کتاب (حلزون های خانه به دوش ) مجموعه ای از برخی مقالات شهید آوینی درباره روشنفکران ونقد و بررسی برخی مقالات نشریات روشنفکری دهه هفتاد است در این کتاب به مناسبتی شهید اوینی جملاتی را درباره پذیرش قطعنامه 598 مطرح کرده اند.
که از دو جهت متناسب با فضای امروز سیاسی جامعه است ،که هم پاسخ کسانی را می دهد که هنوز هم دم از اشتباه بودن پذیرش قطعنامه می زنند وآن را کاری تحمیلی بر امام می دانند وهم تلنگری است بر کسانی که درک درستی از شرایط وتغییر استراتژی ها در سیاست های نظام در عرصه بین المللی ندارند
وبی پروا وگستاخانه بر رییس جمهور و دولت وزارت خارجه می تازند والبته به انتقاد وحمله زبانی نیز قا نع نیستند، اما جمله سید شهید چنین است :
(همه باید بدانند -وبسیاری نیز می دانند -که اگر تغییری در استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران دربرابر جهان خارج از خویش روی داده است بنیان این تغییر را حضرت امام خمینی شخصا با قبول قطعنامه 598 نهاده اند
وشکی حتی در پنهان ترین نقاط ذهن نمی توان داشت که این عمل نیز منبعث از همان حکمت ودرایت بی نظیر است که حضرت او از اجداد واسلاف خویش که بنیان تاریخ ولایی کره زمین را نهاده اند به ارث برده است )
آن شهید بزرگوار با استناد به عمل دو امام همام امام حسن وامام حسین علیهما السلام تغییر استراژی ها را ریشه دار در تاریخ تشیع واقدام خاندان عصمت می داند وآورده است :
(بدون تردید نحوه عمل حکومت اسلامی دربرابر دشمنان داخلی وخارجی بنابر شواهد عقلی ونقلی وتاریخی فراوان که وجود دارد می تواند متناسب با شرایط ومقتضیات تا آنجا تغییر کند که پیشیوایان به حقی چون امام حسن وامام حسین علیهما السلام به فاصله چند سال از یکدیگر در نحوه عمل ظاهرا متغایر ودر باطن واحد را در برابر دشمن اختیار کنند )
شهید آوینی با اشاره به مخالفت فردی چون حجربن عدی با تصمیم امام حسن علیه السلام وهضم نکردن این اتفاق به انقلابیون هشدار می دهد مبادا دچار چنان خطاهایی شوند ومی گوید:
(مااین تجربه تاریخی را درحیات امام خمینی تجدید کردیم وبه راستی اگر آن بزرگوار قبل از قبول قطعنامه 598 رحل اقامت به حظیره القدس می کشیدند ووصی به حق ایشان مصلحت را درآن می یافتند که باید این جام زهر را سر کشید آیا حتی بهترین مومنان به ولایت فقیه دچار همان اشتباهی نمی شدیم که حجر بن عدی دربرابر صلح امام حسن مرتکب شدند ؟)*
کسانی که در صداقت واعتقاد راسخ شهید آوینی به انقلاب وآرمان هایش شک ندارند یکبار دیگر جملات حکیمانه آن شهید بزرگوار را مرور کنند تا در شرایط فعلی که در وضعیت مشابه پذیرش قطعنامه هستیم به درک درستی از تصمیمات واقدامات متولیان سیاست داخلی وخارجی که بدون شک بدون هماهنگی وبدون اجازه رهبری اقدامی را انجام نمی دهند ،برسند
ودردام تحلیل وحرف وحدیث های کسانی که نام ونانشان در افراطی گری وتندروی است نیفتند
* کتاب حلزون های خانه به دوش ، مقاله تحلیل آسان ، صفحه 132و133
ازجمله ویژگی های بارز آغاز بهار ظهور گسترده خلق وخلاقیت الهی است دراین ایام طبیعت با شادابی وسرزندگی ورشد وشکوفایی قدرت خلق وآفرینش بدیع خداوند را به نمایش می گذارد
