دکتر شریعتی در کتاب( فاطمه فاطمه است) با نفی دو الگوی زن مدرن وزن سنتی حضرت فاطمه را الگوی زن مسلمان می شمرد ودرنگاه او نه زن سنتی ونه مدرن متاثر از فاطمه نیست وفاطمه نیز با هیچ کدام از این دو دسته همسانی ندارد این سخن برای کسانی که بخصوص زن سنتی را نوعی الگو گرفته از فاطمه می دانند چندان خوشایند نیست اما سخن دکتر شریعتی تا چه حد مستدل است؟ و آیا فاطمه (س) فراتر از نگاه وسنتی و مدرن به نقش زن عمل می کند ؟
به نظر می رسد سخن شریعتی به دلائلی صحیح است وفاطمه زنی ناشناخته در میان طیف های مختلف فکری است واما دلیل این ادعا چه می تواند باشد ؟وچرا زنان خصوصا زن سنتی نتوانست از فاطمه الگو گیرد ؟
پاسخ این سئوالات را در قالب چند نکته به اختصار می پردازیم :
1- زن سنتی عناوینی چون ضعیفه و زیردست ونابرخور دار از عقل کامل ونداشتن استحقاق رای وانتخاب و نظر خصوصا در اجتماع را پذیرفته است وبا آن کنار آمده است اما فاطمه هیچکدام از این عناوین را نمی پذیرد او با قدرت وصلابت وشجاعت در برابر حاکمیت مستکبر ومستبد ومرتجع زمان خود می ایستد ونظر می دهدو با ایراد خطابه وخطبه ای مملو از دانش وحکمت خرد کامل خود را به رخ همگان می کشد ولذا فاطمه در قالب زن سنتی نمی گنجد وبسیار فراتر از آن عمل می کند
2- فاطمه با قرائت مدرن از زن نیز سر ساز گاری ندارد در قرائتی که فرزند آوری وتربیت کودک در خانه به حاشیه ونقش اجتماعی زن با نفی حجاب وحرمت زن به انحراف می رود این نگاه نیز با زندگی فاطمه نمی سازد که در دوران کوتاه اما پربرکت حیات ایشان پنج فرزند از او متولد می شود که از میا ن آنها دو امام وبانویی شبه امام در خرد وشجاعت پرورش می یابند وبار اصلی خانه وترببت فرزندان را در شرایطی که همسرش حضرت علی درگیر امور سیاسی وجنگ وجهاد است به دوش فاطمه است
3- بنابر آنچه گفته شد فاطمه(س)چون علی(ع) شخصیتی جامع الاضداد دارد او در عین ایفای نقش مهم مادر ومربی کودکان از علم اندوزی وحکمت آموزی و توجه به نقش اجتماعی خود غافل نیست وبین این وظایف مهم ودر ظاهر ناسازگار باهم به خوبی وکمال، سازگاری وپیوند برقرار می کند ولذا می توان گفت فاطمه زنی ایستاده بر بامی بلندتر از همت زن سنتی وبرتر از باور زن مدرن است وراز ماندگاری وکمال فاطمه نیز در همین است-اما چرا زنان ما خصوصا زنان سنتی نتوانستند به درستی از فاطمه الگو گیرند؟ یک بخش موضوع به تاریخ غمبار مسلمانان باز می گردد که با حاکمیت استبداد و ارتجاع بعد از رحلت پیامبر اسلام نه تنها زنان از الگو های الهی وانسانی محروم شدند که مردان نیز گرفتار اشباه الرجال شدند وبخش دیگر نگاه ناقص و بلکه غلط معتقدان به فاطمه بود نگاهی که اورا یک استثناء می داند نه قاعده و نگاهی که همه کمالات امثال حضرت فاطمه را خدادادی معرفی می کند وجایگاه تلاش وهمت او را نادیده می گیرد و به فاطمه به عنوان موجودی خاصی با خلقتی ویژه و غیرقابل دسترس می نگرد واورا چون فرشته ای مقدس می داند که گویی اختیار وانتخاب وعمل وتلاش فردی ندارد وهمه صفات وبرجستگی های شخصیتش مستقیم از مخزن غیب آمده است از جنس دیگری است
4- نگاهی که درنکته قبل بدان اشاره شد هم به فاطمه ظلم می کند وهم از حکمت خداوند بی خبر است وهم بر زنان جفا می کند اگر فاطمه خصوصیاتش از اساس فوق مادی وفوق انسانی است وتلاش وهمت او دخالتی در آن ندارد این که حسنی برای او نیست واین نگاه ارزش سوزانه خواسته وناخواسته قطعا از عظمت آن بانوی بزرگوار می کاهد واین ظلم به اوست والبته ظلم بالاتر به زنان است که آنها را از پیروی دقیق وکامل از فاطمه باز می دارد واورا فوق الگو پذیری معرفی می کند
