سه نظر با سه خاستگاه از جنگی حهانی در آخرالزمان می گویند اول مسیحیون افراطی و صهیونیزم با استناد به یوحنا از نبرد آرماگدون که جنگی گسترده بین مسیح ومخالفانش است می گویند دوم هانتینگتون وسیاسیون همراه او که از جنگ تمدن های هفتگانه جهان خصوصا تمدن اسلام و غرب می گویند وجنگ جهانی بعدی را جنگ تمدن ها می دانند گروه سوم گروهی از شیعیان که با تکیه بر برخی روایات از جنگی جهانی بین امام مهد(عج) و مخالفانش می گویند که کشته بسیار دارد به گونه ای که طبق برخی نقل ها بیش از نیمی از جمعیت جهان در این جنگ از میان می رودو هرسه نظر یک نتیجه واحد دارند وآن نوعی بدبینی به آینده وتصویری ویرانگر از آخرالزمان وبه تبع توجیه گر جنگ طلبی ها و ترویج گر خشونت است
دراین نوشته به ادعا اول ودوم نمی پردازیم اما نظر سوم چون منتسب به شیعه است و قرائتی از مساله ظهور امام زمان است را مورد بررسی قرار می دهیم مهم ترین سئوالی که مقابل این قرائت قرار می گیرد این که اولا این ادعا چقدر استناد قرآنی وروایی دارد ؟و ثانیا تاچه حد خرد پذیر وپدیرفتنی است ؟ پاسخ اجمالی به دو سئوال این است که اولا ادعای مذکور با آیات قرآن وسیره انبیاء وامامان ناسازگار است وثانیا بشدت غیر عقلانی است چراکه اندیشه ومکتبی که با جنگ ویرانگر به پیروزی برسد ارزشی نخواهد داشت وفتح عقول وقلوب با اندیشه و اعتقاد برتر امکان پذیر است نه باکشتار جمعی
اما دلیل ادعای ماچیست ؟و درباره استنادت کسانی از شیعیان که چنان اعتقادی دارند چه باید کرد ؟
دلائل
1- در قرآن کریم آیاتی که از آخرالزمان و غلبه مستضعفان می گوید در هیچ جا از جنگی گسترده و ویرانگر حرفی زده نشده است در آیات نخست سوره قصص سخن از منت نهادن خداوند بر مستضعفان وامام قرار دادن آنها ست ودر سوره ص به وراثت نهایی زمین از سوی صالحان اشاره رفته ودر سوره هود بقیه الله را خیر برای همه مردم معرفی می کند که در تفسیر شیعه مراد از بقیه الله امام زمان است بنابراین ما در آیات مربوط به ظهور امام زمان سخنی از جنگ ویرانگر جهانی نداریم
2-روش انبیاء الهی در تبلیغ مکتب خود هیچگاه با جنگ وتحمیل نظامی نبوده است در قرآن تنها حضرت سلیمان، ملکه سبا را به حمله نظامی تهدید می کند والبته در واقعیت جنگی نیز صورت نمی گیرد واین در حد تهدید هم بعد از استقرار حکومت سلیمان بوده نه در آغاز پیامبری ،خود حضرت رسول(ص) تا چند سال حتی اجازه دفاع نداشت وبعد از گذشت حدود چند سال از بعثت ایشان اجازه جنگ دفاعی یافت و مهم ترین فتح پیامبر اکرم که فتح مکه بود بدون خونریزی وسپس با برخورد کریمانه واعلام عفو عمومی بود روش امامان نیز روشن است که اقدام به جنگ واعلام جنگی نداشتند وامام حسین علیه السلام نیز به دعوت مردم به کوفه روان شد وبارها اعلام فرمود که به قصد جنگ نیامده است البته ایشان به اسارت و ذلت هم تن نداد ومردانه دفاع کرد وبه شهادت رسید بنابراین اعلام جنگ با جهان مسبوق به سابقه در سیره انبیاء نیست وامامان نیست
3- امام زمان علیه السلام دین جدید نمی آورد بلکه شارح و حافظ ومبین دین پیامبر اسلام است واین دین بر قرآن استوار است که معجزه پیامبر نیز هست و معجزه بودن کتاب نشانه بزرگ این است که ابزار دین اسلام در جهان گیری کتاب ومعرفت است نه سلاح وتفنگ