وانسان متذکر با نگاه بصیر به تماشای تجدید حیات طبیعت وتکرار خلاقیت بی نظیر خداوند می نشیند. وتوجه و تامل در آفرینش وکیفیت وچگونگی خلق خداوند خصوصادرعصر حاضر که به نوعی انسان ذهن وقلبش درگیر خلاقیت های خیالی ومجازی است بسیار لازم است
فصل بهار هزار دلیل روشن بر وجود باطنی درپشت این ظاهر وطبیعت است. وهزار برهان وحجت بر ووجود خدایی مافوق حس وماده دارد خدایی که خاک کهنه ومرده را دوباره زنده می کند
خدای که طبیعت بی جان رادوباره جان می بخشد خدایی که سکوت ورکود زمستانی را می شکند .وشور وحرکت بهاری بر همه جا می گسترد وامروز بهار بیشتر از سابق صبغه تعلیم وتذکار وتذکر برای جان ودل مادارد ،
چراکه درجهان جدید با برخی پیشرفت های مادی که بشر کرده وبه عرصه های نازلی از خلاقیت دست یافته است و این قدرت وعلم بشری از جهاتی حجابی بر دیده های ظاهر بین انسان افکنده است
وآن قدر ذهن وضمیر آدمیان را با مصنوعات بشری درگیر کرده که انسان از مظاهر اصلی خلقت از جمله طبیعتی که خلق بکر الهی است غافل شده است
و این موضوع هم فرعونیت وغرور کاذب وجاهلانه به همراه آورده که انسان جدید را به فراموشی رب خود وفراموشی این که خودنیز مخلوقی ضعیف است دچار ساخته است
واورا به ادعاهای فرعونی وخودرا خداخواندن کشانده است وهم با اشتغال تمام با دست ساخته های بشری درفضای مجاز وخیال قرار گرفته واز واقعیات وحقایق فاصله گرفته است و نتیجه آن احساس نوعی سردرگمی وباطل دیدن عالم و احساس پوچی است
و بهار درکنار همه برکاتی که دارد یک فرصت استثنایی برای انسان است تا خودرا از دام جهل جدید برهاند وبا چشم گشودن به خلق های الهی از تارهای خود تندیده انانیت بیرون آید
وبانگ ربوبیت سرندهد و خودرا خدا نپندارد (فقال انا ربکم الاعلی پس گفت من پروردگار برتر شما هستم )نازعات /24
واز ادعای استغناء دست بردارد ونگوید (انما اوتیته علی علم ..همانا با دانش خود بدست آورده ام .. ) قصص /76 ،
ومومنانه وخاضعانه وفروتنانه به سوی خدای خود روی آورد و ندای نیاز سردهد (ربنا ما خلقت هذا باطلا، ای پروردگار ما تو جهان را بیهوده نیافریدی )آل عمران /191 ،
در محاجه ای که بین حضرت ابراهیم ونمرود رخ داد ابراهیم فرمود پروردگار من می میراند وزنده می کند (ربی الذی یحیی ویمیت )بقره /258
و نمرود برای فریب عوام دستور داد دو زندانی را آوردند یکی را آزاد کرده ودیگری را کشت وگفت من هم زنده نگه می دارم ومی کشم
وابراهیم برای ابطال این پندار خام واحساس قدرت پوشالی فرمود : پروردگار من خورشید را از مشرق طلوع می دهد تو می توانی از مغرب طلوع ده. ونمرود دربهت رفت نتوانست جوابی دهد( فبهت الذی کفر )بقره /258
امروز هم مشابه همان ادعا ها آشکاروپنهان می شود وصاحبان سرمایه وصنعت همان ادعاهای فرعونی ونمرودی را مطرح می کنند والبته خیل کثیری هم خام عوام فریبی ها شده اند.
وبهار آیت عظمای الهی ودر عین لطافت برهان وحجت قاطع خداوند در برابر این خام اندیشی هاست وآشکارا همه مدعیان ومحسورشدگان ادعاهارا فرا می خواند که اگر می توانید چون رب من بیافرینید درواقع بهار خلق وخلقت حقیقی را که مرده را زنده وشکوفا کردن است را به نمایش می گذارد.
