از جمله ویژگی های دولت نهم ودهم رکورداری در تغییر وتحولات وتعویض وزراء واستانداران است که طبق برخی آمار در این دوره ها حدود 900استاندار عوض شده به گونه ای که در چند سال اخیر فقط در خراسان شمالی 6 استاندار تغییر کرد ه است از این که این تغییرات چه معنا ومفهومی دارد وحکایت از چه نوع روحیه مدیریتی است ؟می گذرم
وهمین طور از این که این همه تغییر وعدم ثبات مدیریتی چه زیان هایی برای کشور ومدیریت ومردم دارد ؟واز این که حتی روش های برکناری مدیران وروش های انتصابات جدید چقدر مضحک ومایه آبروریزی برای کشور است ؟ نیز می گذرم
وفقط یک سئوال را مطرح می کنم وان این که چند درصد وچه مقدار ازاین برکناری ها وتغییرات به خاطر قصور یا تقصیر محرز رییس ووزیر بر کنار شده بوده است ؟براستی چرا یک بار هم وزیر ومسئولی بلند پایه در این دوره پر عزل ونصب به خاطر حوادث دلخراشی که باعث از دست دادن جان چندین نفر از هموطنان یا آسیب جدی به آنها گشته وبی مسئولیتی وبی تدبیری مجموعه ومدیران آن بخش تقریبا برای همه روشن است برکنار نشده است ؟
چرا این تغیییرات وبرکناری ها در فساد های بزرگ اقتصادی ومیلیاردی رخ نداد ؟چرا به خاطر مسئولیت ناپذیری وعدم واکنش مسئولانه در برابر برخی اتفاقات وزیر ومسئولی برکنار نشد ؟نمونه زنده وبه روز آن حادثه پیرانشهر وآسیب دیدن کودکان بی گناه مدرسه ای به خاطراهمال وزارت آموزش پرورش در خدمات رسانی است.
چرا وزیر یا مسئولان مربوطه بر کنار نشدند ؟وچرا وزیر آموزش وپرورشی که به جای مسئولیت پذیری گاه گناه را بر گردن معلم مدرسه می اندازد وگاه خبرنگاران را مقصر جلوه می دهد توبیخ نمی شود ؟
در ادامه بحث امر به معروف نهی ازمنکر به شاخصه دیگر این اصل اساسی در اسلام می پزدازیم وآن عنوان( امر ونهی )در این اصل است همان طور که می دانید دراسلام ما تعلیم ،تبلیغ ،تذکر ،تربیت و امربه معروف ونهی از منکر داریم.
در تعلیم وتبلیغ احکام ومعارف دین ،بیشتر جنبه آموزشی مورد نظر است ودر تزکیه وتربیت جنبه پرورشی ودرهیچکدام از این موارد الزام وجود ندارد یعنی دانستن وشناختن یک حکم به معنای انجام آن نیست همین طور ترغیب ونصحیت وموعظه وارشاد وبیان مسائل تربیتی به معنای انجام آن نیست .
وچه بسا افرادی که در جنبه تعلیم وتربیت از احکام ومعارف اطلاع دارند وبرای آنها موعظه وارشاد اخلاقی شده اما درعمل خلاف دستورات اسلام عمل می کنند اما شاخصه مهم امربه معروف ونهی از منکر این است که جنبه الزام واجراوعمل دارد.
یعنی یک آمر به معروف وناهی از منکر نمی خواهد فقط تذکری دهد یا مطلبی را تعلیم دهد بلکه از مخاطب عمل والتزام به معروف وپرهیز از آن را می خواهد لذا امر به معروف ونهی از منکر ناظر مستقیم به حوزه عمل است وتکمیل کننده وتجلی بخش تعلیم وتبلیغ وتربیت است .
وبدون امر به معروف ونهی از منکر موارد قبلی ابتر می ماند چراکه تا دستور ومعرفتی جنبه عملی نگیرد بار وثمره ای برآن نخواهد نشست بنابراین اصل امربه معروف تکامل دهنده به تعلیم وتربیت بوده واز اهمیت والایی برخوردار است.
