ازجمله کمبودهای مهم در تحقیقات دینی عدم توجه کافی به موضوعات از دید اجتماعی است ماعادت داریم غالبا درباره موضوعات و مسائل دینی نگاه وتحلیل وتعریف فردی داشته باشیم لذا در موارد بسیاری درفهم موضوعات مهم کلامی و عقیدتی به تعارض وتناقض دچار می شویم از جمله این مفاهیم مهم مساله عصمت است که موضوعی اصالتا کلامی وعقیدتی است نگاه مابه عصمت معصومین بیشتر تکیه برهمان ذهنیت فردی دارد یعنی عصمت معصوم بدون لحاظ موقعیت اجتماعی وتاریخی او ومستقل از اجتماع مورد لحاظ قرار می گیرد وغالبا این گونه معتقدیم که معصوم کسی است که به تنهایی دارای عصمت است وعصمت او ربطی به چگونگی ارتباط او با جامعه ندارد آن وقت در تبیین وتحلیل آنچه از معصوم نقل شده دچار درد سر و گاه تناقض گویی می شویم به عنوان نمونه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه بیانی درباره رابطه خود ومردم دارند که می فرمایند :
[پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدمهاى خشمگین کناره مى گیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود.پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمى دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید. پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز اوپروردگارى نیست](خطبه 216 ترجمه دشتی )
دراین بیان امام از مردم می خواهند که به او مشورت دهند و می فرماید من به نفسه از خطا مبری نیستم مگر این که خدا حفظ کند این بیان حضرت با نگاه متداول به عصمت چندان سازگار نیست چرا امام از مردم مشورت می خواهد اگر عصمت مستقل از مردم دارد ؟
البته ممکن است گفته شود چنان که گفته اند امام برای الگو سازی از حکومت دینی برای آیندگان این حرف را مطرح می کند که حاکم دینی نباید مستبد و خود رای باشد این سخن تا حدودی درست است اما به نظر می رسد جواب کامل ونهایی نیست مادر تبیین هر سخن باید ابتدا مفهوم بالذات آن را دریابیم بعد به لوازم آن بپردازیم مفهوم اولیه سخن امام علی استمداد شخص حضرت از مردم برای شور ومشورت است و تاکید بر عدم عصمت نفسی وبالذات ومستقل لذا به نظر می رسد در تحلیل عصمت باید دقیق تر عمل کنیم
و به نظر حقیر ما دو نوع عصمت داریم عصمت فردی و عصمت جمعی در عصمت فردی معصوم با امداد الهی و جدیت و همت وتقوای خود خودرا از گناه و خطا مصون نگه می دارد امادرعصمت اجتماعی علاوه بر دو عنصر قبل یعنی همت و تقواوتلاش شخصی وکمک و حفاظت الهی مردم نیز نقش دارند یعنی عصمت جمعی معصوم زمانی محقق است که اولا دغدغه ودرد جدی مردم را دارد قدرت طلب ومنفعت طلب نیست و این جاست که عنایت الهی در عصمت جمعی شامل حال او و جامعه می شود
دوما درروش مستبدانه حکومت نمی کند و نظر مردم را بخشی از همان امداد والهام الهی می داند مردمی که با فطرت پاک الهی نظر می دهند لذا حضرت در پایان تاکید بر مالکیت خدا بر خود ومردم دارد
به بیان دیگر عصمت بالذات فقط از آن خداوند متعال است وبخش مهمی از این عصمت در بعد اجتماعی به فرد معصوم به خاطر مردم افاضه می شود و با ابزارهایی از جمله با اظهار نظر جامعه ومردم اتفاق می افتد
عصمت جمعی موهبتی است جمعی وبرای جامعه است البته با محوریت امام وتحقق آن با ارتباط درست امام وامت شکل می گیرد وفرضا این گونه نیست که معصوم به هر روش که حکومت کند عصمت جمعی او محفوظ است بلکه مثل عصمت فر دی که شرط هایی دارد از جمله جدیت امام در تقواو پرهیز ار گناه عصمت جمعی هم شرایطی دارد که از مهم ترین آنها توجه به نظر ومشورت دهی مردم است که تضمین کننده عصمت جمعی معصوم است