4-روایاتی داریم که به ایمان آوردن همگانی وبا دیدن نشانه ها از سوی اهل کتاب به امام زمان هست مثل روایتی که ایمان آوردن یهودیان با دیدن کرامات آن حضرت را می گوید واز سوی دیگر روایاتی که همراهی حضرت مسیح با امام را مطرح می کنند که به طور طبیعی باعث ایمان آوردن بخش مهمی از مسیحیان خواهد شد لذا جمعیت مهمی از جهان بدون خونریزی به حضرت ایمان خواهند آورد
5- امام زمان در روایت وجودش را مایه امنیت برای اهل زمین در حال غیبت می داند واین در زمان ظهور قطعا نمود بیشتری دارد وکشتار جهانی با آن سازگار نیست وامام برای صلح واصلاح وبرپایی عدالت ظهور می کند و رسیدن به چنین هدف مقدس از راه نامقدس وکشتار گسترده تناسبی ندارد البته حضرت قطعا با عده ای که منافعشان در ظلم وستم بر مردم است درگیر می شوند اما اینان اقلیت هستند ونیازی به کشتاری جهانی نیست
امادرباره روایاتی که مستند برخی قرار گرفته باید گفت که ما سه دسته روایت درباره ظهور داربم دسته ای که از جنگ در زمان امام سخن می گوید دسته ای که پیروزی امام را بدون خونریزی حتی درحد ریخته شدن خون به اندازه حجامتی می داند ودسته سوم که از جنگ های ویرانگر پیش از ظهور می گوید وحجم روایات بیشتر از نوع سوم است علاوه بر این تاییدات عقلی و قرآنی نیز موید این دسته است ونتیجه این که قبل از ظهور امام زمان شاید جنگ های ویرانگر رخ م دهد اما نه در زمان ظهور وبه دست ایشان بلکه فتح امام زمان بیشتر فتح عقول وقلوب خواهد بود
از شهادت مطهری نزدیک چهاردهه می گذرد ودراین چند دهه گرچه از مطهری فراوان تجلیل شده اما کمتر مطهری وافکار وروش او مورد توجه بوده است مطهری در دهه چهل وپنجاه در کنار متفکرانی چون شریعتی ومحمد تقی جعفری وبازرگان وطالقانی نفش برجسته ای در قرائت مصلحانه از اسلام وتشیع والبته نقش مهمی در علاقمند نمودن نسل جوان آن زمان به اسلام وخوانشی خرد پذیر از دین واسلام داشت
در قرائت مطهری از اسلام، عقلانیت وحقوق بشر و کرامت انسان جایگاه ممتاز وبرجسته ای دارد نقد هایی که مطهری به اسلام مرتجع ومتحجر می کرد و دفاعی که از جمهوریت نظام داشت واحترامی که به اندیشه های دیگران در جای جای کتاب هایش مشهود است وروش عالمانه ای که در نقد در پیش می گرفت وبا تسلط برمبانی مخالف وبرخورد منصفانه وبا مطالعه ودیدن نقاط قوت در کنار نقاط ضعف مخالف همه حکایت از اندیشمندی با منش عقل محور واصلاح گرانه دارد
اما چرا در دهه های اخیر مطهری وافکار وروش او مورد غفلت قرار گرفته است وبا آن که اسم او فراوان برده می شود اما فکر وروش او مهجور است در تحلیل مطلب به چند مانع می توان اندیشید
نخست این که مطهری روشی را انتخاب کرده بود که از ظرافت ویژه برخوردار است در منش مطهری تحجر دینی همان اندازه مذموم ومردود است که اندیشه های مثل نفی مذهب در اندیشه مطهری عقلانیت اصالت دارد واو عقل را فقط در متون خشک فلسفی دنبال نمی کند بلکه به لوازم عقلانیت در حیات دینی معتقد است واین نوع نگاه البته برای بسیاری که به نگاه مطلق وهمه یا هیچ عادت کرده اند گران ودشوار می آید برخی در دین مطلق اندیشند وبراحتی عقل را قربانی ظواهر دین می کنند وبرخی در عقل ظاهری مطلق هستند ودین را براحتی کنار می گذارند وحرکت در مسیری با اهتمام به وحی وخرد همتی والا ودغدغه ای ویژه وشجاعتی خاص می طلبد که بعد از مطهری ما کمتر در میان حتی عالمان شاهد هستیم
