حجة الاسلام خاتمی در نماز جمعه سخنی درباره حکم بغی و تطبیق آن گفته اند که از جهات مختلف قابل تامل است ایشان مدعی اند حکم باغی بر حاکم عادل اسلامی درفقه شیعه اعدام است و از سران فتنه گفته و عنوان باغی را بر آنان منطبق کرده و گفته اند (با سران فتنه با قاطعیت باید برخورد کرد حکم باغی اعدام است ) واما تاملات بر این ادعا ها
1- جناب خاتمی عمدا یا سهوا در حکم فقه شیعه تصرف کرده اند واولا به جای امام معصوم عادل، حاکم عادل را مطرح کرده اند ثانیا به جای قتال، اعدام را آ ورده اند آنچه که در فقه شیعه به عنوان بغی نامیده می شود قیام علیه امام معصوم است واین که جناب خاتمی این حکم را تسری بر هر حاکم عادل داده اند وبا قاطعیت گفته اند در فقه ما حکم چنین است ادعای بی دلیلی است که باید خود پاسخگو باشند از کجا آ ورده اند ؟همچنین حکم اجماعی شیعه وجوب قتال با باغی است که به معنای نبرد است نه لزوم اعدام اهل بغی
برای نمونه عبارت شرایع متن کتاب جواهر الکلام(ازمهم ترین منابع فقه اجتهادی شیعه ) این گونه است (یجب قتال من خرج علی امام عادل علیه السلام، بالسیف نبرد با کسانی که با شمشیر بر امام عادل خروج کرد ه اند واجب است ) (جواهر ج 21ص 324)
و قتال متفاوت از اعدام است قتال نبرد در حین درگیری است و اعدام درباره دستگیر شدگان وباقی ماندگان جنگ اجراء می شود واجماع وشبه اجماعی بر اعدام هر باغی نداریم وبلکه سیره امام علی کاملا خلاف ادعای اعدام است ودرباره باقی ماندگان اهل جمل که باغی بودند گزارش صاحب جواهر به نقل روایتی از امام صادق علیه السلام این گونه است (سار علی علیه السلام بالمن والعفو فی عدوه، سیره امام علی با دشمنش عفو و گذشت بود )(همان ص 330) و برخورد امام باعایشه که از سران جمل بود شاهد برجسته دراین باره است
وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الأُْولَی وَ الْحِسَابُ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی. به هر حال حرمتی را که داشت برجاست و حساب او با خداست (نهج البلاغه/خطبه 156)
2-جناب خاتمی با تطبیق باغین بر سران فتنه نتیجه می گیرد که حکم اعدام بر ایشان باید جاری شود نتیجه گیری که حتی با ادعای قبل خود ایشان وعموم فقهاء نا سازگار است چرا که آنچه در بغی موضوعیت دارد قیام مسلحانه علیه حکومت معصوم است صاحب جواهر روایتی را نقل می کند که این مساله را اثبات می کند
(ان علیا علیه السلام کان یخطب فقال رجل بباب المسجد لاحکم الا لله تعریضا بعلی علیه السلام انه حکم فی دین الله الرجال فقال علی علیه السلام کلمة حق یرید بها باطل
لکم علینا ثلاثة لا نمنعکم مساجد الله ولانمنعکم الفیی ولانبدکم بقتال
علی علیه السلام در مسجد خطبه می خواند ومردی مقابل درب شعار لاحکم الا لله را در تعریض به امام سر داد که حکمیت را پذیرفت، وامام فرمود کلمه حقی است که اراده باطل از آن می شود وشما حقوقی بر ما دارید این که مانع از ورودتان به مسجد نشویم واز برخورداری از بیت المال ممنوع نشوید و این که با شما آغاز به جنگ نکنیم )(همان ص 332)