5- برای این که زنان جامعه بتوانند از فاطمه الگو گیرند وعمل فاطمی داشته باشند باید محور تعلیم وتربیت واجتماع وفرد ما قرآن قرار گیرد در قرآن وقتی توصیه به عفت زنان می شود و حفظ حریم خود ونداشتن تبرج و خودنمایی زنانه در اجتماع بلافاصله ازآنان تلاوت وتدبر درآیات قرآن خواسته می شود
[وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى? فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًاخبیرا
[ و آنچه را از آیات خدا و حکمت درخانه های شما مى خوانند به یاد داشته باشید یقیناً خدالطیف و آگاه است .(احزاب/43)
این بیان راز ورمز شخصیت جامع بین اضداد چون فاطمه را نیز آشکار می کند وآن تکیه بر محوریت قرآن است اگر حکمت قرآنی محور باشد زن هم می تواند عالم و آگاه باشد وهم مادر ومربی فرزندان وانشالله در فرصتی در باره حکمت قرآنی ویژگی هایش سخن می گوییم
میلاد بزرگ بانوی اسلام وانسان بر همگان خصوصا زنان ومادران فداکار ودلسوز مبارک باد
از جمله سئوالاتی که درباره دین و دینداری مطرح است این که آیا دین نیز مثل علم رشد وپیشرفت دارد؟یعنی همان طور که با تحقیق وتلاش علمی بشر به دستاوردهای جدید علمی دست می یابد در حوزه دین هم چنین است ؟وبه عبارت دیگر ما دین عقب مانده ودین پیشرفته داریم و دیندار پیشرو ودیندار عقب مانده ؟واگر جواب مثبت است کیفیت آن چگونه است ؟درپاسخ به این سئوالات به چند نکته باید توجه نمود
1-اصل تکامل برای انسان هم از نظر عقلی وهم دینی وتجربی امر مسلمی است واز جمله ویژگیها ی انسان تکامل پذیری وحرکت مدام در مسیر تکامل است ودین ورزی به عنوان یکی از شئون انسان از این قاعده مستثنی نیست
2 - در علم رشد گاه در کشف منابع ویا ابزار ها وروش های جدید رخ می دهد وگاه در کشف بیشتر از منابع قدیم وابزار وروش های گذشته ،در دین داری هم به شرح ایضا فرضادین داری حضرت ابراهیم نسبت به انبیاء گذشته وحتی برخی از پیامبران بعد از خود پیشرفته تر است چون منابع وروش های جدیدی از دین ورزی را کشف می کند کشف محوریت فطرت در دین و نگاه اجتماعی به دین از جمله کشف های رشد دهنده حضرت ابراهیم است که از روش حضرت موسی وعیسی رشد یافته تر وپیش رفته تراست لذا مورد تاکید قرآن به عنوان معیار روش رشید ومتکامل است
3- نکته سوم توجه به بحث تکاملی است که قرآن درباره دین اسلام مطرح می کند ومی گوید دین اسلام دین کامل است که در ظاهر اسلام را در زمان پیامبر به نهایت رشد رسیده می داند اما باید دید این اکمال به چه معناست و آیاهر نو کشف جدید در دین ورزی را نفی می کند ؟اگر محور دین را در اسلام قرآن وپیامبر بدانیم وکمال را به معنای تکامل دینی پیامبر و قرآن بگیریم به تکامل از جهت منبع وروش معتقد گشته ایم یعنی قرآن کامل ترین منبع دینی وپیامبر کامل ترین شخصیت دینی است والبته هردو نیز دلیل دارد دلیل تکامل قرآن اعجاز است ودلیل تکامل پیامبر کشف های مهمی چون معراج است واما می توان گفت در زمان پیامبر تکامل درابزار رخ نداده است وفرضا امروز انسان متدین ابزار پیشرفته تر از دین را کشف کرده است ولذا راه تکامل دین حداقل از یک جهت باقی است