به بیان دیگر ما در تعلیم با ذهن طرف مواجه هستیم ودر تبلیغ وتربیت با قلوب اما در امربه معروف ونهی از منکر با اراده افراد سروکارداریم ودر این جا خطاب با اراده است واراده است که منشا مستقیم اعمال ورفتارهاست.
ودر واقع اسلام با این اصل سترگ نوعی حکومت همگانی ایمانی وکنترل عمومی بر اراده ها را ایجاد کرد ه است وهمان طور که هیچ عقل واندیشه ای از مشورت وکمک عقلی وفکری دیگران بی نیاز نیست وبرای دانستن باید از دیگران کمک بگیرد.
همین طور هم هیچ اراده انسانی در انجام اوامر واحکام ومعارف الهی از اراده سایر مومنان بی نیاز نیست وبرای ایجاد وتقویت ورشد وحفظ سلامت اراده باید همراه وهمکار اراده ایمانی سایر مومنان باشد.
بنابراین همان طور که بهره گیری از خرد دیگران به معنای توهین به عقل خود نیست بلکه باعث رشد ومصونیت از خطای عقل می شود پذیرش و عمل به امر ونهی صادقانه وخالصانه سایر مومنان هم یک تحقیر نیست بلکه موجب تحقق اراده سالم وعمل صالح در جامعه خواهد بود.
همان طور که عقل در پرتو بهره گیری از عقول دیگر رشد می کند اراده هم در همراهی وهمگامی با اراده های مومن دیگر به حرکت در می آید ویا از حرکت انحرافی وناسالم باز داشته می شود .
در واقع اوامر الهی آن قدر پرمسئولیت است که اراده یک فرد قادر به اجرای آن نیست وچه بسا غفلت ها وغرورها وامثال آن مانع باشند وامربه معروف ونهی از منکر در واقع یک اراده جمعی است که به کمک اراده فردی می اید واراده ای را از قرار گرفتن در تسلط شیطان محافظت ویاری می کند .
بنابراین امربه معروف یک نعمت وکرامت الهی به مسلمین است که باعث رشد وتکامل معنوی ومادی آنان گشته واراده جمعی وفردی را در مسیر توحید وعدالت قرار می دهد وبه تعبیر امیر مومنان امربه معروف دریای پهناوری است که جزء ها وقطره های ایمان در کنار وپناه آن معنا وحیات وکمال وطهارت زائل نشدنی می یابند .
(مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ )( همه اعمال بر وخوب در مقایسه با امر به معروف ونهی از منکر مثل آب دهانی در برابر دریای پهناور ست ) نهج البلاغه /حکمت 374
در ادامه بحث امر به معروف ونهی از منکر به خود اصطلاح معروف ومنکر می پردازیم معروف از عرف به معنای شناخت است ومعروف یعنی شناخته شده ومنکر از نکر به معنای نا شناس است ومنکر به معنای فعلی که ناشناس است.
انتخاب این دوعنوان در موضوع امر به معروف ونهی از منکر در بردارنده ظرایف ونکات مهمی است .چرا به جای معروف فرضا خیر یا واجبات وامثال آن استفاده نشد ؟وبه جای منکر حرام یا شر وامثال آن به کار گرفته نشد ؟ تامل در ریشه معروف ومنکر مساله را برای ما روشنتر می کند.
اولین نکته در این باب این است که محور در معروف ومنکر علم وجهل است یعنی معروف فعلی است که شناخته شده واز علم بر آمده است ومنکر آن چه آنرا آدمی نمی شناسد یعنی قابل شناخت نیست از جنس جهل است .
در واقع افعال واعمال ما دوریشه دارد برخی ناشی از علم است که چون ظهور علم وشناخت است به آن معروف گفته می شود وبرخی ناشی از جهل است وچون ظهور جهل است منکر نام می گیرد .
نکته دوم این که برای شناخت معروف از منکر دوحجت خداوند عطا کرده است نخست حجت ظاهری که انبیاء هستند ودوم حجت باطنی که عقل است وعقل مهم ترین ابزاری است که خداوند برای تمییز وجدایی علم وجهل در درون ما به ودیعه نهاده است.