دوم این که مطهری اعتقاد راسخ داشت که با اندیشه باید با زبان اندیشه برخورد داشت ومتاسفانه بعد از انقلاب ودر دسترس بودن قدرت برای برخی از مذهبیون این پندار باطل پدید آمد که می توان وباید با اندیشه ها با زبان زور مواجه شد وبه ظاهر راحت تربن روش در برخورد با افکار یعنی استفاده از قدرت در اشکال مختلف در مقابله با اندیشه های مخالف جای اهتمام علمی واندیشه ای را گرفت کسانی به ظاهر عالم با زبان تکفیر وتفسیق درباره اندیشه هایی سخن می گفتند که حتی شاید یک مقاله از آن فرد مخالف نخوانده بودند این کجا وروش مطهری کجا که به اعتراف مخالفانی چون مارکسیست ها در زمان مطهری که می گفتند او کتاب ها ومبانی ما را بهتر از ما خوانده وفهمیده است
سوم ،عامل دیگر علم شدن افرادی به عنوان مطهری زمان در جامعه بود که هیچ نسبتی با روش ومنش مطهری نداشتند ومتاسفانه اینان جایگزین مطهری به جوانان معرفی شدند وجوانان مطهری را در آینه هایی بشدت کج ومعوج دیدند که تصویری نادرست از مطهری ارائه می گردند واین هم ظلم به مطهری وهم ظلم به جویندگان علم ومعرفت وحقیقت را به دنبال داشت
چهارم عامل دیگر فاصله گرفتن جامعه روشنفکری باروش امثال مطهری وشریعتی در بازیابی معرفت دینی بود واین فاصله البته لطمات زیادی به جامعه زد متفکران دهه چهل وپنجاه مثل مطهری وشریعتی اسلام حقیقت واسلام هویت را با هم می خواستند ومی فهمیدند وارائه می کردند اما در دهه های اخیر روشنفکران ما از اسلام هویت ساز فاصله گرفتند ودر این میان متحجران مدعی با شعار هویت میدان دار شدند ودر خلا معرفی اسلام مصلحانه وهویت ساز ، با قرائت خشک ومتعصبانه خود از هویت آن را به انحراف بردند
باتوجه به برخی از علل مورد اشاره مهجوریت مطهری که خسارات بسیار نیز بر جامعه به دنبال داشته است به نظر می رسد راه برون رفت از این وضعیت واحیای واقعی راه بزرگانی چون مطهری رفع ودفع آن عوامل مانع است
? اگر شیعه غیر از صحیفه سجادیه ونهج البلاغه متن دیگری از امامان نداشت برای افتخار وابتهاج و استفاده کافی بود اما هزار حیف وحسرت که ما شیعیان خصوصا عالمان ما در بهره گیری از این منابع غنی وانسان وجامعه ساز کوتاهی فراوان داریم
? صحیفه امام سجاد که در ظاهر کتاب دعاست درباطن هزاران نکته معرفت آموز دارد وکتاب چگونه زیستن است و بالاتر از همه کتابی که هم مبانی اخلاق را می آموزد وهم روش تزکیه اخلاقی می دهد دارین جا به دو نمونه اشاره می کنیم
? صحیفه سجادیه دفع رذائل اخلاقی تنها باعنایت الهی دانسته می شود وراه رفع اوصافی چون حسادت را تکیه بر کرم خداوند می داند امام در فرازی می فرماید خدایا اگر تمنای نعمتی که به دیگری داده ای در من حاصل شد چنان باوری درمن حاصل کن که تو بهتر از آن را به من می دهی
( خدایا درود بر محمد و آل او فرست، و سینه مرا از حسد پاک کن تا بر هیچ یک از بندگان تو بر هیچ نعمتى رشک نبرم، و هیچ نعمتى از نعم تو را، دنیوى باشد یا اخروى، از عافیت یا تقوا، یا فراخى یا خوشى، و راحتى بر بندگان تو نبینم، مگر براى خویش به از آن خواهم، اما از تو خواهم و یارى تو خواهم، از تو تنها که شکایت و انباز ندارى.)