4- رشد درابزار به معنای رشد عقل وتجربه ها وابزار علمی است که می تواند در دین به کار گیرد ومعرفت دینی را تکامل بخشد به فرض امروز کامپیوتر کمک زیادی به دین پژوهشان در تسلط بر منابع می کند وباعث دقت وتکامل ورشد تفکر دینی می شود واما آیا رشد ابزار می تواند باعث رشد اصل دین شود به نظر می رسد پاسخ این هم مثبت است چون صاحب اصلی دین خداوند است او می تواند با رشد ابزار یا طریق دیگر اصل دین داری را رشد دهد وما بتوانیم بگوییم فرضا مومنان مقید به دین در عصر جدید در اصل دین رشد یافته تر از زمان پیامبر هستند چون دریافت دین دوجنبه دارد دریافت پیامبر ودریافت جامعه واگر بگوییم دریافت پیامبر در نهایت کمال بود اما نمی توانیم بگوییم دریافت جامعه زمان پیامبر هم در نهایت کمال بود بلکه مومنان در زمان بعد می توانند دریافت کاملتر وپیش رفته تر داشته باشند
5- مهم تر از تکامل دینی از جهت جامعه در ناحیه محور دین یعنی امام معصوم هم این امر می تواند تحقق یابد وبگوییم دین ورزی امام بعدی کاملتر ورشد یافته تر از امام قبل است واین به دوجهت است نخست این که طبق روایات علم معصومین در حال فزونی است وبافزونی علم دین داری نیز رشد می یابد ودوم این که رابطه جامعه وامام طرفینی است وقتی جامعه رشد کند زمینه دریافت دین کاملتر وپیش رفته تر را دارد وامام، دین رشد یافته تر را از ناحیه خداوند می گیرد و آیه اکمال در قرآن که با امامت و ولایت گره خورده است معنای جاری پیدا می کند ونه ثابت یعنی دین در راه کمال ورشد مستمر از طریق شاهراه امامت است وتکامل دین متوقف نمی شود لذا می توان گفت فرضا دین در فرد وجامعه امام زمان کاملتر وپیشرفته تر از دین در زمان قبل از ایشان است این ادعای مهم لوازم مهمی دارد که در نوشته دیگر بدان خواهیم پرداخت انشاءالله
حافظ غزل سرا وعارف بی نظیر تاریخ ما در شعر خود بسیار به امام زمان توجه دارد وبا صراحت واستعاره درباره ایشان شعر عاشقانه می سراید وعنوان شاه در بسیاری از ابیات حافظ اشاره به آن امام عزیز دارد
از جمله حافظ در غزل ذیل البته با زبان راز واشارت شاعرانه به شیدایی خود وطلب صحبت آن امام اشاره می کند
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
ودر غزل دیگر آشکارتر از عشق ودلدادگی ودرد فراق خود با امام غائب می گوید :
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
ونکته دیگر این که استاد مسلم موسیقی و آواز جناب شجریان این دو غزل را که درباره یک فرد و موضوع یعنی امام عصر (عج) است را در یک آهنگ تلفیق نموده وباهم به زیبایی (در تصنیفی با عنوان شیدایی ) خوانده است که نشان از معرفت والای ایشان به حافظ وفهم باطن شعر او دارد ودر این تلفیق پرمعنا ی استاد نوعی تفسیر بخشی از شعر حافظ با بخش دیگر نیز رخ می دهد
وبرای استاد شجریان احیا گر فرهنگ وادب غنی و عاشقانه ایرانی اسلامی در عرصه موسیقی که مدتی است در بستر بیماری است آرزوی شفا وتندرستی داریم
دکتر روحانی در جشنواره خوارزمی مطالب نیکویی درباره روش علم وتحقیق ایراد نمودند وبر آزاد بودن انواع پژوهشها تاکید کردند اما درعین حال نکاتی را مطرح کردند که قابل تامل است ودر این نوشته به اختصار به نقد بخشی از سخنان ایشان می پردازیم
دکتر روحانی با طرح سئوال انکاری درباره شیمی وفیزیک اسلامی گفته اند :
[علم مرز نمیشناسد عدهای در کشور سالها فیزیک و شیمی اسلامی درست کردند، مقصود چیست؟ پولهای زیادی خرج شده است و وقت زیادی صرف شده است. جبر، جبر است. ریاضی هم ریاضی است. چه فرقی میکند مگر ایدئولوژی و تفکر اسلامی اثر میگذارد](سایت خبری انتخاب )
بر این بیان دو نقد قابل طرح است اول این که ایشان علوم پایه وتجربی را به طور مطلق قابل تقسیم بندی به اسلامی وغیر اسلامی نمی دانند ونقد دوم این که ایشان ایدئولوژی اسلامی را با تفکر اسلامی یکی دانسته اند