بنابراین کار مورد تایید انبیاء از طرفی ومورد تایید عقل از سوی دیگر می شود معروف وکارغیر موید از جانب انبیاء و غیر عقلانی منکر است به تعبیر دیگر آنچه را که دین و عقل به رسمیت می شناسد معروف است وآنچه را این دو به رسمیت نمی شناسند منکر است .بنابراین امربه معروف درواقع امارت عقل وایمان بر جانها وجوامع است .
یکی ازنتایجی که از این دونکته به دست می آید این است که معروف ومنکر محدود به افعال واعمالی که در شرع به صراحت از آنها به عنوان معروف ومنکر یاد شده نیست بلکه شامل معروف ومنکر شرعی وعقلی هردومیشود.
بناراین همان قدر که معروف ومنکر شرعی مثل محرمات ومکروهات دارای اهمیت دراین حوزه هستند معروف ومنکر عقلی مثل روشهای عقلانی در زندگی واجتماع هم دراین محدوده قرار می گیرند لذا مومن واقعی وکامل به اندازه ایکه به معروف ومنکر شرعی اهمیت می دهد به معروف ومنکر عقلی هم بها می دهد.
لذا هر فعل یا راه غیر منطقی وغیر عقلانی منکر محسوب می شود وبا این دید به اصل حیاتی امربه معروف روشن می شود که این اصل مهم نه تنها حافظ دین وحیات معنوی است بلکه نگهبان عقل وتضمین کننده حیات عقلانی نیز هست .
لذا کارهای غیر کارشناسانه، تصمیمات فرد محورانه وبدون مشورت ،برنامه ریزی های بدون تدبیر وحکمت ،همه جزو منکرات هستند که مومنان در زندگی فردی واجتماعی باید نسبت به آنها حساس و پرهیز دهنده باشند .
بنابراین در جامعه هرچه قدر علم وعقل توام با ایمان رشد کند خود به خود عمل به معروف وپرهیز از منکر نیز ترقی خواهد کرد وهرچه فضای علمی وعقلانی در جامعه توسعه یابد استقرار اصل امربه معروف ونهی از منکر راحت تر رخ خواهد داد وجاگیر تر خواهد شد .
وهرچه روشهای عقلی ومنطقی در اداره جامعه مورد توجه قرار گیرد جامعه در سمت وسوی معروف قرار خواهد گرفت وبه عکس تصمیمات احساسی وافراطی وبی تدبیر وبی پشتوانه عقل جمعی وکارشناسانه جامعه را به سمت منکرات سوق خواهد داد.
مهم ترین وبارزترین ویژگی نهضت آقا ابا عبد الله (ع) مساله امربه معروف ونهی از منکر است اصلی که از ابداعات وابتکارات دین اسلام ومبنای حیات اجتماعی مسلمانان است اصلی که قرآن آن را با ولایت پیوند داده است وآن را حق هر مومن بر دیگری و ولایت انها برهم می داند.
(انما المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون باالمعروف وینهون عن المنکر )در این آیه در واقع امربه معروف ونهی از منکر برخاسته از ولایت مومنان بر یکدیگر دانسته شده است که از این بیان چند نکته مهم برداشت می شود .
اول این که همان طور که حق ولایت را خداوند بر مومنان عطا کرده است پس امر به معروف هم حقی است که خداوند به مومنان داده لذا هیچ مومنی نمی تواند مومن ومومنان دیگر را به خاطر امر به معروف ونهی از منکر سرزنش و ملامت کنند یا بگویند چه ربطی به تودارد عمل خودم هست وخودم مسئولم وپاسخ گو.
بلکه در نظام اجتماعی اسلام هر مومن نه تنها در برابر اعمال خود مسئول است در مقابل عمل دیگران نیز مسئول است وحق اعتراض وبازداشتن از اعمال نادرست را دارد واساسا غیرت اجتماعی در اسلام هم با امربه معروف ونهی از منکر بر پا وبر جا می ماند ومتجلی می شود .
