إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَی نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا

خداوندا! با مهلت و میدانی که به نفس داده‏ام، بر خویش ستم کرده‏ام، پس اگر مرا نیامرزی، پس وای بر من.

إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی

خدایا! همواره در طول زندگی، از لطف و احسانت‏برخوردار بوده‏ام، پس از مرگ هم، لطف خویش از من دریغ مدار

إِلَهِی کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی [تُولِنِی‏] إِلا الْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی

خدایا! چگونه مایوس باشم از اینکه پس از مرگ هم نگاه لطف و احسان تو بر من خواهد بود، در حالی که در طول حیاتم، با من جز احسان و نیکی نکرده‏ای.

إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ

خدایا! کار مرا آنگونه به سامان برسان که تو سزاوار آنی (نه آن سان که من در خور آنم).

وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلَی مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

و با بزرگواریت، به من عنایت کن، بر گناهکاری که در لجه جهل خویش فرو رفته است.

إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَی سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَی [إِلَهِی قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَیَ‏] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ

در دنیا گناهانی را بر من پوشانده‏ای که در آخرت، نیازمندترم که پرده پوشش خود را بر آنها افکنی. خدایا! چون گناهانم را پوشاندی و بر هیچ یک از بندگان شایسته‏ات فاش نساختی، بر من نیکی کردی، خدایا، پس در روز قیامت نیز رسوای خلایقم مگردان.

إِلَهِی جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی

خدایا جود و بخشش تو، دامنه آرزوهایم را گسترده است و بخشایش تو، برتر از عمل من است.

إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِکَ یَوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَیْنَ عِبَادِکَ

خدایا! آن روز که میان بندگانت‏به داوری می‏پردازی، با دیدار چهره رافت‏خود، مسرورم ساز

إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِی یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ

خدایا! پوزش‏طلبی من به درگاهت، عذرخواهی کسی است که از عذرپذیری تو بی‏نیاز نیست، پس عذرم را بپذیر، ای کریمترین بزرگواری که زشتکاران، به درگاهش عذر گناه می‏برند.

 فرازهایی از دعای شعبانیه با ترجمه استاد انصاریان



 








تاریخ : جمعه 91/4/23 | 2:5 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

 

                                                                     

1- قرآن کتاب تشریع است وطبیعت وانسان کتاب تکوین به بیان دیگر هریک از طبیعت وانسان وقرآن جلوه هایی ازوجود الهی هستند واشتراکات فراوان بین این دونوع آیات وجود دارد آیات عینی وآیات لفظی وکتبی وهمان طور که خداوند در آیات تکوین وطیبعت عناصر اصلی وارکان زمین را درخفاء وباطن قرارداده است مثل معادن وذخایر زمینی همین طور معادن معرفت الهی یعنی ائمه علیهم السلام  درظاهر به صراحت از آنها نامی نیست در خلقت انسان نیز چنین است در وجودآدمی آنچه که از اهمیت بیشتر وحیاتی تر برخوردار است در جسم آدمی ظاهر نیست مثل قلب که در ظاهر دیده نمی شود البته نشانه های آن در جسم پیداست همین طور است وجود مبارک امام که قلب قرآن است ونشانه های بسیارازآن در قرآن امده ولی  نام ایشان صراحتا مطرح نشده است واین کاملا مطابق آیات تکوین وخلقت است  اقتضای مقام وجودی ایشان نوعی درباطن بودن است مثل اقتضای روح نسبت به بدن

 

2- گویا اقتضای رحمانیت الهی بر نوعی رازداری درباره نام امامان است درواقع خداوند می دانست که بسیاری تاب تحمل ولایت امامان راندارند واز پذیرش آن سر می زنند حال اگر به صراحت تمام دراین باره سخن می گفت حجت بالغه تمام می شد وامت عاصی به سرعت مستحق عذاب می گشت وگویا رحمانیت الهی برای حتمیت وقطعیت نیافتن عذاب دنیوی رازدارانه دراین باره سخن گفته است چنان که وقتی حضرت عیسی از خداوند مائده الهی خواست خداوند فرمود بعد از نزول مائده اگر ناسپاسی کنید به عذاب سخت گرفتار می شوید

قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (مائده /114)عیسىِ مریم گفت: بارالها، اى پروردگار ما، تو بر ما از آسمان مائده‏اى فرست تا (این روز) براى ما و کسانى که پس از ما آیند روز عید مبارکى گردد و آیت و حجّتى از جانب تو براى ما باشد، و ما را روزى ده، که تو بهترین روزى دهندگانى.

قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمینَ (115/مائده )
خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى‏فرستم، ولى هر که بعد از نزول مائده کافر شود وى را عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را چنان عذاب نکنم. 

در واقع وقتی نعمت الهی تمام واشکار می شود ناسپاسی دربرابرآن عقوبت سخت ونزدیک خواهد داشت  

3- نسبت ائمه در معارف دین مثل نسبت عدالت با سایر اوصاف الهی است همان طور که خداوند از بسیاری از اسماء خو.د در قرآن سخن گفته است از علم ،قدرت ،خلاقیت ،وغیره اما از عدالت سخنی نگفته است وآن را صراحتا به عنوان اسم وصفت نیاورده فرضا الله عادل نداریم چون عدالت به نوعی گوهر همه اسماء است ودرواقع اسماء دیگر هریک نشانه وآیت عدالت هستند همین طور است ائمه که گوهر اسماء عینی الهی هستند وسایر اسماء در نسبت ّا آنها فهمیده می شوند.








تاریخ : پنج شنبه 91/4/22 | 12:23 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

    

 درسوره نور فرمود :اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ

 لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ (خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتى ماند که در

 آن روشن چراغى باشد و آن چراغ در میان شیشه‏اى که از تلألؤ آن گویى ستاره‏اى است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که (با آنکه) شرقى و غربى نیست (شرق و غرب جهان

 بدان فروزان است) و بى‏آنکه آتشى زیت آن را برافروزد خود به خود (جهانى را) روشنى بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روى نور (معرفت) قرار گرفته است. و خدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحى خویش) هدایت کند و (این) مثلها را خدا براى مردم (هوشمند) مى‏زند (که به راه معرفتش هدایت یابند) و خدا به همه امور داناست! (35/نور)

ودرآیه بعد محل نور خدا را خانه هایی که خدا وند اجازه داده است بیان نمود  فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (/نور 36)
(
(و آن مشکات) در خانه‏هایى (قرار دارد مانند معابد و مساجد و منازل انبیاء و اولیاء) که خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آنها ذکر او شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند)

ودر آیه بعد خانه هارا به مردانی الهی تفسیر نمود :رجال لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37/نور )پاکمردانى که هیچ

 کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزى که دل و دیده‏ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.

بنابراین این سه آیه که پشت سر هم آمده‏اند می رسانند که اولا تجلی وظهور نور خدا در دنیا رخ می دهد ثانیا محل حقیقی تجلی نور خدا  انسان های آسمانی هستند که البته در روایات

 مصداق اصلی آن اهل بیت سلام الله علیهم معرفی شده اندبنابراین مومنان راستین  خانه های نور خدا درزمین هستند ودر واقع مومن کعبه حقیقی وزنده در هستی است قلب مومن تجلی

 گاه نور خداست بنابراین این که مومن می تواند تجلی گاه نور خدا وحامل نورالهی باشد تمثیل ومجاز عرفانی تیست بلکه حقیقتی قرآنی است.