اما در بخش نخست ادعای ایشان (نبود هیچ فرقی بین علوم پایه وتجربی اسلامی و غیر اسلامی )باید گفت فهم علومی مثل فهم ریاضی وفهم در فیزیک همچون همه فهم ها تابع متغیرهای بیرون خود است خصوصا در عرصه کاربرد علوم این مساله شدیرتر می شود همه پشیمانی انیشتن را ازاین که نظریه های او موجب تولید بمب اتم شد را شنیده ایم و از جمله تفاوت های علوم پایه اسلامی وغیر اسلامی همین است که از یکی بمب اتم تولید می شود واز دیگری نه
در قرآن وقتی سخن از آموزش وعلم الهی خداوند به داود مطرح می شود از آموزش زره سازی قرآن یاد می کند نه از اسلحه سازی
[وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ
و به سود شما صنعتِ ساختنِ پوشش های دفاعی را به اوآموختیم تا شما را از [ آسیب ]جنگ تان محافظت نماید ،پس آیا شما شکرگزار حق هستید ؟](انبیاء/80)
بنابراین جهت گیری در علوم ودرتولید محصول در علوم دینی وغیر دینی متفاوت است
همین گونه در روش نیز علوم تجربی وپایه اسلامی وغیر اسلامی متفاوت هستند در علوم جدید تکیه بر ابزار به افراط کشیده شده است نمونه آن در علوم پزشکی است که پزشکان بدون ابزار وتکنیک تقرببا جاهل هستند و نمی توانند تشخیص داشته باشند و از عناصر حیاتی درعلم چون الهام وامداد الهی وزمینه سازی برای آن خبری نیست امری که باعث گران شدن تشخیص بیماری ها وزمان بری شده است به گونه ای که در برخی بیماریها فقط سرمایه داران شانس بهبودی دارند وباقی مردم به خاطر هزینه های هنگفت که از محوریت ابزار وتکنیک حاصل آمده است از درمان ناامید می شوند وگرایش مردم متوسط وطبقه پایین در سالهای اخیر به طب سنتی بیشتر از این روست که روش مدرن هزینه های سنگین دارد وعلم اسلامی اینجا می تواند با تغییر در روش ها وجهت گیری ها به سمت طبی فراگیر ودرعین حال کمتر وابسته به تکنولوژی پیش رود
در سایر علوم مثل مهندسی نیز به شرح ایضا خانه وخودرویی که در جهان سرمایه داری ساخته می شود متناسب با آن فضاست و خانه وخودروی یک دیندار عدالت محور می تواند وباید متفاوت باشد درست است که به تعبیر ایشان با نهادن قرآن در داشبورد خودرو اسلامی نمی شود اما طراحی وساخت خودرویی که انباشته از وسایل مدرن است وفقط هزینه بر مصرف کننده تحمیل می کند نیز خودرو مطلوب اسلامی نیست می توان به جای خودرو شیک ومرفه خودرو مستحکم تولید کرد می توان در طراحی ومعماری خانه حریم ها را بهتر رعایت کرد زندگی انسان واشیایی که به کار می گیرد وفضایی که می سازد همه دارای معنا ومفهوم است امروز خانه هایی که به تقلید از طراحی غربی می سازیم تناسب چندان با فرهنگ ایرانی اسلامی ندارد
اما سخن دیگر ایشان که ایدئولوژی زدگی علم را مساوی علم اسلامی دانسته اند درحالی که اسلام مساوی با ایدئولوژی نیست و تنها برداشتی از اسلام ممکن است ایدئولوژیک باشد والبته این سخن درست است که با اسلام ایدئولوژیک نمی توان علم دینی تولید کرد اما اسلام فراختر از ایدئولوژی است و تحقق علوم دینی در نگاه وسیع واصیل غیرایدئولوژیک ونه نگاه محدود وسیاست زده ایدئولوژیک ممکن ومطلوب است که تاریخ فرهنگ وتمدن ما خود گواه این امر است
بنابرابن باید با دقت بین مفاهیم جداکرد علوم دانشگاهی اسلامی در اسلام فرا ایدئولوژی شدنی است ونباید مفهوم اسلام را با فهم ایدئولوژیک یکی دانست
البته بحث درباره امکان علوم اسلامی در علوم پایه وتجربی وانسانی دارای ابعاد مختلف است که دراین مختصر نمی گنجد