? دراین تعلیم اولا حسادت به عنوان واقعیتی همگانی مورد پذیرش است اما از نگاه امام آن را مومن در درون خود تبدیل به غبطه می کند وتفاوت غبطه و حسد در این است که حسود زوال نعمت از دیگری را می خواهد و غبطه فقط خواستن مشابه آن نعمت را برای خود بدون خواستن زوال از دیگری است ثانیا راه درمان در نگاه امام اتصال به دریای جود الهی است وایمان وخواست آن نعمت بلکه بالاتر برای خود از خداست که او با عطایش انسان را درمان کند
? مورد دیگر در باره پدر ومادر است که در صحیفه می خوانیم خدایا مرا در برابر پدر ومادرم چنان قرار دهم که مثل سلطانی جبار از آنها بترسم واین یعنی اولا پدر ومادر چه جایگاهی والایی دارند و ثانیا این که ترس در حوزه اخلاق واز دید اسلام حکم واحد ندارد وترسی چون ترس از پدر ومادر یک فضیلت است برخلاف بسیار دیگر از ترس ها که مذموم است .
( خدایا چنان کن که هیبت پدر و مادر در دل من چون هیبت پادشاهى خودکام قرار گیرد اما من با آنها مانند مادر مهربان باشم. خدایا طاعت پدر و مادر و نیکى به آنها را براى من مطبوع تر گردان از خواب در دیده خسته و گواراتر از آب سرد در کام تشنه، چنان که خواهش آنها را بر خواهش دل خود مقدم دارم. و پسند خاطر آنان را بر پسند خاطر خود بگزینم و نیکى آنها را درباره خود گرچه اندک باشد بسیار شمارم و نیکى خود را درباره آنها اگر چه بسیار باشد اندک ببینم.)
?در فراز دیگر این دعا دو نکته ی درس آموز ومعنا بخش به زندگی خانوادگی ودرارتباط انسان با پدر ومادر را امام مطرح می کند نخست این که آزار و اذیت احتمالی فرزند را زمینه ساز ریزش گناهان پدر ومادر می داند وبه فرزند تعلیم می دهد از خدا بخواهند اگر احتمالا آزاری به پدر ومادر رسانده اند از خدا بخواهند آن را موجب مغفرت وبخشش گناهان ایشان قرار دهد
( خدایا! اگر آزارى از من بدآن ها رسید یا ناپسندى از من دیدند، یا حقى از آنها پیش من ضایع شد، آن را موجب ریزش گناهان و بلندى درجات اخروى و افزایش حسنات آنها قرار ده، اى کسى که سیئات را به چندین برابر حسنات مبدل مى کنى.)
? نکته دیگر این که رابطه شفاعت را امام به عنوان اصلی بین فرزند وپدر ومادر مومن می داند واز خداوند چنین مسالت می فرمایند :
( پروردگارا! اگر آن ها را پیش از این آمرزیده اى، شفاعت آنان را درباره من بپذیر و اگر مرا پیش از این آمرزیده اى، شفاعت مرا درباره آن ها قبول کن، تا به رحمت تو در سراى کرامت، و جاى آمرزش و رحمت تو گرد آئیم، که تویى صاحب فضل عظیم و نعمت قدیم، و ارحم الراحمینی )
خانه علی که پناه انسان در عسرت های زمین و ذلت فروزی های زمان ها ست پرورنده انسان های صالح و مصلح وابرمردانی است که تا انتهای تاریخ بر تارک جهان می درخشند ودرس حقیقت ومعرفت و عدالت وبندگی و آزادی وصلح ورستگاری و مردانگی وغیرت وفتوت به بشر می دهند
حسن وحسین وزینب سه نواده جلیل وجمیل رسول عزت وکرامت وسه فرزند فرهیخته و فرین علی وفاطمه هر کدام دنیایی از انسانیت را در خود متجلی ساخته اند وحسین یکی از این سه مولود وثمر مبارک شجره نبوی وعلوی است که حماسه را با عرفان و مقاومت واستقامت را با معرفت و شجاعت وخطر کردن را با حلم وشرافت و سیاست را با غیرت واقتدار و عدالت طلبی را با جان فشانی و توحید را با قسط ودادگری و آزادی خواهی را با آزادگی وایمان را با انسان و خدا را با مردم وخود را بدون خود خواهی ودین را با اخلاق می بیند و می شناسد ومی شناساند