تاریخ : چهارشنبه 91/4/21 | 8:34 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

درقصه قرآنی یوسف پیامبر (ع)  پیراهنی رامی بینیم که در مراحل مختلف زندگی یوسف (ع) حضوری اسرار آمیز دارد وآن چه که بر سر این پیراهن می آید قابل تامل وبسیار درس آموز است ابتدا برادران به خون آلوده اش می کنند (وَ جاؤُ عَلى‏ قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ ،  وپیراهن یوسف را آلوده به خون دروغ نمودند (و نزد پدر آوردند) یعقوب گفت: بلکه امرى (زشت قبیح) را نفس مکّار در نظر شما بسیار زیبا جلوه داده، در هر صورت صبر جمیل کنم، که بر رفع این بلیّه که شما اظهار مى‏دارید بس خداست که مرا یارى تواند کرد.1)وزمانی به دست زلیخا پاره می شود آن گاه که برای کامجویی با یوسف در گیر شد(وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ ،و هر دو (براى گریختن) به جانب در شتافتند و زن پیراهن یوسف را از پشت بدرید و در آن حال آقاى آن زن (یعنى شوهرش) را بر در منزل یافتند، زن گفت: جزاى آن که با اهل تو قصد بد کند جز آنکه یا به زندانش برند یا به عقوبت سخت کیفر کنند چه خواهد بود؟ 2)
گاه  برای اثبات بی گناهی یوسف به کار می رود :(قالَ هِیَ راوَدَتْنی‏ عَنْ نَفْسی‏ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ
وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ
یوسف جواب داد: این زن خود (با وجود انکار من) با من قصد مراوده کرد. و بر صدق دعویش شاهدى از بستگان زن گواهى داد گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده، زن راستگو و یوسف از دروغگویان است.
و اگر پیراهن او از پشت سر دریده، زن دروغگو و یوسف از راستگویان است. (فَلَمَّا رَأى‏ قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ
چون شوهر دید که پیراهن از پشت سر دریده است گفت: این از مکر شما زنان است، که مکر و حیله شما زنان بسیار بزرگ و حیرت‏انگیز است.3)
بالاخره در پایان بوی پیراهن مژده دهنده وصل می شود وخود پیراهن شفا گر چشمان نابینای یعقوب، می گردد :فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون پس از آنکه بشیر آمد (و بشارت یوسف آورد) پیراهن او را به رخسارش افکند و دیده انتظارش (به وصل) روشن شد، گفت: به شما نگفتم که از (لطف) خدا به چیزى آگاهم که شما آگه نیستید؟!4)

 با تامل در این موارد می شود وجه مشترک وحقیقتی واحد را پشت این وقایع دید وشاید این که پیراهن علاوه بر معنا ومصداق عینی خود تمثیل ونمادی است از روح خدایی موجود در درون انسان که گاه به جهل وحسد نادانان آلوده می شود وگاه به مکر هوسبازان حریمش دریده می شود وآن گاه که از دست بیگانگان از شر جهل ووسوسه آزاد می شود شفا دهنده دردها می گردد والبته زبان قرآن گرچه زبان سمبولیک نیست اما به خاطر ذووجوه بودن حقیقتی که قرآن از آن سخن می گوید زبانی کامل ودارای مراتب ،وسخنی برخوردار از ظرایف  وزیبایی های هنری است وعلاوه بر ظاهر وحکایت از واقعیتی خارحی روایتگر مفاهیم باطنی که کاملا با واقعیات مرتبط است می باشد.

1-یوسف/18

2-یوسف/25

3-یوسف/26،27،28

4- یوسف /96






تاریخ : سه شنبه 91/4/20 | 12:57 صبح | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()

جمعه جادوی جلادان گشته ایم 

 

آهوی رام صیادان گشته ایم

 

جمعه جمعی بی سامان گشته ایم

 

امتی دورازامام وایمان گشته ایم

 

جمعه جمله معنی از زندگی

 

جمع گشته ای وای از این خیرگی

 

جمعه جانها از پاکی سوا

 

دلها زرسم عشق بازی جدا

 

عقل ها آخور گله های غفلت است

 

نفس ها آغل نفس های بی غیرت است

 

جمعه یاد جوانی فطرت به خبر

 

جمعه یاد قرآن وعترت به خیر

 

جمعه پرده برگیر از حجاب جان جهان

 

تابگیرد جان نو تن های ناتوان

 






تاریخ : جمعه 91/4/16 | 12:48 عصر | نویسنده : مرتضی زارعی | نظرات ()
<   <<   111   112   113   114   115   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.