والبته چهارده معصوم قطعا واجد این موضوع هستند وحکومت حضرت علی نمونه مهم در این زمینه است که به تعبیر دکتر شریعتی اگر نبود حکومت امام علی حکومت خلفای راشدین عوام فریبانه به عنوان نمونه حکومت اسلامی خودرا به رخ تاریخ می کشید و باید گفت تفاوت مهم حکومت علوی وراشدی درهمین برخورداری از عصمت جمعی با تکیه بر عصمت اولیه فردی و سپس عنایت امام در پایبندی امام به شرایط عصمت جمعی و درد حقیقی مردم داشتن و اهمیت دادن به حقوق و نظرات جامعه مومنان است وهمچنین پایبندی به عهد الهی و برخورداری از امداد الهی است
از مصائب فکری چند سال اخیر مشابه سازی های وارونه وبیمار گونه تاریخی است بیش از ده سال است که تخریب گران هاشمی مثلا شخصیت اورا تحلیل می کنند وراز گشایی از او می کنند اما در چنته سخنان سست وبی منطقشان غیر از چند تشبیه معلول وجودندارد در نظر این گروه هاشمی طلحه یا زبیر است و هیچ دلیل غیر ازاین مشابه سازی من در آوردی ندارند سال گذشته در مجلس یکی از این متشبسان به تاریخ های گزینشی و خود محورانه بودم که همین گونه مشابه سازی می کرد برگه ای نوشتم و چند تذکر به او دادم اول این که دوره این مشابه سازی ها که منطق بی منطقی مارکسیست ها بود گذشته است و جوان امروز دلیل می خواهد نه شانتاژ و تحلیل های من در آوردی و البته تشییع جنازه باشکوه و وکم نظیر هاشمی سخن حقیر را تایید کرد و بر منطق شکست خورده مخربان خط بطلان درشتی کشید و تذکر دوم این بود که نگاه گزینشی و با پیش فرض به تاریخ همیشه به نفع یک طرف نیست مثلا آیا درست است وضعیت بعد از رحلت امام خمینی را به وضعیت پس از رحلت پیامبر اکرم تشبیه کنیم و اگر کسی چنین کرد آیا با منطق شما جوابی دارد ؟یا خانواده وبیت امام راحل ووضعیت چند سال اخیر آن ها را می توان با اهل بیت پیامبر و مظلومیت آنها بعد از پیامبر مقابسه کرد ؟در آن صورت جواب شما چیست ؟ البته بنده که با اصل شبیه سازی تاریخی مخالفم این تشبیه هارا قبول ندارم اما مشابه سازان باید پاسخ بدهند لذا می بینیم مشابه سازی ها همیشه به نفع یک جریان وباند نیست از تاریخ با هزار نگاه هزار نوع مشابه سازی می توان کرد لذا دوستانی که هنوز دل به این توهمات و پندارهای خود حق بینانه مطلق دلخوشند از بدرقه باشکوه هاشمی ومهر بزرگ تاییدی که مردم ایران اسلامی بر پرونده پربار او زدند درس بگیرند و در روش فکری خود تجدید نظر کنند
چند دهه پیش یکی از متفکران جمله حکیمانه ای درباره سینما گفت او از سینما چنین تعبیر کرد سینما خواب جامعه است آن وقت ها این جمله را خیلی جدی نگرفتم اما بعدها که درباره اش اندیشیدم دیدم بسیار پر مفهوم است آری سینما خواب جامعه است و همان طور که افراد در خواب یا آرزو های خودرا می ینند یا یا درد ها ورنج هایشان در خواب منعکس می شود ویا خواب های پریشان دارند ویا ازهمه مهم تر وارد حوزه الهام می شوند وبه تعبیر ر وایات خوابشان مبشر یا منذر است وحتی گاه پرده از امور غیبی و اتفاقات آینده برایشان مکشوف می شود همین گونه است وضعیت سینما که با توجه به شخصیت فیلمساز وکارگردان می تواند رویای صادق از کار در آید یا اضغاث احلام و نظایر آن این مقدمه را گفتم تا به این جا برسم که فیلم های حاتمی کیا بیشتر از جنس رویای صادقانه و یاحد اقل بازتاب صا قانه حقایق جامعه و منذر ومبشر است و آخرین فیلم او بادیگارد هم نوعی بازتاب واقعیات است و هم فراتر گاه رگه هایی از الهام و اشراف به اتفاقات آینده در آن هست شخصیت اصلی فیلم که محافظ شخصیت های درجه اول نظام است به خاطر درگیرهای فکری و نوعی تجدید نظر در وظیفه وارزش ها دیگر نمی خواهد محافظ سیاسیون باشد و به اصرار مافوقش می پذیرد که حداقل محافظ دانشمند هسته ای شود و این بار این دانشمند جوان با او درگیر است اورا