علی وخانه علی و فرزندان علی بیش وپیش از هر حسن وحسنه ای تجلی بخش اخلاق انسانی هستند که سوره انسان نیز در شان این خانه وخانواده نازل شد اخلاق انسانی که هدف بعثت پیامبر از زبان مبارکش شناخته شد واخلاقی که مایه وپایه سعادت انسان است
ودر این میان خلق حسینی در خشنده گی بی نظیر دارد در کاروان حسین ودرمیان شاگردان برجسته او کسی چون مسلم اولین شهید حسین وحقیقت حضور دارد که به پاس اخلاق از کشتن ناگهانی دشمن وبلکه ام عدو ورییس وفرمانده سپاه ستم در خانه هانی منصرف می شود مبادا که از دایره اخلاق بیرون رود ومبادا هدف مهم تر رازیر پا بگذارد اباالفضل دیگر دانش آموخته وافسر ارشد مکتب ومرام حسین با کام تشنه از فرات باز می گردد که مبادا خلاف مروت عمل کند وحسین تشنه باشد واو سیراب وهمچنین اطاعت فرمان حسین در سقایی را بر فرمان نفس در جنگ ونمایش پهلوانانه ترجیح می دهد وزهیر با عازم شدن به سمت حسین همسر خودرا از دین همسری بیرون می برد تا بعد از او، او دربند باری ودینی بر دوش خود نباشد
و حسین هر کس را که دینی و قرضی از دیگری بر گردن دارد را از همراهی با خود معذور می دارد تا حق انسان که پایه اخلاق است را ارج نهد وباز حسین لشگر تشنه حر را سیراب میکند لشگری که برای ممانعت از ورودش به کوفه آمده است واما شاهکار اخلاقی حسین که درشب عاشورا از تمام یاران وهمراهان صدیق بیعت بر می دارد واجازه می دهد وبلکه از آنان می خواهد که اورا واگذاردند واز آن صحرای سرخ دور شوند وجان خود نجات دهند وگناهی نیز بر آنان نمی داند واین همه یعنی فرزندان علی در خانه خدایی علی وفاطمه بیش از هر درسی درس انسانیت و اخلاق وحق شناسی وحق مداری فرا گرفته اند
گرچه امروز برخی از مبلغان خام یا شیفته قدرت مدعی نام حسین وعلی به اسم سیاست وقدرت می خواهند چهره شاخص درخشان اخلاق را در مدرسه ودانشگاه انسان سازی حسین وعلی کمرنگ و نزار جلوه دهند وهدف بعثت ورسالت وامامت را امور دیگر وغیر از اخلاق معرفی کنند اما اندک آشنایی بدون پیش داوری متاثر از قدرت طلبی درونی با زندگی وسیره اهل بیت انسانیت وطهارت اولویت واولیت اخلاق و توجیه نشدن وسیله با هدف را دراین مکتب نشان می دهد، قدر این خانه خدایی واین برترین خلایق اخلاق مدار را بدانیم واز خدا بخواهیم زندگی ومرگ مابا خلق حسینی سرشته وبسته شود
بعثت آغازی بر پایان فترت رسالت ونوید دهنده اتصال مجدد انسان و آسمان بود آغازی که این بار پایان ندارد که بر خدا و انسان وقلم استوار گشته است
[بخوان به نام پروردگارت که آفریده بخوان که پروردگارت کریم ترین است .
هم او که به وسیله قلم آموخت ،
](علق/1-5)
? بعثتی که با خواندن آغاز می شود وبا خواندن ادامه می یابد و کتابی که ره آورد این بعثت است معجزه نیز هست واین یعنی این بعثت بعثت کتاب واندیشه است واین یعنی این بعثت ماندگار وجاوید خواهد بود دراین بعثت ،محمد مصطفی کتابی می آورد که عقلها را می شوراند و گنج های عقول را آشکار می سازد (نهج البلاغه/خطبه) کتابی که بیش وپیش از هرچیز درس کرامت می دهد از کرامت انسان می گوید وبر کرامت انسان می کوشد و برنامه وطرح دارد
[و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت : بهیقین خلیفه در زمین قرار مى دهم .]