وحجتی است بر ما که در عصر شبهات وفتنه ها دردام مدعیان وعالم نمایان نیفتیم وخدایان قلابی را با خدای حقیقی اشتباه نگیریم ومبهوت ومحسور تکنیک وامثال آن نشویم واین بیان بلند قرآن را فریاد می کند که
( أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوات...، به من بنماییدآن (شریکانى را که به جاى خداى یکتا مىخواندید) از این زمین چه چیز را آفریدهاند؟ یا در آفرینش آسمان چه مشارکتى داشتهاند؟) فاطر /40
بهار از ما می خواهد که چشم بصیرت ودل به روی خلقت خدا بگشاییم تا دریابیم که خلق حقیقی از آن خداوند است وبس ومدعیان غیر از سرهم بندی آن هم درتقلید از طبیعتی که مخلوق خداوند است کاردیگر نمی کنند
والبته علم وصنعت بشری درکنار یک گره گشایی چندین گره در زندگی می افکنند چراکه علم بشر جدید با جهل وبی ایمانی آلوده ومخلوط است و بهار فصل افزایش وتحکیم ایمان است اگر قدرومنزلتش را بدانیم
و پیام های دل وجان نوازش را بشنویم که اگر چنین شود بهار در جان ما نفوذ کرده و علاوه بر حظ طبیعی از بهار بهره قلبی نیز از بهار برده ایم وبه بهار دل دست یافته ایم
نام فاطمه سلام الله علیها با فدک پیوند خورده است وفدک باغی است که پیامبر اکرم (ص) به فاطمه می بخشد وبعداز رحلت پیغمبر اکرم (ص) غاصبان خلافت فدک را نیز از فاطمه (ع) می گیرند و فاطمه (ع) براین ظلم بی تاب می شود خطبه می خواند ودست به افشاگری می زند .
فاطمه صدیقه زندگیش و عقیده و عملش گواهی می دهد ذره ای به دنیا و تنعماتش تعلقی ندارد بانویی که در شیرین ترین شب زندگی پیراهن عروسیش را به فقیری می بخشد و با لباس کهنه به خانه داماد می رود .
فاطمه ای که به گواهی سوره انسان ،همراه خانواده سه روز با آب افطار می کند و طعامش را به فقیر و مسکین واسیر می بخشد بنابراین خشم و ناراحتی فاطمه علیها سلام در از دست رفتن یک متاع دنیوی نیست.
اما چرا فاطمه علیها سلام درجریان فدک این گونه می خروشد ؟ این مساله از چند جهت قابل بررسی وتامل است
اول این که غصب فدک دشمنی آشکاربا پیامبر اکرم(ص) و سیره او و احکام اسلام است و بدعت و ایجاد انحراف در شریعت محمدی (ص) واجتهاد وفتوا وحکم بر خلاف نص ومخالفت آشکار با سیره وسنت پیامبر اکرم (ص) است
وفاطمه علیها سلام درواقع درمقابل یک بدعت وانحراف می ایستد ومی خواهد باطن منحرفانه حاکمان را عیان سازد .
دوم این که حضرت فاطمه می دانست که عطای پدر نه از روی علاقه و تعصب پدری بلکه امری حکیمانه وعادلانه است که پیامبر (ص )می داند فاطمه (ع) متاع دنیوی را نه برای خود که در جهت مصالح محرومان صرف خواهد کرد.
و فاطمه زهراء واسطه عادل وامینی است تا پشتیبان وفریاد رس محرومان باشد و ازدست رفتن فدک یعنی ازدست رفتن سرمایه محرومان ومظلومان است
سوم این که دریک زمان همزمان دوظلم رخ می دهد یکی بر امام وامت وفاطمه (ع) که همان غصب خلافت است ودیگری بر حضرت فاطمه ومحرومان وآن غصب فدک است واعتراض وخروش فاطمه علیها سلام ازجهتی درباره فدک است .
امادرواقع افشای ناصالح بودن حاکمان ونامشروع بودن حکومت ایشان است فاطمه (ع) درواقع به حکمی از احکام این حکومت اعتراض می کند تا باطن بی مایه وشخصیت بی پایه وظالمانه حاکمان زمان را آشکار سازد .
ودرواقع حضرت صدیقه دست بر نقطه ای می گذارد که حکومت هر واکنشی که نشان دهد بر زیان خود عمل کرده است اگر اعتراف به حق کند وفدک را باز گرداند آن وقت زمینه فراهم می شود تابه غصب مهم تر که غصب خلافت است تن دهد وآن را باز گرداند.
لذاست که وقتی از عالم طرفدار فکری غاصبان خلافت پرسیده می شود چرا خلیفه فدک را پس نداد وباعث این همه کدورت شد ؟جواب می دهد که اگر فدک باز پس داده می شد فردا نوبت باز پس دادن خلافت بود.