قبول ندارد و در میان کش وقوس های مختلف از سوی دیگر بایگارد فیلم به خاطر قصورش در حفاظت قبلی از یک مقام بالا توبیخ می شود درحالی که در آن اتفاق نیز خناسان مقصر بودند نه بادیگارد که اصرار داشت آن شخصیت جلیقه ضدگلوله بپوشد ولی به اصرار فردی چاپلوس و فرصت طلب از اطرافیان آن شخصیت اجازه داد که شخصیت مملکتی بدون جلیقه در جایی خطرناک ظاهر شود ودریک ترور کشته شود حال این بادیگارد است که مقصر شناخته شده و تعلیق از خدمت می شود و اسلحه از او گرفته می شود واو می ماند و درد ها ی درونش والبته دلسوزیش برای نسل جدید وسرنوشت کشور که در قالب جوان دانشمند تبلور یافته و همچنان بی سلاح و بی ماموریت چشم در مراقبت از این سرمایه دارد ودر آخر جانش را نیز دراین راه می دهد و سپر آن جوان در یک صجنه ترور می شود بی سلاح و با تمام جان وجسمش ومانع از از دست رفتن آن سرمایه ملی می شود این روزها حس می کنم فضای کشور خیلی شبیه فیلم بادیگار د خصوصا صحنه های آخر شده ومدام به تعبیر سینما گران به آن صحنه ها فلش بک می زنم کاش قدر بادیگار هارا قبل از رفتنشان بدانیم و تردید ها وحتی به ظاهر تمردهایشان را درک کنیم بادیگاردهایی از جنس بادیگارد حاتمی کیا البته و السلام
یکی از اساتید اخلاق در شب رحلت هاشمی در تلویزیون اورا شهید خطاب کرد واین البته سخنی از سر سادگی یا سو ء تفاهم و سوء ظن نبود اما چرا باید هاشمی را شهید خواند ؟برای روشن شدن موضوع قدری تامل در مفهوم شهادت و شهید لازم است شهید دو خصوصیت مهم دارد اولا در خط مقدم جهاد حضور دارد و دوم این که با تیر و ترکش دشمن و مخالف به لقای الهی می شتابد و جهاد نیز دارای ساحات مختلف است از جهاد نظامی و فیزیکی تا جهاد سیاسی تا جهاد فرهنگی همه را در برمی گیرد همین جا در پرانتز از نشناختن ماهیت جهاد از سوی برخی از اسلام ناشناسان به سخن یکی از روشنفکران دینی خارج نشین اشاره کنم که در نوشته ای مدعی شده بود روش امام حسین علیه السلام در تاریخ ائمه یک استثناست وباقی امامان هیچکدام چنین روشی نداشتند این مطلب می رساند که آن روشنفکر درک درستی از جهاد وشهادت ندارد و جزو بدیهی ترین استدلال ها مقابل این سخن آن است که اگر سایر ائمه روش امام حسین را نداشتند چرا همگی یا در زندان بودند یا حصر شدید دیدند ویا مسموم شدند ؟ اگر اهل جهاد نبودند چرا این همه فشار و تضییق دیدند ؟منطق این آقای روشنفکر البته با منطق متحجران عافیت طلب یکی است و تنها لباس و ظاهر دیگری دارد بگذرم گفتیم که جهاد گونه های مختلف دارد و البته با ماهیت و هویت واحد و آن حضور در خط مقدم مبارزه و درگیرشدن مستقیم با دشمن است و هاشمی در تمام طول عمرش چنین بود همواره در صف مقدم بود او هیچ گاه صحنه دفاع از اصولی که بدان معتقد بود را ترک نکرد و همه بغض دشمنانش نیز از همین در صحنه و خط مقدم بودن او بود و در تکمیل این جهاد روشی که هاشمی بسیاری مواقع در پیش می گرفت ودشمنانش را غافل گیر می کرد این بود که خیلی از مواقع با سپر قرار دادن خود و کشیدن خود به وسط معرکه چتر حفاظی برای دیگران ایجاد می کرد و با تاکتیک ایذایی دشمن را غافل گیر می کرد فرضا او دوست داشت دولت روحانی در سیاست خارجی موفق شود وحربه ظالمانه تحریم دشمنان را بشکند و می دید که این دولت با هجمه بی امان و فشار عافیت طلبان دیروز و انقلابی نمایان امروز وکاسبان تحریم از داخل مواجه است و برای این که برای دولت فضای امن برای فکر و کار ایجاد کند خودبه وسط میدان می آمد و سخنی می گفت تا توجه ها به او متمرکز شود ودولت آسوده انجام وظیفه کند و هزار تهمت وتوهین به جان می خرید تا حرکت دولت در عرصه های مهم وبین اللملی با شکست مواجه نشود