دراین بیان بلند نه تنها از مجازات فوری وخشن معترض به حکومت معصوم خبری نیست بلکه امام عدالت وانصاف ومروت، علی امیر بی نظیر تاریخ انسان از حقوق معترضان می گوید ودفاع می کند از طرف دیگر آنچه در سال 88 رخ داد هر اسمی داشته باشد قطعا بغی نیست چون علاوه براین که اقدامی در مقابل حکومت معصوم نبوده ،مسلحانه نیز نبوده است وبلکه اعتراضی به حق یا نا به حق به نتیجه انتخابات بوده است
3-جناب خاتمی به نیکی واقف است که آراء فقهاء درباره کیفیت حکومت واین که حاکمیت در زمان غیبت حق چه کسانی است؟ متفاوت است فقیه برجسته و صاحب مکتبی مثل شیخ مرتضی انصاری حکومت غیر معصوم ولو فقیه را نمی پذیرد و بزرگی مثل صاحب جواهر از حاکمیت فقها ء دفاع می کند در دوره معاصر نیز همچنان اختلاف باقی است بنابراین کشیدن کل فقه شیعه به صحنه وهزینه کردن از همه فقهاء شیعه دراین زمینه امری غیر منصفانه وخلاف گویی آشکار است
4- نظام مستقر ما که بر پایه ولایت فقیه و نظر امام خمینی وبرخی دیگر از فقهاء استوار است برخوردار از قانون اساسی است وما بیش وپیش از هر چیز در اجرای احکام باید استناد به قانون اساسی داشته باشیم واگر حکمی برای سران فتنه وغیر فتنه جاری می شود تنها باید با استناد به قانون واز جانب حقوقدانان قانون شناس وطی مراحل و آ یین دادرسی وپس از شنیدن دفاعیات متهمان باشد
5- در دنیایی که حقوق بشر برجسته است وهر مکتبی می کوشد فهم و قرائتی سازگار با حقوق انسان از خود ارائه دهد قرائت یک سویه وخشن از دین وبرجسته کردن آن نه تنها هنر وخدمتی نیست بلکه جز رماندن قلوب وعقول از اسلام ثمره و نتیجه دیگر ندارد لذا تریبون داران به جای تحمیل نظرات یا ادعاهای شخصی افراطی خود بر دین ،در شناخت حقیقت دین وشریعت انسانی وارائه مسئولانه آن بکوشند
جاده برفی بود پدر می گفت
تمام راه کولاک ومه بود پدر می گفت
جاده سرد زمین یخ زمان ابری
مرد تنها تاریکی در راه راه طولانی
اما سوار آرام و استوار ره می پیمود
از غبار وغم وتنهایی نمی آلود نمی ترسید
خدای ابر وباد ومه وخورشید می دید
سرتا سر جاده روبری خود فراز کوه سپید
دل او گرم تر از خورشید روز بهاری
جانش از سردی رسته مثل برق آسمانی
سوار می آمد سوی مردم خسته
با کوله باری از بوی بهار آکنده
و زمستان تن می داد به تقدیر خدا
وتک تک من ما می شد درتاثیر دعا
این جلوه ای از ظهور اعظم بود
تنها فرجه ای از فرج اکبر بود
ابرمرد در راه می آید پسر می گفت
سردی وتیرگی ها می شکافد پسر می گفت
درایام بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی بهتر است درکنارتجلیل کمی هم به تحلیل بپردازیم و در آستانه چهل سالگی انقلاب به راهی که طی شد ونقاط وقوت ضعف خود بیاندیشیم به این که انقلاب بر چه استوار شد وامروز چه وضعیتی دارد؟