چند روز پیش دکتر داوری استاد برجسته فلسفه اعلام کردند که علوم اسلامی انسانی به نتیجه نمی رسد سخنی که از سالها پیش منتقد فکری ایشان دکتر سروش مطرح کرده اند وجالب است که دو متفکر که به نوعی منتقد یکدیگر هستند درباره موضوع مهمی اشتراک نظر دارند ایده اسلامی کردن علوم انسانی موضوعی است که نهادهای رسمی در حوزه ودانشگاه تقریبا از اول انقلاب به دنبال آن هستند وگویا در عمل کمتر توفیق یافته اند و اما آیا اسلامی کر ن علوم انسانی ممکن است ؟یعنی می توان از روانشناسی اسلامی یا جامعه شناسی اسلامی ونظایر آن سخن گفت ؟
واگر امکان دارد چرا در این چنددهه به نتیجه عملی نرسیده است ؟
درپاسخ به چند نکته باید توجه کنیم
1- از آنجا که اسلام از انسان تعریف خاص خودرا دارد واز آنجا که گستره مباحث اسلامی چه در قرآن و روایات وچه در منابع فرهنگ مسلمانان مثل مثنوی و شفا واسفار وسایر کتب فیلسوفان وعارفان مسلمان شامل موضوعات مرتبط با مباحث علوم انسانی درشاخه های مختلف می شود می توان از امکان اسلامی بودن یا اسلامی شدن علوم انسانی سخن گفت
2-ایده علوم انسانی اسلامی را نباید با عقیده علوم انسانی ایدئولوژیک یکی دانست اولی هم ممکن است وهم سابقه تاریخی دارد ودومی به فرض امکان مفید نیست وبه نظر می رسد یکی از علت هایی که در این سالها علوم انسانی اسلامی تحقق نیافته همین است که متولیان کار به جای اسلامی سازی علوم انسانی به دنبال ایدئولوژیک کردن علوم انسانی بوده اند که نتیجه چندان نداشته است
3- باتوجه به تاریخ فرهنگی ایران امکان اسلامی شدن علوم انسانی جدید هست همان طور که مسلمانان خصوصا
اندیشمندان ایرانی فلسفه را از یونان گرفتند امادر طی زمان آن را وجهه اسلامی بخشیدند وما امروز می توانیم از فلسفه ای متفاوت با نام فلسفه اسلامی یاد کنیم بنابراین درباره علوم انسانی جدید نیز این امر ممکن است والبته شرابطی دارد
4-به نظر می رسد از جمله دلائل شکست پروژه اسلامی سازی علوم انسانی بازگشت به این دارد که برخی علومی که از آنها به عنوان علوم اسلامی یاد می کنیم واین ها باید کمک وتدارک لازم را دراین باره داشته باشند مثل فقه اسلامی وکلام اسلامی به معنای دقیق چندان اسلامی نیستند چراکه با منابع اصیل اسلامی مثل قرآن و نهج البلاغه پیوند لازم را ندارند واز آن منابع تغذیه نمی شوند لذا برای تحقق اسلامی شدن علوم انسانی ابتدا باید علوم شناخته شده با نام اسلامی خود اسلامی شوند وبعد با همراهی و پشتیبانی آنها به اسلامی شدن علوم انسانی اندیشید
5- ونکته پایانی این که اسلامی شدن علوم انسانی با دستور وبخش نامه وتعیین کمیته خاص امکان پذیر نیست بلکه هدفی است که می توان به تدریج وبا همت متفکران واندیشمندان ودخالت همه سلایق فکری ودر یک بحث گسترده و آ زاد وبا تکیه بر تجربه تاریخی واستفاده از منابع فلسفی و عرفانی فرهنگ وتاریخ اسلام که دراین زمینه سخن گفته اند مثل مثنوی مولوی وکتب ملاصدرا وابن سینا ومهم تر از همه با تکیه بر متون دینی چون قرآن ونهج البلاغه به آن دست یافت ودر این زمینه ایده ها ومفهوم سازی های متفکرانی چون دکتر شریعتی که از قرآن اخذ شده والبته محتاج نقد و پالایش است نمونه مهمی در پیش روی ماست که جنبه عملی یافته است که به عنوان اولین حرکتها در زمینه اسلامی سازی علوم انسانی می توان آن را قلمداد نمود وبرخلاف سخن مشهوری که گفته می شود شریعتی دین را ایدئولوژیک می کرد شریعتی درواقع به نوعی دنبال همان نگاه اسلامی و قرآنی به علوم انسانی حداقل در رشته خود جامعه شناسی بود