در اسلام همان طور که فرد در باره خود ومال وناموس خود باید غیور باشد ومراقب، درباره جامعه وسایر انسان ها نیز چنین غیرت ورزی را نیز باید داشته باشد نکته دوم آیه شریفه این است که در آیه شریفه این ولایت اختصاص به فرد یا افراد خاص ندارد ودر دوطرف آمر ومامور وناهی ومنهی عام است .
یعنی همه بر همه حق امر به معروف دارند واز جمله حاکم بر مردم وهمین طور مردم بر حاکمین واتفاقا در قسم دوم وامربه معروف حاکمان موضوع اهمیت بیشتر داردذ چرا که حاکمان اعمالشان تاثیر وگستردگی بیشتر دارد وخطا وانحراف آنها می تواند جامعه ای را به تباهی کشد.
بنابراین بخش مهمی از غیرت ورزی دینی بازگشت به مراقبت مومنان نسبت به حاکمان دارد واساسا در سیاست اسلام وحیات عزت بخش محمدی وحسینی بی تفاوتی در برابر اعمال حاکمان از مصادیق قلت غیرت دینی محسوب می شود.
وکس یا کسانی که با هر کدام از اقسام امر به معروف ونهی از منکر چه در ساحت فردی ومحدود چه در ساحت اجتماعی وچه در برابر مسئولان وحاکمان مقاومت می کنند در واقع مروج بی حمیتی وبی غیرتی دینی هستند .
همان طور که که هر مومنی در خیابان ومدرسه ودانشگاه وخانه می تواند وباید رفیق وهمشهری وهمکلاسی خود را امر به معروف کند تا حیات جمعی سالم بماند و فساد همه گیر نشود همین طور همه مومنان می توانند وباید مسئولان را در برابر خطا ها امر به معروف ونهی از منکر کنند.
واگر می بینیم در جامعه به این اصل کمتر توجه می شود چون غالبا یک طرفه با آن برخورد می شود اگر چه این اصل در باره افراد معمولی توصیه ویاا جرا می شود اما وقتی در برابر مسئولان کسی زبان به نهی از منکر می گشاید هزار انگ واتهام می بیند وار جهات مختلف تحت فشار قرار می گیرد .
وهمین باعث می شود که در جاهای دیگر هم افراد زبانشان از امر به معروف ونهی از منکر بازماند اگر جوانی ببیند که این اصل قبل از این که درباره او پیاده شود درباره مسئولان اجرا می شود ویک مسیر ورویه عادی در جامعه برای امر به معروف حکومتی وجود دارد قطعا با جان ودل امر به خود را با جان ودل خواهد پذیرفت .
ولی متاسفانه وضعیت سیاسی اجتماعی امروز جامعه به نحوی است اگر مومنی به ظاهر یا رفتار جوانی اعتراض کند چند معترض حامی آن خاطی پیدا می شود که چرا به این گیر داد ه اید چرا از خطاهای بارز وبزرگ بزرگان جامعه چشم پوشید ه اید اگر راست می گویید وجرات داریدابتدا آنها را امر ونهی کنید.
واین بازگشت به همان کمرنگ بودن وبلکه عدم حضور وامر ونهی در ناحیه مسئولان است وجالب این که برخی مدیران به صرف کوچکترین اعتراض به مافوق بر کنار می شوند واین موضوع هم در سطوح بالا وهم پایین جریان دارد.
وهمه اینها باعث رونق گرفتن فرهنگ تملق ودورویی ونفاق واز بین رفتن حساسیت وغیرت دینی است چرا که بسیاری می بینند حرف زدن وانتقاد باعث از دست رفتن کار واعتبار می شود تا چه رسد که بخواهند امر ونهی کنند .