سئوالاتی که هم فکری وفرهنگی وهم سیاسی واجتماعی است البته کاوش جامع دراین باره فرصت وفراخی فراوان می طلبد ودراین نوشته کوتاه به یک نکته وسئوال مهم دراین باره می پردازیم وآن این که چرا روحیه تعاون وهمراهی وهماهنگی بین نیروهای مختلف در جامعه واجماع کم نظیر ملی در روند انقلاب که منجر به پیروزی آن شد امروز چندان پررنگ نیست؟ در جریان انقلاب دین باور وغیر معتقد به دین ،روشنفکر وعالمان دینی ،زن ومرد ،توده ای و مسلمان ،چپ و راست ،لیبرال و سوسیال ،مذهبی و ملی همه وهمه یک صدا یک خواسته را خواستند و در این خواسته به هم یاری دادند وچنین شد که انقلاب پیروز شد اما متاسفانه بعداز انقلاب بارقه های تفرقه باریدن گرفت ودر هر دوره ای بخشی از افکار وافراد از انقلاب جدا شدند واین به قدری توسعه یافت که در دوره های اخیر حتی بزرگان انقلاب مورد بی مهری قرار گرفتند این که چرا چنین شد دلائل وعلل مختلف دارد واما به نظر می رسد مهم ترین آن به تثبیت روحیه عدم تحمل ومدارا درمیان ما ایرانیان در طول تاریخ بلند استبداد دارد واقعیت این است که ما یعنی تقریبا همه ایرانیان یاد نگرفته ایم همدیگر را تحمل کنیم واندک احساس قدرت یا محبوبیت کافی است تا این احساس را به توان صد برساند مجاهدین خلق که دربدو پیروزی دست به اسلحه بردند لیبرال های مسلمان که با استعفا کنار کشیدند نیروهای معروف به خط امام که انعطاف لازم از خود نشان ندادند روشنفکرانی که فورا بیانیه علیه جمهوری اسلامی صادر کردند مراکز تصمیم گیری فرهنگی وسیاسی که نقد ها را بر نتابیدند ونظایرآن همه حکایت از روحیه انحصار طلبی ونقد ناپذیری خود و خود حق مطلق بینی داشت که موجب شد آن وحدت پیروزی ساز در سالهای بعد تداوم قوی پیدانکندبه بیان دیگر مردم وگروههای سیاسی وفرهنگی ورهبران جریان ها درانقلاب راه نفی نظام شاهنشاهی را خوب فرا گرفتند وعملی ساختند اما راه چگونگی اثبات خودرا به درستی وکمال بلد نبودند ولذا این اثبات خود تبدیل به تخریب دیگر همرزمان شد و اگر تعاملی که بین توده ای ومسلمان بین عدالت طلب و آزادی خواه بین ملی و مذهبی وجود داشت تا به امروز ادامه داشت رشد وتعالی امروز جامعه چندین برابر بود و اما روحیه عدم تحمل همدیگر ونداشتن حلم میراث شوم استبداد زدگی تاریخ ماست واساس استبداد بازگشت به این دارد که ما گاه یا بسیار بین مقام بندگی وخدایی خلط می کنیم ما برای خدایی کردن به جهان نیامده ایم بلکه برای بندگی خلق شده ایم همان که قرآن فرمود :
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ
و جن و انس را جز برای اینکه بندگی کنند نیافریدیم;(ذاریات /56)
و ادعای خدا یی گاه پیچیده است وممکن است در قالب دین یا ضد دین مطرح شود انسان چه درساحت علم وچه در عرصه دین ورزی وچه در مقام سیاست ورزی اگر احساس خدایی کند و به تعبیر مولوی دست طمع در الوهیت برد خود و جامعه را تباه خواهد ساخت جلوه آن در سیاست استبداد است که حضرت امیر فرمود :
من استبد برایه هلک
هرکس در رای مستبد باشد هلاک گرد(نهج البلاغه حکمت 161)
ودر علم انانیت قارونی است وضعیتی که غرب امروز درگیر آن است غرب اگر درسیاست داخلی دموکرات است اما در علم وفرهنگ دچار استبداد علمی ودعوی خدایی است ونقطه ضعف مهم غرب هم همین است به هرحال ادعای خدایی در هر قالبی ناپسند است برای این که مساله ادعای خدایی در عرصه دین روشن تر شود به ادبیاتی که برخی از متدینان وحتی عالمان گاه استفاده می کنند اشاره کنم در این ادبیات براحتی از جهنمی بودن فلان شخص حتی متدین وشیعه با قاطعیت سخن می گویند وسپس براحتی لعن و نفرین نثارش می کنند امری که حتی پیامبر هم بسهولت ورود در آن نمی نمود این یعنی در دین در مقام خدا نشستن و قضاوتی را که از آن خداست و شایسته مقام خدایی اوست مرتکب شدن در چنین فضایی نمی توان با همدیگر زندگی وتعامل درستی داشت که به تعبیر سعدی :