(بقره /30)
کتابی که هدف متعالی خود وسایر کتب آسمانی را بر پایی عدالت بدست انسان می داند
[همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنانکتاب و ترازو نازل کردیم تامردم به عدالت بر خیزند ، ].(حدید /25)
وکتابی که به حریت و آزادی آدمی ارج می نهد
[در دین ، هیچ اکراه و اجباری نیست همانا راه رشد از گمراهی آشکار شد] (بقره /256)
کتابی که جامعه می سازد و ایده متعالی امت میانه ومعتدل را طراحی می کند
[و همان گونه شما را امتی میانه قرار دادیم ].(بقره /144)
کتابی که عنصر حیات بخش امامت را در زندگی انسان وارد می سازد وبه او رسیدن بدان را تعلیم وتدکار می دهد
[پروردگارا ! همسران وفرزندانمان مارا مایه چشم روشنی و ما را امام پرهیزکاران قرار ده](فرقان /47)
کتابی که از ناس وخدای ناس ومردم می گوید وبرای ناس دل می سوزاند وبا ناس ختم می شود
بگو : پناه مى برم به پروردگار مردم (ناس/1)
جامعه حجاز با قرآن جانی
دیگر گرفت گرچه قدرت طلبی برخی وتعصب برجامانده برخی بیشتر بعداز رحلت پیامبر اسلام از جلا وشکوه ورشد مطلوب امت رسول کاست اما با وجود همه تشطط ها همچنان نور قرآن در ظلمت زمانها راهبر جامعه مسلمان بود ودرزمانی که مغرب زمینیان در قرون جاهلی وسطی به علم واندیشه سوزی مشغول بودند مسلمانان در پرتو تعالیم قرآن تمدن اسلامی بنا کردند که در درون خود بزرگانی چون حافظ ومولوی وابن سینا وسهرودی وابن عربی وملاصدرا و..می پروراند و در زمانی کلیسا عالمان را زنده زنده می سوزاند حجم کتابخانه های مسلمین به گواهی تاریخ به شمارگان ملیونی می رسید
اماوهزار اما وافسوس بلا وبلیه دور افتادن از محتوا وحقیقت قرآن ودرگیر شکل وشرعیت شدن آغازی بر انحطاط مسلمانان شد انحطاطی که هنوز میز کم وبیش ادامه دارد وترمیم نشده است وگرچه در آغاز ومیانه سده اخیر بزرگان و روشنفکران متعهد جهان اسلام چون سید جمال وعبده وسید قطب وکواکبی ودرایران مصلحانی چون علامه طباطبایی و استاد محمد تقی شریعتی و آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی ومهندس بازرگان وشهید مطهری وبرحسته تر از همه امام خمینی به احیای معارف حیات بخش قرآن اهتمام ورزیدند و پرچم بازگشت به قرآن وحقایق انسان وجامعه ساز اورا علم کردند
اما در دهه های اخیر دو آفت خطرناک و ویرانگر بر جان جامعه مسلمان افتاد واین نهضت نوپای قرآنی را با مخاطره مواجه ساخت نخست نضج و ظهور روشنفکرانی خنثی وبی عقیده به عمق معارف قرآن در دنیای اسلام از عرب وعجم بود که کوشیدند با تئوری پردازی های نورد پسند دنیای سرمایه داری وجهه جامعه سازی قرآن را مخدوش سازنند وبا تسلیم برابر علمانیت وسکولاریسم قرآن را به قبرستانها ونهایت مساجد وعبادتگاهها تبعید کنند واورا از جامعه وجامعه را از او باز ستانند والبته با تاسف تا حدودی هم موفق شدند
آفت دین ودنیا سوز دیگر قشریت و شرعیت محوری بود که در خلا حضور عالمان مصلح وروشنفکران متعهد شکل گرفت ورشد یافت که با برجسته کردن وبلکه نوعی نگاه کاریکاتوری به بعد فقهی و ظاهری و غفلت متعمدانه از باطن وروح عدالت و آزادی وکرامت طلب قرآن چهره ای دگم ومتحجرانه از قرآن ارائه کردند و این جریان نیز که خواسته یا ناخواسته مکمل جریان روشنفکر سکولار وخنثی در بی اعتبار ساختن قرآن بود هم در ایران وهم جهان اسلام ومیان عرب بروز و ظهور یافت وهمچنان جهان اسلام رنجور این دو جریان است
سکولاریسم وتحجر دو لبه قیچی هستند که هدفی واحد را در عمل دنبال می کنند و آن گرفتن حقیقت قرآن از جامعه انسانی است وامروز شناخت قدر بعثت با مقابله فکری وفرهنگی وحتی سیاسی با هردو جریان است وتا زمانی که این دو جریان به ظاهر مخالف هم ودرباطن همراه وهمگام در جهان اسلام چه ایران وچه در منطقه نفوذ دارند قدرت قرآنی انسان مسلمان در اسارت وتنگنا خواهد بود و درخشش جامعه اسلامی تنها در کنار زده شدن این دو جریان امکان پدیر خواهد بود