این سخنی است که شارح سنی نهج البلاغه ابن ابی الحدید از استاد اهل تسنن خود نقل می کند
واگر حاکمان بر غصب فدک اصرار می ورزیدند که چنین کردند در عمل به ظلم و نامشروع بودن خود مهر تایید زدند و حضرت فاطمه موضوع فدک را برجسته ساختند تا ماهیت منافقان وغاصبان و ظالمان در گفتار وعمل روشن شود.
ودرتاریخ چهره حقیقت از باطل وظلم از عدالت آشکار شود و آیندگان مثل مردم زمان حضرت مفتون ومرعوب دسیسه ها نگردند وهرکس که به جد دنبال حقیقت است با تامل وتدبر در قصه فدک وخطبه غراء فاطمه بین حق وباطل به تشخیص درست برسد .
و در شبهه افکنی عوام فریبان قدرت طلب گرفتار نشود لذا فاطمه (ع) وفدک وخطبه فدکیه علامات ونشانه هایی برای همیشه تاریخ درترسیم صراط مستقیم وروشن ساختن حقیقت وافشای ظلم وظالمان است .
بچه که بودم از خواهرم که بزرگتر از من بود می پرسیدم من کی بزرگ می شوم ؟واو برای این که جوابی به من داده باشد می گفت وقتی عید نوروز بیاد بزرگ می شی واز بچگی بزرگی وعید نوروز درذهنم پیوندی برقرار کرد .
و بعدها فهمیدم که جواب خواهرم چندان بی ربط نیست هرنوروز که می آید آدمی گام دربزرگی می گذارد و بر عمرش افزوده می شود و سن او بالاتر می رود ، این خاطره مقدمه ای بود بر پرداختن به این مطلب که طبیعت هرسال افزوده شدن بر عمرش را با شکوه وجلال وسرسبزی وطراوت وجوانی بهاری جشن می گیرد .
یعنی با جوان شدن بزرگ می شود وجوانی وطراوات وتازگی در طبیعت پیوند نا گسستنی با هم دارند وسر عجیبی در این آیت عظمای الهی نهفته است که آغاز بزرگی وافزایش عمر طبیعت توأم جوانی وجلال خیره کننده است.
و نکته ای که می توان در رشد انسانی از این خصلت راز آلود وآسمانی طبیعت آموخت این که افزایش عمر ما هم باید با جوانتر وبا جلاتر شدن قلب و درون وروح همراه باشد در واقع خداوند با جلوه جوانانه طبیعت این درس مهم را به ما می دهد که افزایش عمر به معنای پیری وفرسودگی نیست.
بلکه درعین بالا رفتن سن می توان وبلکه باید به سمت جوانی وجلا وصفا وطراوت رفت واین البته حقیقتی اثبات شده ومجرب در زندگی اولیاء الهی است که هرچه بر سن آنها افزوده می شود وجسمشان پیر می شود.
اما دلهایشان لطیف تر وبا طراوت تر از گذشته است انسان از اعجوبه ها وجامع الاضدادهای مخلوقات خداوند است که می تواند پیری وجوانی را باهم جمع کند جسم او پیر می شود اما روحش با اعمال صالح چون تلاوت وانس ظاهری وباطنی وعلمی وعملی با قرآن
وبا ناله های شبانه ورقت قلب بر ضعیفان وناتوانان وسایر اعمال حسنه جوانتر می شود ونیک بختان وسعادتمندان کسانی هستند که با رفتن به سمت مسن شدن وپیری جسمی به سوی جوانی وطراوات وطهارت ولطافت بیشتر روحی حرکت می کنند.
وسعادتمندانه به اکسیر حقیقی جوانی دست یافته اند به راز جوانی جان وطراوت روح که همان بندگی واخلاص وطهارت قلب است وبه جای این که خام دلانه وجاهلانه جوانی را در جسم و ظاهر ودراعمال طبی وجراحی بر سر وصورت جستجو کنند آن را از سرچشمه حیات روحانی می جویند.
