندگی وارزش های خودرا از دست می دهند ?در سوره عصر نیز، قرآن وقتی به خسران انسان واز کف رفتن سرمایه او اشاره می کند غیر مستقیم عامل آن را شتاب زدگی ودوری ازایمان وباطن بینی می داند و می فرماید انسان در خسران است مگر آنان که ایمان( به رازهای عالم) می آورند واهل صبوری وحق جویی هستند واز این استثاء در می یابیم که شتاب وراز ناباوری عامل زیان وسرمایه سوزی است
واقعیت تلخ جامعه ما به خصوص در دهه های اخیر تولید وتکثیر آدمیان بدور از باطن وصلابت وصبوری است ویک علت مهم آن منابع تغذیه فکری یک بار تولید ویک بار مصرفی است که بدان اشاره رفت انسانی که در فضای حافظ وسعدی تنفس کند متفاوت از انسانی است که در فضای فکری وفرهنگی خصوصا مجازی امروز نفس می کشد انسان اولی صبوری وباطن بینی وراز باوری وهزار ارزش دیگر را در جانش می یابد وانسان دومی عجله ،شتاب ،تقلب، زرنگی وتلون وتجاوز را در جانش جای می دهد نمونه های بارز آن را دراخبار این روزها می شنویم مثل کتک زدن دختری جوان به دستر پسری جوان وگرفتن فیلم وانتشار آن در فضای مجازی ونمونه های متعدد دیگر
راه چاره جز این نیست که میراث های ماندگار علمی ودینی وفرهنگی را بین خود احیاء کنیم واز احیاگران این مواریث حمایت کنیم و قوانین نشر وانتشار سخت گیرانه شود وهر کس اجازه نشر هر اثر قلابی وتوخالی را به اسم کتاب وفیلم وغیره نداشته باشد وحوزه ودانشگاه به جای طلب مدام پایان نامه وکتاب های یکبار مصرف وگاه بی مصرف جوانان جویای علم را به تامل وترجمه وفهم محققانه آثار اصیل گذشتگان وادارند
به حضرت آیت الله بهجت (ره) گفته بودند چرا اجازه نمی دهید آثار علمی شما متتشر شود ؟فرموده بودند خیلی از آثار علمای بزرگ خطی است وهنوز چاپی نشده بروید اول آنها را چاپ کنید (مقدمه کتاب در محضر بهجت ) این نگاه عارف وفقیه برجسته ووارسته را مقایسه کنید با حرص وولع بسیاری از ناپختگان ونام جویانی که عطش واشتیاق مضاعف در این دارند که صرفا اثرو آثاری به نام آنها روانه بازار شود که غیراز اتلاف منابع وآشفته سازی ذهنی جامعه وباعث در حجاب ماندن آثار اصیل ثمری ندارد