ده درویش در گلیمی بخسبند
دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
پادشاهان چون روحیه الوهیت دارند با هم نمی سازنند و جامعه را نیز از رشد باز می دارند
که قرآن درباره فرعون گفت : فرمان فرعون رشد دهنده نبود (هود/79)
درویشی باید پیشه کرد تا بتوان در کنار هم زیست ودرویشی در عرصه علم وایمان یعنی کنار گداشتن ادعا ها از جمله ادعای خدایی و وحکم خدایی صادر کردن و لذا چاره بازگشت به فضای وحدت و همزیستی سالم و تعاون واستفاده از همه نیروها که راه رشد است بیش از تغییر سیاسی اراده وعزم اخلاقی لازم است هر گروه وفردی از بخشی از ادعاهای خود دست بردارد تا بتوان در کنار هم باهم برای رشد جامعه کوشید
پلورالیسم دینی که در فارسی به کثرت گرایی دینی ترجمه شده است به معنای به رسمیت شناختن تکثر در عرصه دینداری است که به چند گونه طرح شده است که دو تفسیر در بار ه آن غلبه بیشتر داردنخست پلوارلیسم به معنای نجات بخش بودن پیروان ادیان مختلف است و دوم به معنای برخورداری از حقانیت برای همه ادیان است و ایده پلورالیسم در کنار برخی محاسن وفواید عموما اجتماعی سیاسی مثل ترویج نگاه مدارا محور با افرادو مذاهب از چند نقد ونقص اساسی خصوصا در نگاه دوم به پلورالیسم یعنی برخورداری همه ادیان از حقانیت رنج می برد دراین نوشته به یکی از این نقص ونقد های بنیانی اشاره می کنیم و آن تحقیر عقل انسان در مقام شناخت حقایق وتن دادن به هر ابتذال فکری به اسم دین است توضیح مطلب این گونه است که طبق ایده پلورالیسم دینی از جهت نظری قضاوت دربرتر دانستن بین ادیان را ازبین می رود واین نوعی نفی تعقل وانتخاب انسان نیز هست والبته چنین موضوعی تقرببا در هیچ عرصه دیگر وجود ندارد به فرض ما در هنر وعلم بین دست آوردهای ابتدایی وناقص بشر و محصولات کاملتر براحتی قضاوت می کنیم وحکم به برتری می دهیم وهیچ وقت محصولی چون گاری را برتر از اتومبیل نمی دانیم اما در ساحت پلوارلیسم دینی آیین بت پرستی در کنار ادیان توحیدی قرار می گیرد وماکت پرستی که مربوط به دوره کودکی بشر است با پرستش خدای مافوق زمین وزمان یکی می شود واین نفی انتخاب عاقلانه بین ناقص وکامل وبلکه بین درست ونادرست است
راسل کتابی دارد با عنوان (چرا مسیحی نیستم )در این کتاب او به خاطر آموزه های نادرست کلیسا ومسیحیان اساس دینداری را نفی می کند وایراد مهم بر او همین است که چرا حکم نقص یک دین را به همه سرایت می دهد مشابه همین سخن البته در نقطه عکس درباره پلورالیسم مطرح است وآن این که چرا حقانیت دین یا ادیانی را نابجا به همه سرایت می دهید در واقع راسل ومدافعان پلورالیسم هردو در یک نقطه مشترک هستند وآن برخورد افراطی با دین است یکی در این برخورد همه ادیان را نفی می کند ودیگری همه را به یک اندازه برخوردار از حقانیت می داند این البته بیش از توهین به دین تحقیر عقل انسان در شناخت وانتخاب است و درواقع پلورالیسم با خلع سلاح عقل انسان درشناخت حق وباطل بیشترین توهین را به شحصیت عقلانی بشر دارد