ولذا ست که می گوییم او در خط مقدم مبارزه و بلکه بالاتر سپر دفاعی بود و البته در خط مقدم بودن همان و مواجهه با هزار ترکش وتیر همان وگرچه هاشمی روحی آزموده و قلبی قوی داشت اما چون به شدت از جهاتی تنها بود آن نفس خسته بالاخره تاب نیاورد و با هجمه ها وحمله ها وزخم زبانها جان خسته اش از بدن جدا شد وقلب او ناگهان از تپش ایستاد و ظرافت های کار سخت و طاقت فرسای رزم و جهاد را اهل آن می فهمند لذا سردار اهل خط مقدمی چون سردار سلیمانی صادقانه و شجاعانه به غیرت و همت هاشمی گواهی می دهد و می گوید هاشمی از اول تا آخر یک گونه بود فقط او تغییر تاکتیک می داد واین را البته چریک کار آزموده و مجاهدی چون سردار سلیمانی می فهمد هاشمی در دفاع از آرمانهای بلندش یعنی اسلام عزیز و سربلندی ایران با همه تغییر تاکتیک ها استراتژی واحدی داشت و راز عشق مردم به او و رمز مرگ شهادت گونه اش نیز همین است
انتشارات صدرا ، اخیرا کتابی منتشر نموده که در آن گفتگوی چهار متفکر و روشنفکر دینی در دهه های چهل وپنجاه منعکس گشته است
دراین کتاب به گفتگوی علمی واندیشه ای آقایان دکتر شریعتی ، استاد مطهری، آیت الله خامنه ای وجناب فخرالدین حجازی ،که در یک محفل و ناظر به سخنان یکدیگر ایراد شده اند پرداخته شده است
این کتاب هم دارای ارزش تاریخی درحیات اندیشه دینی کشورماست و فضای فکر ی آن زمان و نوع نگاه متفکران برجسته مارا به مسائل زمان تاحدودی روشن می کند
وهم نشانگر روحیه و فضای همکاری و همفکری واحترام متقابل طیف ها و شخصیت های فکری درآن دهه های حساس است
امری که می تواند برای امروز جامعه ما نیز درس آموز باشد موضوعی که به شدت به آن نیاز داریم وباتاسف روز بروز ازآن فاصله می گیریم
وآن فرهنگ گفتگو و نعامل و نقد و بحث و بررسی در کنار دوستی واحترام متقابل است
مخاطب با خواندن این کتاب وسخنان هر چهار متفکر که درکنارهم سخن گفته اند به اختلاف دیدگاهها ونظرهای آنان پی می برد
اما درکنار ومهم تراز آن وحدت قلبی واحساس دوستی متقابل بین گویندگان را نیز به راحتی حس می کند
موضوعی که از عوامل مهم پیشرفت ورمز رشد وبه ثمر نشستن فعالیت ها ومجاهدات آن بزرگواران در دهه های چهل وپنجاه وطرح جذاب وانسانی اندیشه دینی در سطوح فرهنگی وعلمی کشور بود
وهمچنین باعث نهادینه شدن ارزشهایی چون ظلم ستیزی وعدالت طلبی درجامعه گشت که مظهر وثمره مهم آن انقلاب اسلامی است
اما مع الاسف جامعه فکری ما به خاطر عوامل عدیده که مهم ترین آن سیاست زدگی و نزاع های سیاسی بود از آن فضا فاصله گرفت
ودراین میان عده ای فرصت طلب که شاخصه مهم آنها تحجر بود
و سعی وامید وآرزویشان حذف جریان روشنفکری دینی واختلاف افکنی بین شخصیت های اندیشه دینی بود نیز بیشترین استفاده را نمودند
که نتیجه آن طرد وحذف ونفی برخی از تفکرات وشخصیت های سازنده فکری وحاکمیت فضای بدبینی ودشمنی شد
جملاتی از کتاب که بخشی از سخنان شهید مطهری است و می توان گفت عصاره وچکیده روحیات واندیشه های متفکران آن دوره است ، بدین مضمون است
(بنده با آن که اختلاف فکری علمی زیاد با مهندس بازرگان دارم اما کتاب های ونوشته وروش ایشان در طرح اندیشه دینی دربین فرهنگیان ودانشگاهیان را مفید ودرنوع خود لازم می دانم که باید طرح شود )
ود رآخر ،فرهنگ گفتگو ومدارای فکری وفرهنگی موضوع فراموش شده ای است که آفات بسیار برآن بار می شود
ومهم ترین آن سرکوب اندیشه ها ی مصلحانه و درمقابل رشد و برجسته شدن تفکرات متحجرانه وایجاد فضای بدبینی وناامیدی است
امیدوارم با نگاه درس آموز وعبرت آموز به روش بزرگان فرهنگی وفکری در گذشته نه چندان دور برای ارتقاء اندیشه وفرهنگ امروز وآینده خود روش های بهتری برگزینیم