از شگفتی های قصه پرغصه کربلا قرآن خواندن سرمقدس سالار شهیدان بر سر نیزه است مورخین نقل کرد ه اند که وقتی سر مقدس آقا ابا عبد الله بر نیزه جلو کاروان اسراء حرکت داده می شد یکباره مردم دیدند سر بریده بر نیزه قران می خواند آن هم این آیه شریفه را( ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ،)
برای معتقد به اهل بیت وسالار شهیدان البته جای تعجب نیست که سر بریده بر بالای نیزه قرآن بخواند چراکه همان طور که ائمه واهل بیت سلام الله علیهم در زمان حیات اهل کرامات بودند و با سایرین تفاوت داشتند بعد از شهادت هم این گونه است وهیچ دور از ذهن نیست که چنین اتفاقی رخ داده باشد وبرای اولیاء الله واهل ولایت الهی امری عادی است اما چرا حضرت این آیه را تلاوت فرمود اشاره به نکاتی دارد که به برخی در حد وسع ناچیز خود می پردازیم .
آن چنان که در قرآن آمده اصحاب کهف جوانان اهل توحید ی بودند که در زمان حکومت شرک بر عقیده موحدانه خود استقامت ورزیدند وستم وجلادی حاکمان باعث نشد از عقیده خود دست بردارند (انهم فتیه آمنوابربهم وزدناهم هدی *وربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالواربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا )
بنابراین سالار شهیدان با این آیه در واقع به شرک حاکم بر حکومت ومردم زمان می خواهد اشاره کند ومساله را تقابل شرک وایمان می داند .
نکته دیگر در قصه اصحاب کهف این است که خداوند آنان را هدایت به غاری کرد ودر آنجا به خواب رفته واز دسترس مشرکان معاند به دور ماندند ودرعین حال که نوعی حیات دنیوی داشتند ونمرده بودند اما در پندار مشرکان آنان مرده به حساب می امدند اما خداوند حیات دنیوی آنهارا با شکلی معجزه گونه امتداد داد تا حدود سیصد سال( واذ اعتزلتموهم ومایعبدون الا الله فآوا الی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته ویهیی لک من امرکم مرفقا )
بنابراین اشاره دوم حضرت به این است که گرچه در اندیشه باطل مشرکان ومنافقان او ویارانش از دنیا رفته اند اما در حقیقت زنده هستند وروزی درهمین دنیا به میان مردم باز می گردند که همان اعتقاد به رجعت امام حسین در آخر الزمان است که جزو اعتقادات شیعه است .
نکته دیگر در قصه اصحاب کهف آن است که جوانان مومنی که به غار رفتند وسیصد سال زمان برآنها گذشت اما به معجزه وکرامت خاص الهی هیچ تغییری در آنها حاصل نشد بلکه وقتی بیدار شدند حتی خود هم در وجود خود کوچکترین تغییری ندیدند به گونه ای فکر کردند یک روز یا نیم روز خواب بوده اند( قالوا لبثنا یوما او بعض یوم )
وحضرت در واقع به این حقیقت اشاره دارد که او ویارانش وحتی پیروان حقیقی اش بعد از شهادت در حیات ویژه ای داخل شدند که هیچ از بین رفتن وتغییر وفساد وتباهی در آن راه ندارد وهمان گونه که اصحاب کهف عقیده خود را به خاطر مخالفت ودشمنی قدرت حاکم تغییر ندادند.
و همین استقامت باعث شد خداوند در پاداش برکتی به آنان داد که در دنیایی که محل تغییر وازبین ررفتن واضمحلال است کوچک ترین تغییری حتی جسمی وطبیعی در آنها پدید نیامد همین طور حسین ویاران ووفادانشان در پرتو خون سید الشهداء مکتب ومرامشان نه تنها فرسوده وپایمال نمی شود بلکه شاد اب وجوان وزنده وپویا تا ابد خواهد ماند.
واین دشمنان او هستند که از صحنه زمان وتاریخ به زودی حذف خواهند شد وامروز زنده بودن نام ویاد وراه حسین و به زباله دان تاریخ پیوستن قاتلان حضرت بر همه روشن است در واقع امام حسین با زبان قال وحال این حقیقت را بیان می کند که کافرانی که اورا به شهادت رساندند ببینند وبفهمند که حسین زنده است واین شمایید که مرد ه اید.