امروز عقل بشر ابزارهای مهمی درشناخت ادیان حقیقی از باطل دارد به عنوان نمونه اصل عدالت خواهی وعدالت جویی انسانی یکی از ملاک ها می تواند باشد در ادیانی مثل بودایی که تناسخ را به عنوان یک عقیده اساسی می پذیرد و می گوید انسان بعداز مرگ به همین دنیا باز می گردد واگر کسی امروز در رفاه و ثروت است چون در دوره قبل انسان خوبی بوده است واگر الان فقیر وبیچاره است چون در زیست قبلی انسان خوبی نبوده است این خرافه در کنار معایب مختلف نظری مهم ترین ویرانگری که در حیات اجتماعی به بار می آورد به رسمیت شناختن ظلم واستعمار و استثمار در جهان وتن دادن به هر وضعیتی به خاطر خرافه تناسخ خواهد بود وبیجا نیست که دالی لاما رهبر بوداییان تبت از ارج وقرب ویژه در نزد کاخ سفید نشینان برخوردار است وچه دین وعقیده ای بهتر از تناسخ بودایی وبرهمنی ویا هندویی می تواند ظلم سرمایه داری جهانی را توجیه کند
دکتر شایگان در مصاحبه ای به نکته در خور تاملی اشاره می کند ومی گوید:
یک میلیارد هندی در اساطیر زندگی می کنند نه در واقعیت! برای هندو، رنج بردن، مقدس است چون هرچه بیشتر رنج بکشی و فقر به تو فشار بیشتری آورد، باعث می شود که کارما آب شود، دفع شود، و زندگیِ بعدیِ بهتری داشته باشید. عجیب است که در ، از هتلی معروف مثل تاج محل بیرون می آیی و می بینی گداها آنجا نشسته اند و هیچ احساس غبن و غیظی هم نسبت به تو ندارند. خیلی عجیب است. باید مغبون باشند، اما غبنی ندارند و رضایت دارند از فقرشان. این از اعتقاد خاص آنها به زندگی و مرگ می آید. ( منتشر شده در اندیشه پویا / سال 1393)حال چگونه می توان دین بودا یا هندویسیم را در کنار اسلام عدالت طلب به یک میزان بر خوردار از حقانیت شمرد دینی که هدف تمام انبیاء الهی را برقراری عدالت در جهان می داند :
{همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنانکتاب و ترازونازل کردیم تامردم به عدالت بر خیزند ، و آهن را که در آن برای مردمقوت و نیرویی سخت و سودهایی است ، فرود آوردیم و تاخدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیابپیامبران یاری مى دهند ; یقیناً خدا نیرومند و توانایشکست ناپذیر است }.(حدید /25)
بنایراین پلورالیسم به معنای حقانی دانستن همه ادیان هم کفر وناسپاسی در برابر دین حق وهم تحقیر وتوهین به عقل انسان در قدرت انتخاب وشناخت وتمییز بین حق وباطل وروا ونارواست در واقع پلورالیسم خواسته یا ناخواسته عقل انسان را هنوز نابالغ می داند و خود انسان را کودک رشد نیافته می پندارد
ماه بهمن که از جهات مختلف ماه خوش یمن وبرکتی برای ما ایرانیان است ماه تولد فردوسی نیز هست
فردوسی شاعری حماسه سرا وزنده نگه دارنده زبان وفرهنگ اصیل وپارسایانه ایرانی است
اما فردوسی فقط یک شاعر وادیب و یک فرهنگ بان نیست وبلکه در کنار این ها و بالاتر ازهمه او به حق حکیمی اخلاق وعرفان آموز است