و با پیوند جان خود به امام جوان وجمیل عصر حضرت حجت(عج ) وبا خشنود ساختن قلب مقدس ایشان و گرفتن زکات جمال از چهره ملکوتی آن عزیز بر جمال وجلال روح خود می افزایند
نصاب حسن درحد کمال است زکاتم ده که مسکین وفقیرم
و لذا هر سال که می گذرد جانشان جوانتر از قبل می گردد، دعا کنید که درپرتو ایمان ومعرفت وانس قرآنی وارادت واطاعت ومحبت مهدوی دلهایمان هر سال نوتر وجوانتر وبا طراوت تر از قبل گردد انشا الله
این روزها شبکه ای فیلم سریال یوسف پیامبر را پخش مجدد می کند سریالی که علاوه بر ضعف های متعدد وفراون هنری دارای ایرادات وتحریفات تاریخی است
ومایه تاسف است که بهترین وزیباترین قصه قرآنی به این شکل وشمایل نمایش داده شد ودرحالی که با تکیه بر آنچه درقرآن ومنابع معتبر درباره یوسف نبی آمده
می شد فیلمی فاخرساخته شود امااین سوژه مقدس وپرمحتوا با بی هنری وفقدان تحقیق ومایه علمی ضایع شده است دراین نوشته به برخی از مهم ترین ضعف های این سریال اشاره می کنیم
1-دیالوگ ها وگفتگوها عاری از هنر فصاحت وبلاغت وغیر جذاب وکسل کننده است والفاظ واصطلاحات ناشیانه انتخاب شده اند وهیچ رنگ وبوی تاریخی آن هم تاریخ باستان را ندارند
2- پرداخت شخصیت های اصلی از میانه سریال به بعد دچار انحراف وتحریف می شود وزلیخا به عنوان یکی از شخصیت های محوری تا انتهای سریال حفظ می شود که مخالف متون وبیان قرآن است
وکش دادن نقش زلیخا وبه گونه ای یعقوب ثانی ساختن از او تحریف آشکار قصه قرآن وخلاف متون معتبر تاریخی است
جالب این که یعقوبی که از آغاز تا انجام باید نقش محوری داشته باشد دربسیاری از قسمت های سریال به فراموشی سپرده می شود
ودر عوض شخصیتی ساختگی از زلیخابعداز مرگ شوهرش با پرداخت ضعیف وابتدایی والبته قلابی وغیرواقع به نمایش گذاشته می شود که نسبتی هم با روایت و پیام قرآنی قصه ندارد
3-یوسف قبل از آن که مدیر اجرایی ودارای منصب حکومتی باشد پیامبر خداوند وبه تعبیر قرآن از مخلصین که مقام ویژه ای است می باشد
اما در سریال نقش پیامبری وقداست وچهره ملکوتی او به درستی ارائه نمی شود ویوسف در حد یک کارگزار خوب وصالح تقلیل پیدا می کند درحالی که مقام پیامبری بیش از این ها اقتضادارد
4- شخصیت یعقوب نبی درسریال کاملامنفعل است واوصاف پیامبری و درایت وحکمت و هدایت مردم او به تصویر کشیده نمی شود ونهایت هدایت او سخن گفتن با کودکان است
5-قصه کاهان وقدرت سیاسی ونظامی آنان غلو آمیز وکاملا غیر واقعی است وهمچنین مقابله آنها با یوسف ومبارزه یوسف با آنان فاقد اعتبار تاریخی است ومعلوم نیست نویسنده فیلمنامه آن را ازکجا آورده است ؟
6-از آنجا که در روایات قصه یوسف تداعی کننده سرگذشت امام زمان علیه السلام معرفی شده است می شد در القاء پیام های انتظار بهره برداری درست وهنرمندانه از این موضوع کرد اما متاسفانه یا این موضوع مورد غفلت است
ویا با بیان ناقص وخام آن هم از زبان شخصیت هایی چون زلیخا مطرح می شود واعتبار و ارزش خود را ازدست می دهد
7- شخصیت حاکمان سیاسی کاملا مثبت وحکیم ومردم دوست وبلکه دوستدارحقیقت وبالا خره متحول و مومن معرفی می شوند که با تصویری که تاریخ از حاکمان مصر باستان وفراعنه ارائه می دهد درتضاد آشکار است
آنچه گفته شد فقط بخشی از نواقص متعدد این سریال است وکاش متولیان به این نکته واقف شوند که ساختن سریال وفیلم درباره شخصیت های مقدس ومتعالی علاوه بر علاقه شخصی به هنر واطلاعات وتحقیق ودانش کافی محتاج است