در فرهنگ دیرین ایرانی اسلامی ما حکیم حداقل در سه مفهوم به کار رفته است حکیم به معنای طبیب و درد ودرمان شناس آن گونه که لقب اطباء در گذشته حکیم بوده است ودوم حکیم به معنای فیلسوف واندیشمند وسوم حکیم به معنای معلم اخلاق وعرفان واین استعمال سوم البته با فرهنگ قرآنی قرابت بیشتری دارد و قرآن از معلم اخلاقی چون لقمان به حکیم وبرخوردار از حکمت یاد می کند
وفردوسی از جمله کسانی است که به درستی لقب حکیم گرفته است چراکه در جای جای شاهنامه او حکمت به معنای تعلیم اخلاق وعرفان را شاهدیم چه آنجا که از حکمت نظری ومبانی اخلاق و در تببین توحید ونفی شرک می گوید :
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده? بر شده پیکرست
وچه آنجا که مربیان حقیقی حکمت و اخلاق ودین را می ستاید و می شناساند :
که من شهر علمم علیم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست
علی را چنین گفت و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
وچه وقتی که همه ، خصوصا اهل قدرت را پند وحکمت و عدالت وسلوک مردم داری می آموزد:
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
بترس از خدا و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
واز دست درازی به محرومان و مظلومان باز می دارد چنانکه سعدی علیه الرحمه سخن فردوسی را این گونه بازتاب داده است
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
واز همه بالاتر شاهکار حکمت فردوسی درترسیم هنرمندانه بنیان واساس اخلاق وحکمت عملی را در این ابیات شاهدیم
درختی که پروردی آمد به بار
بیابی هم اکنون برش در کنار
اگر بار خارست خود کشتهای
و گر پرنیانست خود رشتهای
دراین شعر دلکش وعقل نواز فردوسی مبنای مهم حکمت و اخلاق را درنگاه موحدان خصوصا از نگاه قرآن به زیبایی بیان می کند اصلی که می گوید عمل انسان مایه وپایه شخصیت اوست و انسان است که خود را با عملش می سازد به این اصل مهم قرآن با لطافت تمام با کلمه یصنعون در سوره نور اشاره می کند
إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ،قطعاً خدا به آنچه می سازید ، آگاه است.(نور /30)
در آیه به جای یعملون یعنی آنچه انجام می دهید یصنعون آمده تا به همان نکته دقیق شخصیت سازی عمل اشارت دهد وفردوسی چه زیبا این اصل را تصویر می کند
اگر بار خارست خود کشتهای
و گر پرنیانست خود رشتهای
استاد معظم آیت الله جوادی آملی که در دروس خود بسیار با تجلیل از حکیم فروسی یاد می کنند به نقل غزالی می فرمودند که فردوسی عصاره چهل سال تلاش اورا در تعلیم و نوشتن اخلاق در بیت مذکور آورده است
و اما شاه بیت عرفانی فردوسی درباره ذات حق تعالی وبیان دقیق عرفانی از وجود مطلق اوست
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چی ای، هرچه هستی تویی
دراین بیان حاق هستی از آن خداوند دانسته شده که مفهوم وجود نما ونمود را برای سایر موجودات اثبات می کند وحقیقت هستی را تنها از آن خداوند می داند و ملاصدرا ، درکتاب شریف اسفار ، به خاطر این بیان نغز وعرفانی به فردوسی لقب قدوسی می دهد واورا از اولین عارفانی می داند که هستی مطلق خدا را دریافته اند
درود بر روان پاکش باد